eitaa logo
معارج
72 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
457 ویدیو
48 فایل
امام خميني(ره): #تربيت انسان از #حكومت و #انقلاب هم مهمتر است. کانال اطلاع رسانی حوزه ۳۶۴ حضرت رقیّه سلام الله علیها ناحیه حیدر کرار علیه السلام شهر پرند استان تهران ارتباط با مدیر کانال 👈 @siyane_313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤ بسم رب الشّهدا ❤ 💖 یکشنبه ها، مسجد برنامه ی تلاوت داشت. بعد از برنامه، میز پینگ پنگ ِ توی زیرزمین مسجد، محسن را صدا می زد. محسن به بچه ها می گفت: _ بریم پیگ پنگ! با شاگردهایش که هم سن و سال خودش بودند، غرق بازی می شد. علاقه اش به پینگ پنگ از همان زیرزمین شروع شد. کم کم توی مسابقات پینگ پنگ شرکت کرد .چیزی نگذشت که سر از مسابقات استانی درآورد. سال سوم راهنمایی بود که رتبه اول استان را گرفت. 🏆دعوت شد قزوین برای مسابقات کشوری پینگ پنگ. همان وقت برای مسابقات کشوری قرآن هم به شیراز دعوت شد. اگر می رفت قزوین حتما رتبه اول پینگ پنگ کشور را می گرفت. ✌️ اما رفت شیراز و رتبه اول کشور در تلاوت را گرفت. یک گوشه دلش دنبال پینگ پنگ بود. دوست داشت ادامه بدهد. اما استادش، مصطفی گفت: _ مواظب باش مسیر اصلی رو گم نکنی؛ قرآن! همین شد که محسن با پینگ پنگ قهرمانی خداحافظی کرد.🏓 همیشه هرجا میز پینگ پنگ می دید به یاد آن روز ها یک دست بازی تمیز انجام می داد. 🏊 فوتبال و شنا و کوهنوردی را هم دوست داشت. ادامه دارد... @salehinhoze
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ دوره دبیرستان، وقت آتش سوزاندن پسرهاست. ولی محسن این طور نبود.😌 به هیچ کس بی احترامی نمی کرد. کم ناراحت می شد. عصبانیتش بی هیاهو بود. نهایت، چند ساعت یا دقیقه ارتباطش را با طرف قطع می کرد. بعد، چون دل مهربانی داشت زود برمی گشت و همه چیز را فراموش می کرد.❤️ خوش خنده بود. چندبار سر کلاس با امیر دوست محمدی ریسه رفته بودند و دبیر بیرونشان کرده بود.😱😂 آن ها هم بی هیچ بگو مگویی تنبیه شان را قبول کرده بودند. ته ِ خلافشان در مدرسه همین ها بود. وگرنه احترام معلم ها را زیاد داشت و با آنها گرم و خوشرو بود.☺️ سرش حسابی به قرآن و درسش گرم بود. وقت نمی کرد در جمع همکلاسی هایش حاضر شود. 🌼 شاید به خاطر همین از خلقیات همسن و سال هایش تاثیر نمی گرفت. راهش را پیدا کرده بود و داشت مستقیم دنبالش می کرد. به راه های دیگر سرک نمی کشید. 🌹🍁 چیزی که برایش استثناء بود، هیئت بود. دیده بود قاریانی را که از اهل بیت علیهم السلام غافلند. از آن طرف، هیئتی هایی را می دید که به نماز و قرآن بهاء نمی دهند. 💖 محسن، هم قاری قرآن بود و هم پای ثابت هیئت. 💝 ادامه دارد... @salehinhoze
📢📢 اطلاعیه ✏✏ ثبت نام کلاس نقاشی 🔴 تصویر باز شود 👆👆 @salehinhoze
برنامه روزانه امام خامنه‌ای (حفظه الله) و میزان انس ایشان و خانواده با قرآن @salehinhoze غلام شاه‌پسندی از محافظان رهبری در مورد برنامه روزانه آیت‌الله خامنه‌ای گفت : ایشان حدود یک تا یک‌ونیم ساعت پیش از نماز صبح بیدارند که تهجد و عبادت شخصی ایشان است . روزهایش هم با هم فرق می‌کند ، شبیه به هم نیست‌ . ایام هفته فرق می‌کند . یک روز آقا بیشتر نماز می‌خوانند ،‌ یک روز بیشتر قرآن می‌خوانند ، یک روز بیشتر دعا می‌خوانند ، یک روز بیشتر ذکر می‌گویند ... بعدش نماز صبح را می‌خوانند ، ایشان نماز صبح را به‌ جماعت می‌خوانند و کمترین جماعتشان ، آن شخصی است که همراه ایشان است و بیشترین‌شان هم هر کسی که توی آن ساختمان است ، می‌آید . ایشان توی دفتر کارشان نماز می‌خوانند و همه کسانی که صبح در محل کار هستند ـ اعم از پاسدارها و دفتری‌هایی که آنجا هستند ـ‌ نمازشان را با آقا می‌خوانند . ایشان هفته‌ای سه روز را کوهنوردی می‌کنند بعد از نماز صبح ،‌ ایشان هفته‌ای سه روز را کوهنوردی می‌کنند و حداقل بین چهل‌وپنج تا شصت دقیقه به سمت بالا حرکت می‌کنند . این مسیر را حدود نیم ساعت تا چهل‌وپنج دقیقه برمی‌گردند . بعضی از مواقع کوه‌هایی دورتر هستند و برای اینکه به وضعیت کار ایشان لطمه نزند ، آقا آن ساعت که باید تهجد و نماز و عبادت شخصی خودشان باشد را‌ می‌آیند بیرون و در طول مسیر عبادتشان را انجام می‌دهند . پای کوه که می‌رسیم ، نماز را آن‌جا می‌خوانیم . هنوز تاریک است و کسی بیدار نیست . یک ساعتی که بالا می‌رویم ، هنوز آفتاب نزده است . آن سه روز کوهنوردی وقتی از کوه پائین می‌آیند ، بعد وقت اداری کار ایشان است و آن چهار روز دیگر را توی خانه ورزش می‌کنند . پس از ورزششان از ساعت هفت ، هفت‌ونیم ، ایشان در محل کار حاضر می‌شوند . اگر ملاقات خاصی نداشته باشند می‌روند منزل و صبحانه را در منزل با خانواده می‌خورند و بعد از صبحانه می‌آیند دفتر ، کارشان انجام می‌شود . اگر ملاقات داشته باشند ،‌ ملاقات با صبحانه شروع می‌شود . وقتی هفت صبح با آقا ملاقات هست ،‌ صبحانه‌شان را هم با آقا می‌خورند . بعد از خوردن صبحانه و کار اداری ، تا نماز ظهر ، آقا توی دفتر است . اذان که گفته بشود ، هر کاری که وجود داشته باشد ، وسط سخنرانی هم که باشد ،‌ آقا قطع می‌کنند ، می‌گویند نماز را بخوانیم بعد بیاییم ؛ نماز اول وقت . بعد از نماز ، ادامه کار . اگر جلسات ادامه داشته باشد ، نهار را آقا با آن افراد جلسه ، توی دفتر میل می‌کنند . اگر توی دفتر ، ملاقاتی نبود ، بین ساعت نماز تا یکی دو ساعت بعد از نماز ، چون فاصله بین منزل آقا و دفتر به اندازه ده‌ ، بیست قدم است ، در منزل غذایشان را می‌خورند و استراحت‌شان را می‌کنند ، مجدد اولین برنامه‌ای که دارند ساعت سه بعد از ظهر ، چهار بعدازظهر است . ایشان می‌آیند در داخل دفتر هستند و مواقعی که بعدازظهر جلسه خاصی نباشد ، ایشان توی کتابخانه شخصی‌شان به مطالعه می‌پردازند . هر زمانی که شما ایشان را ببینید ، یا ذکر می‌گوید یا قرآن می‌خواند . ایشان به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند : « بچه‌ها قرآن را زیاد بخوانید ؛ قرآن نور است ، قرآن را خیلی مطالعه کنید . من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن می‌خواندم . یعنی روزی ده جزء . الآن دیگر اصلاً حوصله‌اش نیست، پیر شده‌ام ، از نظر سن‌وسال ، وضعیت ، شغل ، گرفتاری‌های کاری ، این‌ همه مسائل واقعاً نمی‌توانم قرآن بخوانم . خیلی از قرآن دور شدم . نُه روز ، ده روز طول می‌کشد من یک دور قرآن را بخوانم .» الآن که دور شده ، روزی سه جزء قرآن می‌خوانند . همه افراد خانواده آقا حافظ کل قرآن هستند . منزل حضرت آقا یک خانواده پرجمعیتی است ، خودشان ، خانمشان و شش تا فرزند با ایشان زندگی کرده‌اند که همه الآن ازدواج کرده‌اند و رفته‌اند ؛ هر هشت نفر این خانواده حافظ کل قرآن هستند . مأنوس قرآن بودن یعنی این . کل افراد خانواده قاری و حافظ قرآن‌اند . (یک روز با رهبری ، ماهنامه امتداد ، شماره ۶۴ ، ص ۱۶ ) صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم 🌷🌹🌷 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ @salehinhoze
معارج
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_شانزدهم دوره دبیرستان، وقت آتش سوزاندن پسرهاست.
❤ بسم رب الشّهداء ❤ 🌺 اسمش "امیر دوست محمدی" بود. رفیق فابریک محسن در دوران دبیرستان. بچه آرام و محجوبی بود. محسن، پای امیر را به محافل قرآنی باز کرده بود. دوست داشت شانه به شانه جلو بروند. 🍂🍁 اما تقدیر امیر چیز دیگری بود. رفته بود اردوی راهیان نور که این طور شد. در راه ِ برگشت، اتوبوس شان با تانکر نفت، شاخ به شاخ شد و آتش، کل ِ بچه ها را سوزاند. 🔥 داغ خانواده ها و دوستانشان را فقط این پیام آیت الله بهجت می توانست کمی خنک کند که گفت: _ این ها شهید هستند. 🌹از همان وقت بود که آرزوی شهادت به دل محسن افتاد و همه این را از زبانش می شنیدند. یک روز که سر از سجده طولانی برداشت، مامان ازش پرسید: _ چی از خدا خواستی محسن؟! گفت: _ شهادت! 🌷🕊 مامان یکه خورد.😧 فکر کرده بود محسن دارد از خدا ازدواج خوب، شغل خوب و از این دست خوب ها می خواهد.❗️ هیچ کس فکر نمی کرد آن دعا بعد از چند سال این طور مستجاب شود. 🍁🍂 حالا محسن، در بهشت ثامن الائمه علیه السلام با فاصله چند متر از مزار امیر، همسایه اش شده. ... 😭 @salehinhoze
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ 🌸 محسن، میانه ای با مسابقات نداشت . هیچ شاگردی را برای موفقیت در مسابقات تربیت نکرد. می دانست اگر مسابقات هدف بشوند، دیگر نه قاری ساز بلکه قاری سوزند. گاهی پیش می آمد که در محفلی ازش می خواستند برای کم کردن روی دیگران بخواند. نمی خواند. هرچه اصرار می کردند، نمی خواند.☝️ قرائت در نگاهش یک جور پیامبری بود. 🌺 همیشه به آدم هایی فکر می کرد که پای تلاوت او نشسته اند و دارند گوش می دهند. آن ها دستگاه های شور و حجاز و ... را نمی شناختند. اما قلب هایشان فرق صدای دل و صدای حنجره را تشخیص می داد. ♦️🔸 می خواست شاگردهایش به جای داوران بین المللی به آن آدم ها فکر کنند. به این که چطور قرآن بخوانند تا دل آنها به خدا نزدیک شود. وقتی نیت قاری، جلب نظر داوران باشد، نمی تواند به بالاتر از سقف مسابقات برود و با ارواح آدم ها رفیق بشود.🌿 قبل از مسابقات بین المللی مالزی، سیزده سال توی هیچ مسابقه ای شرکت نکرده بود. می خواست چنین نگاهی را در خودش تقویت کند.👌 وقتی تلاوتش در محافل تمام می شد مثل بقیه نمی رفت به اتاق مخصوص قاریان. همان بیرون می ایستاد. 🍃🍂 مردم با اینکه او را از قبل نمی شناختند به سمتش می آمدند. می بوسیدنش و حال و احوال می کردند. بعضی سوال قرآنی می کردند. محسن مدت ها سرپا می ایستاد و پاسخ می داد. دانشگاه رضوی داخل حرم است. سمت ِ بستِ طبرسی. دانشجوها زمان های قرائتش را گرفته بودند و خودشان را می رساندند به مجلسش. 🌸 بعد از قرائتش هم ولش نمی کردند. پا به پایش در مسیر برگشت می آمدند. مردم عادی به جواد گفته بودند: _ نمی دونیم چی در قرائت برادرتون هست که اینطور دل آدم رو می کـِشـه!.❤️ ادامه دارد ... @salehinhoze
🔶️ برگزاری دومین جلسه از سلسله جلسات کاربردی ولایت شناسی و پاسخ به شبهات با حضور حاج آقای مطلب‌زاده معاونت محترم تعلیم و تربیت ناحیه در حوزه حضرت رقیّه سلام‌الله‌علیها . دوشنبه ۱۴۰۰.۴.۷
مراقب باشیم در میان نگرانی‌ها و نظرات‌مون ، نه از رهبر انقلاب یک چهره‌ی ضعیف و ناتوان و بی‌خبر بسازیم و نه القاء کنیم دائماً آقا در حال نوشیدن جام زهر هستند و نه فلان دکتر و مهندس و دفتری رو نفوذی و تروریست و سانسورچی معرفی کنیم . نظر عده‌ای در مورد اقدامات آقا : 1️⃣ در مساله گران شدن بنزین و حمایت آقا از تصمیم مسئولین نظام👈 آقا تحت فشار القاءات و تصمیمات دولت و شخص رئیس‌جمهور است. 2️⃣ در قضیه‌ی توصیه و تاکید آقا بر ماسک زدن👈 اصلا ماسک زدن درست نیست آقا دارن تقیه می‌کنند و بااکراه پذیرفتند که ماسک بزنند . 3️⃣ در موضوع حمایت آقا از ستاد ملی کرونا👈 آقا ناچار به حمایت هستند و چاره‌ای جز این ندارند ،‌ بالاخره جام‌زهرها ادامه داره دیگه . 4️⃣ در موضوع پخش نشدن مشروح بعضی از سخنرانی‌های آقا👈نفوذی‌ها و سانسورچی‌ها دفتر آقا رو دوره کردند و باید آقا رو از دست دفتر آقا نجات داد ! 5️⃣ در موضوع تزریق واکسن👈اون دکتر نفوذی و تبعه‌ی آمریکا و ... داره به‌زور واکسن پُرخطر رو به رهبری تزریق می‌کنه و آقا هم راهی جز تسلیم شدن و تبعیت از نظر یک نفوذی ندارد و اصلا آقا خبر ندارد که سال‌ها یک نفوذی در بیت ایشان رفت و آمد دارد . اصلا آقا بی‌جهت و بیجا به افراد اعتماد می‌کنند . ولی ما به عنوان کارشناس ، جزئیات مسائل مربوط به آقا رو بهتر از آقا خبر داریم ! بزرگواران ! اَینَ تذهبون ؟ 👤 حجت الاسلام فخریان @salehinhoze
معارج
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_هجدهم 🌸 محسن، میانه ای با مسابقات نداشت . هیچ شاگ
❤ بسم رب الشّهداء ❤ 😍 می رفت به محله های پایین شهر برای تلاوت. پولی بهش نمی دادند. این جور کارهایش را به کسی نمی گفت. یک بار که خانواده خبر دار شدند، 💌 وقتی به خانه بر می گشت توی جیبش یک پاکت خالی می گذاشت تا اهل خانه خیال کنند پول گرفته. مصطفی گفته بود: _ راه به این درازی! خب بگو برات ماشین بگیرند! محسن گفته بود: _ نمی تونن بندگان خدا. خودم می رم.☺️ 🍁🍂 وقتی شاگردهایش باخبر شدند محسن سر از آن محلات درآورده، حسابی برزخی شدند. گفتند: ‼️ _ چرا نفر اول مسابقات بین المللی باید بره به جایی که فرق قرائت خوب و بد رو نمی دونن؟! چرا به ما نگفتید که برای تلاوت بریم؟! ⛔️ محسن آب پاکی را روی دستشان ریخت: _ اونجا که سهله! اگه بگن بیا سر قله قاف قرآن بخون هم می رم !. 🏔 💵 بعد ها می شنیدند محسن به بچه های آن محلات که برای تلاوت حاضر می شدند، اسکناس های نو هدیه می داده. 🔮 با این که خودش اوضاع مالی مساعدی نداشته، خانواده ای را زیر پر و بال گرفته بود و به اندازه وسعش ماهیانه مبلغی را به حسابشان واریز می کرد. 🌹بعد از شهادت، وقتی قفل گوشی را شکستند، پیامک ها نشان می داد که از این دست کارها زیاد می کرده و به کسی نمی گفته ... @salehinhoze
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ ☎️یک روز عمران از شمال زنگ زد. دعوتش کرد برای قرائت به شهرشان برود. بعد ازش خواست که بگوید چه مبلغی باید تقدیمش کنند تا با صاحب جلسه در میان بگذارد. محسن گفت: _ هیچی! عمران جا خورد.😳 گفت: _ اینطوری که نمیشه! محسن پرسید: _ چرا نمیشه؟ عمران من و منی کرد و گفت: _ بالاخره هر محفلی چیزی به شما می دن! ☘🌱 اصرار عمران افاقه نکرد. محسن علاقه ای به این بحث ها نداشت. سرو ته حرف را زود جمع کرد و گفت: _ ببین عمران! من فقط دنبال یه فضای خوب و قرآنی ام. دیگه هیچی برام مهم نیس!☺️ شاگرد هایش مال شهر های مختلف بودند. هرکدام دعوتش می کردند به شهر و دیارشان محسن با هزینه شخصی می رفت و آنجا تلاوت می کرد و آموزش می داد. 👌 🍁🍂 جواد و مصطفی که به بعضی شهر ها برای قرائت دعوت می شدند از آنجا می شنیدند که: _ حاج محسن چند سال پیش اومده برای ما تلاوت کرده و هنوز پولش رو نگرفته. حتی زنگ هم نزده! همیشه می گفت: _خود قرآن روزی آدم رو می ده! ✨🌹 ادامه دارد ... @salehinhoze
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا