« ای ساقی خوش منظر مست می نابم کن
روی چو مهت بنمای بیهوش و خرابم کن»
خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی
در خیل غلامانت یک روز حسابم کن
#فروغی_بسطامی
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
در میان شیر خالص موی رسوا می شود
زشت در سلک نکویان می نماید زشت تر
پای طاوس از پر طاوس رسوا می شود
می کند خلق بزرگان در هواخواهان اثر
ابر ها مظلم ز روی تلخ دریا می شود...
#صائب_تبریزی
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
از آسمان آمد ندا کای ماه رویان الصلا
ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان
بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما
آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین
ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ
ای هفت گردون مست تو ما مهرهای در دست تو
ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
ای مطرب شیرین نفس هر لحظه میجنبان جرس
ای عیش زین نه بر فرس بر جان ما زن ای صبا
ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شکر
آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا
بار دگر آغاز کن آن پردهها را ساز کن
بر جمله خوبان ناز کن ای آفتاب خوش لقا
خاموش کن پرده مدر سغراق خاموشان بخور
ستار شو ستار شو خو گیر از حلم خدا
دیوان شمس
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است
گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است
آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی شود ور نه همان جانور است
شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ
بده ای دوست که مستسقی از آن تشنهتر است
من خود از عشق لبت فهم سخن مینکنم
هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است
ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست
خصم آنم که میان من و تیغت سپر است
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر
بند پایی که به دست تو بود تاج سر است
دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست
ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است
#حضرت_سعدی
آورده اند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد و گفت که «تو را چه بوده است و چه افتاده است؟ خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی. لیلی چه باشد و چه خوبی دارد. بیا تا تو را خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و به تو بخشم»
چون حاضر کردند مجنون را و خوبان را جلوه آوردند، مجنون سر فرو افکنده بود و پیش خود می نگریست.
پادشاه فرمود: «آخر سر را برگیر و نظر کن.»
گفت: «می ترسم. عشقِ لیلی شمیر کشیده است، اگر بردارم سرم را بیندازد.»
غرق عشق لیلی چنان گشته بود. آخر، دیگران را چشم بود و لب و بینی بود. آخر، در وی چه دیده بود که بدان حال گشته بود؟
فیه ما فیه🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
《 هو 》
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
جور تو از آن کشم که روی تو نکوست
مردم گویند بهشت خواهی یا دوست
ای بیخبران بهشت با دوست نکوست
حضرت #ابوسعید ابوالخیر🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
《 هو 》
چو او رخسار بنماید نماند كفر و تاریكی
چو جعد خویش بگشاید نه دین ماند نه ترسایی
حضرت مولانا🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
معرفت و خودشناسی
《 هو 》 چو او رخسار بنماید نماند كفر و تاریكی چو جعد خویش بگشاید نه دین ماند نه ترسایی حضرت مولانا
《 هو 》
اگر خواهی که بدانی که بنده ی کیستی
بازاندیش تا خود بیشتر اوقات در چه خرج
می كنی ؛
در طلبِ دنیا
یا در اعمال صالح
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
یا در عشق او ...
عین القضات همدانی
4_5830286837234538341.mp3
6.85M
#استاد_محمدرضا_شجريان
#استاد_حبيب_الله_بديعی
#نگار_سرمست
"نيست در شهر نگاری كه دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کَش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنّا ببرد"
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
ته دل ...
" ته دل " درست همان نقطه ایی ست که میتواند ما را به ( قصد - نیت - نذر ) متصل کند
و ماموریت هایمان را از هم متمایز می کند
و تشخیص می دهد
" ته دل " جایی ست که فقط و فقط یک مسیر را زندگی می کند
آنگاه آرام بخش ترین صوت جهان را کشف میکند
که بر دل نواخته میشود
و آن صدای روح نامیده میشود
که نجوا میکند: چه باید کنی ...
ته دل به همین راحتی در دسترس است
🌻💛🍃🕊💚
@maarefat11
هرچه بیشتر به میزانِ عشقمان اضافه کنیم، شانس بیشتری برای رهایی از دام سایه خواهیم داشت.
بچههایمان را دوست بداریم، اما این کافی نیست.
باید یاد بگیریم بچههای دیگران را در آنسوی دنیا نیز دوست داشته باشیم. دوست داشتن آنها که با ما هم عقیدهاند کار آسانی است. باید دوست داشتن آنهایی را بیاموزیم که با آنها هم رأی نیستیم...
#اثر_سايه
#دبی_فورد
#دیپاک_چوپرا
#مارین_ویلیامسون
🍃📚🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11