مولانا » دیوان شمس »
غزل شمارهٔ ۷۴۹
مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد
دی دل من میجهید و هر دو چشمم میپرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد
بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد
من که باشم باد و خاک و آب و آتش مست اوست
آتش او تا چه آرد بر من و بر خاک و باد
عشق از او آبستنست و این چهار از عشق او
این جهان زین چار زاد و این چهار از عشق زاد
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_6046153143366979223.mp3
4.44M
🔶 مشکل عشق
🎼 آلبوم: ماه نو
🔸 شاعر: #عینالقضاتهمدانی
🔰 با صدای: #حسامالدینسراج
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_6028293715867472067.mp3
1.52M
عاشق آن به که دایم در بلا بی
ایوب آسا به کرمان مبتلا بی
حسن آسا به دستش کاسهٔ زهر
حسین آسا به دشت کربلا بی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
قیض و بسط
قبض و بسط از احوال رهروان حق است.
رهروی که از پذیرفتگی خود و عبادات خود نومید باشد در حال قبض است. و آن که به خدا امید دارد در حال بسط است.
معنی دو کلمه گرفتگی و گشودگی است، احوال سالکان به اراده حق در دل می آید و از دل می رود.
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
اعتبار آدم ها دو نوع است:
يكى اعتبار منفصل
و ديگر اعتبار متصل
يا به قول #مولانا
مُلكِ بربسته و مُلكِ بررُسته
مُلكِ بربسته چنان باشد ضعيف
مُلكِ بررُسته چنين باشد شريف
اعتبار منفصل يا بربسته،
نه حقيقى است
و نه پايدار. مثلاً مالِ من، ميزِ من،
مسند و مقامِ من و اين قبيل چيزها،
اعتبارى كه به شخص مىدهند، دروغين و خيالى است.
چون آن شخص از چيزهايی كسبِ اعتبار كرده كه جداى از اوست و ربطى به او ندارد مانند كسى كه دو بالِ پرنده را به شانههاى خود ببندد و بخواهد با آن پرواز كند!
مولانا در غزلى در ديوان شمس از زبانِ اين خيالْ زدگانِ متكبر مىگويد:
"اين، باغِ من! آن، خانِ من!
اين، آنِ من! آن، آنِ من ! "
سپس مىگويد: اما وقتى پيكِ مرگ در مىرسدو يا اين مايههاى فخرفروشى را از آنها مىگيرند سر تا پا احساس هيچى و پوچى مىكنند و مىبينند كه حتى به اندازه ي يك برگ كاه هم اعتبار ندارند:
" اكنون كَهى از تو فزون ! "
پس هر چيزى كه از درونِ ما نروييده
و آن را به خود مىبنديم و از آن، كسبِ اعتبار مىكنيم در شمارِ اعتباراتِ منفصل است
و هيچ ارزشى ندارد.
اما اعتبار حقيقى، اعتبارِ متصل يا بررُسته است و آن، ارزشهايى است كه از درون شخص روييده و در بيرون ظهور يافته است
مانند كردار و صفات نيك و شناخت راستين به خود و جهان. همچون بالِ پرندگان
كه از طبيعتِ آنها روييده و قابليت پرواز دارد.
▪︎كريمزمانی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
معنی هو با تو بگویم که چیست
اوست دگر این من و تو هیچ نیست
یک سخنی بشنو و یکرنگ باش
قول یکی گفتن و دو هیچ نیست
♡
ما و منی را بگذار ای عزیز
کز من و ما یک سر مو هیچ نیست
غیر خدا هیچ بود هیچ هیچ
هیچ نه ای هیچ مجو هیچ نیست
شاهنعمتاللهولی
🩷
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
▪︎نماز عشق از كلام
▪︎خواجهعبداللهانصاری
عمری نماز به پا داشتم و ندانستم برای چیست و چه می گویم . ولی امروز الله اکبر گفتم . تو نیز مرا بزرگ خواندی . نیت کردم ، نظر کردی و من مشغول به توصیف صفات تو شدم . گفتی از توصیف بی نیازم (سبحان الله عما یصفون) . تو خود را در نماز توصیف می نمایی بنده ی من ، حال توصیف بنما تا من احسنت بگویم . حمد را آغاز نمودم:
الحمدالله رب العالمین : سپاس خداوندی را که پروردگار جهانیان است .
- سپاس بنده ای را که دعوتم را لبیک گفت .
الرحمن الرحیم : بخشنده و مهربان است .
- احسنت بر بنده ای که می بخشد و مهر می ورزد.
مالک یوم الدین: صاحب روز جزاست.
- جزای تو را میزان اشتیاقت قرار خواهم داد.
ایاک نعبد و ایاک نستعین: فقط تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.
- من نیز خواستار شمایم و منتظرم همدیگر را در رسیدن یاری نمایید.
اهدنا الصراط المستقیم : ما را به راه راست هدایت کن.
- هدایت نمودم و هدایت از آن توست.
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و الاضالین: راه کسانی را که آنها را مشمول نعمت خود ساختی ، نه راه کسانیکه بر آنان غضب نمودی و نه گمراهان .
- همانا تو خود در مسیری و شایسته ی نعمت و گمراهان تنها و بی یاورند ، من هستم ولی مرا نمی یابند ، آنها خود چشم خویش را بسته اند . من در همه حال در کنار بنده ام هستم .
حال نوبت توحید گفتن است . بگو تا پاسخت دهم .
قل هو الله و احد : بگو خدا یکتا و یگانه است .
- تو نیز یکتایی در آفرینشت بنگر، تو نیز بی نظیری .
الله الصمد : خداوندی که همه ی نیازمندان قصد او را می کنند.
- بنده ام تو باور نداری که قسمتی از خدایی و بی نیاز خواهی گشت روزی که من تو و تو ، من باشیم.
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من تو ام یا تو منی
لم یلد و لم یولد : هرگز نزاد و نه زاده شده .
- آری من ازلی و ابدیم و تو در سفری از ازل به ابد در راه یافتنی که تو نیز همان اول و همان آخری.
و لم یکن الله و کفوا احد : برای او شبیه و مانندی نبوده است .
- آیا تو پنداری برای تو شبیه و مانندی آفریدم.
در این گفت و شنود عاشقانه از خود خجل گشتم . آرام الله اکبری گفتم و به رکوع رفتم که نگاهم از شدت حیرت دوید و گویی از وجودم جدا گشت . تعظیم زیبای هستی را در برابر وجود خویش می دیدم . سبحان ربی العظیم و بحمده :...
- من در اشتیاق دیدار زیباترین مخلوقم عظمت هستی را در برابرش به تعظیم نشاندم .
زانوانم طاقت نیاورد و به سجده رفتم .سبحان ربی الاعلی و بحمده :...
- آری بنده ی من تو بزرگ و والایی. بر ساختار وجودیت پیشانیت را می سایی و من می بالم بر خشوع تو ، تقدیم تو باد جلال و بزرگی .
بار دگر سجده می روم .اینبار عظمت هستی به گرداگرد وجودم در حال چرخش است . حال می فهمم چرا سجده بزرگان طولانی است و بر خاستن از آن دل کندنی نیست . با اشک شوقی که نمی دانم منشاء آن چشمانم هستند یا کل وجودم ، بر می خیزم به شوق حمد و وتوحیدی دوباره .
پروردگارا بگذار هر آنچه می گویم خود نیز پاسخ دهم .
آری سپاس جلال و عظمتت را ، بخشندگی و کرامتت را ، صاحب همه چیز و هیچ چیز تو را می پرستم و یاریت را می طلبم . هدایتم بنما از کور دلی و نگذارم در راه بی کسی . تو بی نیازی و یکتایی و من نیازمند ذات اقدست.
قنوت را در این رکعت می خوانم که بگویم دل پر دعایم امروز فقط یک چیز را می خواهد : ربنا آتنا فی الدنیاحسنه و قی الاخره حسنه ...خدایا در دنیا و آخرت تنها تو را می خواهم .
در رکوعم بگذار بر تو تعظیم نمایم و در سجده ام بگذار غرق اطاعت گردم .
شهادتی می دهم با تمام وجود که اشهد ان لا اله الا الله ... و اگر سلام می گویم حکایت آن است که با خداحافظی ترکت نکنم و سلام نیت همیشه با تو بودن باشد و تا زمان وصال دیگری از راه برسد از نظرت پنهان نگردم.
اگر می دانستم از زمان این نماز تا نماز دیگر تو همچنان عاشقانه نشسته ای تا من خود را برسانم ، دیگر چگونه می توانستم ترکت کنم . معبود من ، معشوق من ، من که باشم که تو را در انتظار دیدار خود بگذارم .
