eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.4هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍂🍁🍂 کمک های خودتون به نیازمندان در ایام فاطمیه به نیت هدیه به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها ~~~☆●🍃🌺🍃●☆~~~~ به کارت ویژه صدقات، صدقه امام زمان عج،کمک به نیارمندان، ونذر فقرا و.... ⭕️ روی شماره کارت کلیک کنید، کپی می شود 💳
6037691638770875
(زهرا عزیزخانی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🔵عکسی کمتر دیده شده از شهید جوانمرد قصاب* *🔹️متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب* *🔹️این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود.* *🔹️می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد......!!* *🔹️هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.* *🔹️اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»* *🔹️وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌* *🔹️گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»* *🔹️این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.* *''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است!* صلوات
: 🌹🌾🌹🌾🌹 *خب دوستان* *امشب* *مهمان شهید عبدالحسین کیانی بودیم* *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهید بزرگوار* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادران شهید*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت رمان خریدار عشق😍😊❤
یازهرا: خریدار عشق قسمت19 صبح زود بیدار شدم لباسامو پوشیدم رفتم پایین مشغول صبحانه خوردن بودم که جواد و زهرا هم اومدن - سلام به عروس و دوماد جواد: سلام بر خانم باج گیر - عع باج نبود و شیرینی بود زهرا: سلام - داداش جواد آدرس موسسه رو برات میفرستم حتمن صبح برو ،چون بعد ظهر باید برم اونجا جواد: باشه بلند شدم و کیفمو برداشتم و خداحافظی کردم رفتم سمت در - داداش جواد: جانم - هنوزم خانم محمدیه؟ جواد: بازم آب خنک میخوای؟ خندیدم و خداحافظی کردم رسیدم دانشگاه ،چشمم به سهیلا و مریم افتاد رفتم پیششون - سلام سهیلا: به سلام خواهر شوهر عزیز مریم: سلام خوبی؟ خوش گذشت؟ - اره جاتون خالی سهیلا: بچه ها بریم داخل دارم قندیل میبندم رفتم توی کلاس و بعد چند دقیقه احمدی وارد شد ،چشمم بهش خشک شد مریم زد روشونم : الووو کجایی - جانم سهیلا: بهار عاشق شدیااا - مگه دیونم مریم : دیونه مگه شاخ و دم داره... ساعت ۱۰ بود که جواد زنگ زد که میتونم برم واسه تدریس از خوشحالی داشتم بال در می آوردم ولی علت خوشحالیمو نمیدونستم چیه به سهیلا و مریم چیزی نگفتم و بهونه آوردم که کار دارم تو دانشگاه بعد کلاس ،یه دربست گرفتم رفتم سمت موسسه وارد موسسه شدم رفتم سمت دفتر مدیریت در زدم ، رفتم داخل - سلام سلام - میتونم کارمو شروع کنم؟ - بله ،برین پیش خانم هاشمی راهنماییتون میکنن -خیلی ممنون اقایه... صالحی هستم - بله ،بازم ممنونم رفتم بیرون ،دنبال خانم هاشمی میگشتم که صدایی شنیدم رفتم دنبال صدا دیدم احمدی مشغول درس دادن فیزیک بود هاشمی: خانم صادقی - بله هاشمی : میتونی برین اتاق شماره ۳ ، بچه ها اومدن - چشم اتاقم کنار اتاق احمدی بود درو باز کردم ،تعدادی پسر روی صندلی هاشون نشسته بودن خودمو معرفی کردمو درسو شروع کردیم بعد از تمام شدن کلاس رفتم بیرون از موسسه داشتم خارج میشدم که اقای صالحی صدام زد آقای صالحی: خانم صادقی - بله اقای صالحی: امروز چه طور بود - خوب بود همین لحظه احمدی از اتاق اومدی بیرون وااای گند زدم با دیدنم تعجب کرد اقای صالحی ،متوجه قیافه هامون شد آقای صالحی: ببخشید شما همدیگه رو میشناسین؟ - بله با آقا احمدی همکلاسی هستیم آقا صالحی: چه خوب، سجاد جان چه طور بودن امروز بچه ها احمدی(با اینکه هنوز تو شوک بود) خوب بودن - ببخشید من برم دیرم شده صالحی: به سلامت...
یازهرا: خریدار عشق قسمت20 قلبم داشت میاومد تو دهنم ،نمیدونستم چیکار کنم که یه دفعه یکی صدام زد برگشتم نگاهش کردم ،احمدی بود آخ آخ آخ بهار الان پوستتو میکنه احمدی دوید سمتم از نگاهش پیدا بود توپش پره پره ابروهاش تو هم رفته بود احمدی: میشه بپرسم اینجا چیکار میکنین ؟ - خوب همون کاری که شما میکنین... احمدی: منو تعقیب کردین ؟ - نه احمدی: آها پس اتفاقی اومدین اینجا،نمیدونم چرا اینکارا رو انجام میدین ،ولی این کاراتون بیشتر نفرت انگیزه تا .‌‌... لطفا با آبروی من بازی نکنین من خشک شده بودم که چی بگم بهش، چقدر راحت به من توهین کرد ، من که کاره اشتباهی نکردم بغض داشت خفم میکرد باید حرفامو بهش میزدم به خودم اومدم دیدم رفته مثل دیونه ها تو خیابون پرسه میزدم گوشیم زنگ خورد ،مامان بود - جانم مامان مامان: کجایی بهار ،دیر کردی نگرانت شدم - مامان جان کلاسم تازه تمام شده ،میرم بازار یه کاری دارم بر می گردم مامان: باشه ،زودتر بیا خونه ،تا هوا تاریک نشده - باشه ،اگه شب شد آژانس میگیرم نگرانم نباش ،خدا نگهدار تصمیممو گرفتم ،باید میرفتم میدیدمش اما کجا ،میرم خونشون ،برای آخرین بار حرفامو بهش میزنم دوتا شاخه گل یاس خریدم و رفتم سمت خونشون رسیدم دم خونه قلبم تن تن میزد دستمو روی زنگ فشار دادم یه دختری چادری درو باز کرد قلبم ایستاد ،نکنه واقعن این خانومشه &سلام بفرمایید - ببخشید ،منزل آقای احمدی؟ بله بفرمایید - همسرتون هستن؟ همسر؟ - بله آقا سجاد ! آها ،داداش و میگین نه نیستن،کاری داشتین باهاش؟ ( یه نفس راحتی کشیدم ) - یه کاری داشتم باهاشون بفرمایید داخل ،الاناست که پیداش بشه - نه خیلی ممنونم ،میرم یه روز دیگه میام ( دستمو کشید و داخل حیاط برد) بیا عزیزم ،چرا اینقدر خجالت میکشی یه دفعه در خونه رو باز کرد ،مشخص بود مادر احمدی باشه فاطمه جان کیه ؟ فاطمه: یه خانومیه ،با داداش کار داره مادر آقای احمدی اومد داخل حیاط: خیلی خوش اومدی دخترم ،بیا اینجا بشین تا سجاد بیاد - خیلی ممنون گوشه حیاط یه میز چوبی بود که روش یه فرش پهن بود رفتم نشستم ،داشتم از خجالت آب میشدم فاطمه: ببخشید اسمتونو میگین؟ - بهار فاطمه: چه اسم قشنگی - خیلی ممنونم فاطمه: شما داداشو از کجا میشناسین ؟ - هم دانشگاهی هستیم فاطمه : عع ،چه خوب، باورم نمیشه داداش سجاد با یه دختر صحبت کنه... مادر آقای احمدی: فاطمه جان برو یه چایی واسه بهار جان بیار فاطمه: چشم بعد رفتن فاطمه مادر احمدی یه نگاه به گل انداخت : از کجا میدونین که سجاد گل یاس دوست داره سرمو پایین آوردم و چیزی نگفتم... @madadazshohda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ًَ        👇تقویم نجومی یکشنبه👇         👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                   (تقویم همسران) ⬅️ اولین و کاملترین مجموعه کانال های تقویم نجومی،اسلامی. ✴️ یکشنبه👈 13 آذر / قوس 1401 👈9 جمادی الاول 1444👈4 دسامبر 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅امور زارعی و کشاورزی. ✅درختکاری. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅دیدار با بزرگان و روسا. ✅طلب حوائج. ✅شروع به کار و شغل. ✅و مسافرت خوب است. 👼مناسب زایمان و نوزاد مقبول و محبوب بین مردم خواهد شد.ان شاءالله. 🚘سفر: مسافرت خوب است. @taghvimehamsaran 🔭 احکام نجوم. 🌓امروز : قمر در برج حمل است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️ختنه کودک. ✳️آغاز به شغل وکار. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️خرید لوازم و ما یحتاج. ✳️شکار و صید و دام گذاری. ✳️و مسافرت خوب است. 💎 از کانال ما در فروش حرز و ادعیه همراه دیدن فرمایید مطمئن با قیمت مناسب...👇 @Herz_adiye_hamrah 🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث درد و بیماری می شود. 💉🌡حجامت. یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، باعث درد اعضا می شود. 💑مباشرت: مباشرت امشب برای صحت جسم مفید و فرزند حاصل از آن حافظ قران گردد.ان شاءالله. 😴😴تعبیر خواب: خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 10 سوره مبارکه " یونس علیه السلام " است. دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها... و چنین استفاده میشود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند.ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید...... @taghvimehmsaran 💅 ناخن گرفتن: یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز: یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ استخاره: وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . @taghvimehmsaran 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب. کتاب تقویم همسران:نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 37 747 297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک  ارسال  کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد. 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال اصلی و فعال ما در تلگرام👇 @taghvimehmsaran ای دی ادمین..... 🆔👇 @tl_09123532816 لینک عمومی کانال در پیام رسان ایتا و سروش.👇 @taghvimehamsaran https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) @madadazshohada