معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
شب جمعه است، شب زیارتی سیدالشهداء حضرتِ امامحسین علیهالسلام، دست به سینه رو به قبله:
🌹صلیالله عَلَيْكَ یٰا أَباعَبْدِاللّٰه🌹
♦️اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ●اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ●...اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ،...اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ♦️
سلام بر شهدا
سلام بر مردان بی ادعا
در صحن حرم حیرت ما دیدنی است
در وقت سلام، این صدا دیدنی است
دیدیم بهشت میوزد از حرمت
آری، شب جمعه کربلا دیدنی است
🪴🌷🪴
میتوان از خاک تا افلاک شد
از تمام تیرگیها پاک شد
میتوان مثل شهید کربلا
سر جدا و عاشق و بیباک شد
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌷 شب جمعه، شب زیارتی حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام)، امام راحل (رحمةاللهعلیه) و شهدای عزیز را با ذکر صلوات و فاتحهای یاد کنیم تا شهدا هم نزد حضرت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) یادمان کنند🌷
@mabar17
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
📺 حتما ببینید و بشنوید
📽 کلیپ《بسیج چگونه تشکیل شد؟》
🎤 روایت رهبر حکیم و فرزانهی انقلاب اسلامی حضرت امام خامنهای(مدظلهالعالی) از چگونگی تشکیل بسیج [گزیدهی سخنرانی ۶ آذر ۱۳۹۸]
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌻اللهُـمَّ احفظ نائب المهدی(عج) امامنا الخامنهای🌻
╔═🌷🇮🇷═══╗
🆔@mabar17
╚═══🇮🇷🌷═╝
معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
پیوسته مطیع محض فرمان ولی ست
سرباز امام راحل(ره) و سیدعلی ست
پیروز و عزیز و سربلنداست بسیج
چون لشکرمخلص خداوند جلی ست
🪴🌷🪴
در صحنه چوکوه استواراست بسیج
در فتنه، بصیر و هوشیاراست بسیج
بر سینهی انقلابِ اسلامیِ ما
مانند مدالِ افتخاراست بسیج
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌷نثار ارواح مطهر "شهیدان والامقام بسیجی" صلوات🌷
🌹هفتهی بسیج گرامی و مبارکباد🌹
╔═🌷🇮🇷═══╗
🆔@mabar17
╚═══🇮🇷🌷═╝
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
📺 حتماً ببینید و بشنوید
📽 برشی از برنامهی تلویزیونی《محفل》
میراثِ خود پرتاب کن!
آن چوبِ اسرائیلکُش
🎤 شعر و اجرا: محمدمهدی سیار
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌷نثار روح مطهر مجاهد اسوه، مبارز خستگیناپذير، فرماندهی شهید "یحیی السنوار" صلوات🌷
╔═🌷🇮🇷═══╗
🆔@mabar17
╚═══🇮🇷🌷═╝
معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
🌹 خاکریز خاطرات (یک روحانی عالی)
به سوی جبهههای جنوب
اعزام شدیم.
در اتوبوس ما یک روحانی
به نام موسوی بود.
شب جمعه در سپاه خرم آباد
دعای کمیل را خواندیم.
صبح جمعه در اتوبوس
دعای ندبه را آقای موسوی خواند.
به خط رفتیم؛
با آقای موسوی کلاسهای مختلفی از قبیل درس احکام، کلاس قرآن، کلاس نهج البلاغه برقرار بود
و ما در کلاسهایش شرکت میکردیم
و استفاده میکردیم.
او به راستی یک روحانی عالی بود
و ما خیلی خیلی به او علاقه داشتیم
و پیش نماز هم بود.
خلاصه سه ماهی در کنار آقای موسوی بودیم.
عملیات فتح المبین نزدیک میشد.
هر کاری کردند
که مسئولیت به آقای موسوی بدهند
قبول نمیکرد و میگفت:
《من شهید میشوم؛》
به راستی که شهید شد.
نماز شب را ترک نمیکرد
و همیشه مخلصانه خدا را عبادت میکرد.
خلاصه عملیات فتح المبین شروع شد
و از ناحیهی شکم مجروح شد
و در بیمارستان به شهادت رسید.
🎤 راوی: شهید سید یحیی صحرایی (●ولادت: ۱۳۴۳، قم ♢ ○شهادت: ۱۳۶۲، جزایر مجنون، عملیات خیبر ♢ ■مزار: گلزار شهدای علیبنجعفر"علیهالسلام" قم)
✍ این خاطره توسط شهید سید یحیی صحرایی نوشته شده است.
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌷نثار ارواح مطهر شهیدان "حجت الاسلام والمسلمین موسوی" و "سید یحیی صحرایی" صلوات🌷
╔═🌷🇮🇷═══╗
🆔@mabar17
╚═══🇮🇷🌷═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
📺 حتماً ببینید و بشنوید
📽 کلیپ《راه قدس مرد جنگ میخواهد》
🎤 شهید سید مرتضی آوینی:
♦️《راه قدس با کاهلی و تنآسایی و دل به جیفهی بیمقدار دنیا بستن میانهای ندارد.
راه قدس مرد جنگ میخواهد
و مرد جنگ نیز کربلایی است
و کربلایی، مرد میدان عشق است و ...》
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌷نثار ارواح مطهر "شهیدان والامقام راه قدس" صلوات🌷
╔═🌷🇮🇷═══╗
🆔@mabar17
╚═══🇮🇷🌷═╝
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معــــ🌷﷽🌷ـــــ۱۷ـبر
📺 حتما ببینید و بشنوید
📽 گزارش خبری《روایت خانوادهای شهیدپرور در روستای مهر زمین قم》
🌷 ننه گوهر مادر یکی از شهدا بنام علی شعبانی ست که در سال آخر جنگ تحمیلی به شهادت رسیده و در روز تاسوعا در روستای مهر زمین به خاک سپرده شده است.
🔺وی همچنین مادرزن و خالهی شهید امیر سرتیپ قاسم حمید است که اولین شهید دوران دفاع مقدس قم است که در دزفول شهید شده و خاله شهید صدرالله متقی نسب از همرزمان شهید چمران که در پیرانشهر شهید شده است.
♦️شهید علی شعبانی و شهید قاسم حمید در گلزار شهدای روستای مهر زمین آرمیده اند.
روستای مهرزمین در ۹۰کیلومتری شهر قم در شهرستان جعفر آباد ۸شهید را تقدیم دفاع مقدس کرده است.
🎬 تولید: صداوسيمای مرکز قم
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌷نثار ارواح مطهر شهیدان والامقام "قاسم حمید"، "صدرالله متقی نسب" و "علی شعبانی" صلوات🌷
@mabar17
معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
🌹 یادی از شهید علی شعبانینژاد ( ●ولادت: ۱۳۴۶، قم ☆ ○شهادت: ۱۳۶۶، شلمچه، عملیات کربلای۸ ☆ ■مزار: گلزار مطهر شهدای علیبنجعفر "علیهالسلام" قم)
چهار ساله بودند
که به همراه ایشان و مادرش به سفر حج عمره رفتیم.
از همان کودکی رفتارشان نشانگر معنویت خاص وجودیشان بود،
که در زیارت خانه خدا و قبر پیامبر و ائمه بقیع... و ازما سبقت میگرفت؛
البته با همان روح کودکیشان از ما سبقت میگرفتند.
ما هم به جهت آن روح بزرگش با آب مقدس زمزم ایشان را متبرک نمودیم؛
و کم کم با مسجد و قرآن آشنا شدند؛
و در مسجد محل سیر ترقی معنوی را روز به روز پیمودند
به طوری که مؤذن و مکبر شدند؛
و گاهی چون طبع مداحی داشتند
در ولادتها و شهادتها به ویژه در ماه مبارک رمضان و ماه محرم ارائه فیض میکردند.
🎤 راوی: پدر شهید
🪴🌷🪴
دقیقاً یک ربع تا سی دقیقه
قبل از شهادت
علی را در منطقه دیدم
که از خط برگشته بود
با آن وضعیت خاک آلود و آفتاب خورده،
وقتی حال و احوال کردیم گفتم:
«چرا آمدی پشت خط؟»
گفت:《آمدهام حمام کنم.》
با آن وضعیت گرد و خاکی میبایست حداقل ساعتی را به نظافت میپرداخت
ولی بلافاصله از حمام خارج شد
و مجدداً به خط رفت
و طولی نکشید که خبر آوردند
"علی شهید شده است"؛
و من فهمیدم که این بزرگوار فقط به صرف غسل شهادت آمده بود
و واقعاً همین امر هم در سیمای درخشانش هویدا بود.
🎤 راوی: رضا بختیاری (همرزم شهید)
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌷نثار روح مطهر شهید "علی شعبانینژاد" صلوات🌷
╔═🌷🇮🇷═══╗
🆔@mabar17
╚═══🇮🇷🌷═╝
معــــ❀﷽❀ـــبر۱۷
📚 برشی از یک کتاب《کتاب "سامورایی در میدان مین"، خاطرات جانباز هفتاد درصد حاج اسماعیل زمانی مشهور به "کل اسمال"، نوشتهی رضا کشمیری، انتشارات کتاب جمکران》
📖《هنوز هشت ماه نگذشته بود
از وقتی که دکتر جوابش کرده بود،
از همان دکتر نوبت گرفتند
و دوباره اسماعیل را سوار بر ویلچر به تهران بردند،
بیمارستان فیروزگر.
رضا، پسرعموی اسماعیل،
رفت جلوی میز دکتر و گفت:
«آقای دکتر! سلام.
یادتون هست یک جانبازی رو که من حدود هشت ماه پیش آوردم اینجا و شما گفتید این دیگه زنده نمیمونه ؟ الآن آوردمش.»
دکتر چشمهایش درشت شد و سریع گفت:
«ها؟ چی رو آوردی؟
اونی که من دیدم همون موقع کارش تموم بود.
دو هفته هم زنده نمیموند.»
رضا رفت و اسماعیل سوار بر ویلچر را آورد جلوی میز دکتر.
دکتر نگاهی به صورت اسماعیل کرد
و سرش را گذاشت روی میز.
چند دقیقه گذشت،
سرش را بلند کرد،
صورتش برافروخته و چشمانش قرمز و خیس شده بود.
دکتر نفسش را پرصدا بیرون داد
و رو به منشیاش گفت:
«از مریضها عذرخواهی کن
و بگو من امروز رو دیگه نمیتونم ویزیت کنم»...》
🪴🌷🪴
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/130855
🌴🌹🪴🌷🪴🌹🌴
🌹سلامتی جانباز عزیز ۷۰% بسیجی "حاج اسماعیل زمانی" صلوات🌹
╔═🌷🇮🇷═══╗
🆔@mabar17
╚═══🇮🇷🌷═╝