با حلقه ی رحمانیتت در برمان گرفتی و با حلقه ی رحیمت غسلمان می دهی . این چه حالیست امشب این چه دیداریست ؟ ای کاش زمین می گذاشت این لحظه را پایانی نباشد . کاش دورانش حول زمان نبود تا ثانیه ها مرا از تو دور نسازد.
کاش مفهوم دائم الصلاة را نیز درک می نمودم تا ... (خوشا آنان که دائم در نمازند)
یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه ی سحرگاهم ده
در راه خود اول از خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود به خود راهم ده
🩵
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
🤍
بایزید میگوید: من چون بحری ژرفم که نه آغازی دارم و نه پایانی.
کسی از او پرسید عرش چیست؟
پاسخ داد: من
گفت کرسی چیست؟
گفت: من
و به همین سان درباره لوح و قلم چون سؤال کرد جواب داد: من
و چون سؤالکننده را متعجب دید توضیح داد که:
"هر آنکس که در خدا فانی شود و حقیقت را فراچنگ آورد، او خود همه حق خواهد شد،
چون او نماند خدا خویشتن را در خویش میبیند."
"حقیقتِ وجود، خداست و وجود حقیقی باخدا یکی است."
میگویند که یکی از صوفيان مریدان خود را از گفتنِ اللهاکبر منع کرد زیرا گفتن آن متضمن مقایسه است و حالآنکه در حقیقت اصلا چیزی بیرون از خدا نیست تا بتوان آن را با خدا مقایسه و قیاس کرد.
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_6019569061036298141.mp3
4.7M
🔊فایل صوتی_1
💬 تاب آوری
🎙 دکتر علی صاحبی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
اکنون پرسش این است که ما چگونه خدا را ادراک کنیم؟
به عبارت دیگر اکنون پرسش ما پرسشی بسیار جدّی و حیاتی و نفسگیر است. براساس فلسفهی تاریخ شیعه، پس از ختم نبوّت. پیامبری به باطن خود میبرد و در صورتٍ ولایت امام معصوم علیهالسلام استمرار مییابد. امّا از آنجا که بشر، با اتکا و اعتماد به عقل مستقل خود، اظهار بینیازی از وحیِ الهی کرده و در کربلا خون خدا را ريخته است. شایستگیِ حضور انسان کامل را به عنوان مظهر تامّ حقایق الهی، از دست داده و گرفتار غیبت و غریب حقیقت و زیبائی شده است و بر اثر اين رویکرد حقیقت گریز، روز به روز، و دَم به دَم، بر فاصله و شکافِ میان او و حقیقت افزوده میگردد.
اینک در نبودِ پیامبر و در غیابِ ولایتِ ظاهریِ امام معصوم علیهالسلام، راستی چه باید کرد؟
سخن ابن عربی این است که هر کس باید از طریق خیال، و در ساحت وجود خویش، علیالدّوام و بیوقفه، دست به خلّاقیت و آفرینش صورتهای اعتقادی بزند و با اين آگاهی که هیچ یک از اين صورتها، صورتِ انحصاری حقیقت و زیبائی نیست، همواره از صورتهای آفریده شده عبور کند و صورتی دیگر از حقیقت را در خود بیافریند.
این تعبیر را من اضافه میکنم (البته فارغ از اين که ابنعربی، شیعه بوده یا سنی) که در بحث ولایت و انسان کامل، میتوان ادعا کرد که ابن عربی تحت تأثیر مستقیم نظرگاههای تشیع قرار دارد. به این ترتیب، ما با صورتگری اعتقادات، میتوانیم گام به گام به خدا نزدیک شویم.
به اين نکته باید توجه داشت که در زمینهی سلوک خیالی، ابنعربی دیالکتیک جمال و جلال و قرب و بُعد را مطرح میکند که نمیتوان آنرا در این جا به تفصیل بیان کرد، اما همانگونه که خداوند به طور دایم در این عالم در حال خلق است، انسان نیز، چون بر صورت خدا آفریده شده، در این سیر استکمالی دایماً صورتهایی از خدا در خیال خود خلق میکند. بنابراین وقتی انسان صورتی از خدا را خلق کرد و به آن صورت نزدیک شد. آنوقت ناگزیر است از این صورت عبور کند؛ چون میداند این صورت، صورت خدا نیست. پس آرام آرام این صورت را ترک میکند. بهصورت دیگری میپردازد و دم به دم و نو به نو، خلق و آفرینش صورت خدا را در درون خود ادامه میدهد و از اين راه گام به گام به خداوند نزدیکتر میشود. اين طرز تلقی به منزلهی نوعی صورتگری درونی و آفرینشگری مدام است.
صورتگری دیگر درونی که ابن عربی بر آن تأًکید میکند و در بیان آن، صراحت دارد، صورتگری عمل است. باید اشاره کنم که او معتقد است خلاقیت انسان باید مثل خلاقیت خدا باشد. یعنی صورتهایی که انسان میآفریند باید همانند صورتگری خدا باشد؛ چرا که خدا هم مصوّر است. از اين رو ابنعربی میگوید حضرت تصویر، حضرت صورتگری و نقاشی، آخرین حضرت آفرینش الهی است و این نکته را از آیهی «هوالله البارء الخالق المصور له الاسماء الحسنی» استنباط میکند. همانطور که خداوند هر چیزی را که در اين عالم آفریده، روح خاص آن را نیز در آن دمیده، در صورتی آفرینشِ انسان، الهی است که بتواند هرچه میآفریند، روح خاص آنرا در او بدمد. به همین سبب میگوید در اين دوران نباید نقاشی کرد، برای اینکه نمیتواند به چهرهای که میکشد، جان بدهد. اما در آفرینش صورتهای درونی از خدا، این قدرت را دارد که به آن جان ببخشد.
📗 مباحثی در عرفان ابنعربی
صفحه ۲۵۵ تا ۲۵۷
✍ دکتر نصرالله حکمت
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
معرفت و خودشناسی
یک سوال بزرگ «من کیستم؟» یک سوال بزرگ «من کیستم؟» 👆👆 سلام دوستان عزیز لطفا برای این سوال پاسخی
منیر:
من کیستم.....؟؟؟؟؟؟
آنگاه که ذره ای بودم در کمال آسودگی 🍃....
چه میدانستم زمین کجاست؟؟!
و زمینی ها که هستند؟؟؟🥺🥺🥺
شنیدم امر پروردگارم را،
با نهاایت قدرت
با نهاایت مهرربانی...
امربود و من چاره ای جز اطاعت نداشتم😔
گویا میدانست چه خواهدشد!
گویا میدانست مقصد کجاست!
و
چه خووب میدانست.
نگاهِ نگرانم رادید، نگران تر شد🥺
صدایم زد
و در آغوشم کشید،
خاطرم را آسود.
بغضِ نگاهش را دیدم
و انگاه که از آغوشش بیرون آمدم
سرااسر آسوده شدم
آرام گرفتم.
نگاهم به سمتِ چپِ سینه ام افتاد
سراسر نور بود...
نورٌعلی نور بود.
بی هوا، دستم را روی قلبم گذاشتم
لبخندش را دیدم که
از سرِ رضایت بود. 😊
اینباربا آرامش و باخیالی آسوده سفرم را شروع کردم.
با لبخندش به من فهماند
هررجای این زمین باشی
و در طولِ این سفر همواره در کنار تو
ونزدیکتر از رگِ گردن تو هستم.
و این چنین سفرم آغازشد.
اما افسووس😔....
آنقدر محوِ شگفتی های زمینش شدم که مدتی فراموشش کردم💔
فراموش کردم برای چه آمده ام!!!؟
انگاه
سرگردان شدم.
با سرگردانی و حیرانی به دنبال
❤️ او❤️
گشتم...
و از هررکسی
و از هرر دری
برای یافتنش پرسیدم.
ناگهان
ندای درونی ام به سخن آمد.
وقتی با تمااام وجودم با آن ندا گوش دادم...
فقط
❤️ او❤️
را دیدم
و خودم را فراموش کردم
و فهمیدم
من
❤️او ❤️شده ام
من
❤️ او❤️ هستم.... ❤️🍃
معرفت و خودشناسی
منیر: من کیستم.....؟؟؟؟؟؟ آنگاه که ذره ای بودم در کمال آسودگی 🍃.... چه میدانستم زمین کجاست؟؟! و زمی
دلنوشته زیبایی از بانو منیر از اعضای محترم کانال 🌹🌹🌹
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی