eitaa logo
معجر (رسانه خواهران هیات بیت المهدی عج)
812 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
22 فایل
معجر رسانه واحد خواهران هیأت کربلای بیت المهدی(عج) 🌐صفحه اینستاگرام معجر http://www.instagram.com/maajar_ir خادم پاسخگوی کانال: @ghoghnoos_133
مشاهده در ایتا
دانلود
💠دعای روز ششم ماه مبارک💠 بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ، وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ، يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ خدایا مرا در این ماه به خاطر نزدیک شدن به نافرمانی ات وامگذار، و با تازیانه های انتقامت عذاب مکن، و از موجبات خشمت دورم بدار، به فضل و عطاهایت، ای نهایت دلبستگی دل شدگان 🌐 @maajar_ir
مهلت پاسخگویی فردا سه شنبه مغرب آی دی پاسخگویی @sabh93 التماس دعا 🌐 @maajar_ir
حالت تشنگی ام حس عجیبی دارد نام ارباب شده چشمه صحرای دلم ... ۱۴۰۰ 🌐 @maajar_ir
کاش می شد بدهم زندگی ام را عوضش جرعه ای آب بر آن حضرت عطشان بدهم [سلام بر حسین علیه السلام] ♥️ 🌐 @maajar_ir
جهر به معنی آشکار کردن ، صدا را بالاتر بردن و بدگویی کردن در مورد مردم است که خداوند سبحان این را دوست ندارد مگر اینکه که به کسی ظلم شده باشد . بدی و ظلم دیگران برای مظلوم اشکالی نداره میتونه از حق خودش دفاع کنه، اما گاهی آنقدر آن مظلوم در رابطه با آن ظلم حرف میزند که خودش تبدیل به ظالم میشود .ما تا جایی که ظلم شده و در همان مساله می توانیم با دیگران صحبت کنیم . 👈 از حق نباید تجاوز کرد . ✔️مثال تاریخی : ما به عنوان شیعیان با خلیفه دوم مشکل داریم و اسنادی هم از خود اهل سنت داریم ، و فقط در همین زمینه ظلم هایی که مرتکب شده باید صحبت کنیم و نه در رابطه با نطفه و گناهان دیگر خلیفه دوم . مطرح کردن موضوعات دیگر مشکلی را حل نمی کند بلکه باعث عداوت و کینه های عمیق و حتی جنگهای مذهبی می شود . ✔️مثال اجتماعی : ما اجازه نداریم به بهانه و انتخابات پیش رو فقط جناح مقابل را مقصر بدانیم . باید در راستای عملکردها صحبت کنیم . حتی به کار بردن کلمه خائن بار حقوقی ، شرعی و عرفی دارد . ۱۵۰ این آیه به ما می گوید نمی توان دین را پاره پاره کرد . نمی توان یک تکه از دین را گرفت و یک تکه از آن را نگرفت . این حرف بسیار شنیده می شود که من تا مساله ای را با عقل خودم درک نکنم نمی توانم به آن عمل کنم در مورد مسائلی مثل نماز ، حجاب و... ✔️اگر عقل ما ، این مساله را هیچوقت برای ما حل نکرد چه ؟ ✔️معمولا عقها در گیر خواستهای نفسانی و خواهشهای فردی است گاهی انقدر به مسایل دنیایی فکر می کنیم که حتی ترغیب به فکر کردن در مسایل دینی نمی شویم چه رسد به اینکه قضاوت عادلانه هم انجام دهیم . پس نمی توانیم همه دین ، خانواده و جامعه را معطل این کنیم که از نظر عقلی دین را درک کنیم یا نه ! گاهی این صحبتها برای اینست که وجدان خود را آسوده کنیم و دنبال راه در رویی باشیم و بعد هم بگوییم که بعضی مذهبیها تندرو هستند و ما را درک نمی کنند . اینطور اگر بخوان درک کنند باید بگن همه امور دینی را تعطیل کن ! ۱۶۳ و ۱۶۴ 🔴نکته اول : قصه همه پیامبران در قرآن نیست اما می دانیم که ۱۲۴ هزار پیامبر داشتیم .