💢میدانید اطعام یک نفر در روز غدیر چه اجری دارد؟
👈امام صادق(ع):
اطعام به یک مومن در روز غدیر ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق و
یک میلیون شهید و
یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد. (بحار ج۶ ص ۳۰۳)😳😧
روز عید غدیر😍😍
درب منازل ایتام و نیازمندان را به نیابت از شما میکوبیم و تبلیغ غدیر میکنیم.🤝🤝
هزینه هر پرس فقط ۱۵ هزار تومن
#هرکهدارد سر همیاری ما بسمالله✋
واحدفرهنگی خواهران هیات کربلای بیت المهدی (عج)
شماره حساب جهت واریز
۶۰۳۷۶۹۷۴۹۴۱۵۱۳۴۰
سمیه ابوالحسنی
آی دی جهت اعلام واریز
@sabh93
☀🕊
هر روز صبح رو به شش گوشه آقا
🚩 صَلَی اللّهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللّه✋🏻
🥀اَلسَّلامُ عَلَی الحُسین
⚘وَ عَلی علیِّ ابْنِ الحُسین
⚘وَ عَلی اَولادِ الحُسین
⚘وَ عَلی اَصحابِ الحُسین
💚یا قدیمَ الإحسان به حق الحُسین💚
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
🌐@maajar_ir
•﷽•
کسی که عید غدیر را گرامی بدارد،
خداونــد خطاهای کوچک و بـزرگ
او را میبخشد و اگر از دنیا برود،
در زمرهی شهداء خواهد بود...!
اقبالالاعمال/۱/۴۶۴📚
#امام_رضا(ع)🌱
#غدیریم💚
🌐@maajar_ir
•••
|🖌| علامهحسنزادهآملی..
در به روی همه باٰز استـ
درباٰن هم ندارد هیچ عنواٰن و رسم هم نمیخواهد
جز این كه
«در کوی ماٰ شکسته دلی میخرند و بس ، بازار خود فروشی از آنسوی دیگر استـ !!
| #کدام_گناه_ارزشش_رادارد |
| #گناه_یعنی_خداحافظ_حسین |
🌐@maajar_ir
#والدین_آگاه_بدانید
✍امروزه بسیاری از والدین تمام تلاش خود را میکنند تا کودکشان نخبه و به اصطلاح موفق شود.
‼️غافل از این که وظیفه والدین تربیت کودک نخبه نیست ❌
✅بلکه تربیت کودک شاد و راضی است.
کودکی که توان حل مشکلات روزمره را داشته باشد،
⏪توان ارتباط موثر با همسالان را داشته باشد
👈‼️ از همان چیزی که دارد لذت ببرد و به دیگران حسادت نکند، موفقترین کودک است.
#والدین_گرامی
👌مراقب ایجاد رقابتهای ناسالم باشید...
واحد رسانه خواهران هئیت کربلای بیت المهدی(عج)
🌐 @maajar_ir
#داستان
#ناحلـــه🌺
#قسمت_بیستم_و_یکم
ماشین و تو پارکینگ سپاه پارک کردم و روشو با روکشِ مخصوصش پوشوندم .
زود رفتم سمت بچه ها
بعد سلام و احوال پرسی ازشون پرسیدم ساعت چند حرکته که تو همین حین اتوبوس وارد حیاط سپاه شد .
ایستاد
بچه ها دونه دونه واردش شدن .
از خستگی هلاک بودم برا همین دنبال کسی نگشتم .
از پله های اتوبوس به زور خودمو کشوندم بالا که صدای محسن منو جلب کرد
+حاج محمد . بیا بشین اینجا برات جا گرفتم .
یه لبخند زدم و رفتم سمتش .
سلام و احوال پرسی کردیم .
وقتی نگام کرد فهمید خیلی خستم .
نگاه به ساکمکرد و
+عه عه عه اینو چرا اوردی بالا .
