eitaa logo
معرفت و خودشناسی
628 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4هزار ویدیو
71 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6028293715867472067.mp3
1.52M
عاشق آن به که دایم در بلا بی ایوب آسا به کرمان مبتلا بی حسن آسا به دستش کاسهٔ زهر حسین آسا به دشت کربلا بی 🌻💛 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
قیض و بسط قبض و بسط از احوال رهروان حق است. رهروی که از پذیرفتگی خود و عبادات خود نومید باشد در حال قبض است. و آن که به خدا امید دارد در حال بسط است. معنی دو کلمه گرفتگی و گشودگی است، احوال سالکان به اراده حق در دل می آید و از دل می رود. 🌻💛 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
از ابوعلی رودباری پرسیدند که : صوفی کی است؟ گفت : << صوفی آن است که صوف پوشد بر صفا، و بچشاند نفس را طعم جفا، و بیندازد دنیا از پس قفا، و سلوک کند به طریق مصطفی>>. تذکرة الاولیاء عطار ذکر ابوعلی رودباری 🌻💛 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
۱۵ جلسه ی مشاوره فقط در ۱۵ ثانیه: ۱-تو نیازی نداری توی بعضی موارد خودت رو اثبات کنی، تو فقط باید آروم باشی. ۲-تا زمانی که آروم باشی روی خودت کنترل داری. ۳-نیازی نیست به خودت شک کنی، اون چیزی که دیگران در مورد تو میگن اهمیتی نداره. ۴-مجبور نیستی توی هر شرایطی رقابت کنی. ۵-غیر ممکنه که بتونی دیگران و شرایط رو کنترل کنی. ۶-اشکالی نداره که بعضی وقتا احساس ناراحتی یا خستگی یا تنهایی کنی. ۷-نیازی نیست در همه ی موارد کامل باشی. ۸-دیگران به روش خودشون عمل میکنن و ممکنه بعضی مواقع خلاف مسیر تو باشه. ۹-نذار تحت کنترل بقیه و شرایط باشی. ۱۰-دوست داشته شدن توسط بقیه حس خوبیه؛ ولی تو بدون اون ها هم خوب و دوست داشتنی هستی. 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
1_6594919811.mp3
6.46M
استاد در سال ۱۳۱۰ در شهرستان آمل استان مازندران به دنیا آمد فرهنگ شریف نوازنده نامی تار از چهار سالگی تحت تاثیر آموزش موسیقی به وسیله پدرش و نیز رفت و آمد بزرگان موسیقی به منزل آنها خصوصا عبدالحسین خان شهنازی برادر حاج علی اکبرخان شهنازی، موسیقی را فرا گرفت. در سن دوازده سالگی نخستین تک نوازی خود را که به صورت زنده از رادیو پخش می‌شد با موفقیت اجرا کرد و به دنبال آن در اغلب برنامه‌های گل‌ها به عنوان تک نواز آواز، خوانندگان برنامه را همراهی می‌کرد. فرهنگ شریف در کارنامه هنری خود با خوانندگانی چون تاج، غلامحسین بنان، شجریان، محمودی خوانساری، ایرج و ... هم نوازی داشته است و در چند فستیوال بین المللی از جمله فستیوال موسیقی برلین توانسته است ساز تار را به خوبی به جهانیان بشناسد. همنوازی وی با شجریان در آواز همایون از جمله به یادماندنی‌ترین آثار آوازی این استاد و شجریان به شمار می‌رود. فرهنگ شریف چند سالی را در دانشگاه‌های مطرح آمریکا به امر آموزش موسیقی مشغول بود. او نخستین هم نوازی را با خوانندگانی چون محمودی خوانساری، شجریان، اکبر گلپایگانی داشت و نخستین تصنیف اکبر گلپایگانی از ساخته‌های اوست. استاد فرهنگ شریف موفق به دریافت نشان درجه یک هنری معادل دکترا از دست رئیس جمهور وقت شد. فرهنگ شریف در جشنواره‌های مختلف موسیقی فجر هم به همراه سعید رودباری به اجرای دو نوازی پرداخت. وی در نوازندگی سبکی ویژه خود را دارد که احساس خاص وی از جمله آنها است. استاد فرهنگ شریف، نوازنده تار و استاد موسیقی ایران 17 شهريور 1395 در سن 85 درگذشت. @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی
شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در او دَرج است کلاهی دلکش است اما به تَرکِ سر نمی‌ارزد چه آسان می‌نمود اول غمِ دریا به بوی سود غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد لسان‌الغیب‌حافظ‌شیرازی 🍃🦜 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_6042058536295337696.mp3
8.08M
🔊فایل صوتی سید مجتبی هاشمی رکاوندی عرفان ایرانی سعدی 210 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کس پرسید، دین شما چیه؟ بگید، دین عشق💚 با این جمله «اشهد ان لا اله الا الله»، مسلمان میشیم، یعنی، گواهی میدهم جز الله معشوقی ندارم. 💚اسلام، اساسش عشقه و در وجود همه انسانها از بدو تولد قرار گرفته، میل به خوبی، میل به زیبایی، به راستی و حقیقت و اگر طوری، زندگی کردیم که روز به روز مهربانتر بودیم و وجودمون برای دیگران با برکت‌تر بود، حقیقتا به خدا نزدیکتر شدیم و دین دارانه زندگی کردیم. استاد 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
✍️ صدیق قطبی 🖊 مولانا وقتی دعا می‌کرد ۱. دعا برای مولانا خیز برداشتن به سمت خداست. کوششی از عُمق جان است برای تماس با خداوند. تپیدن و جنبش ماهیِ به خاک افتاده است برای بازگشت به دریا. دعا برای او یک جهت‌گیری وجودی است طوری که نه تنها زبان، که سراسر اقلیم جان او دعا شود و در آتش اشتیاق خدا بسوزد: ز بس دعا که بکردم دعا شده است وجودم که هر که بیند رویم دعا به خاطرش آید کالوَن(۱۵۰۹ – ۱۵۶۴) نیایش را «تمرین دائمی ایمان» می‌دانست. ممارست و کوششی مستمر برای حفظ و پرورش پیوند با خدا. در نگاه مولانا نیز دعا کارکرد مشابهی دارد. به باور او دعا تلاش برای غلبه بر فروبستگی است. گشودن خود رو به خداست: اگر دعا نکنم لطف او همی گوید: که سرد و بسته چرایی؟ بگو! زبان داری اگر دعا نکند «سرد» و «بسته» می‌مانَد. با دعا کردن می‌کوشد تا دریچه‌های جان خود را رو به خدا بگشاید و با گذر از فروبستگی به «گشادِ اندرون» دست یابد. وقتی به جانب خدا که نور جهان است خود را می‌گشاید از «سرما» خلاصی می‌یابد. نیایش در نگاه مولانا راهی است برای کنار زدن پرده‌های غفلت و بیرون آمدن از وضعیت غیبت به مرحله‌ی حضور. «دیونوسیوس مجعول» فیلسوف و عارف مسیحی اوایل قرون وسطی گفته است: «کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره‌ای به طرفش پرت شده می‌گیرد و می‌کشد، صخره را به طرف خود نمی‌کشد بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک می‌کند.»(به نقل از کتاب نیایش، فریدریش هایلر) گویا دعا نزد عارفان کارکرد نربان را دارد که می‌توان به مدد آن ارتفاع گرفت. از زبان خداست که می‌گوید: اگر چه بام بلند است آسمان، مگریز چه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیم ما در نیایش و دعا درباره‌ی خدا حرف نمی‌زنیم، بلکه با خدا حرف می‌زنیم و او را «تو» خطاب می‌کنیم. دعا تلاشی است برای عبور از خدای غایب که درباره‌اش حرف می‌زنند به خدایی حاضر که طرف گفت‌وگو است. عبور از «او» به «تو». هر چه درباره‌ی خدا حرف می‌زنیم، درباره‌ی «او» حرف می‌زنیم، تنها در دعاست که خدا به «تو»یِ زندگی ما بَدَل می‌شود و ما امکان تماس با او را می‌یابیم. از این‌روست که در داستان موسی و شبان، خدا موسی را عتاب می‌کند که تو بنده‌ی ما را از ما جدا کردی. شبان در مقام وصل و تماس بود چرا که سرگرم گفتگو با خدا بود، اما تو با سخن گفتن درباره‌ی خدا شبان را از اقلیم وصل و تماس به وادی فصل کشاندی. به وادی حرف زدن درباره‌ی خدا. ۲. خدا انسان‌ را به دعا فراخوانده است و شیوه دعا کردن را نیز به او آموخته است. به چشم مولانا این نکته حائز اهمیت بسیار است چرا که بیانگر عشق خدا به آدمی است و به تعبیر بایزید بسطامی گواه آن است که «خود اول او مرا خواسته بود». مولانا می‌گوید: «این طلب در ما هم از ایجاد توست»، «هم ز اول تو دهی میلِ دعا»، «این دعا را هم ز تو آموختیم» و «این دعا هم بخشش و تعلیم توست». تو در ما ذوق دعا کردن انگیخته‌ای، پس به حقِ این لطف عشق‌آمیز، دعای ما را اجابت کن: «چون دعامان امر کردی ای عُجاب / این دعای خویش را کن مستجاب» مولانا توجه دارد که بذر اشتیاق را خدا در سینه‌ی انسان‌ها کاشته است و این موهبت را گواه عشق او می‌داند و به آن متوسل می‌شود: «ای دعا از تو اجابت هم ز تو»؛ «حُرمت آنکه دعا آموختی / در چنین ظلمت چراغ افروختی» مولانا می‌کوشید تا اجابت و «لبیک» خدا را در نفس نیایش و دعای خود دریابد. لبیکی که اگرچه شنیده نمی‌شود اما چشیدنی است: «هست لبیکی که نتوانی شنید / لیک سر تا پای، بتوانی چشید». بیدار شدن آن سوز و درد درونی که خود را در نیایش آشکار می‌کرد در نگاه مولانا «پیکی» از سوی خدا بود: «آن نیاز و درد و سوزت، پیک ماست» و در لایه‌ی زیرین نیایش‌های سوزمند ما، اجابت‌ها خدا جاری است: «زیر هر یا رب تو، لبیک‌هاست» می‌گوید خدا در من این میل و طلب را برانگیخته تا زبان به نیایش او تر کنم و اوست که چون آهن‌رُبایی پولاد دل ما را به جانب خویش می‌کشد: پولادپاره‌هاییم، آهن‌رُباست عشقت اصلِ همه طلب تو در خود طلب ندیدم اما دعایی که گواه اجابت خداست، دعای سرد و تقلیدی نیست. دعای دردمندانه است: درد آمد بهتر از مُلک جهان تا بخوانی مر خدا را در نهان خواندن بی‌درد، از افسردگی است خواندن با درد، از دلبردگی است (مثنوی، دفتر سوم) ۳. از آنجا که مهمترین یا تنها مانع پیوند ما با خدا خودِ دروغین یا نفسِ ماست، تمنای درونی مولانا نیز که در آینه‌ی دعاهای پرسوز او نمایان است غالباً معطوف به رهایی از بند نفس است: دست گیر از دست ما، ما را بخر پرده را بردار و پرده‌ی ما مَدَر باز خر ما را از این نفس پلید کاردش تا استخوان ما رسید (مثنوی، دفتر دوم) ای خدا بگمار قومی روح‌مند تا ز صندوق بدن‌مان وا خرند (مثنوی، دفتر ششم) 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
✍️ مصطفی ملکیان چرا آرامش نداریم؟ چرا افسرده می شویم؟ 🔹از قدیم فلاسفه، عرفا، برخی بنیان گذاران ادیان می گفتند که هر کدام از انسانها یک خود واقعی دارند self "خود" یعنی "تو چنان که واقعا هستی" ولی هر کدام از انسانها، یک تصوری از خود واقعی شان دارند که این تصور، با خود واقعی شان انطباق ندارد که به آن ego می گویند در اینجا به این ego، "من" می گویند گاهی تصور می کنیم ویژگی خاصی در ما هست در حالی که در خودِ واقعی مان اصلا نیست و گاهی نیز تصور می کنیم که ویژگی خاصی در ما نیست، در حالی که در خودِ واقعی مان هست. 🔹به زبان دیگر برخی گفته اند که هر انسانی، یک هویت/identity واقعیobjective دارد که همان self اوست اما همین انسان یک هویت subjective هم دارد که همان ego است. مثال: ممکن است من فی الواقع آدم متکبری باشم ولی گمان کنم که آدم متواضعی ام الان ego متواضع هست ولی self متکبر می باشد. من ممکن است که تصورم این باشد که دانشمندم: ego ولی در واقع نباشم : self. 🔹اکثر ما انسانها عمرمان را با ego زندگی می کنیم. به واسطۀ همین ego هست که با شما دوستی می کنم و قهر می کنم و دشمنی می کنم و ..... اینهایی که این تفکیک را کرده اند، چه دلیلی برای حرفشان دارند؟ چندین دلیل آورده اند که فلاسفه و عرفا و .... گفته اند که اگر بخواهم به آنها بپردازم، بحث به درازا می کشد و از آنها صرف نظر می کنم اما به یکی از آنها می پردازم: 🔹هر کسی خودش را دوست دارد "self-love" که همین، موجب می شود انسان، خودنگهدار شود (صیانت از ذات) که از همین صیانت از ذات، دو فرزند متولد می شود که عبارتند از جلب نفع و دفع ضرر. اگر ماجرا از این قرار است چرا ناشاد هستیم؟ تو (یعنی انسان در هر مرتبه ای که می خواهد باشد) تا انجا که در توان خودت بوده، هر نفعی را به طرف خودت جلب کرده ای پس چرا آرامش نداری؟ چرا افسرده می شوی؟ چرا ناراحت هستی؟ چرا شاد نیستی؟ 🔹یک مثال از مولانا بیاورم: مولانا در مثنوی می گوید یک فرد رفت ۳۰ سال در بازار مشغول تجارت شد و ثروت عظیمی به دست آورد و از طریق همین ثروت، یک زمین بسیار عظیمی خریداری کرد و سپس رفت ۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثرون کلان، کاخ بسیار مجلل و بزرگی ساخت. زمانی که میخواست به آن کاخ نقل مکان کند، ماموران شهربانی گفتند که زمین شما آن طرف تر بود و زمین را عوضی گرفته ای و کاخ را بر روی زمین یک نفر دیگر ساخته ای و زمین خودت بایر مانده است. این فرد یک زمین را که زمین خودش تلقی کرده بود، مدنظر قرار داده و هرچه ثروت داشته، خرج آن زمین کرده ولی زمین یک نفر دیگر را آباد کرده است. 🔹مولانا از این داستان استفاده کرده و می گوید من و شما هم همینطوریم ما یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین هم داریم به نام روح. ما فکر می کنیم، بدن ما، زمین ماست و هر چه داریم خرج این بدن می کنیم و وقتی که می خواهیم بمیریم به ما می گویند که زمین شما، آن دیگری بوده یعنی روح شما. بدن را اباد کرده ایم اما روح را رها کرده ایم از این جهت است که می گوید: در زمین دیگران خانه مکن کار خود کن، کار بیگانه مکن 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
چون غَرَض آمد، هنر پوشیده شد....صد حجاب از دل به سوی دیده شد*. مولانا..... . *در بوستان سعدی روایتی هست. و دو بیت از بوستان سعدی در این باب هست*. که جوانی ابلیس را در خواب می‌بیند که و ابلیس را زیبا می بیند. چنانچه ممولا شکل ابلیس را زشت نقش می‌کنند. که قبلا شکلشو در دیوارها حمام‌ها و جاهای دیگر رشت دیده بود. یا اون نقشی که جوان از ابلیس در ذهن خودش داشته که بسیار زشت بوده. آن جوان در خواب به ابلیس می‌گوید که ما همیشه شما را شکل زشت دیده ایم. ابلیس از زبان سعدی این دو بیت را جواب می‌دهد. *شنید این سخن بخت برگشته دیو ... به زاری برآورد بانگ و غریو*... *که ای نیکبخت این نه شکل من است ... ولیکن قلم در کف دشمن است*.. ......................................... ندانم کجا دیده‌ام در کتاب .... که ابلیس را دید شخصی به خواب. به بالا صنوبر، به دیدن چو حور .. چو خورشیدش از چهره می‌تافت نور.. فرا رفت و گفت: ای عجب، این تویی ...فرشته نباشد بدین نیکویی تو کاین روی داری به حسن قمر ... چرا در جهانی به زشتی سمر؟ چرا نقش بندت در ایوان شاه ... دژم روی کرده‌ست و زشت و تباه؟ شنید این سخن بخت برگشته دیو ... به زاری برآورد بانگ و غریو که ای نیکبخت این نه شکل من است ... ولیکن قلم در کف دشمن است.. سعدی: علمی که تو را از تو نرهاند از جهل کمتر است ۰ 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی