مباحث
📿 #استغفار_امیرالمومنین صلوات الله علیه ─┅•═༅ بند بیست و هفتم ༅═•┅─ 🤲 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِ
📿 #استغفار_امیرالمومنین صلوات الله علیه
─┅•═༅ بند بیست و هشتم ༅═•┅─
🤲 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خَلَوْتُ بِهِ فِی لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ أَرْخَیْتَ عَلَیَّ فِیهِ الْأَسْتَارَ حَیْثُ لَا یَرَانِی إِلَّا أَنْتَ یَا جَبَّارُ فَارْتَابَتْ فِیهِ نَفْسِی وَ مَیَّزْتُ بَیْنَ تَرْکِهِ لِخَوْفِکَ وَ انْتِهَاکِهِ لِحُسْنِ الظَّنِّ بِکَ فَسَوَّلَتْ لِی نَفْسِیَ الْإِقْدَامَ عَلَیْهِ فَوَاقَعْتُهُ وَ أَنَا عَارِفٌ بِمَعْصِیَتِی فِیهِ لَکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ
┅───────────────┅
↲ «بار الها، از تو آمرزش میطلبم و از هر گناهی که در شب و روز در تنهائی به سراغ آن رفتم و تو پرده پوشانده ات را بر من فروانداختی به طوری که هیچ کَس جز تو ای خدای جبار، مرا نمی دید؛ پس به تردید افتادم بین اینکه از ترس تو آن را ترک کنم یا به واسطه حُسن ظنّ به تو آن را مرتکب شوم، پس نفْس آن را برایم زینت داد و انجام دادم در حالی که میدانستم #معصیت تو را مرتکب میشوم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و آن را بر من بیامرز، ای بهترین آمرزندگان»
@ostadelahi
مباحث
#داستانهای_شگفت 16 - عنایت علوی علیهالسلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ عالم م
#داستانهای_شگفت
17 - شرافت علما
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز نقل فرمود که جد من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانی شاگرد شیخ اعظم یعنی شیخ مرتضی انصاری - اعلی اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به قرض زیادی مبتلا می شود تا اینکه مبلغ پانصد تومان ( البته در یکصد سال قبل خیلی زیاد بود ) مقروض می گردد و عادتا ادای این مبلغ محال می نمود ، پس خدمت شیخ استاد حال خود را خبر می دهد ، شیخ پس از لحظه ای فکر ، می فرماید سفری به تبریز برو ان شاء اللّه فرج می شود
ایشان حرکت می کند و وارد تبریزمی شود و در منزل مرحوم امام جمعه - که در آن زمان اشهر علمای تبریز بود - می رود . مرحوم امام چندان اعتنایی به ایشان نمی کند و شب را در قسمت بیرونی منزل امام می ماند .
پس از اذان صبح درب خانه را می کوبند ، خادم در را باز کرده می بیند رئیس التجار تبریز است و می گوید به آقای امام کاری دارم ، خادم امام را خبر می دهد ، ایشان می آیند و می گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست ؟ می گوید آیا شب گذشته کسی از اهل علم بر شما وارد شده ؟ امام می گوید بلی یک نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نکرده ام بدانم کیست و برای چه آمده است .
رئیس التجار می گوید از شما خواهش می کنم میهمان خود را به من واگذار کنید . امام می گوید مانعی ندارد ، آن شیخ در این حجره است پس رئیس التجار می آید و با کمال احترام جناب شیخ را به منزل می برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را برای صرف نهار دعوت می کند و پس از صرف نهار می گوید آقایان ! ...
ادامه داستان ...
https://eitaa.com/ghararemotalee/2383
دختر چه دخترے ڪه ز هر دخترے سر است
چشم و چراغ خانه ے موسے بن جعفر است
🌸 السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةَ الْمَعْصُومه
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#امام_رضا علیه السلام