اومد و از دستم گرفتش و بردتش پایین .
نشستم سمت پنجره و تکیه دادم به شیشش که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.
با صدای صلوات بچه ها از خواب پریدم .
به ساعتمنگاه کردم .
تقریبا ۱۱ بود .
سبک شده بودم .
ولی خیلی احساس ضعف داشتم .
رو کردم به محسن و
_چیزی نداری بخورم؟از دیشب شام نخوردم!گرسنمه
سرشو تکون دادو از جاش بلند شد و از قسمت بالای سرش یه نایلون اورد پایین که توش پر از ساندویچ بود
یه دونه ازش گرفتمو با ولع مشغول خوردنش شدم .
که محسن با خنده گف
+حاجی یواش تر خفه میشیا
یه چش غره براش رفتمو رومو برگردوندم سمت پنجره که ادامه داد
+حالا چرا انقد درب و داغونی ؟
قحطی زدتت یهو؟
_اره اره .
بابا رو که اوردم تهران دوباره برشون گردوندم . دیشبم برا ریحانه خواستگار اومد شامم نخوردم خیلی سریع برگشتم تهران .
زدم زیر خنده و بلند گفتم
_ اصن تو چه میدونی زندگی چیه .
اونم شروع کرد به خندیدن .
+عه به سلامتی . پس خواهرتم شوهر دادی رفت که
_نه شوهر که نه هنوز .
ولی خواستگارش آشناس.روح الله خودمون .
+عهههه روح الله خودموووننن
_ارههههه
+ایشالله خوشبخت بشن .
_ایشالله
اخرای خوردن ساندویچ کتلتم بود که مامان محسن درستش کرده بود.
فرمانده از جاش پاشد و شروع کرد به صحبت کردن و تذکرای اونجا و تو راه .
با دقت ولی بی حوصله مشغول گوش کردن به حرفاش شدم .
__
فاطمه :
از سرمای عجیبی که خورده بودم عصبی بودم .
کل این روزا رو بی رمق رفتم مدرسه و درست و حسابی هم نتونسته بودم درس بخونم و تست بزنم .
صدامم خیلی گرفته بود .
رفتم پایین و یه لیوان شیر داغ کردمو مشغول خوردن شدم .
نزدیکای عید بود و مامان اینا بودن بازار.
بعد خوردن شیرم رفتم بالا سمت اتاق صورتی خوشگلم .
گوشیمو روشن کردم که بلافاصله دیدم از ریحانه پیام دارم .
+سلام جزوه ها رو میفرستی !؟
اصلا حال جواب دادن نداشتم .
گوشیو خاموش کردم و انداختمش کنار.*
مشغول تست زدن شدم .
طبق برنامه ریزی نوبت جمع بندی مطالب چهار تا پایه اول و دوم و سوم و چهارم بود!!!
خسته به اتاق شلختم نگاه کردم که هرگوشه اش یه دسته کتاب روهم تلمبار شده بود .
دلم میخواست از خستگی همشونو پاره کنم .
دیگه حوصلمم از درس خوندن سر رفته بود
بند بند هر کتاب و از (از و به و در و را) حفظ بودم .
دیگه حالم بهم میخورد وقتی چشام به متناش میافتاد.
دلم هیجان میخاست .
بیخیال افکارم شدم و تست دینیو وا کردم .
تایم گرفتم و تو ده دقیقه تونستم ۹ تا سوالو بزنم از اینکه نمیتونستم زمانمو مدیریت کنم حرصم میگرفت .دوباره زمان گرفتمو با دقت بیشتری مشغول شدم.
این دفعه تونستم ۱۲ تا تستو تو ۱۰ دقیقه بزنم . خوشحال پریدم رو تختو با اون صدام یه جیغ داغون کشیدم که باعث شد خودم ازشنیدن صدام خجالت بکشم .
صدای ماشین بابا رو ک شنیدماز اتاق پریدم بیرون .
مامان و دیدم که با دست پر وارد خونه شد.
باعجله از پله ها پایین رفتمو ازدستش نایلکس خریدو کشیدم بیرون و همه ی خریداشو رومبل واژگون کردم .
به لباسایی ک واسه خودش خریده بود اعتنایی نکردم
داشتم دنبال لباسایی که واسه من خریده بود میگشتم که مامان داد زد
+علیک سلام خانم . لباسامو چرا ریخت و پاش میکنییی عه عه
هه نگرد واس تو چیزی نگرفتم
پکر نگاش کردمو
_چقد بدیییی توو راحت میگه واست لباس نخریدم .
مشغول حرف زدن بودیم که بابا هم با نایلکسای تو دستش اومد تو سلام کردمو از پله ها رفتم بالا که
بابا گفت
+کجا میری ؟ بیا اینو بپوش ببین سایزت هست یا نه
از خوشحالی خیلی تند پریدم سمتش و نایلکس و ازش گرفتم و محتویاتشو ریختم بیرون .
یه پیرهنِ بلند بود
سریع رفتم تو اتاقمو پوشیدمش.
رفتم جلو آینه و مشغول برانداز کردن خودم شدم .
پیرهن بلندِ آبی که تا رو مچ پام میرسید
و دامن زیرش سه تا چین میخورد .
آستین پاکتیشم تا رو ارنجم بود.
یقش هم گرد میشد و روش مدل داشت
رو سینشم سنگ کاری شده بود .
وا این چه لباسیه گرفتن برا من .
مگه عروسی میخام برم .
به خودم خیره شدم تو آینه که مامان درو باز کرد و اومد تو .
پشتش هم بابا اومو
عجیب نگاشون کردم.
_جریان این چیه ایا؟
مگه عروسیه؟
بابا خندیدو
+چقد بهت میاد .
مامانم پشتش گف
+عروسی که نه حالا .
_پس چیه این؟
+حالا بَده یه لباس مجلسی خوب پیدا کردم بعد سالی برات .
که واسه یه بار دقیقه نود نباشیم .
از حرفاشون سر درنمیاوردم بی توجه بهشون گفتم
_برین بیرون میخام لباسو در ارم .
از اتاق رفتن و درو بستن .
لباسه رو در اوردمو دوباره کنار کمدم گذاشتمش.
گوشیمو گرفتم*
* _ #نویسنده✍
# #غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
ادامــه.دارد....
رسانه ی خواهران هیئت کربلای بیت المهدی
🌐@maajar_ir
⚪ اطلاعیه
#میلادامام_هادی ع
سه شنبه شب ۱۴ مرداد ۹۹
ساعت ۲۲/۳۰
با حضور حاج رحمان نوازنی
صرفا جهت خادمین
در بیت المهدی برگزار میشود.
🔘 #هیئتکربلایبیتالمهدیعج
🌐@maajar_ir
شنیدیم هممون کہ
لَئِن شَڪَرتُم لَاَزیدَنَڪُم...
یا نسخہ فارسیشو
ڪہ شڪر نعمت نعمتت افزون ڪند...
و بہ راستی چہ نعمتی بالاتر از تمسڪ بہ ولایة امیرالمؤمنین و اولادشان؟؟
این روزها زیــــــــــاد تڪرار ڪنید:
🌱الحمدللہ الذے جعلنا من المتمسڪین به ولایة امیرالمؤمنین و اولادهم اجمعین |علیهم السلام|🌱...
#لک_الحمد_الهنا
#غدیر
#فقط_به_عشق_علي
🌐@maajar_ir
حجاب در زمان حکومت پیامبر.mp3
9.83M
🎧 بررسی موضوع حجاب در زمان حکومت پیامبر(صلی الله علیه و آله)
🎤 حجت الاسلام مومنی
#منبر_مذهبی
🌐@maajar_ir