در هر جایی که تعدادی انسان زندگی می کردند خداوند سبحان برای اینکه حجتش را بر بندگان تمام کند حتما پیامبری داشتند . 🔴نکته دوم :معمولا داستانهای پیامبرانی که جریانشان با جریان تاریخ هماهنگ باشد در قرآن آمده است ، یعنی معمولا جریاناتی که برای افراد در سطوح مختلف پیش می آید . داستان پردازی در قرآن حکمتی داشته و آن هم اینکه تاریخ تکرار می شود و این حوادث برای مردم هم اتفاق می افتد . 🔴نکته سوم :در آیه ۱۶۳ نام اسماعیل هم آمده . ما دو نفر در قرآن داریم که نام هر دو اسماعیل است : ۱)فرزند حضرت ابراهیم ۲)از انبیای بنی اسراییل که اسماعیل نام داشته و فوق العاده انسان حلیم ، صبور و بردباری بوده . ۱۷۱ ✔️غلو در دین : نه تنها هیچ ضرورتی ندارد که شما در دین غلو کنید بلکه گاهی اوقات کار به کفر هم کشیده می شود . ممکن است افراد در رابطه با پیشوایانی که به آنها علاقه دارند حرفهایی بزنند که از دایره شرع هم خارج شود که این اشتباه است . به عنوان مثال در ماه محرم ، و اشعار روضه ها ، در رابطه با مقام اهل بیت همان چیزی که گفته شده و درست و متقن و قطعی است را باید مطرح کرد . 👈نباید مقام اهل بیت را پایین آورد . 🌐 @maajar_ir
🔴سوره مائده در وسط آیه ۳ سوره مائده که در رابطه با انواع خوراکی ها و حلال و حرام بودن مطرح می شود ،می گوید : الیوم یئس الذین کفروا من دینکم .... اینجا مطرح می شود . چرا ؟ ✔️دلیل اول و اصلی آن اینست که این رسم پیامبر و جبرئیل بوده که گاهی در یک آیه چند موضوع مطرح می شده . حتی در آیه اول سوره مائده هم چند موضوع مطرح شده و یا در تفاسیر گاهی برای هر بخشی از آیه شان نزول جداگانه آورده شده 👈قرآن نظم تالیف بشری را ندارد بلکه مجموعه ای از آیات است که بر حسب حوادث و پیشامدهای گوناگون تدریجا از طرف پروردگار سبحان فرستاده شده . 🔴نکته : و رضیت لکم الاسلام دینا کی ؟ ✔️در زمانی که در مساله اعلام شد ، نصب صورت گرفته بود . حتی نعوذبالله پیامبر تهدید می شود اگر نگویی کلا تبلیغت زیر سوال می رود . 👈اسلام با کلمه ولایت آمده و تکمیل شده است . ۶ به آیه معروف است . تفاوتی که ما با برادران اهل سنت داریم در این موضوع بعضی می گویند به این آیه برمی گردد که در کتاب " چرا سنی نیستم" و " چرا شیعه هستم " در موردش صبحت کردیم . اصلا اختلاف وضوی ما با اهل سنت به مسائل روایی و تاریخی برمی گردد . ✔️الی المرافق : باید مراجعه کنیم به سنت پیامبر که در خود منابع اهل سنت هم آمده و به این شکل نبوده که از نوک انگشت دست بکشه به سمت آرنج ، بلکه در زمان یکی از خلفا باب شده الی المرافق محدوده و حد غسل و شستن را به من و شما می گوید نه سمت و سو ۸ ✔️اعدلوا هو اقرب للتقوی در دشمنی و حد و مرز و اخلاق دشمنی و انتقاد را به ما یاد می دهد که می گوید با عدالت رفتار کنید . که این در رابطه با دشمنان است . ✔️خواهش می کنم هوای کسانی را که بچه های انقلاب هستند و بچه های ارزشی و دلسوز انقلاب هستند را داشته باشیم . انقدر دایره خودی ها تنگ نکنیم به خاطر انتقادات بی جا ، به اسم روشنگری که این کار اسمش خیانت و نفوذ است و حتی باعث ریزش می شود . 🌐 @maajar_ir
•کتاب صوتی •ماجرای عشق من ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ) •با صدای نجم الدین شریعتی •به قلم‌ انسیه سادات هاشمی • دردوقسمت‌تقدیم‌حضورتان‌می‌گردد👇
track 2 Hazrat Khadije.mp3
39.95M
•کتاب صوتی ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ) •با صدای نجم الدین شریعتی •به قلم‌ انسیه سادات هاشمی 🌸🍃
track 1 Hazrat Khadije.mp3
40.85M
•کتاب صوتی ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ) •با صدای نجم الدین شریعتی •به قلم‌ انسیه سادات هاشمی 🌸🍃
حنانہ دو سال از من ڪوچیڪتر بود اما روحیہ ے شیطونش بہ یہ دختر نوزدہ سالہ نمیخورد! دوربینش رو گرفت سمتم و گفت:وایسا! با خندہ گفتم:تڪے؟ نگاهش رو از دوربین گرفت و گفت:چہ هولے تو! خوبہ چند دیقہ دیگہ محرم میشید! چند دیقہ دیگہ عڪس دونفرہ بخواہ. بشگونے از دستش گرفتم و گفتم:بچہ پررو!خواهر شوهر بازے درنیار. حنانہ بے توجہ بہ بشگونے ڪہ ازش گرفتم سریع دوربین رو باال گرفت و عڪس گرفت! با لبخند گفت:بفرمایید اینم اولین عڪس دونفرہ! با تعجب گفتم:وا! با چشم و ابرو بہ پشت سرم اشارہ ڪرد. سرم رو برگردوندم،سهیلے چند قدمیم ایستادہ بود. جا خوردم مثل خنگ ها گفتم:واااا! سریع دستم رو گذاشتم روے دهنم! حنانہ شروع ڪرد بہ خندیدن. سهیلے لبش رو بہ دندون گرفتہ بود،مشخص بود خودش رو نگہ داشتہ نخندہ! خجالت زدہ خواستم برم پیش بقیہ ڪہ حنانہ گفت:هانے خوبے رنگ بہ رو ندارے! آروم گفتم:خوبم یڪم فشارم افتادہ. سهیلے سریع دستش رو داخل جیب شلوارش ڪرد و شڪلاتے بہ سمتم گرفت. حنانہ نگاهے بهمون انداخت و گفت:خب من برم! و چشمڪے نثارم ڪرد. نگاهم رو دوختم بہ دست سهیلے. آروم گفت:براے فشارتون! چند لحظہ بعد ادامہ داد:شیرینے اول زندگے! گونہ هام سرخ شد،آب دهنم رو قورت دادم و شڪلات رو ازش گرفتم. زیر لب گفتم:ممنون! _سالم زن داداش! سرم رو بلند ڪردم،امیررضا سر بہ زیر چند مترے مون ایستادہ بود. چادر رو روے صورتم گرفتم و گفتم:سلام! سهیلے با لبخند نگاهش ڪرد،سریع رفت ڪنار سفرہ ے عقد. با عجلہ گفتم:منم برم پیش خانما دیگہ! بدون اینڪہ منتظر جوابے ازش باشم رفتم بہ سمت بقیہ. بهار هم رسید،محڪم بغلم ڪرد زیر گوشم زمزمہ ڪرد:هانے این برادر شوهرت چند سالشہ؟ آروم گفتم:از ما ڪوچیڪترہ! از خودش جدام ڪرد و زیر لب گفت:خاڪ تو سرت! صداے یاہللا گفتن مردے باعث شد همہ بلند بشن. روحانے مسنے وارد شد،پشت سرش هم پدرم و پدر سهیلے. سهیلے بہ سمت مرد رفت و باهاش دست داد. با اشارہ ے مادرم،نشستم روے صندلے. بهار و حنانہ هم سریع بلند شدن و تور سفید رنگے رو از دو طرف بالای سرم گرفتن. جیران خانم دو تا ڪلہ قند ڪوچیڪ تزیین شدہ سمت عاطفہ گرفت و گفت:عاطفہ جون شما زحمتش رو میڪشے؟ عاطفہ با گفتن:با ڪمال میل،ڪلہ قندها رو از جیران خانم گرفت و پشت سرم ایستاد. چادرم رو جلوے صورتم ڪشیدہ بودم،روحانے ڪنار سفرہ ے عقد نشست،مشغول صحبت با سهیلے بود. هنوز هم نمیتونستم بگم امیرحسین! سهیلے ڪتش رو مرتب ڪرد و روے صندلے ڪناریم نشست. استرسم بیشتر شد،انگشت هام رو بہ هم گرہ زدم. روحانے شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن. انگشت هام رو فشار میدادم. صداے سهیلے پیچیید تو گوشم:شڪلات نویسنده: لیلی سلطانی @maajar_ir
نگاهی بہ دست هاے عرق ڪرده ام ،ڪردم. شڪالت بین دست هام بود،آروم بستہ ش رو باز ڪردم و گذاشتم تو دهنم. سهیلے قرآن رو برداشت و بوسید. آروم گفت:حاج آقا استادم هستن،یہ مقدار صحبتشون طول میڪشہ شڪلاتتون تموم شد بگید قرآن رو باز ڪنم. سریع شڪلاتم رو قورت دادم،اما بہ جاے شیرینے شڪلات آرامش سهیلے آرومم ڪرد. آروم گفتم:من آمادہ ام. قرآن رو باز ڪرد و بہ سمتم گرفت. نگاهم رو بہ آیہ هاے سورہ ے نور انداختم. روحانے شروع ڪرد بہ خطبہ خوندن اما نمے شنیدم! حواسم پیش اون صدا بود،همون صدایے ڪہ تو همین حسینیہ بهم گفت دخترم! انگار اینجا بود،داشت با لبخند نگاهم مے ڪرد! اشڪ هام باعث شد آیہ ها رو تار ببینم،صداش ڪردم:یا فاطمہ! صداش پیچید:مبارڪت باشہ دخترم! اشڪ هام روے صورتم ُسر خورد. هم زمان روحانے گفت:دوشیزہ ے محترمہ سرڪار خانم هانیہ هدایتے براے بار سوم عرض میڪنم آیا وڪیلم با مهریہ ے معلوم شما را بہ عقد دائم آقاے امیرحسین سهیلے دربیاورم؟وڪیلم؟ هیچ صدایے نمے اومد،سڪوت! آروم گفتم:با اجازہ ے بزرگترا بلہ! صداے صلوات و بعد ڪف زدن و مبارڪ باشہ ها پیچید! نفسم رو دادم بیرون. سهیلے نگاهش رو دوخت بہ دستم،با لبخند گفت:مبارڪہ! خندہ م گرفت،اشڪ هام رو پاڪ ڪردم و گفتم:مبارڪ شمام باشہ! نگاهم رو از حلقہ ے نقرہ اے رنگم گرفتم و رو بہ بهار گفتم:بریم؟ بهار سرش رو بہ سمتم برگردوند،با لب و لوچہ ے آویزون گفت:مگہ تو با شوهرت نمیرے؟ ڪمے فڪر ڪردم و گفتم:هماهنگ نڪردیم! ڪیفش رو برداشت و بلند شد، بلند شدم چادرم رو مرتب ڪردم و ڪیفم رو انداختم روے دوشم. با بهار از ڪالس خارج شدیم،غیر از بهار بچہ هاے دانشگاہ خبر نداشتن من و سهیلے عقد ڪردیم. رسیدیم بہ حیاط دانشگاہ،نگاهم رو دور تا دور حیاط چرخوندم. همراہ لبخند ڪنار در دانشگاہ ایستادہ بود،نگاهم رو ازش گرفتم رو بہ بهار گفتم:بریم دیگہ چرا وایسادے؟ سرش رو تڪون داد،بہ سمت در خروجے قدم مے بر مے داشتیم ڪہ صداے زنگ موبایلم باعث شد بایستم،همونطور ڪہ زیپ ڪیفم رو باز مے ڪردم بہ بهار گفتم:وایسا! موبایلم رو برداشتم،بہ اسمے ڪہ روے صفحہ افتادہ بود نگاہ ڪردم "سهیلی" بهار نگاهے بہ صفحہ ے موبایلم انداخت و زد زیر خندہ. توجهے نڪردم،عالمت سبز رنگ رو بردم سمت عالمت قرمز رنگ. _بلہ؟ نگاهش رو دوختہ بود بهم،تڪیہ ش رو از دیوار برداشت،صداش توے موبایل پیچید:سالم خانم! لب هام رو روے هم فشار دادم. _سالم ڪارے دارے؟ بهار بہ نشونہ ے تاسف سرے تڪون داد و گفت:نامزد بازیت تو حلقم! صداے سهیلے اومد:میاے بریم بیرون؟البتہ تنها! نگاهے بہ بهار انداختم و گفتم:باشہ فقط آقاے سهیلے برید پشت دانشگاہ میام اونجا! با تعجب گفت:آقاے سهیلے؟! خجالت مے ڪشیدم بگم،امیرحسین! تازہ یڪ هفتہ از عقدمون میگذشت! وقتے دید چیزے نمیگم ادامہ داد:دزد و پلیس بازیہ؟! آروم گفتم:نہ! ولے فعال تا بچہ هاے دانشگاہ نمیدونن اینطور باشہ! باشہ اے گفت و قطع ڪرد. نویسنده: لیلی سلطانی @maajar_ir