- معارف ناب دانشی و ارزشی !
#غدیر ندای همیشه ماندگار حقیقت!
#قسمت اول
«الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛ آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر مهم(ولایت امام علی علیه السلام)! را به غائبان - در طول تاریخ- برسانند».
🌸#گزارشی از واقعه ماندگار غدیر خم
در آخرین سال عمر پیامبر(ص)، مراسم حجة الوداع باشکوهی هر چه تمام تر و با حضور مسلمانان مدینه و سایر نقاط جهان اسلام برگزار شد. در بازگشت از این سفر روحانی با وجود آفتاب داغ حجاز، به خاطر لذت این سفر الهی گرمای طاقت فرسا در وجود همراهان پیامبر(ص) اثری نداشت. پس از پیاده روی بسیار، کم کم سرزمین جحفه و بیابان های خشک و سوزان غدیر خم از دور نمایان می شد.
اینجا در حقیقت چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز و دنیایی اسلام را از هم جدا میکند: راهی به سوی مدینه در شمال، راهی به سوی عراق در شرق، راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سوی یمن در جنوب پیش می رود.
روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان می گذشت. ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر(ص) به همراهان داده شد. مسلمانان با صدای بلند، آنها را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند، به بازگشت فراخواندند و صبر کردند تا عقب افتادگان هم برسند. مؤذّن با صدای الله اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آماده نماز شدند، اما هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور بودند قسمتی از عبای خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روی سر بیفکنند که در غیر این صورت، ریگهای بیابان و اشعه آفتاب پا و سر آنها را اذیت می کرد. نماز ظهر تمام شد. پیامبر(ص) به مردم اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه و بسیار مهم و اساسی الهی خود را آماده کنند. به خاطر جمعیت زیاد مردم، منبری از جهاز شتران در میان جمعیت ترتیب داده شد و پیامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جای آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخته، فرمود:
🔴🔺«من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما می روم. من مسئولم، شما هم مسئولید. شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟ مردم صدا بلند کرده، گفتند: نشهد أنّک قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاک الله خیراً؛ ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت به کار بستی. خداوند تو را جزای خیر دهد».
☀️آن حضرت فرمود: آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمی دهید؟ همه گفتند: آری، گواهی می دهیم.
🌹🌹🌹فرمود: خداوندا! گواه باش.
بار دیگر فرمود: ای مردم! آیا صدای مرا می شنوید؟ ...
گفتند: آری، و به دنبال آن سکوت سراسر بیابان را فراگرفت و جز صدای وزیدن باد و نسیم بیابان داغ و زمزمه شتران چیزی شنیده نمی شد.
پیامبر فرمود: ... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گران قدر که در میان شما به یادگار می گذارم، چه خواهید کرد؟
یکی از میان جمعیت صدا زد: کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟
✅✅پیامبر فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خداوند است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگر در دست شماست. دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید
و اما دومین یادگار گرانقدر من، خاندان و اهلبیت من هستند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو(کتاب خداوند و خاندان من) هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند. از این دو، پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب هم نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
در این هنگام مردم دیدند که پیامبر(ص) به اطراف خود نگاه کرد. گویا کسی را جستجو می کند و همین که چشمش به امام علی(ع) سردار نامدار اسلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است. در اینجا صدای پیامبر(ص) بلندتر شده، فرمود:
«ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟؛ ای مردم! چه کسی از همه مردم به مسلمانان از خود آنها اولی و سزاوارتر است؟»
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند. پیامبر خدا(ص) فرمود: خدا، مولای من است و من، مولا و رهبر مؤمنانم و به آنها از خودشان سزاوارترم.
🌺🌺🌺سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه؛ هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست».
و این سخن را سه بار و به گفته برخی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان بلند کرده، فرمود: 🤲🤲🤲
#با ما همراه شوید و مطالب زیبا و جدید بخوانید!.
🌐Admin
@hojjati_mohajerin
به ما بپیوندید🌷🌷🌷♻
کانال:https://eitaa.com/maaref_Danishi_arzeshi
گروه:http://eitaa.com/joinchat/1976172574C764de743b2
ارتباط با مدیر کانال و گروه:
تلفن📳:00989302867043
#❇️غدیر را همگانی کنیم!♻️☀️
#غدیر ندای همیشه ماندگار حقیقت!
#قسمت اول
«الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛ آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر مهم(ولایت امام علی علیه السلام)! را به غائبان - در طول تاریخ- برسانند».
🌸#گزارشی از واقعه ماندگار غدیر خم
در آخرین سال عمر پیامبر(ص)، مراسم حجة الوداع باشکوهی هر چه تمام تر و با حضور مسلمانان مدینه و سایر نقاط جهان اسلام برگزار شد. در بازگشت از این سفر روحانی با وجود آفتاب داغ حجاز، به خاطر لذت این سفر الهی گرمای طاقت فرسا در وجود همراهان پیامبر(ص) اثری نداشت. پس از پیاده روی بسیار، کم کم سرزمین جحفه و بیابان های خشک و سوزان غدیر خم از دور نمایان می شد.
اینجا در حقیقت چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز و دنیایی اسلام را از هم جدا میکند: راهی به سوی مدینه در شمال، راهی به سوی عراق در شرق، راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سوی یمن در جنوب پیش می رود.
روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان می گذشت. ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر(ص) به همراهان داده شد. مسلمانان با صدای بلند، آنها را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند، به بازگشت فراخواندند و صبر کردند تا عقب افتادگان هم برسند. مؤذّن با صدای الله اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آماده نماز شدند، اما هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور بودند قسمتی از عبای خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روی سر بیفکنند که در غیر این صورت، ریگهای بیابان و اشعه آفتاب پا و سر آنها را اذیت می کرد. نماز ظهر تمام شد. پیامبر(ص) به مردم اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه و بسیار مهم و اساسی الهی خود را آماده کنند. به خاطر جمعیت زیاد مردم، منبری از جهاز شتران در میان جمعیت ترتیب داده شد و پیامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جای آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخته، فرمود:
🔴🔺«من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما می روم. من مسئولم، شما هم مسئولید. شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟ مردم صدا بلند کرده، گفتند: نشهد أنّک قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاک الله خیراً؛ ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت به کار بستی. خداوند تو را جزای خیر دهد».
☀️آن حضرت فرمود: آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمی دهید؟ همه گفتند: آری، گواهی می دهیم.
🌹🌹🌹فرمود: خداوندا! گواه باش.
بار دیگر فرمود: ای مردم! آیا صدای مرا می شنوید؟ ...
گفتند: آری، و به دنبال آن سکوت سراسر بیابان را فراگرفت و جز صدای وزیدن باد و نسیم بیابان داغ و زمزمه شتران چیزی شنیده نمی شد.
پیامبر فرمود: ... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گران قدر که در میان شما به یادگار می گذارم، چه خواهید کرد؟
یکی از میان جمعیت صدا زد: کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟
✅✅پیامبر فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خداوند است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگر در دست شماست. دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید
و اما دومین یادگار گرانقدر من، خاندان و اهلبیت من هستند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو(کتاب خداوند و خاندان من) هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند. از این دو، پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب هم نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
در این هنگام مردم دیدند که پیامبر(ص) به اطراف خود نگاه کرد. گویا کسی را جستجو می کند و همین که چشمش به امام علی(ع) سردار نامدار اسلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است. در اینجا صدای پیامبر(ص) بلندتر شده، فرمود:
«ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟؛ ای مردم! چه کسی از همه مردم به مسلمانان از خود آنها اولی و سزاوارتر است؟»
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند. پیامبر خدا(ص) فرمود: خدا، مولای من است و من، مولا و رهبر مؤمنانم و به آنها از خودشان سزاوارترم.
🌺🌺🌺سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه؛ هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست».
و این سخن را سه بار و به گفته برخی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان بلند کرده، فرمود: 🤲🤲🤲
#با ما همراه شوید و مطالب ناب و جدید بخوانید!.
🌐Admin
@hojjati_mohajerin
به ما بپیوندید🌷🌷🌷♻
کانال:https://eitaa.com/maaref_Danishi_arzeshi
گروه:http://eitaa.com/joinchat/1976172574C764de743b2
#❇️غدیر را همگانی کنیم!♻️☀️
#غدیر ندای همیشه ماندگار حقیقت!
#قسمت اول
«الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛ آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر مهم(ولایت امام علی علیه السلام)! را به غائبان - در طول تاریخ- برسانند».
🌸#گزارشی از واقعه ماندگار غدیر خم
در آخرین سال عمر پیامبر(ص)، مراسم حجة الوداع باشکوهی هر چه تمام تر و با حضور مسلمانان مدینه و سایر نقاط جهان اسلام برگزار شد. در بازگشت از این سفر روحانی با وجود آفتاب داغ حجاز، به خاطر لذت این سفر الهی گرمای طاقت فرسا در وجود همراهان پیامبر(ص) اثری نداشت. پس از پیاده روی بسیار، کم کم سرزمین جحفه و بیابان های خشک و سوزان غدیر خم از دور نمایان می شد.
اینجا در حقیقت چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز و دنیایی اسلام را از هم جدا میکند: راهی به سوی مدینه در شمال، راهی به سوی عراق در شرق، راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سوی یمن در جنوب پیش می رود.
روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان می گذشت. ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر(ص) به همراهان داده شد. مسلمانان با صدای بلند، آنها را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند، به بازگشت فراخواندند و صبر کردند تا عقب افتادگان هم برسند. مؤذّن با صدای الله اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آماده نماز شدند، اما هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور بودند قسمتی از عبای خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روی سر بیفکنند که در غیر این صورت، ریگهای بیابان و اشعه آفتاب پا و سر آنها را اذیت می کرد. نماز ظهر تمام شد. پیامبر(ص) به مردم اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه و بسیار مهم و اساسی الهی خود را آماده کنند. به خاطر جمعیت زیاد مردم، منبری از جهاز شتران در میان جمعیت ترتیب داده شد و پیامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جای آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخته، فرمود:
🔴🔺«من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما می روم. من مسئولم، شما هم مسئولید. شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟ مردم صدا بلند کرده، گفتند: نشهد أنّک قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاک الله خیراً؛ ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت به کار بستی. خداوند تو را جزای خیر دهد».
☀️آن حضرت فرمود: آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمی دهید؟ همه گفتند: آری، گواهی می دهیم.
🌹🌹🌹فرمود: خداوندا! گواه باش.
بار دیگر فرمود: ای مردم! آیا صدای مرا می شنوید؟ ...
گفتند: آری، و به دنبال آن سکوت سراسر بیابان را فراگرفت و جز صدای وزیدن باد و نسیم بیابان داغ و زمزمه شتران چیزی شنیده نمی شد.
پیامبر فرمود: ... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گران قدر که در میان شما به یادگار می گذارم، چه خواهید کرد؟
یکی از میان جمعیت صدا زد: کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟
✅✅پیامبر فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خداوند است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگر در دست شماست. دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید
و اما دومین یادگار گرانقدر من، خاندان و اهلبیت من هستند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو(کتاب خداوند و خاندان من) هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند. از این دو، پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب هم نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
در این هنگام مردم دیدند که پیامبر(ص) به اطراف خود نگاه کرد. گویا کسی را جستجو می کند و همین که چشمش به امام علی(ع) سردار نامدار اسلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است. در اینجا صدای پیامبر(ص) بلندتر شده، فرمود:
«ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟؛ ای مردم! چه کسی از همه مردم به مسلمانان از خود آنها اولی و سزاوارتر است؟»
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند. پیامبر خدا(ص) فرمود: خدا، مولای من است و من، مولا و رهبر مؤمنانم و به آنها از خودشان سزاوارترم.
🌺🌺🌺سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه؛ هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست».
و این سخن را سه بار و به گفته برخی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان بلند کرده، فرمود: 🤲🤲🤲
#با ما همراه شوید و مطالب ناب و جدید بخوانید!.
#✅🔰#مطالب متفاوت، زیبا، جدید و ناب مذهبی، فرهنگی و قرآنی را با ما بخوانید:!🌷🌷🌷♻
📚#کانال:https://eitaa.com/maaref_Danishi_arzeshi
💯🪴گروه:http://eitaa.com/joinchat/1976172574C764de743b2
@sokhanangoharbar🥀
🙏#همراهی ما توشه ی علمی و معنوی برای شما!
#دیشب
#کاظمین
دیشب ساعت حدود ۲۳.۳۰ بود که بعد از زیارت امام موسی ابن جعفر و امام جواد علیهماالسلام، خسته و کوفته توی خیابون مونده بودیم!!!...
یک نفر دید با دو تا بچه هستم، آمد و خواهش کرد بیایید برویم حسینیه برای استراحت. چند نفر دیگر را هم همراه کرد، حدود ۲۰ نفر شدیم. گفت پنج دقیقهای حرم هستیم، آن طرف دجله.
همه پشت او میرفتیم. دو خانواده افغانستانی، چند مرد آذری و خانواده ما ...
چون آرام راه میرفتیم، حدود ده دقیقه طول کشید. توی مسیر که بودیم یک وانت به ما گفت بیایید برویم منزل استراحت کنید، عربی و فارسیِ درهم به او گفتم با این بنده خدا داریم میرویم حسینیه ...
رسیدیم به حسینیه. ساعت نزدیک ۲۴ بود. بالای در حسینیه عکس مقتدی صدر بود ... برای استراحت احتمالاً مشکلی نداشت از فضا استفاده کنیم اما به محض دیدن عکس او دلمان رضا نشد، گفتم برویم ... خستهتر از قبل بودیم.
تا برگشتیم همان فرد با وانت گفت بیایید برویم منزل. هم خوشحال شدم، هم چارهای نداشتیم در آن موقع شب و آن موقعیت مکانی که بودیم.
یکی از بچهها روی ویلچر خواب بود، با کمک راننده، ویلچر و بچه را روی ماشین گذاشتیم و حرکت کردیم.
معماری خانهها در طول مسیر به نحوی بود که روحت با آن پرواز میکرد. یک شهرِ مسطح که نهایتاً خانهها دو طبقه هستند با معماری اسلامی ... سه، چهار دقیقه بعد رسیدیم دم منزل.
بین راه ایستاد و از سوپری محله که فارسی بلد بود چند سوال گفت که از ما بپرسد. شام خوردید؟ صبح ساعت چند میخواهید بروید و ...
در این سفر چند روزهمان، فقط در موکبها و کنار بقیه مردم مستقر بودیم. امشب اولین شبی بود که به یک منزل میآمدیم. یک کشف جدید برای محمد حسین (پسر ۸ سالهمان) به همراه داشت.
به محض ورود کل خانواده آمدند استقبال. بهترین اتاق خانهشان را در اختیار ما گذاشتند، پرسیدند شام خوردید که گفتیم بله. رفتند دوغ و آب و میوه و خرما آوردند. رفتیم حمام و لباسهایمان را گرفتند تا بشورند ... رختخوابهای تمیز برایمان کنار گذاشته بودند که مشخصاً برای زائر امام حسین بود ...
اتاق پر بود از نشانههای محرم و البته شجرهنامه خانوادگی که همه نسل اندر نسل روحانی بودند ...
صبح که بیدار شدیم دو سینی پر از انواع صبحانه برایمان آوردند.
محمد حسین تعجب کرده بود. تا امروز محبت بیدریغ عراقیها را دیده بود اما این یکی برایش تازگی و رنگ و بوی دیگری داشت.
شب که رسیدیم ۴ بچه در خانه بودند که همه برای استقبال آمدند و به همه بچهها بادکنک دادیم. زعفران هم از قبل آورده بودیم و قصد کردیم صبح به عنوان هدیه تقدیم کنیم.
صبح پیش از اینکه هدیه بدهیم، یک روسری برای خانم هدیه آوردند. سلام فرمانده عربی پخش میکردند تا کمتر احساس غریبی کنیم.
ما را با ماشین به حرم رساندند و این بخش قصهمان هم تمام شد.
👈تا نباشی و نبینی متوجه محبت بیدریغ نمیشوی، محبتی که گِردِ #حُب_الحسین شکل گرفته، محبتی که تو را برای یک عمر وامدار میکند و فکر میکنی برای اینها چه باید بکنی تا جبران کرده باشی!!! ...
عراقیها طوری با التماس و محبت به خانهشان دعوتت میکنند، انگار تو دوستی هستی که سالهاست منتظرت هستند اما تا امروز تو را ندیدهاند. اشتیاق در چشمانشان، در لبخندهایشان و رفتارشان موج میزند.
بچههایشان دور زائرین میگردند و از کودکی یاد میگیرند به واسطه #حُب_الحسین خدمت کنند.
👈 محور تربیت ما چیست؟!
👈 ما جمعمحوریم یا فردمحور؟!
👈 حُب اهل بیت، کجای تربیت ماست؟!
👈 زمینههایش را چطور مهیا کنیم؟!
#گزارشی از حمید_کثیری