عشقست که جان عاشقان زنده از اوست
نوریست که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست
حضرت شاه نعمت الله ولی
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5974050125754929619.mp3
6.48M
🔈 فایل صوتی
📂 مصلحت اندیشی و حقیقت گرایی
👤 پیرجان
⏱ مدت زمان 7 دقیقه
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
2_5318959302629656332.mp3
11.28M
جلسه ۸۵ فصوص
دقیقه ۲۱ تا ۲۸ در مورد قرآن و اسماء الله است.
توصیه اکید و شدید که مبادا روزی در زندگی شما سپری شود و در محضر قرآن نباشید. ایشان توصیه می کنند اینکار را انجام دهید و : «گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن!»
اگر در مسیر این درس و این دستور به کام دلتان نرسیدید هر چه می خواهید به بنده بفرمایید!! گرت شد سر بسم الله حاصل/ مراد تو نشد آنگاه حاصل/ مرا از رحمت حق دور بینی / کر و لال و چلاق و کور بینی 😔😉☺️
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_6044027576937090758.mp3
7.19M
لینک جلسه قبل 👇👇
https://t.me/MolaviPoet/40380
🔊 فایل صوتی_ 2
🎙دکتر پیمان آزاد
💬 اضطراب چرا؟
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
الوضوء علیالوضوء نور علی نور. آن باطن چو کامل شد، بعضی ظاهر رها کردند. قومی ایشان را مُسَلَّم میدارند، قومی مُسَلَّم نمیدارند، میگویند: الوضوء علی الوضوء نور علی نور. آنها پیشوائی را نشایند، اینها پشت و پناه عالمند و عالمیان. شك نیست که چرک اندرون میباید که پاك شود، که ذرهای از چرك اندرون آن کند که صد هزار چرک برون نکند. آن چرك اندرون را کدام آب پاک کند؟ سه چهار مشك از آب دیده، نه هر آب دیدهای، الا آب دیدهای که از آن صدق خیزد. بعد از آن بوی امن و نجات بدو رسد؛ گو فارغ بخسب. او را خود نوم کی باشد؟ نوم دیگر باشد و سَنّه دیگر .
اما آب دیده بی آن نیاز، و نماز بینیاز، تا لب گور بیش نرود؛ از لب گور باز گردد با بازگردندگان. آنچه با نیاز بود در اندرون گور در آید؛ و در قيامت با او برخیزد، و همچنین تا بهشت، و تا به حضرتِ حق، ۰ پیش پیش او میرود. اگر چنین بیداری دل دارد تا بخسبد، و اگر نیست زنهار خوابست بر رهگذرِ سیل. هم اگر خفته باشد سبل باشد، یکی در پهلوش زنند بیدار شود و اگر نشود دیگرش بر سر زنند و اگر نشود ریشش بر کنند، همچنین چشم باز کند. چون بیدار شود از دور سیلش بنماید، از بیم سیل درد ریش ازو برود، در پای او افتد. اما آنکه خواب گران دارد، نیم گلوش بریدهباشد دشمن، هنوز چشم باز نکرده باشد. چون چشم باز کند او باقی بریده باشد.
📗مقالات شمس تبریزی_صفجه ۱۳۱ و ۱۳۲
✍ دکتر محمد علی موحد
کریم
کریم را ضد لئیم گفتهاند و ازآنجاکه لئیم به معنای پست است. کریم شخصی است والامرتبه و صاحب فضیلت و بزرگی. کریم کسی است که هم میبخشد و هم میبخشاید. او هم دیگران را از نعمتهای خود برخوردار میکند و هم خطاهای آنان را عفو و پاک مینماید. از این رو هم از بُعد مادی و هم از جهت معنوی قابل مراجعه و استفاده است. کفعمی در المقام الأسنی فی تفسیر الاسماء الحسنی میگوید از جمله کَرَمهای حقتعالی این استکه بدون استحقاق آغاز به بخشش میکند وگناهان را میبخشد و خطاکار را عفومینماید. خداوند را به معانی مختلف از جمله کثیرالخیر، جواد، عطا بخشنده و کسی که بخشش از میان رفتنی نیست، کریم دانستهاند. روایات منقول ازمعصومان علیهمالسلام حکایت از آن دارد که کریم علاوه براینکه اهل بخشش و عطا و جود است، بخشاینده معاصی و خطایا نیز هست. همچنین از روایات استفاده میشود که کریم، بیتردید به وعدههايش عمل میکند، اما ممکن است که به وعیدهایش عمل نکند و آنچه را درباره عقوبت، اظهار داشته، عملی نکند. از امیرالمومنین(ع) نقل شده که کریم، چون وعده دهد، وفا کند و چون وعید دهد، عفو نماید. «الکرِیم ذَا وَعَدَ وَ فَی وَ اِذَا تَوَعَّدَ عَفَی» مرحوم خوانساری درشرح این جمله چنین مینویسد:
«کریم یعنی صاحب جود یا هر گرامی افزون مرتبه که هرگاه وعده کند، وفا کند به آن و هرگاه بیم دهد و وعده به مکروهی کند عفو کند و ببخشد یعنی گاهی عفو کند و وفای به آن را لازم نداند به خلاف وعده که البّته وفای به آن کند یا اکثراوقات عفوکند." درروایتی دیگر از حضرت نقل شده که کریم چون وعده دهد، وفا کند و چون قدرت یابد، عفو نماید: «الکرِیمُ اذَا وَعَدَ وَ فَی وَ اِذَا قَدَرَ عَفَا.» در حدیثی دیگر از ایشان منقول است که کریم چون قدرت یابد، ببخشاید و چون مالک چیزی شود، ببخشد و هنگامی که مورد درخواست قرارمیگیرد، خواهنده را اجابت مینماید: «الْكرِيم اِذَا قَدَرَ صَفَحَ وَ مَلَک سَمِحَ وَ اِذَا سُئِلَ أَنجَحَ» در روایات نقل شده که عربی بيابانگرد نزد رسول خدا(ص) آمد و از ایشان پرسید که روز قيامت چه کسی به حساب خلق رسیدگی میکند. پیامبر (ص) فرمود: خداوند عَزَّ وَ جَلَّ. آن مرد گفت به خدای کعبه که رستگار شدیم. رسول خدا علت سخن آن مرد را جویا شد و آن مرد در پاسخ گفت: زيرا کريم چون قدرت بیابد، عفو کند: «قَالَ آعرَابِی یا رَسُول اللهِ مَن یحَاسِبُ الخَلقَ یومَ القِیامَه قَالَ الله عَرَّوَجَلَّ قَالَ نَجَونَا وَ رَبُّ الکعبَه قَالَ وَکیفَ ذَاك یا اَعرَابِی قَالَ لَاَنَّ الکرِيم اِذَا قَدَرَ عَفَا."
مولانا به تقابل میان کریم و لئیم توجه دارد و میداندکه کريم فارغ از خوب وبد و زشت و زیبا میبخشد ومیبخشاید. ازاين رو بیپروا از فاصله بیکران بنده با خدا به کرم اومتوسل میشود و ازاومیخواهد که در لئامت ما ننگرد و به مقتضای کرم خود عمل نماید:
پس کجا زارد. کجا نالد لئیم
گرتو نَپذاز ی به جزنیک ای کریم
و
مَنگر اَندر ما، مکن در ما نَظَر
اَندر اِکرام وسَخایِ خود نگر
مهمترین ویژگیای که مولانا برای کریم بودن خداوند بیان میکند این استکه او بیتوجه به استحقاق و قابلیت ما کَرَم میورزد. عالم در نگاه او از همان ابتدا نظامی کریمانه است. خدا جهان را بدون درخواست کسی و بیتوجه به قابلیت و استحقاق میآفریند و در صورتی که ما نبودیم و تقاضامان نبود. لطف حق ناگفته ما را میشنود و خود آن را برآورده میکرد. هرچند این تعبیر نزد ما معنای روشنی ندارد. اما گویی کریم از عدم هم نوای مخلوقات را برای ظهور میشنود و آنان را در صحرای هستی به جلوهگری جواز میدهد.
📗 خدا به روایت مولانا_ صفحه ۱۷۱و ۱۷۲
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
گهگه آن بیصورَت از کتمِ عَدَم
مَر صُوَر را رو نُماید از کَرَم
تا مَدَد گیرد از او هر صورتی
از کمال و از جَمال و قُدرَتی
وقتی همه هستی اینگونه در ظهور میآید، میتوان گفت که همه هستی جلوهگاه کَرِم حقتعالی است و هرکس به هرسو بنگرد، اِکرامِ او را خواهد دید:
شِش جَهّت عالم همه اِکرامِ اوست
هر طَرَف که بِنگَری اَعلامِ اوست؟
او رایگانبخشی هستی را ناشی از این میداند که همه عالم؛ تجلی و ظهور کریم بودن حق متعال است و این خوی حق است که در تکتک اجزای جهان سریان و جریان یافته است: صَد هزاران بَحر و ماهی دَر وجود
سَجده آرَد پیشِ آن اِکرام و جود
چند بارانِ عَطا، باران شُده
تا بِدان آن بَحر، دُرافشان شُده
چَند خورشیدِ ار کرَم اَفروخته
تا که اَبر و بَحر، جود آموخته
پرتوِ دانِش زَده بَر آب وطین
تا شُده دانه پَذپرندهی زمین
و
کریمی گر ندادی ابر و باران
یکی جُرعه به گِردِ خوان نگشتی
کریم به هیچ رو نیازمند درخواست نیست، چه در اصل هستیبخشی و چه در رزق دادن به بندگان، از این رو کسانی که او را به این صفت میشناسند، در آرامشِ نخواستن، منتظرِ پاسخِ نگفتهشان میشوند:
خَمُش کردم کریما! حاجَتَت نیست
که گویندت: چُنان بخش و چُنین ده
البته مولانا میگوید هرچند کریم نیازمند درخواست نیست و بیدرخواست نیز میبخشد ومیبخشاید، اما ما نیازمند درخواستیم؛ زیرا در مواجهه با کریم است که بندگی میآموزیم و قرب به او را نصیب میبريم. پس کریم بودن او نباید ما را از او در غفلت و دوری قرار دهد، ما باید به او نزدیک شویم و از بیکران هستی او برخوردار گردیم:
کسی چون بشنود که در فلان شهرکریمی هست که عظیم بخششها و احسان میکند، بدین امید البتّه آنجا رود تا از او بهرهمند گردد. پس چون انعام حقّ چنین مشهور است و همه عالّم از لطف او باخبرند، چرا از او گدایی نکنی و طمع خلعت و صلت نداری؟ کاهلوار بنشینی که اگر او خواهد، خود مرا بدهد و هیچ تقاضا نکنی. سگ که عقل و ادراک ندارد، چون گرسنه شود و نانش نباشد، پیش تو میآید و دُمّک میجنباند؛
یعنی مرا نان ده که مرا نان نیست و تو را هست. این قدر تمیز دارد. آخِر تو کم از سگ نیستی که او به آن راضی نمیشود که در خاکستر بخسبد و گوید که اگر خواهد مرا خود نان دهد. لابه میکند و دُم میجنباند. تو نيز دُم بجنبان و از حق بخواه و گداییکن که پیش چنین مُعطی، گدایی کردن عظیم مطلوب است. چون بخت نداری ازکسی بخت بخواه که او صاحب بخت است و صاحب دولت است. حق عظیم نزدیک است به تو. هر فکری و تصوّری که میکنی او ملازم آن است.
دیگر ویژگی خدای کریم از نگاه مولانا این است که او به هیچروی در بخشش خود به بدی و زشتی ما نظر نمیکند. او مشتریای است که در دکان هستی به هیچروی تنها به کالاهای مرغوب نمینگرد و خوب و بد را مورد نظر فضل و رحمت خود قرارمیدهد. کریم، غنی بالذّات است و غنی به دنبال سود بردن نیست و از این رو تنها میخرد و میخرد: زین دکانِ با مِکاسان بَرتَرآ
تا دُکانِ فَضلِ، کاللهَ اَشتَری
کالهای که هیچ خَلقَش نَنگَرید
از خَلاقت، آن کریم آن را خَرید
هیچ قَلبی پیشِ او مَردود نیست
زانکه قَصدَش از خَریدَن سود نیست
درمواجهه باکریم نباید نگران ناپاکی بود. مگر جز او راهی پیش روی ماست که بدان طریق گام بسپریم؟ کسی که آلوده است، راهی جز به آب زلال زدن ندارد. نمیشود گفت که آب با من کثیف میشود و حیف است ومن شرم دارم. آب زلال مجال زلالی مجدد دارد، اما این ناپاکاناند که اگر در آب نروند، هیچوقت پاک نمیگردند. بنده نباید به جهت معصیت و زشتکرداری از خدا و خداخویان بگریزد، زیرا بیرون از آب، جایی برای شسته شدن و رهایی از پلشتیها وجود ندارد:
از بُرونِ حوض غیرِ خاک نیست
هرکه او در حوض ناید پاک نیست
گر نباشد آبها را این کَرَم
کاو پَذیرَد مَرخَبَث را دَم به دَم
وای بر مُشتاق و بر اومیدِ او
حَسر تا بر حَسرَتِ جاویدِ او
آب دارد صَد کرَم، صَد اِحتِشام
که پَلیدان را پَذیرَد، وَالسَّلام
📗 خدا به روایت مولانا_صفحه ۱۷۳ و ۱۷۴
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
کریم به دنبال بخشش و بخشایش است. اوست که بنده را میجوید و طالب آن است که بنده به او رو کند.کَرَمِ او مانند مادری است که سینهاش برای نوشیده شدن شیر میخلد:
طفلِ دلِ پُر سودا آغاز کند غوغا
پستانِ کریمِ او آغاز کُند جُستَن
از این روستکه به اومیگوید مأیوس نشو. نومید مشو. هرچه بدی کردی میبخشايم. هر چیز از «دست دادهای دوباره بیش ازآن به تو خواهیم بخشید. کريم، بخشندگی و عظمت خود را به یاد بنده میآورد تنها برای آنکه او از نداری و بزرگی سختیها وگناهان نهراسد.
نیستَم اومیدوار از هیچ سو
وان کرَم میگویدَم لا تَیاسوا
دائمأً خاقانِ ما کردَست طُو
گوشِمان را میکشَد لاتَقنَطوا
گرچه ما زین نااُمیدی درگَویم
چون صَلا زَد، دستاَندازان رَویم
کریم نمیپسندد که باشد و بندهاش را سیل غم و غصه ببرد. اندوه خوردن با بودن کریم، بدگمانی در حق اوست. مگر چیزی استکه او ندارد و مگر خطا وگناهی استکه نتواند ببخشد. شخص شناسنده کریم و خوشگمان به وی هیچگاه به تنگنا نمیرسد و به پشتوانه او همه گردنههای ناکامی و نامرادی را پشت سر میگذارد و زیر شمشیر غمش، رقصکنان میرود:
تو بخنده خنده اولی که روان شوی به مولا
کرَمش روا ندارد به کریم بدگمان شد
شناخت کریم، تأّنی میآورد. چنین کسی حریص و بیمناک نیست، از این رو به آهستگی از نعمات هستی برخوردار میشود. مولانا میگوید کسی که کریم را نمیشناسد و به اواعتماد ندارد. مانند مورچگان اهل شتاب است و آرامش خود را در بیشتر جستوجو کردن و بیشتر ذخیره کردن میداند. اگر او چشم بگشاید و سفره بیکران هستی را بنگرد از شتاب به آهستگی میآید و حرص و بیم از وی رخت برمیبندد:
مور بر دانه بِدان لَرزان شود
که زِ خَرمَنهای خوش آعمی بُوَد
میکشَد آن دانه رابا حِرص وبیم
که نمیبیند چُنان چاشِ کريم
صاحِبِ خَرمَن همیگوید که هی
ای زِ کوری پیشِ تو مَعدوم شِی
تو زِ خَرمَنهای ما آن دیدهای
که درآن دانه به جان پیچیدهای
ای به صورت ذَرّه! کیوان را ببین
مورِ لَنگی، رو سُلیمان را ببين
تو نهای این جِسم، تو آن دیدهای
وا رَهی از جِسم، گَرجان دیدهای
آدَمیدیدهست، باقی گوشت وپوست
هر چه چَشمَش دیده است،آن چیز اوست
خداوند کریم صلا در داده آنان که بر خود ظلم کردهاند، نومید نشوند و بدانند که اگر به سوی خدا بازگردند. خداوند با آغوش باز آنان را خواهد پذیرفت. برای این پذیرش هیچ قید و شرطی در کار نیست. حتی اگر پیر چنگی باشی و سالها برای مردمان سازکوک کنی و بنوازی و بخوانی و به خدا اعتنا نکنی؛ لحظهای که همگان تو را میرانند، ساز و آوازت را دمی برای حق بگذار و ببین که او چگونه تو را گرامی میدارد. اگرنصوح باشی و دائم درگناه، کریم آبرویت را نمیبرد و درلحظه به تنگ آمدن، گشایش درکارَت میکند. حتی اگرکافرِ پیری باشی و منکر خدا، چون به او رو میکنی؛ کریمانه تو را میپذیرد و ازآنچه رفت، با تو سخن نمیگوید:
کافِر پیر اَر پشیمان میشَوَد
چون که عُذر آرَد، مُسَلمان میشَوَد
حَضرتِ پُر زحمت است و پُرکرَم
عاشق او هم وجود و هَم عَدَم
کفر و ایمان عاشقِ آن کبریا
مِسّ و نُقره، بندهی آن کیمیا
📗 خدا به روایت مولانا_صفحه ۱۷۴ تا ۱۷۶
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
مولانا معتقد است هرچند کریم درمقام فاعلیت از دادن اقسام نعمتها کوتاهی نمیکند. اما همگان قابلیت برخورداری از نعمتهای او را ندارند. او یکی ازمهمترین موانع دریافت نعمت از خدای کریم را احساس بینیازی و استغنا میداند. هرمخلوق ذاتاً نیازمند است. اما برخی باکمترین برخورداری اصل نیازمندی خود را فراموش میکنند. حتی برخی بدون بینیازی، به دروغ و از سر لاف، خود را غنی میخوانند. این دروغ مانعی بزرگ در راه دریافت نعمت است:
لاف، وادادِ کرَمها میکند
شاخِ رحمت را ز بُن بَر میکنَد
راستی پیشآر یا خاموش کن
وانگهان رَحمت بِبین و نوش کن
خدای کریم خواهان آن است که با نشان دادن رزق، طلب را در بنده برانگیزد واین طلب او را به رازق کریم متوجه کند. مولانا میگوید اگر خداوند نمیخواست چیزی را ببخشد، آن را از اساس به انسان نشان نمیداد. نمودن مقدمه ی بخشیدن است. شگفت اینکه حتی خداوند برای آنکه بندگان را متوجه خود کند و آنان را مستعد عطایای خود نماید، ایشان را درد و رنج میرساند، مانند مادری که بینی نوزاد خود را میمالد تا او برخیزد و از شیری که در سینهها موج میزند، تغذیه نماید. نوزاد بیخبر از تقاضای شیر و مادر مهربان است و از این رو اگر درد و رنجی به او میرسد، خیری عظیم برایش در پی دارد. به اعتقاد مولانا هر چیزی که آدمی را به زاری وگریه میافکند، مقدمهای است برای دریافت چنین عطایی:
چون بِگِریانَم، بِجوشَد رَحمَتَم
آن خُروشَنده بِنوشَد نِعمَتم
گر نَخواهَم داد،خود نَنمایمَش
چونش کردم بَسته، دِل بُگشایمَش
رَحمَتَم موقوفِ آن خوش گریههاست
چون گَریست، از بَحرِ رَحمت موج خاست
مولانا میگوید وقتی خدای کریم عتاب و جفایی میکند، معنای عتاب و جفایش به هیچروی چون دیگرموارد مشابه نیست. او نمیپسندد که بنده برای دریافت نعمت و دوری ازنعمت، به رنج افتد، اما در برخی موارد از چنین اموری نمیتوان اجتناب کرد و برای بیداری و هشیاری راهی جز درد و رنج رساندن وجود ندارد. او از زبان پیری که مبتلا به بیماری شده و دچار بیخوایی و رنج گشته بود، سخنانی شگفت را بیان میکند که به راستی میوههای بیداری ناشی از درد و رنج است:
ای خُجَسته رَنج و بیماری و تَب
ای مُبارک دَرد و بیداریِ شَب
نَک مرا در پیری از لُطف و کرَم
حَق چُنین رنجوریی داد و سَقم
دردِ پُشتَم داد هم تا من زِ خواب
بَرجَهَم هر نیمشب لابّد شِتاب
تا نَخُسپَم جُمله شب چون گاومیش
دَردها بَخشید حق از لُطفِ خویش
زین شِکست، آن رَخمِ شاهان جوش کرد
دوزَخ از تَهدیدِ من خاموش کرد
رَنج، گنج آمد که رَحمَتها در اوست
مَغز تازه شد، چو بِخراشید پوست
ای برادر! موضِعِ تاریک و سَرد
صَبر کردن بر غَم و سُستی و دَرد
چَشمهیِ حَیوان و جامِ مَستی است
کان بُلندی ها همه در پَستی است
آن بُهاران مُضمَر است اندر خَزان
در بَهار است آن خَزان، مَگریز از آن
درمواجهه با خدای کریم از هیچ کمبود وکاستن و درد و رنجی نباید بیمناک بود، چون اقتضای کَرم آن است که نه تنها چیزی از بنده فوت نمیشود؛ بلکه همه چیز در افزونی و زیادت و تبدیل به احسن خواهد بود:
با کریمی گر کنی احسان، سرد
مَر یکی را او عِوَض هَفصَد دهد
این تلقی مولانا از کریم بودن خداوند است که او را به گفتن این سُخن جواز میدهد که:
تو مَگو ما را بِدان شَه بار نیست
با کریمان، کارها دشوار نیست
📗 خدا به روایت مولانا _ صفحه ۱۷۶ تا ۱۷۸
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
سخن آخر
درباره دیگر اسماءالهی درآثار مولانا نکات نیکویی موجود است که عمدتاً به اسماء پیشگفته بازمیگردد. نامهایی چون. معطی، مبدّل، جبّار، لطیف، غیور، حق، نور، حلیم، جمیل، ستّارالعیوب، غفّارالذنوب، ضارّ! نافع! قابل التوب و... به صورت پیوسته در کلمات مولانا ظهور یافته و اين نشان از آن است که او با این اسماء اُنس بسیار داشته واز هر یک در مواضع مختلف مدد میگرفته است. نام دیگری که صاحب این قلم مایل بود دراین فصل ازآن سخن بگوید. اسم مُحبٌّ ومحبوب است؛ اما از آنجاکه درکتاب مولانا و مدرسه عشق به نحو مبسوط از عشق و محبت سخن گفته بود، ترجیح دادکه از بیان مجدد آن مطالب بپرهيزد. این مطلب درباره جبّاریت الهی نیزعیناً وجود داشت و چون درکتاب مولانا و اخلاقی زیستن به جبرو اختیار و معنای جباریت پرداخته شده بود. از تکرار پرهیز شد.
نکتة پایانی این فصل این استکه مولانا خدا را به این نامها میخواند تا ما را به مواجهه او ببرد وما را به او متوجه و علاقهمند کند. آنچه او از خدا میگوید اصالتاً در خدمت اثبات و تبیین مدعیانی دینی وکلامی وحتی عرفانی نیست، بلکه او میخواهد ما بدانیم که در محضر چه موجود عظیم و شگفتی هستیم و اين دانایی را با حفظ خویش از بدی و زشتی پاس بداریم؛ وگرنه چه ارزشی دارد که ما همه اسماء حسنای خداوند را با جزئیات بدانیم و از شگفتی و شگرفی او حکایتها بگویيم: اما باز قلب و عملمان در خدمت امور پست باشد. حتی مردم مشرک عربستان نیز به الله باور داشتند اما آنان کسانی بودندکه از هیچ جرم و جنایت ومعصیتی رویگردان نبودند. شناخت و اعتقاد به
خدا وقتی ارزشمند است که در شیوه زیستن ما تأثیرگذار باشد و این مقصودی است که مولانا ازهمه خداشناسیها و خداگوییهایش برای ما در نظر دارد:
گر بِپُرسی گَبر را کاین آسمان
آفریدهی کیست، وین خَلق و جِهان؟
گوید او: کاین آفریدهی آن خُداست
کآفرینِش برخداییاَش گُواست
کفر وفِسق و اِستَمِ بسیارِ او
هست لایق با چُنین اِقرارِ او؟
هَست لایق با چُنین اِقرارِ راست
آن فَضیحَتها و آن کردارِ کاست؟
فِعلِ او کرده دُروغ آن قول را
تا شُد او لایق عَذابِ هول را
📗 خدا به روایت مولانا _ صفحه ۱۷۸ و۱۷۹
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
#یک حبه نور
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ
بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ
عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ
نیکی و بدی یکسان نیست. [بدی را] با بهترین شیوه دفع کن؛ [با این برخورد متین و نیک] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [چنان شود] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است.
#فصلت -آیه ۳۴
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
حضرت_حافظ
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
منم آئینهٔ حقیقت یار
گرچه باشد حقیقت آینه دار
نور چشم من است و در دیده
نیست جز روی خوب او دیدار
خانه خالی و یار در خلوت
لیس فی الدار غیره دیار
در خرابات عشق می گردیم
عاشق و رند و لاابالی وار
نتوان یافت در همه عالم
همچو من دردمند دُردی خوار
فارغ از محتسب گرفته شراب
آمده مست بر سر بازار
همدمم جام و محرمم باده
نعمت الله حریف و ساقی یار
حضرت شاه نعمتالله ولی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
در عشق فنا و محو و مستی
سرمایهٔ عمر جاودان است
در عشق چو یار بی نشان شو
کان یار لطیف بینشان است
جناب عطار
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
گر یک جهان ویرانه شد
از لشکرِ سلطان عشق
خود صد جهانِ جانِ جان
شد در عِوض بنیاد ازو
#مولانا
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید. گفت: جهت من چه ارمغان آوردی؟ گفت: چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی؟ الا آنکه از تو خوبتر هیچ نیست، آینه آوردهام تا هر لحظه روی خود را در وی بنگری. چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟ پیش حق تعالی دل روشنی میباید بردن تا در وی خود را ببیند.
#مولانا
فیه ما فیه
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
انت القتل بای من احببته
فاختر لنفسک
فی الهوی من تصطفی ...
تو کشته آن خواهی شد
که به مِهرش دل بستهای
پس دلداری بگزین که در خور دلبستگی باشد ...
#ابنفارض
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
عاشق را طلب رضای معشوق
در عشق،شرط راه است
و رضا از روی ظاهر
در تیمار امر معشوق بود
فرمان معشوق دیگرست
و ارادتش دیگر
گاه گاه فرمان معشوق محکی شود
که عیار باطن عاشق،بِدان بتوان دانست
#شیخعين_القضات_همداني
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
سرگشته دلا به دوست از جان راهست
ای گمشده آشکار و پنهان راهست
گر شش جهتت بسته شود باک مدار
کز قعر نهادت سوی جانان راهست
#مولانا
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
الهی ، توانگران را به دیدن خانه خوانده ای ، و درویشان را به دیدار خداوند خانه ، آنان سنگ و گل دارند ، و اینان جان و دل ، آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنا ، خوشا آن توانگری که درویش است .
الهی ، حسن از دست خود چنان بود و در دست چنین شد، شکرت که آن چنان این چنین شد.
الهى ! داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم تواند که به تحریر رساند " الحمد لله " ، که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهی نامه حسن زاده املی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت: ای گُزیننده اله
حضرت موسی (ع) در راه، چوپانی دید که مرتب می گفت: ای خداوندی که هر کس را خواهی بر می گزینی.
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارُقت دوزم، کنم شانه سَرَت
تو اصلا کجایی که من خادم و چاکرت شوم، چارق تو را بدوزم و سرت را شانه بزنم.
جامه ات شویم، شُپّشها ات کُشم
شیر، پیشت آورم ای مُحتَشَم
لباس های تو را بشویم و شپش هایت را بکشم. شیر برایت بیاورم ای بزرگوار.
دستکت بوسم، بمالم پایَکَت
وقتِ خواب آید، برویم جایَکَت
دست تو را ببوسم و پای تو را بمالم، و هنگام خواب، جای تو را جارو کنم
ای فِدایِ تو همه بُزهای من
ای به یادت هَيهَی و هَيهاي من
ای خدا، همه بزهایی که دارم فدای تو باد. ای خدایی که با شیون و فریادم یاد تو می کنم.
مثنوی شریف
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
روزی حضرت موسی(ع) به چوپانی برخورد کرد که با زبانی ساده و بی پیرایه خدا را یاد می کرد. مثلا می گفت: ای خدا، تو کجا هستی که من نوکریِ تو کنم، موزه ات را رفو کنم و شانه بر گیسوانت کشم، شپش های جامه ات را بکُشم و از شیر گوسفندان به تو غذا دهم، دستان و پاهایت را نوازش کنم و «خواب جاي» تو را پاک و پاکیزه کنم.
و از این جملات و تعابیر بسیار گفت، تا آنکه حضرت موسی(ع) بر آشفت و او را نکوهش
کرد. چوپان نیز دلشکسته و غمین راه بیابان در پیش گرفت و رفت. از آن سو حق تعالی
به موسی وحی فرستاد و ضمن آن، سخت او را مورد عتاب قرار داد که چرا آن بنده مخلص
را از ما جُدا کردی؟! موسی بیدرنگ به دنبال چوپان دوید و دشت ها و بیابان ها را در نوردید و....
شعبی روایت می کند که در میان بنی اسرائیل، پارسایی نادان بود که در دیر خود به زهد مشغول بود. او الاغی داشت که پیرامون دیر به چرا مشغول بود. وقتی از صومعه بیرون آمدو الاغ را دید به دست به آسمان افراشت و گفت: پروردگارا، اگر تو نیز الاغی می داشتی، آن را باالاغ خودم می چراندم و این کار هیچ زحمتی برای من ندارد، در این وقت پیامبر وقت آمد و وی را عتاب کرد.
پس خدا بدو وحی کرد که آن پارسا را رها کن که هر انسانی به قدر خِرَدش بهره و پاداش برد.»
این حکایت از حکایات جنجال برانگیز مثنوی است.
اهداف مهم مولانا از این حکایت:
- نفی صورت گرایی و قشری گری در اندیشه های دینی
- شناخت هرکس از حق، مطابق است با شأن و مرتبه او.
- بیان احوال اولیای مستور، چنانکه در انتهای حکایت، «شبان» تمثيل آنان است.
- تشبیه و تجسیم اهل عشق، کمتر از تنزیه و تقدیس اهل شریعت نیست، چرا که خداوند به قلب خاشع نظر کند نه به صورت لفظ.
- حمد و ثنای انسان هر قدر هم که کامل و مطابق آداب شرع باشد، باز در مقایسه با مقام بی چون الهی ارزشی ندارد و مقبول افتادن آن فقط بواسطه رحمت حق است.
- هر آیین و مذهبی را که آدمی خالصانه باور کند آن آیین او را به وصال حق می رساند.
البته از نظر مولانا حضرت محمد(ص)، کاملترین پیامبران و نمونه فرد و بی همتای انسان کامل است، از اینرو در مثنوی برای او تعظیم و تقدیس بی سابقه ای قائل است و آیین و سنّت نبوی را حاوی شریعت و طریقت و حقیقت دانسته است.
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست
شوپان: چوپان، شبان.
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
مولانا در داستان پيغمبر اكرم (ص) و زيد، نقش تقوا و صيانت جان را در دريافت حقيقت و ادراك و شهود خفاياى امور - حتى اگر به قلمرو عالم غيبى مربوط باشد - به زيبايى هر چه تمامتر نشان مىدهد. زيد از رهگذر خودسازى، شبزندهدارى و روزۀ ايام، به جايى رسيده است كه جايگاه افراد را قبل از رستخيز مىبيند براى او:
اهل جنت پيش چشمم ز اختيار
در كشيده يكبهيك را در كنار
كر شد اين گوشم ز بانگ آه آه
از خسان و نعرۀ وا حسرتا
حکایتهایی از مثنوی شریف
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5783010985451192600.mp3
750.3K
مــن به شهی رسیدهام
زلف خوشش کشیدهام
خــانه شه گــرفتهام
گر چه چنین پیادهام
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5818986301537390246.mp3
3.93M
من چه دانم
#شهرام_ناظری
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
﷽
❤️ حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام میفرماید که رسول الله ﷺ فرمودند:
هر کس در روز جمعه صد صلوات
بر حضرت رسولالله ﷺ بفرستد
در روز قیامت میآید در حالیکه
نوری بر چهره اوست؛ مردم میگویند
این چه کاری انجام داده که این نور
در چهره او مشاهده میشود؟
و در روایتی اگر روشنایی آن را بر همه
مخلوق تقسیم کنند،
برای همه کافی خواهد شد....
❤️ اللَّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّم وبَارِك علَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآدَمَ وَنُوحِ وإِبرَاهِيمَ وَمُوسَى وعِيسَى ومَا بَينَهُم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالمُرسَلِينَ صَلَوَاتُ اللهِ وسَلَامُهُ عَلَيهِم أَجمَعِينَ
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_6008003375533131210.mp3
4.21M
"حیلت رها کن"
باصدای سوزناک ودلنشین
زنده نام
استاد #سید_خلیل_عالی_نژاد
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱
حضرت #مولوی
باید که جمله جان شوی تا لایق
جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو
مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت
عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو
دردانه شو...
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_386913872616882467.mp3
7.34M
🎶 ساقی نامه(کوردی)
باصدای:سید خلیل عالی نژاد
آلبوم:آیین مستان
(با همراهی گروه بابا طاهر
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی