🔻 #مستحبات و #مکروهات را بشناسیم ....
💢 #استحباب نوشتن ان شاءالله در نامه (بعد از جایی که امید است عملی انجام شود)
در حدیثی از امام صادق سلام الله علیه منقول است که:
آن حضرت امر فرمود که، نامه به جایی بنویسید. چون به دست آن جناب دادند فرمود: چگونه امید دارید که آنچه در نامه نوشته اید به عمل آید و حال آن که ان شاء الله در جاهایی که مناسب است ننوشته اید؟ پس فرمود: ببین هر جا که ان شاء الله ندارد بنویس.
📚 کتاب #حلیه_المتقین
باب یازدهم فصل دوازدهم
#آداب_مجالست
#سیره_اهلبیت_سلام_الله_علیهم
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
🔻 #مستحبات و #مکروهات را بشناسیم ....
💢 #استحباب مقدم کردن نام مخاطب در نامه
در حدیث موثّق از امام صادق سلام الله علیه پرسیدند که در نامه، ابتدا به اسم آن شخص که نامه را به او می نویسد، پیش از نام خود کردن چون است؟
فرمود: باکی نیست این اکرام آن شخص است.
📚 کتاب #حلیه_المتقین
باب یازدهم فصل دوازدهم
#آداب_مجالست
#سیره_اهلبیت_سلام_الله_علیهم
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#دستورات_ماثور
🔴 نماز #شب_دوم از #ماه_رجب
▪️روايت کرده اند از حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله که: «هرکس ده ركعت نماز ( هر دو ركعت به يك سلام ) بعد از حمد سوره كافرون يك مرتبه بخواند خداوند همهي گناهان کوچک و بزرگ اورا مي آمرزد و تا سال آينده از نماز گزاران مي نويسد واز نفاق و دو رويي پاک و مبّرا مي گردد»1روايت کرده اند از حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله که: «هرکس ده ركعت نماز ( هر دو ركعت به يك سلام ) بعد از حمد سوره كافرون يك مرتبه بخواند خداوند همهي گناهان کوچک و بزرگ اورا مي آمرزد و تا سال آينده از نماز گزاران مي نويسد واز نفاق و دو رويي پاک و مبّرا مي گردد»
📚اقبال الاعمال ج۲ ص۶۴۹
کانال معرفتی "معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#تاریخ_مستند
⚫️ مصائب #امام_هادی سلام الله علیه در سامرا
🔻قسمت اول ( احضار حضرت از مدینه به سامرا و اسکان دادن حضرت در بین گدایان )
▪️متوکل براى مصلحت نامه مشفقانه به حضرت نوشت... و ابراهیم بن العبّاس را گفت که: نامهاى به حضرت نوشت که:
خلیفه مشتاق ملاقات وافر البرکات شما گردیده، و خواهان آن هست که اگر بر شما دشوار نباشد، متوجّه این صوب گردید...
چون این نامه به آن جناب رسید، بزودى تهیه سفر خود نمود، با یحیى بن هرثمه متوجّه سرّ من رأى گردید. چون حضرت داخل شد، او را خاطر جمع شد، سلوک خود را تغییر داد و آن جناب را چند روز بار نداد، و حکم کرد آن جناب را در کاروانسرایى که غربا و گدایان در آنجا مىبودند فرود آوردند، و بعد از چند روز خانهاى براى آن جناب تعیین کردند و حضرت را به آن خانه نقل کردند.
📚 ارشاد مفید ج۲ ص۳۰۹
کانال معرفتی "معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#تاریخ_مستند
⚫️ مصائب #امام_هادی سلام الله علیه در سامرا
🔻قسمت سوم ( حمله به خانه حضرت )
کلینى و شیخ مفید و دیگران از ابراهیم بن محمّد طاهرى روایت کردهاند...
