گفته همسر شهید ازدواجشان کاملا به صورت سنتی بوده، مادر محمد از در غیاب فرزندش از طاهره غلامعلی خواستگاری میکند و پس از بازگشت محمد از ماموریت ارومیه جلسه رسمی خواستگاری انجام میشود. طاهره میگوید: محمد در جلسه خواستگاری آنقدر سر به زیر بود که من گفتم تمام گلهای قالی را شمرده است.
سادهزیستی، کمک کردن به دیگران، حساس بودن نسبت به غیبت و خمس دادن از ویژگیهای بارز شهید استحکامی از زبان همسرش است. به گفته طاهره غلامعلی «هر زمان که سال خمسی میرسید. من به محمد میگفتم ما که چیزی اضافه نداریم که خمس بدهیم اما محمد حتی حبوبات داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب میکرد و خمس مالش را پرداخت میکرد».
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهیدامروز چله مون شهید محمد استحکامی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#روزتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@madadazshohada
همسر شهید میگوید: « همه جا با محمدم اما بعضی جاها مثل حرم شاهچراغ دلتنگی برای محمد بیشتر میشود. با محمد زیاد به حرم شاهچراغ (ع) میرفتیم. یک بار امیرعلی کوچک بود محمد با امیرعلی کنار حوض آب رفتند حالا هر بار به شاهچراغ میآیم به یاد آن روز و بازی محمد با امیرعلی میافتم.»
تنها چیزی که طاهره را بعد از شهادت محمد میآزارد، حرف و حدیثهای درباره پولهای کلان به خانواده شهداست. به گفته طاهره نمیدانم برخی از کجا و با چه حسابی چنین حرفهایی را مطرح میکنند. محمد هیچ انگیزه مادی نداشت و حتی اگر سپاهی هم نبود باز هم برای دفاع میرفت. محمدی که در وصیتنامهاش خواسته با لباس رزم و شهادت کفن شود هرگز برای مادیات نرفت.
@madadazshohada
چقدر باید سرمون بیاد تا آدم شیم ؟؟
چقققدر باید شهید بدیم تا به خودمون بیایم؟؟
ما شهید رییسی رو نفهمیدیم
قدردان خودش و زحمت هاش نبودیم..
همین ما
بعضی از اصولگرایان
همین خودی ها
همین مدعیان جبهه انقلاب که متفرق شدن
شهید رییسی عزیز مارو ببخش...😭
تو از دست خودی ها سوختی
نادان ها و بی شرف ها که تکلیفشون مشخص بوده...
دلم برای رییسی سوخت
دلم برای دل غریب رهبری بیشتر سوووخت😭😭😭
⬅️ملتی که قدر دان حکومت علی نباشد ،
محکوم به بیعت و زیر ظلم حَجّاج رفتن است ..
سلام 🙋🏻♀
این ساعات این ذکر رو
زیاد بر زبان جاری کنیم :
اللهم لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لاَيَرْحَمُنَابِرَحْمَتِكَ
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ،خدایا کسیکه بر ما رحم
نمیکند بر ما مسلط نکن..🌱
معنی شو بخونید چه دعای خوبیه☺️
اولین تصویر از شهید فرهاد جلیل و شهید ابراهیم مرمزی که توسط اشرار مسلح هنگام حمله به صندوق آرا رای ریاست جمهوری در منطقه راسک استان سیستان بلوچستان به درجه رفیع شهادت رسیدند.
این دو شهید در حال تامین امنیت صندوق های رای بودند که توسط اشرار به شهادت رسیدند.
@madadazshohada
⭕️ خیلیا میگن ما تعجب میکنیم از میزان رای پزشکیان
🔺 یادتونه گفتم خدا به تلاش های ما نگاه میکنه؟ دیدید ظریف پیراهنش خیس عرق شده بود؟
خدا به هر کسی بیشتر زحمت بکشه بیشتر میده. حتی آدم کافر هم برای موفقیتی تلاش کنه خدا بهش میده.
تلاش. تلاش. تلاش
@madadazshohada
هفته ی دیگه انتخابات دور دوم
دوستان تلاش تلاش تلاش کنید
وتا میتوانید برا دیگران تبین کنید
بی تفاوت نباشید
.
⭕️ #پزشکیان خطر نیست اونقدر که #جهل_مردم خطر است.اگر واقعاً مردمی که عملکرد روحانی و رئیسی را دیدند باز بخوان به دولت سوم روحانی رای بدن یعنی برای رشد مردم حداقل۴سال باید صبر کرد.
هزینه بالا رفتن فهم مردم ۲۵سال خانهنشینی علی،۱۴۰۰سال غیبت امام عج و... است.
امان از ترک فریضه واجبِ جهاد تبیین
⭕️جهل مردم=انتخاب غلط
⭕️جهل مردم=عدم مشارکت
@madadazshohada
شهید مدافع حرم محمد استحکامی
تاریخ ولادت: ۱۳۶۲/۴/۱۴
محل تولد: جهرم
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۷/۲۷
محل شهادت: حلب - سوریه 🌷
ساده زیستی ، کمک کردن به دیگران ، حساس بودن نسبت به غیبت و خمس دادن از ویژگی های بارز شهید بود. به گفته ی همسر بزرگوارش (هر زمان که سال خمسی می رسید، من به محمد میگفتم ما که چیزی نداریم که خمس بدهیم اما محمد حتی حبوبات داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب میکرد و خمس مالش را می داد) .او لایق شهادت بود و برایش آرزو میکرد که شهید شود. 🌷
قسمتی از وصیتنامه👇
خوشا به حال آن هایی که این راه را با تمام وجود احساس کردند و قدم به این راه گذاشتند و عاقبت به خیر شدند و سود دو گیتی را بردند و سعادتمند شدند. چه بهتر که انسان به واسطه ی ریختن خون خودش بتواند به دین اسلام کمک کند، چه چیزی بالاتر از این خیر دنیا و آخرت را در پی دارد.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محمد_استحکامی_جهرمی
🌷@madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عمل توصیه شده برای شفای بیمار
((باید خود بیمار انجام بده))
🎙حجت الاسلام والمسلمین #استاد رفیعی
@madadazshohada
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌤
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
❌️❌️ بانوان گرامی بخوانید، که برای حفظ ناموس وطن، فرزندانمان چهها کشیدند!
#عمل_جراحی_ترسناک!!
🌷در اردوگاه عنبر یکی از آسایشگاهها را به عنوان بهداری در نظر گرفته بودند اما زمان عملیات والفجر مقدماتی به دلیل کثرت مجروحین چند آسایشگاه را برای درمانگاه اختصاص دادند؛ با این وجود مجروحین زیاد و جا کم بود. برای همین مجروحین را چند روزی در درمانگاه نگه میداشتند و بعد به آسایشگاه منتقل میکردند مگر افرادی که مجروحیتشان عمیق باشد. با توجه به مجروحیتی که داشتم مدت زیادتری در درمانگاه ماندم یک روز غروب مجروحی آوردند که پایش قطع شده بود. من وقتی او را دیدم فکر کردم قسمت قطع شدهی پایش کره مالیدهاند! خوب توجه کردم دیدم کره نیست اما چیزی مانند کاموای بافتنی کرم رنگ است. جلوتر رفتم متوجه شدم اینها کِرم بودند.
🌷دکتر مجید جلالوند آمد و طبق معمول کمی با او خوش و بش کرد و دلگرمی به او داد. بعد پرسید: اسمت چیست؟ ایشان جواب داد: حیدر بساوند، اهل مهران. دکتر فوراً به بچههایی که در بهداری کار میکردند گفت: ظرف بیاورید. اونا رفتند یک غصعه (ظرف غذا) آوردند کرمها راه افتاده بودند، دکتر کرمها را با دست توی غصعه میریخت و آنقدر این کار را کرد تا قسمت قطع شده پا کمکم پیدا شد؛ ظرف غصعه پر شده بود از کرم. با نوک قاشقی پایش را تراشیدند تا به خون رسیدند، یکی از آن بچهها بعد از دقایقی حالش بههم خورد. حیدر از هوش میرفت و دوباره بهوش میآمد وقتی بهوش میآمد صداش از شدت درد بلند میشد و داد میزد. بچهها....
🌷بچهها یک حوله توی دهنش گذاشته بودند که فریادش بالاتر نرود که مبادا بعثیها بشنوند. بالأخره وقتی خونها رو پاک کردند استخوانهای نوک پاش پیدا شد. دکتر گفت: بچهها دعا کنید میخوام حیدر را عمل کنم. بچهها دست به دعا شدند چه دعایی بود آن شب چه عظمالبلایی میخواندند همه از خلوص دل دعا میکردند. دکتر جلو آمد یک تیغ ژیلت و یک انبردست در دست داشت تنها ابزار عمل دکتر اینا بودند نه داروی بیهوشی نه مواد ضد عفونی. دکتر دوباره رو به بچهها کرد و یواش گفت: بچهها دعا کنید حیدر شهید نشه. ما تازه متوجه شدیم دکتر مجید انبردست داره گویا وقتی یکبار او را بیرون میبرند از یک آیفا ۱، یک انبردست روغنی برمیدارد.
🌷با انبر دست تکه تکه از استخوانها را میچید صدای شکستن استخوانها میآمد حیدر از شدت درد بیهوش شده بود. آنقدر از استخوانها چید تا استخوانهای عفونتدار و سیاه شده به انتها رسیدند. بعد با تیغ، تیزیهای سر استخوانها را تراشید. وقتی تمام شد دو طرف پوست پا را گرفت و کشید تا به هم رسیدند سپس با سوزن معمولی و نخ قرقره پوست را دوخت بعد دستش رو بلند کرد و گفت: خدایا ما اینقدر تونستیم. واقعاً بچهها اون شب عنایت خدا را به چشم دیدند حیدر بزودی خوب شد و حتی از ما زودتر به آسایشگاه رفت.
#راوی: آزاده سرافراز علی بخشیزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@madadazshohada