فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا خانمها پیامبر نشدن؟!
تذکر زیاد باعث بی دینی نوجوان میشه!
یاد بگیرید چجوری بچه هاتون رو به سمت دین جذب کنید.
نکات مهم دکتر عزیزی
#نوجوان
فقط فوووت آقایون😂😂😂
#نکته_تربیتی
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
🍃
🌹
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین 🚩
و علی علی بن الحسین🚩
و علی اولاد الحسین 🚩
و علی اصحاب الحسین🚩 (علیهالسلام )
🌹
🍃@madadazshohada
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون.....
🌸شهدای عزیز این چله🌸
شهدای عزیز❤️
1- 🌷شهدای گمنام✅
۲- 🌷شهید محسن حججی✅
۳- 🌷شهیدمحمد رضا کاظمی✅
۴-🌷شهیدیوسف الهی
۵- 🌷شهید محمود اسدی
۶_ 🌷شهید محمد رضا الوانی
۷- 🌷شهید حسین معز غلامی
۸- 🌷شهید بهنام محمدی
۹- 🌷شهید سید مجتبی صالحی
۱۰- 🌷شهید مرتضی محمد باقری
۱۱- 🌷شهید سید غلامرضا مصطفوی
۱۲- 🌷شهیدعلی اکبر موسی پور
۱۳--🌷شهید سجاد عفتی
۱۴--🌷شهیدحسین عرب نژاد
۱۵-🌷شهید حسن ربیعی
۱۶-🌷شهیدهدیت الله طیب
۱۷-🌷شهیدمرتضی عطایی
۱۸-🌷شهید عبدالرضا عابدی
۱۹-🌷شهیدمحمود رادمهر
۲۰-🌷شهیدمحمود سماواتی
۲۱-🌷شهید سید رضا طاهر
۲۲-🌷شهید علی عابدینی
۲۳-🌷شهیدحاج رحیم کابلی
۲۴-🌷شهید عبدالصالح زارع
۲۵-🌷شهید محمد رضا احمدی
۲۶-🌷شهید حسین ولایتی فر
۲۷-🌷شهید محمد رضا شفیعی
۲۸🌷-شهیدصادق انبار لویی
۲۹-🌷شهیدایمان خزاعی نژاد
۳۰-🌷شهیدرجب علی ناطقی
۳۱-🌷شهیدسید جلیل ساداتی
۳۲-🌷شهید رضا حاجیان
۳۳-🌷شهید مجید مشتی
۳۴-🌷شهید رضا حاجی زاده
۳۵-🌷شهید محمد مهدی زارع
۳۶-🌷شهید ابو مهدی مهندس
۳۷-🌷شهید حسن رجائی فر
۳۸-🌷شهید عبدالرضا عابدی
۳۹-🌷شهیدعلی وردی
۴۰-🌷شهدای مدافع حرم(جمیعا)
روز اول👈🏼 ۲۵شهریور✅
روز دوم👈🏼 ۲۶شهریور✅
روز سوم👈🏼 ۲۷شهریور✅
روز چهارم👈🏼 ۲۸شهریور
روز پنجم👈🏼 ۲۹شهریور
روز ششم👈🏼 ۳۰شهریور
روز هفتم👈🏼 ۳۱شهریور
روز هشتم👈🏼 ۱ مهر
روز نهم👈🏼 ۲ مهر
روز دهم👈🏼 ۳ مهر
روز یازدهم👈🏼 ۴ مهر
روز دوازدهم👈🏼 ۵ مهر
روز سیزدهم👈🏼 ۶ مهر
روز چهاردهم👈🏼 ۷ مهر
روز پانزدهم👈🏼 ۸ مهر
روز شانزدهم👈🏼 ۹ مهر
روز هفدهم👈🏼 ۱۰ مهر
روز هجدهم👈🏼 ۱۱ مهر
روز نوزدهم👈🏼 ۱۲ مهر
روز بیستم👈🏼 ۱۳ مهر
روز بیست ویکم👈🏼 ۱۴ مهر
روز بیست دوم👈🏼 ۱۵ مهر
روز بیست وسوم👈🏼 ۱۶ مهر
روز بیست وچهارم👈🏼 ۱۷ مهر
روز بیست وپنجم👈🏼 ۱۸ مهر
روز بیست وششم👈🏼 ۱۹ مهر
روز بیست وهفتم👈🏼 ۲۰ مهر
روز بیست وهشتم👈🏼 ۲۱ مهر
روز بیست ونهم👈🏼 ۲۲ مهر
روز سی ام 👈🏼 ۲۳ مهر
روز سی ویکم👈🏼 ۲۴ مهر
روز سی دوم👈🏼 ۲۵ مهر
روز سی سوم👈🏼 ۲۶ مهر
روز سی وچهارم👈🏼 ۲۷ مهر
روز سی وپنجم👈🏼 ۲۸ مهر
روز سی وششم👈🏼 ۲۹ مهر
روز سی وهفتم👈🏼 ۳۰ مهر
روز سی وهشتم👈🏼 ۱ ابان
روز سی ونهم👈🏼 ۲ آبان
روز چهلم👈🏼 ۳ آبان
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ویک زیارت عاشورا هدیه به شهید همون روز ( زیارت عاشورا اختیاری هستش اجبار نیست)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 السلام علیک یا بقیه الله
🌼عمری است که
✨پریشان و گرفتارِ تواَم من
🌼در فکرِ تو
✨ وُ دیدنِ رُخسارِ تواَم من
🌼ای شمسِ نهانْ
✨در پَسِ غیبت ، کجایی؟
🌼بی تابم و
✨مشتاقِ به دیدارِ تواَم من
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج
🌸🍃@madadazshohada
سـ🌸ــلام
روزتون پراز خیر و برکت 🌸
🗓 امروز سه شنبه
☀️ ۲۷ شهریور ١۴٠۳ ه. ش
🌙 ۱۳ ربیع الاول ١۴۴۶ ه.ق
🌲 ۱۷ سپتامبر ٢٠٢۴ ميلادی
@akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺شروع روز تون پر برکت و معطر به صلوات
بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌸 🍃
🍃🌺اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃💖مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌺وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌸🍃@madadazshohada
-میگفت..
توهم رحم کن!
آنقدر که گناه کردی و خدا به تو گفت
عیب ندارد
و اینقدر که مثلا نماز صبحت قضا شد
و به خودت گفتی عیب ندارد؛
خب برای گناهان و خطاهای دیگران هم
بگو عیب ندارد
و آنها را از خودت نران..
-حاجاسماعیلدولابی-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌱
نطق شهدا بعد از شهید شدن باز میشه، حرف میزنند با همه کسانی که دل به اونها بدند و باهاشون انس بگیرند.
مهم اینه که ما بشنویم صداشون رو...
حرفهاشون رو به قلبها القا میکنند. انس گرفتن با شهدا به حرف نیست. باید تلاش کنیم همه طوره شبیهشون بشیم.
شهــید نوید تو زندگیش با شهدا رفاقت کرد، یه رفاقت صادقانه و واقعی که باعث شد خودش هم همانند شهدا عاقبت بخیر بشه.
همیشه می گفته: از خدا خواستم هر وقت شهید شدم، روحم خیلی بالا نره، بمونم اینور و بتونم دستگیری کنم.
#شهیدنویدصفری
#فیلم_شهید
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🟡 به دوستی گفتم: چرا ديگر خروستان نميخواند؟!
🐓گفت: همسايهها شاكی بودند كه صبحها ما را از خواب خوش بيدار میكند، ما هم سرش را بُريديم.
🟢 آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم را بيدار كند سرش را خواهند بُريد.
🐔در دنیایی كه همه از مرغ تعريف میكنند نامی ازخروس نيست، زيرا همه بهفكر سير شدن هستند، نه بفكر بيدار شدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️لحظاتی از سخنان پرافتخارترین بانوی ورزشکار پاراالمپیک در دیدار با رهبر انقلاب
🔹وقتی «ساره جوانمردی» از رهبر انقلاب برای فرزندش درخواستی میکند.
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
هر وقت میخواستیم در خانواده، عکس دسته جمعی بگیریم، او با ما همراه نمیشد.
گاهی اوقات با اصرار و قسم و آیه، مجبورش میکردیم و میآمد و توی جمع میایستاد.
امّا به محض آنکه میخواستند عکس بیندازند، او کنار میرفت.
مادرم میگفت: «محمّدرضا چرا وقتی دارن از عملیاتها فیلم میگیرن، تو هیچ وقت توی فیلم نیستی؟»
او جواب میداد: «من که توی عملیات نیستم مادر! من پشت جبههام. کاری نمیکنم که منو نشون بدن.»
همیشه دوست داشت گمنام باشد. میگفت: «آی نمیدونی! چه لذّتی داره، آدم برای خدا تکّه تکّه بشه و هیچّی ازش باقی نَمونه که کسی بشناسدش.»
🌷https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕 شهید محد رضا کارور 💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* براد ر شهید*
⚘
🌺 مدد از شهدا 🌺
🌷 #دختر_شینا – قسمت 9⃣5⃣ 💥 بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: « مجروحها و شهدا چی؟! » جوابی نداد. گف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
🌷 #دختر_شینا – قسمت 9⃣5⃣ 💥 بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: « مجروحها و شهدا چی؟! » جوابی نداد. گف
🌷 #دختر_شینا – قسمت 0⃣6⃣
💥 خانم دارابی، که دلش پیش من مانده بود، با یک قابلمه غذا آمد توی آشپزخانه. آنقدر ناراحت بودم که صدای در را نشنیده بودم. بچهها در را برایش باز کرده بودند. وقتی مرا با آن حال و روز دید، نشست و کلی برایم حرف زد.
از فامیل و دوست و آشنا که هفت هشت تا بچه داشتند، از خانوادههایی که حسرت یک بچه مانده بود روی دلشان، از کسانی که به خاطر ناشکری زیاد بچهی سالمی نداشتند.
💥 حرفهای خانم دارابی آرامم میکرد. بلند شد سفره را انداخت و غذا را کشید و با اصرار خواست غذا بخورم. میگفت: « گناه دارد این بچهها را غصه نده. پدرشان که نیست. اقلاً تو دیگر اوقاتتلخی نکن. »
💥 چند هفتهای طول کشید بالاخره با خودم کنار آمدم و به این وضع عادت کردم. یک ماه بعد صمد آمد. اینبار میخواست دو هفتهای همدان بماند. بر خلاف همیشه اینبار خودش فهمید باردارم. ناراحتیام را که دید،گفت: « این چیزها ناراحتی ندارد. خیلی هم خوشحالی دارد. خدا که دور از جان، درد بیدرمان نداده، نعمت داده. باید شکرانهاش را بهجا بیاوریم. زود باشید حاضر شوید، میخواهیم جشن بگیریم. »
💥 خودش لباس بچهها را پوشاند. حتی سمیه را هم آماده کرد و گفت: « تو هم حاضر شو. میخواهیم برویم بازار. »
اصلاً باورکردنی نبود. صمدی که هیچوقت دست بچههایش را نمیگرفت تا سر کوچه ببرد، حالا خودش اصرار میکرد با هم برویم بازار. هر چند بیحوصله بودم، اما از اینکه بچهها خوشحال بودند، راضی بودم.
💥 رفتیم بازار مظفریه همدان. برای بچهها اسباببازی و لباس خرید؛ آن هم به سلیقهی خود بچهها. هر چه میگفتم این خوب نیست یا دوام ندارد، میگفت: « کارت نباشد. بگذار بچهها شاد باشند. میخواهیم جشن بگیریم. »
آخر سر هم رفتیم مغازهای و برای من چادر و روسری خرید. یک پیراهن بلند و گشاد هم خرید که گلهای ریز و صورتی داشت با پسزمینهی نخودی و سفید. گفت: « این آخرین پیراهن حاملگی است که میخریم. دیگر تمام شد. »
💥 لب گزیدم که یعنی کمی آرامتر. هر چند صاحب مغازه خانمی بود و ته مغازه در حال آوردن بلوز و دامن بود و صدایمان را نمیشنید، با این حال خجالت میکشیدم.
💥 وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچهها با خوشحالی میآمدند لباسهایشان را به ما نشان میدادند. با اسباببازیهایشان بازی میکردند. بعد از ناهار هم آنقدر که خسته شده بودند، همانطور که اسباببازیها دستشان بود و لباسها بالای سرشان، خوابشان برد.
💥 فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر میکردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بیحوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم.
آبگوشتم را بار گذاشتم. بچهها را بردم و شستم. حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینتها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود.
💥 برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در میخندید و میآمد. بچهها دورهاش کردند و ریختند روی سر و کولش.
توی هال که رسید، نشست، بچهها را بغل کرد و بوسید و گفت: « بهبه قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداختهای. »
خندیدم و گفتم: « آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری. »
بلند شد و گفت: « اینقدر خوبی که امام رضا (ع) میطلبدت دیگر. »
با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: « میخواهیم برویم مشهد؟! »
💥 همانطور که بچهها را ناز و نوازش میکرد، گفت: « میخواهید بروید مشهد؟! »
آمدم توی هال و گفتم: « تو را به خدا! اذیت نکن. راستش را بگو. »
سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: « امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشتهاند. رفتن تهوتوی قضیه را درآوردم. دیدم فرصت خوبی است. اسم تو را هم نوشتم. »
گفتم: « پس تو چی؟! »
موهای سمیه را بوسید و گفت: « نه دیگه مامانی، این مسافرت فقط مخصوص خانمهاست. باباها باید بمانند خانه. »
گفتم: « نمیروم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچهها بروم. »
🔰ادامه دارد...🔰
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🌷 #دختر_شینا – قسمت 1⃣6⃣
💥 وقتی رسیدیم خانه، دیگر ظهر شده بود. رفت از بیرون ناهار خرید و آورد. بچهها با خوشحالی میآمدند لباسهایشان را به ما نشان میدادند. با اسباببازیهایشان بازی میکردند. بعد از ناهار هم آنقدر که خسته شده بودند، همانطور که اسباببازیها دستشان بود و لباسها بالای سرشان، خوابشان برد.
💥 فردا صبح وقتی صمد به سپاه رفت، حس قشنگی داشتم. فکر میکردم چقدر خوشبختم. زندگی چقدر خوب است. اصلاً دیگر ناراحت نبودم. به همین خاطر بعد از یکی دو ماه بیحوصلگی و ناراحتی بلند شدم و خانه را از آن بالا جارو کردم و دستمال کشیدم.
آبگوشتم را بار گذاشتم. بچهها را بردم و شستم. حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینتها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود.
💥 برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در میخندید و میآمد. بچهها دورهاش کردند و ریختند روی سر و کولش.
توی هال که رسید، نشست، بچهها را بغل کرد و بوسید و گفت: « بهبه قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداختهای. »
خندیدم و گفتم: « آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری. »
بلند شد و گفت: « اینقدر خوبی که امام رضا (ع) میطلبدت دیگر. »
با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: « میخواهیم برویم مشهد؟! »
💥 همانطور که بچهها را ناز و نوازش میکرد، گفت: « میخواهید بروید مشهد؟! »
آمدم توی هال و گفتم: « تو را به خدا! اذیت نکن. راستش را بگو. »
سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: « امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشتهاند. رفتن تهوتوی قضیه را درآوردم. دیدم فرصت خوبی است. اسم تو را هم نوشتم. »
گفتم: « پس تو چی؟! »
موهای سمیه را بوسید و گفت: « نه دیفگه مامانی، این مسافرت فقط مخصوص خانمهاست. باباها باید بمانند خانه. »
گفتم: « نمیروم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچهها بروم. »
💥 سمیه را زمین گذاشت و گفت: « اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنهام. اسمت را نوشتهام، باید بروی. برای روحیهات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه میدارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم. »
گفتم: « شینا که نمیتواند بیاید. خودت که میدانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده. به زور تا همدان میآید. آنوقت این همه راه! نه، شینا نه. »
گفت: « پس میگویم مادرم باهات بیاید. اینطوری دستتنها هم نیستی. »
گفتم: « ولی چه خوب میشد خودت میآمدی. »
گفت: « زیارت، سعادت و لیاقت میخواهد که من ندارم. خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن. بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن. »
گفتم: « شانس ما را میبینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم. »
یکدفعه از خنده ریسه رفت. گفت: « راست میگوییها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من. »
💥 همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه. قرار بود اتوبوسها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود. خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشینها آماده شوند.
💥 خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: « خانم محمدی را جلوی در میخواهند. »
سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در. صمد روی پلهها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: « چی شده؟! »
گفت: « اول مژدگانی بده. »
خندیدم و گفتم: « باشد. برایت سوغات میآورم. »
آمد جلوتر و آهسته گفت: « این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش. » و همانطور که به شکمم نگاه میکرد، گفت: « اصلاً چهطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدمخیر. »
💥 میدانست که از اسمم خوشم نمیآید. به همین خاطر بعضی وقتها سربهسرم میگذاشت. گفتم: « اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟! »
گفت: « اِسممان برای ماشین درآمده. »
خوشحال شدم. گفتم: « مبارک باشد. انشاءاللّه دفعهی دیگر با ماشین خودمان میرویم مشهد. »
دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: « الهی آمین. خدا خودش میداند چقدر دلم زیارت میخواهد. »
💥 وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: « چه خوب، صمد راست میگوید این بچه چقدر خوشقدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومیاش هم خیر باشد. »
هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه میکردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: « خانم محمدی را جلوی در کار دارند. »
صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومیاش هم به خیر شد؟! »
خندید و گفت: « نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوسها آماده میشوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم. »
خندیدم و گفتم: « مرد! خجالت بکش. مگرتو کار نداری؟! »
گفت: « مرخصی ساعتی میگیرم. »
گفتم: « بچهها چی؟! مامانت را اذیت میکنند. بندهی خدا حوصله ندارد. »
🔰ادامه دارد...🔰
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
18.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نظرتون آیا این حقایق از زندگی حضرت آقا رو همه میدونن؟
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🌹اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌹
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
🍃
🌹
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین 🚩
و علی علی بن الحسین🚩
و علی اولاد الحسین 🚩
و علی اصحاب الحسین🚩 (علیهالسلام )
🌹
🍃@madadazshohada
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون.....
🌸شهدای عزیز این چله🌸
شهدای عزیز❤️
1- 🌷شهدای گمنام✅
۲- 🌷شهید محسن حججی✅
۳- 🌷شهیدمحمد رضا کاظمی✅
۴-🌷شهیدیوسف الهی✅
۵- 🌷شهید محمود اسدی
۶_ 🌷شهید محمد رضا الوانی
۷- 🌷شهید حسین معز غلامی
۸- 🌷شهید بهنام محمدی
۹- 🌷شهید سید مجتبی صالحی
۱۰- 🌷شهید مرتضی محمد باقری
۱۱- 🌷شهید سید غلامرضا مصطفوی
۱۲- 🌷شهیدعلی اکبر موسی پور
۱۳--🌷شهید سجاد عفتی
۱۴--🌷شهیدحسین عرب نژاد
۱۵-🌷شهید حسن ربیعی
۱۶-🌷شهیدهدیت الله طیب
۱۷-🌷شهیدمرتضی عطایی
۱۸-🌷شهید عبدالرضا عابدی
۱۹-🌷شهیدمحمود رادمهر
۲۰-🌷شهیدمحمود سماواتی
۲۱-🌷شهید سید رضا طاهر
۲۲-🌷شهید علی عابدینی
۲۳-🌷شهیدحاج رحیم کابلی
۲۴-🌷شهید عبدالصالح زارع
۲۵-🌷شهید محمد رضا احمدی
۲۶-🌷شهید حسین ولایتی فر
۲۷-🌷شهید محمد رضا شفیعی
۲۸🌷-شهیدصادق انبار لویی
۲۹-🌷شهیدایمان خزاعی نژاد
۳۰-🌷شهیدرجب علی ناطقی
۳۱-🌷شهیدسید جلیل ساداتی
۳۲-🌷شهید رضا حاجیان
۳۳-🌷شهید مجید مشتی
۳۴-🌷شهید رضا حاجی زاده
۳۵-🌷شهید محمد مهدی زارع
۳۶-🌷شهید ابو مهدی مهندس
۳۷-🌷شهید حسن رجائی فر
۳۸-🌷شهید عبدالرضا عابدی
۳۹-🌷شهیدعلی وردی
۴۰-🌷شهدای مدافع حرم(جمیعا)
روز اول👈🏼 ۲۵شهریور✅
روز دوم👈🏼 ۲۶شهریور✅
روز سوم👈🏼 ۲۷شهریور✅
روز چهارم👈🏼 ۲۸شهریور✅
روز پنجم👈🏼 ۲۹شهریور
روز ششم👈🏼 ۳۰شهریور
روز هفتم👈🏼 ۳۱شهریور
روز هشتم👈🏼 ۱ مهر
روز نهم👈🏼 ۲ مهر
روز دهم👈🏼 ۳ مهر
روز یازدهم👈🏼 ۴ مهر
روز دوازدهم👈🏼 ۵ مهر
روز سیزدهم👈🏼 ۶ مهر
روز چهاردهم👈🏼 ۷ مهر
روز پانزدهم👈🏼 ۸ مهر
روز شانزدهم👈🏼 ۹ مهر
روز هفدهم👈🏼 ۱۰ مهر
روز هجدهم👈🏼 ۱۱ مهر
روز نوزدهم👈🏼 ۱۲ مهر
روز بیستم👈🏼 ۱۳ مهر
روز بیست ویکم👈🏼 ۱۴ مهر
روز بیست دوم👈🏼 ۱۵ مهر
روز بیست وسوم👈🏼 ۱۶ مهر
روز بیست وچهارم👈🏼 ۱۷ مهر
روز بیست وپنجم👈🏼 ۱۸ مهر
روز بیست وششم👈🏼 ۱۹ مهر
روز بیست وهفتم👈🏼 ۲۰ مهر
روز بیست وهشتم👈🏼 ۲۱ مهر
روز بیست ونهم👈🏼 ۲۲ مهر
روز سی ام 👈🏼 ۲۳ مهر
روز سی ویکم👈🏼 ۲۴ مهر
روز سی دوم👈🏼 ۲۵ مهر
روز سی سوم👈🏼 ۲۶ مهر
روز سی وچهارم👈🏼 ۲۷ مهر
روز سی وپنجم👈🏼 ۲۸ مهر
روز سی وششم👈🏼 ۲۹ مهر
روز سی وهفتم👈🏼 ۳۰ مهر
روز سی وهشتم👈🏼 ۱ ابان
روز سی ونهم👈🏼 ۲ آبان
روز چهلم👈🏼 ۳ آبان
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ویک زیارت عاشورا هدیه به شهید همون روز ( زیارت عاشورا اختیاری هستش اجبار نیست)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌹محمد حسین یوسف الهی
شهیدی که قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود....
همسایه همیشگی حاج قاسم عزیز
🔸خاطره ای کوتاه:
به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند،نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود۱۰ نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ،زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون
شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت
🔹کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی، در سن کم به درجه عرفانی والا برسد
از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود
نماز شب خوان بود و دائما ذکر خدا میگفت
قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود
هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود
چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها میگفت
روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود
🔹یوسف الهی، کادر واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان در دوران دفاع مقدس
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهیدامروزمون#_شهید یوسف الهی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
سـ🌸ــلام
روزتون پراز خیر و برکت 🌸
🗓 امروز چهارشنبه
☀️ ۲۸ شهریور ١۴٠۳ ه. ش
🌙 ۱۴ ربیع الاول ١۴۴۶ ه.ق
🌲 ۱۸ سپتامبر
🌸🍃@madadazshohada