eitaa logo
معرفت و خودشناسی
627 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4هزار ویدیو
71 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5938178623323247354.mp3
5.01M
🎵بگو به ‌باران بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلال است سحر بجوید ز بیکران ها حضور ما را منو تو بیدارو محو دیدار سبک تر از ما تا بُستان 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
4_5866362483756767127.mp3
10.77M
آهنگ زیبای کوردی 🎶گل واریدن خواننده . حسین وروایی محمود وروایی نام آهنگ . تیول تر ( شاخه تر)     🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
4_5861613826180388532.mp3
12.67M
قسمتی از متن آهنگ تمنای وصال از عبدالحسین مختاباد آهنگ "تمنای وصال" یکی از آثار معروف عبدالحسین مختاباد است که به خاطر لحن دلنشین و متن احساسی‌اش شناخته می‌شود. این آهنگ به موضوع عشق میپردازد و احساسات دوری از معشوق الهی را به زیبایی منتقل میکند. تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
4_5812443855164806605.mp3
8.62M
حال جهان خوب است یک تو  کم دارد عصر جمعه آمد، نمی آیی؟ 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
1_5185897015321559083.mp3
5.05M
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی‌ست به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟ حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را 🔸راز دل 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست مرا فِتاد دل از ره، تو را چه اُفتادست؟ میان او که خدا آفریده است از هیچ دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نَگشادست به کام تا نرساند مرا لبش، چون نای نصیحتِ همه عالم به گوشِ من بادست گدایِ کویِ تو از هشت خُلد، مستغنیست اسیرِ عشقِ تو از هر دو عالم آزادست اگر چه مستیِ عشقم خراب کرد ولی اساسِ هستیِ من زان خراب، آبادست دلا مَنال ز بیداد و جورِ یار که یار تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست برو فِسانه مخوان و فُسون مدم حافظ کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
فکر ما تیری است از هُو در هوا در هوا كي پایَد؟ آید تا خدا اندیشهٔ ما همچون تیری است که از بارگاه کردگار در هوای وجود پرتاب می شود. این تیر کی در هوا می ماند؟ یعنی در هوا نمی ماند بلکه به سوی خدا می آید.[تشبیه فکر به تیر از آن جهت است که تیر از کمان به حرکت قسری خارج می شود و دست تیرانداز آنرا به هوا پرتاب می کند و چون حرکت قسری تابع مقدار نیروی مبدأ قسر و قاسر است بناچار دور یا نزدیک و دیر یا زود از حرکت باز می ماند و به زمین سقوط می کند که گفته اند: اَلقَسرُ لایَدومُ. همچنین محرّک اصلی عالم هستی و از جمله فکر بشر، مشیّت الهی است. پس فکر و اندیشۀ آدمی را خداوند می انگیزد و دوباره به سوی او باز می گردد.] هر نَفَس، نو می شود دنیا و ما بی خبر از نو شدن، اندر بقا این جهان در هر چشم به هم زدنی در حال دگرگونی و تحوّل است. ولی ما از این دگرگونی بی خبریم، چرا؟ برای اینکه صورت جهان، ظاهراً برجای خود ثابت و بی تغییر است. از اینرو ما گمان می کنیم که در این جهان، تغییری رخ نمی دهد. عُمر، همچون جوُی نو نو می رسد مُستَمِرّی می نماید در جسد عمر مانند آب جویبار، جزء جزء در حال گذار و طی شدن است. و همین گذار جزء جزء و مدام، سبب شده که انسان به غلط خیال کند که این جریان به صورت خطّی ممتد و مستمر است.[در این جهان حتی یک لحظه سکون وجود ندارد. ما نسبت به این حرکت سریع و دقیق و دائمی که جهان را تازه می کند، اطلاعی نداریم، زیرا حرکت هنگامی که شتاب بیشتر پیدا می کند از آن جهت که درک ما نمی تواند نقاط گسیخته حرکت را از یکدیگر تشخیص دهد،لذا آنرا در شکل استمرار و اتصال که به صورت واحدی در می آید احساس می کنیم و همین جهان نو را کهنه تصور می کنیم.] مثنوی معنوی 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
4_5924809008606086501.mp3
3.1M
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم الکی بگم جداشیم تو بگی که نمیتونم 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
و دل من دل مشتاق و صبورم دل تنها و شکورم شده اوراق رها در دل طوفان شده آن دفتر مشقی که در آن ننوشتی که قلم قطره شد از دست تو افتاد که مجالی نشد آن مصرع و شعرت از میان دل و روحت بیت و بیت و غزلی ناب بماند که میان لحظه‌های روح و جانم به امانت بگذاری... 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
صدایم کن،نگاهم کن، که عشقت کرده ویرانم دو چشمان قشنگت ، آتشی افکنده بر جانم تو ای مه روی زیبایم ، بکش دست نوازش را که همچون بره آهویی ، دوچشمت کرده حیرانم هزاران بار ، گفتم من ، ومیدانم که میدانی من هستم خاک پای تو ، توهستی دین وایمانم 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
دوست داشتنِ تو در وجود من است خاکش، آبش، نورش... زندگی و خیالش با عشق با هم آمیخته است... تو همچو نفسی هستی که در جانم همان سویی هستی که در چشمم همان تپشی هستی که در قلبم و همان فکری هستی که در سرم جریان دارد محبوب من به هرچه بیندیشم به تو فکر می‌کنم به هرچه می‌نگرم تو را می‌بینم... 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11
دل دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی هرچنــدعاشق می شدم  بی طاقتیهای دلم تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟ با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی! من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها میترسم ازتنها شدن چون دست وپاگیرم کنی دادی و با دلبـری، بـردی که درگیرم کنی با رســم نوآیین خود با بوسه ای سیرم کنی باعشق میگفتی که سلطان دل و دینم شدی باناز می بردی غریبانه، زمیـن گیــــرم کنی هرچنــدعاشق می شدم  بی طاقتیهای دلم تاب و تحمل را گرفت تا این چنین پیرم کنی تا چشم برهم می زنم خیس نگاهم می شوی جرم و گناهم چیست که اینگونه دلگیرم کنی؟ با ناز و عشوه امدی وقتی که دیدی عاشقم خالی نمودی پشت من تاازخودت دیرم کنی! من اهل رفتن نیستم با اینکه ازدل رفته ای در بی کسی های خودم هرچند زنجیـرم کنی غم را بگو بامن وفاداری کند در لحظه ها میترسم ازتنها شدن چون دست وپا گیرم کنی 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11