🔰درمقابل قدرتهای بزرگ ایستادیم / نهال جمهوری اسلامی امروز به یک درخت تناور تبدیل شده است؛ غلط میکند فکر کندن آن را هم کسی بکند / اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است اما کار لازم دارد
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز: اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است. منتها کار لازم دارد. ما حالا از سیاستمداران و زمامداران و حکمرانان کشورهای اسلامی هم ناامید نیستیم امّا بیشترین امیدمان به خواص دنیای اسلام است؛ به علمای دین، به روشنفکران، به اساتید دانشگاه، به جوانان روشنبین، به فرزانگان، به ادبا، به شعرا، به نویسندگان، به گردانندگان مطبوعات، امید ما به اینها است. اینها احساس استقلال و احساس مسئولیّت و احساس وظیفه کنند. وقتی خواص در یک راهی وارد شدند، افکار عمومی را به آن سمت حرکت میدهند. وقتی افکار عمومی در یک کشوری شکل گرفت، سیاستهای ادارهی کشور هم به طور قهری به آن سمت حرکت میکند.
🔺نمونهی کوچکش ما هستیم، جمهوری اسلامی. ما درمقابل قدرتهای بزرگ ایستادیم. یک روزی این دنیا دست دو قدرت بزرگ بود: قدرت آمریکا و قدرت شوروی سابق. هر دو قدرت که در دهها مسئله با هم اختلاف داشتند، در یک مسئله متّفق بودند و آن، ضدیت با جمهوری اسلامی بود. خیال میکردند این نهال را میتوانند از ریشه بکنند. این نهال امروز تبدیل شده به یک درخت تناور. غلط میکند فکر کندن آن را هم کسی بکند. ایستادیم و پیش رفتیم. ۱۴۰۱/۰۷/۲۲
🏷 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
🔰 به دروغ تبلیغ کردند که شیعه انگلیسی یعنی شیعهی ساکن انگلیس/ شیعه انگلیسی ممکن است در کشور اسلامی باشد اما مثل انگلیس دعوا درست میکند / شیعه انگلیسی یعنی شیعهی دعوادرستکن
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز: آن چیزی که امروز بیش از همه باید روی آن تکیه کنیم مسئلهِی مذهبی است؛ شیعه و سنّی. نباید بگذاریم اختلاف عقیده و اختلاف مذهبی به تنازع کشیده بشود. یک چیزهایی است که تنازع ایجاد میکند، باید به طور جدّ مانع بشویم. حالا سیاستمداران آمریکایی و انگلیسی هم در محافل خودشان وارد بحث شیعه و سنّی شدند، این خیلی چیز خطرناکی است.
🔹 اینهایی که ضدّ اسلامند؛ نه با شیعه خوبند نه با سنّی. اینها وارد بحث شدند. بنده یک وقت گفتم شیعهِی انگلیسی و سنّی آمریکایی؛ بعضی خیال کردند که ما که میگوییم شیعهی انگلیسی، یعنی اینجور تبلیغ کردند به دروغ که شیعهِی انگلیسی یعنی شیعهای که ساکن انگلیس است، نه؛ شیعهی انگلیسی ممکن است در خود کشور اسلامی باشد. منظور الهامگیری از انگلیس است؛ یعنی شیعهی دعوا درست کن، سنّی دعوا درست کن. مثل داعش و مثل وهّابیها و امثال اینها که دعوا درست میکنند. مثل تکفیریها؛ اینها اسمشان مسلمان است، ممکن است متعبّد هم باشند به احکام فردی اسلامی اما در خدمت دشمن حرکت میکنند. اینکه اختلاف ایجاد میکند در خدمت دشمن است، فرقی نمیکند در هر جایگاهی باشد، در هر مقامی باشد، در هر کشوری باشد. ما به این عمیقاً اعتقاد داریم.
🔺 ما با کسانی که بعنوان طرفداری از تشیّع احساسات برادران اهل تسنّن را برانگیخته میکردند برخورد جدّی کردیم. این باید همهگیر بشود. باید اتّفاق نظر بوجود بیاید. البته در هر دو طرف تندروانی وجود دارند، هم در شیعه افرادی هستند که حالا یا بر اثر اعتقاداتشان یا هر چه تندروی میکنند، در سنّیها هم کسانی هستند که تندروی میکنند، تندروی وجود دارد. ۱۴۰۱/۰۷/۲۲
🏷 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
🔰 با کسانی که احساسات برادران اهل تسنن را برانگیخته میکردند برخورد جدی کردیم/ تندروی تندروان را موجب اتهام اصل مذهب ندانیم/ وهابیها ۲۰۰ سال قبل قبور ائمه را ویران کردند اما علمای شیعه اهل سنت را متهم نکردند
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز: ما با کسانی که بعنوان طرفداری از تشیع، احساسات برادران اهل تسنن را برانگیخته میکردند برخورد جدّی کردیم. این باید همهگیر بشود. باید اتفاق نظر بوجود بیاید. البته در هر دو طرف تندروانی وجود دارند، هم در شیعه افرادی هستند که حالا یا بر اثر اعتقاداتشان یا هر چه تندروی میکنند، در سنیها هم کسانی هستند که تندروی میکنند، تندروی وجود دارد. ما این تندرویِ تندروان را موجب این ندانیم که اصلِ اهلِ مذهب را متّهم کنیم.
🔹 ما دیدیم کسانی، وهّابیها، از دویست سال قبل قبور ائمّه را ویران کردند. رفتند کربلا قبر مطهّر سیدالشّهدا علیهالسّلام را ویران کردند، و ضریح چوبی بود، ضریح را سوزاندند، در داخل حرم آتش درست کردند، قهوه درست کردند، قهوه خوردند، این اتّفاق افتاد. رفتند نجف نتوانستند بیایند بهخاطر مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطا که نیرو داشت و طلبهها و دیگران را بسیج کرد و نجف حصار داشت، نتوانستند بروند نجف. رفتند کوفه، مسجد کوفه و شیعه بودند آنها، آنها را قتلعام کردند، افراد زیادی را کشتند. این موجب نشد که علمای شیعه، بزرگان شیعه، مراجع شیعه اهلسنّت را متّهم کنند؛ نه. اینها تندروانی بودند این کار را کردند.
🔺در زمان خود ما، داعش؛ داعش در عراق یک جور، در سوریه یک جور، اخیراً در افغانستان یک جور. به مدرسهی بچّهها هم رحم نمیکنند. مدرسهی دخترانه، مدرسهی پسرانه منفجر میکنند، خانوادهها را داغدار فرزندانشان میکنند. این کارها را میکنند، امّا ما به هیچ وجه اهلسنّت را متّهم نمیکنیم. اینها یک تندروانی هستند. این طرف هم باید همینجور باشد. کسانی ممکن است تندروی کنند امّا نبایستی جامعهی تشیّع را متّهم کرد بهخاطر تندروی. ۱۴۰۱/۰۷/۲۲
🏷 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
14010722_42798_1281k.mp3
18.49M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى. ۱۴۰۱/۷/۲۲
💻 Farsi.Khamenei.ir
🔰 هماکنون؛ #تیتر_یک Khamenei.ir
🔻 تأکید رهبر انقلاب بر نقش نخبگان و خواص دنیای اسلام در تحقق وحدت
🤝 وحدت عملی در اشتراک مقابل نقشههای استکبار
🚨 عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی، یکی از بزرگترین خیانتها به اسلام و مسلمین است
💻 Farsi.khamenei.ir
💫 پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، برترین مخلوق
🏷️ حدیث نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى . ۱۴۰۱/۰۷/۲۲
🌟 قال الامام الکاظم علیه السلام: «مَا خَلَقَ اَللَّهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنْ مُحَمَّدٍ» | الاختصاص، صفحه ۱۸
✨ #امام_کاظم (علیه السلام) فرمودند: «خداوند هيچ مخلوقى برتر از محمد (صلوات الله علیه وآله) نیافرید.»
#سؤال
علت سپردن پیامبر به دایه در سن طفولیت چه بوده است؟ آیا درست است که این به خاطر حفظ جان پیامبر بوده است؟
#پاسخ:
اینکه مورخان علت این عمل را، نامساعد بودن آب و هوای مکه، وبکر بودن آب و هوای خارج مکه، فصاحت و بلاغت اهل بادیه، یا کمبود شیر آمنه، مادر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یا وجود برخی بیماری ها از قبیل طاعون، وبا و دلایلی دیگر ذکر کرده اند، کمی دور از ذهن است!
چون اگر سنت اهل مکه این بوده که فرزندان خود را به خاطر آب و هوای مکه به دایه ی بیرون از شهر بسپارند، باید #امیرالمؤمنین(علیه السلام)، عقیل، جعفر و حمزه را نیز به دایه می سپردند، در حالی این گونه نبود. یا اگر علت به دایه سپردن پیامبر(صلی الله علیه وآله) بی شیری آمنه بود؛ پس چرا بیش از مدت دوران شیر خوارگی حضرت(صلی الله علیه وآله) یعنی تا پنج سالگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد حلیمه ماند؟
و وجود بیماری هم در مکه به اثبات نرسیده، و در منابع معتبر نیامده است و اینکه بادیه نشین ها فصیح تر باشند هم، مسلم نیست؛ بلکه امر بر عکس بوده و معمولا مردم شهر فصیح تر از بادیه نشین ها هستند؛ پس علت، خطری بود که از جانب یهود، وجود مطهر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را تهدید می کرد!
یهودیان بنی اسرائیل گزارش دقیق از علایم پیامبر آخرالزمان را از پیامبران بنی اسرائیل مخصوصاً از حضرت موسی(صلی الله علیه وآله) پرس و جو کرده بودند.
یهودیان کسانی بودند که در هنگام پرس وجو، تمام جزئیات را می پرسیدند، که پدرش کیست؟ در کجا؟ کی به دنیا خواهد آمد؟ و علایم ظاهری و...
حتی آیات سوره بقره در مورد گاو بنی اسرائیل، خود گواه بر جزیی نگری و دقت نظری آنهاست. یهود طبق تعاریفی که از پیامبر آخر الزمان شنیده بودند، او را برای دین خود، خطری مهم می دانستند و می دانستند که در آینده نزدیک دینش جهانی خواهد شد و موجودیت آنها را به خطر خواهد انداخت، ودر کل، از ظهور ایشان خوف داشتند.
ضمن اینکه می دانستند پیامبر اسلام از نسل اسماعیل دیگر فرزند #حضرت_ابراهیم علیه السلام است، در حالی که انبیای یهود همه از نسل اسحاق بودند. یهود انتقال پیامبری و نبوت را از نسل اسحاق به نسل اسماعیل بر نمی تافتند.
برای این ادعا شواهدی در تاریخ می یابیم:
شاهد اول؛ جریان هاشم جد پیامبر و عبدالمطلب است.
داستان از این قرار است که با توجه به اینکه برنامه اول یهود در این زمینه که در مجموعه اقداماتشان مفهوم می شود، مانع شدن در راه ظهوراسلام، با جلوگیری از به دنیا آمدن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود.
همان طور که می دانیم قبر جد اعلای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، جناب هاشم در غزه فلسطین است و غزه فلسطین را (غزةالهاشم) هم می گویند.(۱)
جای سؤال است که قبر ایشان به چه مناسبتی در آن منطقه می باشد؟ آنچه که در تاریخ وجود دارد، این است که ایشان با کاروان تجارتی از مکه به سمت شام می رفتند و بین راه هم خریدوفروش می کردند.
یکی از مراکز خریدوفروش مدینه بود. در آن جا جناب هاشم به عنوان رئیس کاروان تجاری که برای مدینه سود فراوانی داشت، مهمان شخصی می شد که رئیس مدینه و در ضمن، رئیس خزرج بود.
از طرفی خزرجی ها در کنار یهودی ها زندگی می کردند و به این سبب، اطلاعات مربوط به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از بین یهودی ها به خزرجی ها منتقل می شد.
بر اساس آن اطلاعات، رئیس مدینه به هاشم پیشنهاد می کند که شما داماد ما شوید و در پی این پیشنهاد، دخترش سلماء را به ازدواج وی درمی آورد.
زمانی که کاروان برای تجارت از مدینه به سمت شام حرکت می کند، جناب هاشم به همسرش می گوید:
تو از ازدواج با من پسری به دنیا می آوری و من هم احتمالاً از این سفر جان سالم به در نمی برم؛ اگر برنگشتم، مراقب باش تا یهودی ها فرزند متولد شده را نبینند، وگرنه او را خواهند کشت.
جناب هاشم به سمت شام رفت و همان طور که عدم برگشتش را پیش بینی کرده بود (چون می دانست که تحت تعقیب است) از آن سفر برنگشت.
البته از دنیا رفتنش نمی تواند به سبب مریضی باشد؛ زیرا کسی که مریض است برای تجارت ۱۰۰۰ کیلومتری نمی رود.
۹ سال پس از آن، کاروان تجاری مشابه ای به سمت شام رفت، که رئیس آن برادر هاشم، جناب مطّلب بود. مطّلب هم مهمان همان خانه رئیس خزرجیان می شود.
در آن جا می بیند که بچه ای با بقیه بازی می کند و در بازی کُشتی بر آن ها غلبه پیدا کرده و می گوید من بچه ی هاشم هستم.
زمانی که از قضیه پرس وجو می کند، در گفتن استنکاف می کنند؛ اما بالأخره به ما وقع پی برده و تصمیم می گیرد که آن بچه را به همراه خود ببرد.
در تاریخ اختلاف است که با توافق بچه را از آن جا می برد یا به زور؟ به اعتقاد ما توافقی بوده و اکراهی بودنش ساختگی است.
مطّلب بچه را به مکه آورد و به همه گفت که این، برده من است؛ و به این ترتیب، فرزند هاشم به عبدالمطّلب(برده مطّلب) معروف شد.
به همین روال بود تا این که عبدالمطّلب بزرگ شده و فاش می شود که او برادرزاده مطّلب است نه بنده او.
پس از آن، عبدالمطّلب به سیادت رسیده و رئیس قوم می شود و به این ترتیب از گزند یهودیان در امان می ماند.(۲)(۳)
شاهد دوم ؛ وفات پدر پیامبر جناب عبدالله در سفر تجارتی بوده است و این هم مانند وفات هاشم جد ایشان، مشکوک به نظر می آید. چرا که بعید نیست یهود با توجه به علائمی که از پیامبر و پدران و نسب وی داشتند، به جان ایشان سوء قصد کرده باشند. ضمن اینکه نمونه ای از این سوء قصد را به جان جناب عبدالله در تاریخ داریم.
شیخ عباس قمی در کتاب کحل البصر فی سیره سیدالبشر به نقل از ازهار بستان الناظرین می نویسد که روزی جناب عبدالله پدر گرامی پیامبر برای شکار خارج شد و نود حبر از احبار یهود با وی روبرو شدند و با شمشیر های مسموم قصد ترور و کشتن پدر گرامی پیامبر را داشتند؛ وهب ابن عبد مناف (جد مادری پیامبر) وقتی جریان را دیده بود به کمک عبدالله شتافته بود. وی می گوید در آن حال مردانی را دیدم که به مردان این دنیا شباهت نداشتند و آمدند و از عبدالله در مقابل آن ها دفاع کردند و آن ها را شکست دادند.
این داستان از یک بعد، نوعی فضیلت برای پدر پیامبر محسوب می شود؛ اما مساله اصلی حمله احبار یهود برای کشتن عبدالله پدر پیامبر است. واقعا علت این کار چه بوده است که یهود، آن هم احبار و علمای یهود قصد جان عبدالله پدر پیامبر را داشتند؟ آیا جز این است که آن ها همان طور که قرآن اشاره کرده پیامبر را همچون فرزندان خود کاملا می شناختند و به تبع آن از اجداد و پدران پیامبر را هم کاملا می شناختند برای همین با کشتن پدر پیامبر تصمیم داشتند از تولد پیامبر جلوگیری کرده و مانع تولد پیامبر و در نتیجه انتقال پیامبری از نسل اسحاق به نسل اسماعیل گردند؟
با توجه به این جریان، بعید نیست که یهود با وجود شکست در این توطئه، در توطئه بعدی موفق به ترور عبدالله در سفر تجارتی شام می شود و تصور می کند که در نقشه خود موفق بوده است؛ اما غافل از آن که قبل از این سفر تجاری نطفه پیامبر منعقد شده بود. برای همین وقتی پیامبر اسلام به دنیا آمدند، پدرشان را ندیدند و پدرشان قبل از تولد ایشان درگذشته بود.
شاهد سوم؛ زمانی است که پیامبر در سن طفولیت خود به همراه کاروان تجاری به شام می روند و در بین راه بحیرا راهب مسیحی، با دیدن علائم نبوت در پیامبر، ابوطالب را از بردن پیامبر به شام باز می دارد و ابوطالب طبق توصیه بحیرا، پیامبر را به مکه بر می گرداند.
بنابراین توطئه یهود برای جلوگیری از تولد و یا پیامبری پیامبر اسلام همواره وجود داشته است؛ بنابراین وقتی ایشان متولد می شود عبدالمطلب با علم به این خطراتی که جان ایشان را تهدید می کرد پیامبر را از مکه دور می کند و ایشان را به دایه ای به نام حلیمه سعدیه می سپارد. چون آنان درصدد از بین بردن پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سن طفولیت بودند، که به دایه سپردن پیامبر(صلی الله علیه وآله) از حیث امنیتی راهی بود، که وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) حفظ می شد؛ تا از این طریق، او را دور از چشم اغیار در سرزمینی دور محافظت کند. چون مکه شهر توریستی و تجاری بود، از این رو ورود و خروج افراد مشکوک و شرور و غریبه به آن آسان است و حساسیت ایجاد نمی کند و مردم شهر به حضور غریبه ها عادت کرده بودند، و ربودن و ترور کردن فردی به آسانی امکان پذیر است.
فلذا چاره را در آن دیدند تا به این بهانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از شهر خارج سازند و به محل امنی که بر اهل کتاب ناشناخته بود،[چون آنها در مکه دنبال پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند و می دانستند که او در مکه مبعوث خواهد شد و تا هجرت به مدینه در آنجا خواهد بود] به قبیله ی کوچک چادرنشین که رفت و آمد افراد غریبه به راحتی قابل کنترل و شناسائی می باشد و اگر کسی به آنجا تردد داشته باشد، فوراً معلوم می شود، کیست و چه هدفی را دنبال می کند، بفرستند.
ولی در شهرهای بزرگ و مخصوصاً تجاری، کنترل و شناسائی افراد غریبه و تردد آنها و فهمیدن اهدافشان امکان پذیر نمی باشد و شاید برای رد گم کردن اگر کسی می پرسید:
محمد کجاست؟
می گفتند: به خاطر بی شیری مادرش او را به دایه سپردیم و بی شیری مادر پیامبر(صلی الله علیه وآله) حقیقت ندارد و اگر به خاطر بی شیری بود، در مکه مرضعه می گرفتند، مخصوصاً با علاقه ای که آمنه به تنها یادگار شوهر جوانش داشت، چگونه ممکن است او را به خاطر شیر از خود دور کرده و در مدینه به یک قبیله بادیه نشین بسپارند؟
شاهد دیگر بر این ادعا یعنی خطر یهود، نقلی از حلیمه سعدیه است که می گوید:
《...به من خبر رسید که گروهی غریبه با لباس های عجیب، در حالی که سراغ کودک قریشی را می گرفتند، دیده شدند، تا اینکه محمد(صلی الله علیه وآله) را پیدا کرده، و وی را وارسی بدنی می کردند!
از این واقعه به شدت نگران شدم و محمد(صلی الله علیه وآله) را نزد کاهنی بردم تا در این باره حکم کند.
کاهن پس از شنیدن سخنان محمد(صلی الله علیه وآله)، هشدار داد که او در آینده دین مردم را تغییر خواهد داد.
من نگران تر شدم و تصمیم گرفتم، برای حفظ جان محمد(صلی الله علیه وآله) از دست دشمنان، او را به نزد مادرش در مکه بازگردانم.》
منابع:
۱) بحارالانوار مجلسی، ج۱۵، ص۳۴۱
۲) سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۱۲
۳) تاریخ صحیح اسلام عربشاهی، ج۱، ص۱۱۵
۴) دروس تاریخ تطبیقی استاد طائب
5) السیرة النبویة ابن هشام، ج۱، ص۱۴۶
6) انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۶۳