بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا
شهید هادی شجاع
نـام پـدر :ناصر
تـاریخ تـولـد :۱۳۶۸/۰۸/۲۳
مـحل تـولـد :تهران
سـن :۲۶ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
تـاریخ شـهادت :۱۳۹۴/۰۷/۲۸
کـشور شـهادت :سوریه
مـحل شـهادت :سوریه
نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا امامزاده عباس قـطعـه :۱ ردیـف :۵ شـماره :۸
#خـــاطـــره_شـــهــیـــد
همسرشمیگفت:
وقتاییکهناراحتبودمبااینکه
سرشدادمیزدممیگفت:
-جاندلهادی....؟
چندهفتهبیشترازشهادتشنگذشتهبود
یهشبکهخیلیدلمگرفتهبود
قلموکاغذبرداشتمشروعکردم
بهنوشتن...ازدلتنگمگفتم...
ازعذابنبودنشبراشنوشتم،هادی...
فقطیهبار
فقطیهباردیگهبگوجاندلهادی....💔
نامہروتازدموگذاشتمرومیزخوابیدم....
بعدشهادتشبهترینخوابیبودکهمیشد
ازشببینم...دیدمش...صداشکردم...
بهترینجوابی کهمیشدازشبشنوم...
-جاندلهادی...؟
چیهفاطمه؟
چرااینقدربیتابیمیکنی...؟
توجاتپیشخودمهشفاعتشدهای...💔
🌼شادی روح همه #شهدا
و #شهید_هادی_شجاعی_صلوات🌼
@madadazshohada
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕شهید هادی شجاع💕 بودیم*
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
*برادر شهید*
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان از جهنم تا بهشت💗
قسمت اول
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺳﺮﯾﻤﻮ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯾﯽ ﮐﻪ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﺯﯾﺮ ﺭﻭﺳﺮﯾﻢ ﺍﻩ ﺣﺠﺎﺏ ﭼﯿﻪ ﺁﺧﻪ.
_ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺣﺎﻻ ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺗﺎﺭ ﻣﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺧﺪﺍ ﻏﻠﻂ ﻣﯿﺸﻪ ؟
_ ﻋﻬﻬﻪ،ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺑﯿﺮﻭﻧﻪ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ
( ﻉ ) ﺑﮑﻨﯽ ﺗﻮ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯾﺖ ﻧﻤﯿﺸﻪ
_ ﻫﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻑ.ﻧﻤﯿﺸﻪ.ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﻧﻤﯿﺸﻪ.
ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻟﺨﺘﻪ ﺧﻮﺏ ﻫﯽ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
ﺍﻭﻩ ﺍﻭﻩ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﻡ ﭼﺎﺩﺭ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺳﺮﻡ ﮐﻨﻢ.
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﯿﺎﻣﺎ ﻧﺬﺍﺷﺘﯿﺪ
ﺑﺎﺑﺎ : ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻏﺮ ﻧﺰﻥ ﺣﺎﻻ ﺍﻻﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﯿﻢ.
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺮﺳﯿﻢ.
ﺑﺰﺍﺭ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺩﻡ ﺣﺮﻡ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻦ
_ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺑﺎ ﺟﺎﻥ .ﮐﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺗﻮ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭﺗﻮ ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ.
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ :ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻣﻦ ﯾﻪ ﻫﺪ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﺪﯼ.
ﭼﺎﺩﺭ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ.
ﺑﻌﺪﺷﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺸﻪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ.
_ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺏ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﯿﺨﻤﻮﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺎﺷﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﺳﺮﯼ ﺑﻌﺪ ﭼﺸﻢ. ﺍﻻﻧﻮ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ: ﺑﺎﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﻟﻄﻔﺎ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻭﺍﯾﺴﯿﺪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﺎﺭﯾﺶ ﮐﺮﺩ .
ﺑﺎﺑﺎ: ﺑﺎﺷﻪ.
_ ﺗﻨﮑﺲ ﺩﺩﯼ.
ﻣﯿﺴﯽ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ .…
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻡ.
ﻣﻦ ﺗﺎﻧﯿﺎ ﻫﺴﺘﻢ.
۱۹ ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻝ ﭘﺰﺷﮑﯽ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺗﻮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺯﯾﻨﺐ ﻫﺴﺘﺶ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﮐﻼ ﺑﺎ ﺩﯾﻦ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ.
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮﻡ .
ﻣﻦ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺗﻮﺵ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﺟﺒﺎﺭﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﻪ.
ﻣﻨﻢ ﺭﺍﻫﻢ ﺭﻭ ﮐﻼ ﺟﺪﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺻﻼ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﻡ،ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺏ ﮐﻼ ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺩﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺁﺩﻣﻮ ﻣﯿﺒﻨﺪﻩ.
ﺧﻮﺏ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ...
ﯾﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﻮﺭﺑﻮﻧﺶ ﺑﺮ ﺧﯿﯿﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ۶ ﺳﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ
ﻋﻼﻗﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻃﻠﺒﮕﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪ.
ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﻓﻘﻂ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻤﺎﻡ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۸ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻡ.
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺳﺎﻟﯽ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﻤﻮﻡ ﺍﯾﻨﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﭽﮕﯿﺎﻡ ﻣﺸﻬﺪﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺏ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﮑﺮﺍﺗﻢ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﻋﻤﻮﯼ ﮔﺮﺍﻣﻢ ﻫﺴﺘﻢ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﮕﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﮐﯿﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻤﺶ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻣﻨﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭﻟﯽ ﮐﻼ ﺁﺑﺶ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻮﺏ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ ﭼﻮﻥ ﻋﻘﺎﯾﺪﺵ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺨﺎﻟﻔﻪ ﺍﻭﻥ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﻭ ﻣﻔﯿﺪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺣﺎﻻ ﺑﻘﯿﺶ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ..
ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺗﺎ ﺣﺮﻡ ﻣﺸﺎﻋﺮﻩ ﮐﻨﯿﻢ
ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﺸﻮ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ.ﺟﻠﻮ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﻨﺒﺪ ﻃﻼ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﻟﻢ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻧﺎ ﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﺤﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺻﻼ ﯾﻪ ﺣﺲ ﻭ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﻣﺴﺦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
انگار ﯾﻪ ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ.
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﯼ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﺮﺍ ﺑﺮﺍﻡ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﺑﻮﺩ.
ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺿﺒﻂ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ . ﺳﺮﻣﻮ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍﺳﻤﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺁﻫﻨﮓ.
ﮐﺒﻮﺗﺮﻡ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺷﺪﻡ
ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺠﺐ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺷﺪم
دﻋﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ
ﻣﻨﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎﯾﯽ ﺷﺪم
کبوﺗﺮﻡ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺷﺪﻡ ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺠﺐ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺷﺪم
دﻋﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎﯾﯽ ﺷﺪم
پنجرﻩ ﻓﻮﻻﺩ ﺗﻮ ﺩﻭﺍﯼ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺭﺩه کسی ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩه......
همه ی داراییمو به تو بدهکارم من
جون جوادت آقا خیلی دوستت دارم من
🍁نویسنده: ح سادات کاظمی🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
همین الان میتونی به یاد امام زمان علیه السلام باشی
سهم شما ۵صلوات براۍ ظهور امام زمان(ارواحنافداه)🌱🌹
🌸🌸🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌺 مدد از شهدا 🌺
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت هفتم راوی : دکتر محسن نوری ( دوست شهید ) یه
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت هشتم
راوی : جمعی از دوستان شهید
احمد اقا در سنین نوجوانی الگوی کاملی از اخلاق و رفتار اسلامی شد.
یکی از ویژگی های خاص ایشان احترام فوق العاده به پدر و مادرش بود. به طوری که هربار مادرش وارد اتاق می شد حتما به احترام مادر از جا بلند می شد.
این احترام تا جایی ادامه داشت که یک بار دیدم احمد اقا به مسجد آمده و ناراحت است!
با تعجب از علت ناراحتی او پرسیدم. گفت: هربار که مادرم وارد اتاق می شد جلوی پایش بلند می شدم. تا اینکه امروز مادرم به من اعتراض کرد که چرا این کار را می کنی؟ من از این همه احترام گذاشتن تو اذیت می شوم و...
احمد به صله رحم بسیار اهمیت می داد. وقتی دفتر خاطرات او را ورق می زنیم با زندگی یک انسان عادی مواجه می شویم، مثلا در جایی آورده:
« امروز به خانه عمه رفتم و مشغول صحبت شدم. بعد به خانه آمدم و رفتم نان خریدم و بعد کمی استراحت کردم. مسجد رفتم و آمدم مشغول مطالعه شدم»
احمد آقا ادب را از استاد خود آیت الله حق شناس، فرا گرفته بود.
همیشه در سلام کردن پیشقدم بود حتی مقابل بچه های کوچک.
هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود.
او هرچه پول تو جیبی از پدرش می گرفت یا کار کرده بود را خرج دیگران بخصوص کسانی که می دانست مشکل مالی دارند می کرد.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمد_علی_نیری
@madadazshohada
👇
🌺صوت و متن بند بیست و نهم 👇👇👇👇👇
🌷#متن بند ۲۹ استغفار🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
۲۹-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَقْلَلْتُهُ أَوِ اسْتَكْثَرْتُهُ أَوِ اسْتَعْظَمْتُهُ أَوِ اسْتَصْغَرْتُهُ أَوْ وَرَّطَنِي جَهْلِي فِيهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِين.
بند ۲۹: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که آن را کم شمردم یا زیاد، زیاد شمردم یا کوچک، یا این که نادانیم مرا در ورطه ی آن فروبرد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!