مردى که او را بطحائى مىگفتند نزد متوکل بود، بد آن حضرت بسیار گفت، و گفت: اسلحه و اموال بسیار جمع کرده است و داعیه خروج دارد، پس شبى متوکل سعید حاجب را طلبید و گفت: بىخبر به خانه امام على نقى علیهالسّلام برو و هر چه در آنجا از اسلحه و اموال که بیابى براى من بیاور، سعید گفت: در میان شب نردبانى برداشتم و به خانه آن حضرت رفتم، و نردبان را بر دیوار خانه گذاشتم، چون خواستم به زیر روم راه را گم کردم و حیران شدم، ناگاه حضرت از اندرون خانه مرا ندا کرد که: اى سعید باش تا شمع از براى تو بیاورند. چون شمع آوردند، به زیر رفتم دیدم که حضرت جبّهاى از پشم پوشیده و عمامه بر سر داشته و سجّاده خود را بر روى حصیرى گسترده، و بر بالاى سجاده رو به قبله نشسته است. پس فرمود: برو و در این خانهها بگرد و آنچه بیابى بردار، من رفتم و جمیع خانههاى حجره را تفتیش کردم، در آنها هیچ نیافتم مگر یک بدره که بر سرش مهر مادر متوکل بود، و یک کیسه سر به مهرى دیگر...آن شمشیر را با دو بدره زر برداشتم و نزد متوکل رفتم... پس متوکل یک بدره دیگر به آن ضم کرد و گفت: اى سعید این بدرهها را با آن کیسه و شمشیر براى او ببر و عذرخواهى او بکن.
چون آنها را به خدمت آن حضرت بردم گفتم: اى سید من از تقصیر من بگذر که بىادبى کردم و بىرخصت به خانه تو در آمدم، چون از خلیفه مأمور بودم معذورم، حضرت فرمود: وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ (سوره شعراء/ آیه 227) یعنى: بزودى خواهند دانست آنها که ستم مىکنند که بازگشت آنها بسوى کجاست.
📚اعلام الورى/ 344
📚 كافى 1/ 499
📚مناقب ابن شهر آشوب 4/ 415
📚 ارشاد/ 309
کانال معرفتی "معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#تاریخ_مستند
⚫️ مصائب #امام_هادی سلام الله علیه در سامرا
🔻قسمت دوم ( زندانی کردن حضرت و کندن قبر پیش روی مبارکش)
ابن بابویه و دیگران روایت کردهاند از صقر بن ابى دلف که چون حضرت امام على نقى علیهالسّلام را به سرّ من رأى آوردند، به خدمت آن حضرت رفتم که خبرى از احوال آن جناب بگیریم، و آن حضرت را نزد زراقى حاجب متوکل محبوس کرده بودند... چون به خدمت آن جناب رفتم دیدم بر روى حصیرى نشسته است، و در برابرش قبرى کندهاند، پس سلام کردم و در خدمت آن جناب نشستم، حضرت فرمود که: براى چه آمدهاى؟ گفتم: آمدهام که از احوال شما خبرى گیرم، چون نظر من بر قبر افتاد گریان شدم، حضرت فرمود که: گریان مباش که در این وقت از ایشان آسیبى به من نمىرسد، گفتم: الحمد للَّه، پس مسألهاى چند از آن جناب پرسیدم. چون جواب مسائل را بیان کرد فرمود که: برخیز وداع کن و بیرون رو که ایمن نیستم که از او ضررى به تو رسد.
📚 معانى الاخبار ۱۲۳
کانال معرفتی "معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#دستورات_ماثور
🔴 نماز #شب_سوم از #ماه_رجب
▪️روايت کرده اند از حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله که: «هرکس ده ركعت نماز ( هر دو ركعت به يك سلام). بعد از حمد سوره إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح پنج مرتبه بخواند خداوندکاخي در بهشت براي او بنا مي نهد که پهنا و درازاي آن هفت برابر دنيا است ومنادي از آسمان ندا مي زند : ولي خدا رابه کرامت عظمي و همراهي و همدمي با پيامبران ، صديقان، شهيدان و صالحان بشارت دهيد»
📚اقبال الاعمال ج۲ ص۶۵۰
کانال معرفتی "معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#مقتل_مستند
#تاریخ_مستند
⚫️ امام عسکری و گریبان چاک دادن در شهادت پدر (سلام الله علیهما )
بنا بر قول ابن بابویه و جماعتى دیگر، معتمد عبّاسى آن حضرت را به زهر شهید کرد (مناقب ابن شهر آشوب 4/ 433)، و در وقت شهادت آن امام غریب به غیر از امام حسن عسکرى علیهالسّلام کسى نزد آن جناب نبود، و در جنازه آن جناب جمیع امرا و اشراف حاضر شدند، امام حسن عسکرى علیهالسّلام در جنازه پدر شهید خود گریبان چاک کرد و خود متوجّه غسل و کفن و دفن والد بزرگوار خود شد، و آن جناب را در حجرهاى که محلّ عبادت آن حضرت بود دفن کرد، پس جمعى از منافقان آن زمان اعتراض کردند که گریبان چاک کردن در مصیبت مناسب منصب امامت نیست، حضرت فرمود: اى جاهلان احمق چه مىدانید احکام دین خدا را، حضرت موسى پیغمبر خدا بود و در ماتم برادر خود هارون گریبان چاک کرد.
📚رجال كشى 2/ 842
کانال معرفتی "معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 چه چيز باعث شد كه به امامت امام هادی ( سلام الله علیه ) قائل شدى؟
▪️جماعتى از اصفهانی ها از جمله احمد بن نصر و محمّد بن علويه مىگويند:در اصفهان يک نفر شيعه به نام«عبد الرحمن»بود به او گفتند چه چيز باعث شد كه تو از ميان مردم،فقط به امامت امام على النقى قائل شدى؟گفت:چيزى را از وى مشاهده كردم كه موجب شد به امامت او قائل شوم.من مردى فقير اما با جرأت و سخندان بودم.سالى اهل اصفهان شكايتى داشتند و مرا با عدهاى به سوى متوكل روانه كردند.رفتيم و به آنجا رسيديم.روزى نزد درب قصر متوكل بوديم كه دستور صادر شد تا امام على النقى را احضار كنند.از كسانى كه آنجا بودند پرسيدم:اين شخصى كه دستور صادر شده كه آن را بياورند،كيست؟گفته شد:مردى علوى است كه رافضىها مىگويند:او«امام»است. بعد گفتند شايد متوكل او را احضار مىكند تا به قتلش برساند. با خود گفتم:از اينجا نمىروم تا ببينم اين شخصى را كه مىآورند كيست.ناگهان ديدم سوار بر اسب مىآيد،و مردم نيز طرف راست و چپ او ايستادهاند.و او را نظاره مىكنند. وقتى كه او را ديدم محبتش در قلبم افتاد.و پيوسته دعا مىكردم كه خدا شرّ متوكل را از او دفع نمايد. همين طور از ميان مردم عبور مىنمود و به چپ و راست نگاه نمىكرد،فقط چشمش را به موهاى گردن اسب دوخته بود.و من هم پيوسته براى او دعا مىكردم.هنگامى كه مقابل من رسيد،رو به من كرد و فرمود:خدا دعايت را اجابت كند و عمرت را طولانى نمايد و ثروت و فرزندت را زياد گرداند. عبد الرحمن مىگويد:در اين هنگام،از هيبت و جلالت او لرزه بر اندامم افتاد و در ميان رفقايم بر زمين افتادم.به من گفتند:تو را چه شده است؟ گفتم:خير است. و به آنها چيزى از ماجرا نگفتم. بعد از آن به اصفهان برگشتيم.و خدا به بركت دعاى او درهاى نيكبختى را به رويم گشود.و ثروتمند شدم تا حدى كه امروز، ثروت درون خانهام،بالغ بر هزار هزار(یک ميليون)درهم مىشود، به غير از ثروتى كه در خارج خانه دارم. و خداوند ده فرزند به من عطا نموده است. اكنون هفتاد سال و اندى از عمرم مىگذرد. آرى،من به امامت شخصى قائلم كه از قلبم خبر داد و خدا دعايش را در مورد من اجابت كرد.
📚الخرائج والجرائح ج۱ص۳۹۲
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa