آتشِ دَر بی مهابا عُمر زهرا را گرفت
دودِ این آتش تمام اهل دنیا را گرفت
ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد
ضربه ای که روشنیِ چشم حورا را گرفت
در سکوت شهر، دود و آتش و بی حرمتی
جان زهرا را نه تنها، جان مولا را گرفت
پاره کرد افسار خود را مردکی که بی صفت
در خیانت پیشگی جای یهودا را گرفت
صفحه ای خون رنگ در تاریخ دنیا باز شد
یک لگد از مادری فرزند فردا را گرفت
بین کوچه دامن مولا به دست فاطمه
بود تا وقتی که قنفذ راه آن ها را گرفت
خانه تا مسجد قلاف پُر به پهلویش زدند
آن قلاف پُر که جان مادر ما را گرفت
جاهلیت در لباس اولی و دومی
انتقام خندق و بدر و احد ها را گرفت
برنخواست از شهر فریادی به یاری علی
باز بُت جای خداوند تعالی را گرفت
#حسن_کردی
#حضرت_زهرا_س
میخ داغ و سینه زهرای من ای وای من
سیلی و انسیه الحورای من ای وای من
خانه و کاشانه و شمع و گل و پروانه نه
سوخت در آتش همه دنیای من ای وای من
آیه های کوثرم افتاده زیر دست و پا
لرزه افتاده به دست و پای من ای وای من
ابر سیلی هر دو روی روی یارم را گرفت
تار شد خورشید مهسیمای من ای وای من
در شکست و پشت در این غصه پشتم را شکست
خورد با صورت زمین زهرای من ای وای من
کشتن یک زن، چهل نامرد می خواهد مگر؟!
داد از بی رحمی اعدای من ای وای من
کینه از من داشتند و همسرم را می زدند
فاطمه افتاد از پا، پای من ای وای من
بشکند دستِ مغیره دست یارم را شکست
پیش چشم زینب کبرای من ای وای من
می کُشد این غم مرا آخر که شد کاشانه ام
قتلگاه همسر تنهای من ای وای من
فاطمه با دیدن تابوت وقتی خنده زد
رفت دیگر خنده از لب های من ای وای من
بعد زهرا این من و این میخ و این دیوار و در
وای من ای وای من ای وای من ای وای من
#عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_زهرا_س
می روی بعدِ تو این خانه به هم می ریزد
بی تو شیرازه ی کاشانه به هم می ریزد
شمع شب های من از غربت سوسو زدنت
نقش بال و پرِ پروانه به هم می ریزد
بال بگشای دگرباره پرستوی دلم
آخر از هجرِ تو این لانه به هم می ریزد
با زمین خوردنت ای ساقی صهبای یقین
بشکند ساغر و میخانه به هم می ریزد
بی تو ای قاری آیات ولایت تا حشر
آیه های لب پیمانه به هم می ریزد
چادر سوخته با موی تو آن روز چه کرد؟
که از آن خاطره هی شانه به هم می ریزد
دیده بگشا و ببین محرم اسرار علی
دلم از دیدن بیگانه به هم می ریزد
#مجتبی_تاجیک_ساده
#حضرت_زهرا_س
مگر ز اهل مدينه چه ديدی ای مادر؟
كه دل ز زندگی خود بريدی ای مادر
اميد ما، به وجود تو بستگي دارد
چرا ز زندگی ات نااميدی ای مادر؟
چرا نماز شبت را، نشسته می خواني؟
چرا به فصل جوانی، خميدی ای مادر؟
دگر به همره ما تا احد نمی آيی
چرا ز قبر عمو پا كشيدی ای مادر؟
دعا به مردم همسايه كرده ای، اما
چه طعنه ها كه از آنان شنيدی ای مادر
من از تو، درس شهامت گرفتم و ديدم
چه رنج ها كه در اين ره كشيدی ای مادر
پیِ دفاع ز حقّ امام خويش، به جان
هزار گونه بلا را خريدی ای مادر
دگر به سينه و پهلو مرا نمی گيری
مگر به سينه و پهلو چه ديدی ای مادر؟
ز بس كه مرگ خودت از خدا طلب كردی
گمانم اين كه به مقصد رسيدی ای مادر
#استاد_سید_رضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س
تیشه به نخل باغ امیدم دگر زدند
در عرش شعله بر دل و جان پدر زدند
دیگر خوشی ز خانه ی ما پا کشید و رفت
غم ها فقط به خانه رسیدند و سر زدند
با بودن تو زندگی ام رو به راه بود
آخر تمامِ زندگی ام را نظر زدند
بردار سر زِ خاک و ببین کودکان تو
ناله ز ماتمت همه شب تا سحر زدند
دیدند ناکسان که همه لشگرم تویی
از من تو را گرفته به جانم شرر زدند
از ره رسید قنفذ و من آه می کشم
کاو با مغیره بر تن تو بیشتر زدند
گیرم تو را زدند در آن کوچه ها ولی
دیگر چرا مقابل چشم پسر زدند
یارب چگونه زنده بمانم که دیده ام
تا حَدِّ مرگ فاطمه را پشت در زدند
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا_س
آتش زبانه می زد و زهرا به خون نشست
در بین شعله ها گل طاها به خون نشست
مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود
بال و پر پرستوی زیبا به خون نشست
معنای نور و کوثر و توحید را زدند
تفسیر آیه های تولا به خون نشست
در هم به روی فاطمه افتاد و بعد از آن
دار و ندار حضرت مولا به خون نشست
سیلی به روی مادر سادات می زدند
روی کبود عصمت کبری به خون نشست
روی کبود و پهلوی زخمی و چشم تر
بانوی قد خمیده ی طوبی به خون نشست
مریم کنیز و فضه اسیر نجابتش
استاد درس هاجر و حوا به خون نشست
فرصت نشد که محسن خود را بغل کند
اولاد پاک شافع عقبی به خون نشست
وقتی صدای گریه ی زینب بلند شد
کون و مکان و عرش معلا به خون نشست
وقت گریز روضه شده یا ابا الحسن
در قتلگاه ماه دلارا به خون نشست
وقتی که نیزه آمد و زد بوسه بر گلو
حلقوم خشک رهبر تنها به خون نشست
با چکمه ها به صورت مولا لگد زدند
آن دم تمام عالم معنا به خون نشست
#سعید_مرادی
#حضرت_زهرا_س
ذکر شریف فاطمه را هر که دم گرفت
سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت
"یافاطمه" عزیزترین اسم اعظم است
این ذکر را امام زمان دمبهدم گرفت
روز جزا عجیب زیانکار میشود
هر کس دعای فاطمه را دستکم گرفت
دستش شکست دست علی را رها نکرد
او یک تنه برای ولایت علم گرفت
سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد
مادر که گفت "فضّه" پدر باز غم گرفت
آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان
مسمار کج شد و به پر مادرم گرفت
#امیر_عظیمی
#حضرت_زهرا_س
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند
سندِ تیر به اصغر زدن امضا کردند!
آن قَدَر کرد ستم بعدِ نبی امتِ او
که دو تا قامت محبوبه ی یکتا کردند!
آبِ غسلش نشده خشک، که تر دامن ها
کینه ورزی به عزیزِ شه بطحا کردند
درگرفت آتش و زهرا و پسر در پسِ در
کو زبانی که بگویم چه به زهرا کردند؟!
زده بودند به لب ها همه چون قفلِ سکوت
چاکران، خیره شده حمله به مولا کردند
باغبان بند به گردن، گل و غنچه پرپر!
باغ سرسبزِ نبی را همه یغما کردند
کودکان گه به پدر، گاه به مادر گریان
دستِ خود سوی سما برده،خدایا کردند!
#استاد_علی_انسانی
#حضرت_زهرا_س
یاری ز که جوید؟ دلِ من یار ندارد
یک محرم و یک راز نگهدار ندارد
با دیدنِ سوز دلِ من در چمن و باغ
با داغِ دلِ لاله کسی کار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیافتد
یوسف که در این شهر، خریدار ندارد
از گریه ی پنهانِ علی در دلِ شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
در گلشنِ آتش زده ی عصمت و ایثار
پرپر شدنِ غنچه که انکار ندارد
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید
گل، تاب فشار در و دیوار ندارد
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#حضرت_زهرا_س
بی هوا آغاز شد فصل خزانِ خانه اش
بسته شد دستان حیدر در میانِ خانه اش
در ازای نانِ نذری ها که زهرا پخته بود
با هجوم انداختند آتش به جانِ خانه اش
فکر و ذکرش روز و شب «الجّار ثمّ الدّار» بود
سنگ بود اما دلِ همسایگانِ خانه اش
کوچه ای باریک، دیواری که دودآلود بود
یک درِ آتش گرفته شد نشانِ خانه اش
در سکوتِ نیمه شب، آهسته، دلتنگ پدر
رفت مظلومانه یارِ مهربانِ خانه اش
عاقبت از آن چه می ترسید آمد بر سرش
راهیِ تابوت شد یارِ جوانِ خانه اش
خانه ی بی فاطمه شد بیت الأحزانِ علی
تیره شد با کوهی از غم، آسمانِ خانه اش
بغض کرد و بچه هایش را در آغوشش گرفت
اشک آمد بی هوا شد میهمانِ خانه اش
گریه می کردند با هم! بیشتر اما حسن...
چادری پا خورده می شد روضه خوانِ خانه اش
گرچه می بوسیدشان اما غم بی مادری
بود معلوم از نگاهِ کودکانِ خانه اش
تشنه لب بیدار می شد نیمه شب تا که حسین
آه برمی خواست فوراً از نهانِ خانه اش
باز زینب تِکیِه بر دیوار خوابش برده بود
می شکست این گونه هر آن استخوانِ خانه اش!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_زهرا_س
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نور چشمانم! حسین ای راحت جانم!
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب، به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شبها سراغ او، به قبر بیچراغ او
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س
مادر گل وجودت، پرپر شدن ندارد
بی تو طراوتی این، باغ و چمن ندارد
با شوهر غریبت، حرفی بزن به خانه
جز تو علی در این شهر، یک هم سخن ندارد
ببین چگونه بابا، زانو بغل گرفته
حتی دگر توانِ، برخاستن ندارد
بر دل مزن شراره، یک خنده کن دوباره
بی خنده ات صفا این، بیت الحزن ندارد
با تو دگر نگویم، شانه بزن به مویم
دستِ شکسته تابِ، شانه زدن ندارد
چرا زِ کودکانت، نهان کنی رخت را
کسی خبر از این راز، غیر از حسن ندارد
اشک از دو دیده می سفت، با آه و ناله می گفت
پیشِ پسر که مادر، سیلی زدن ندارد
دادی به گریه دیشب، سه تا کفن به زینب
مادر بگو حسینم، چرا کفن ندارد
این پیرهن که دادی، جای کفن برایش
سخت است اگر ببینم، آن را به تن ندارد
عریان کنند او را، تا خواهرش بسوزد
ورنه لباس کهنه، غارت شدن ندارد
طاقت نداشتی بر، مویش غبار بینی
ای وای اگر ببینی، سر در بدن ندارد
#عبدالحسین
#حضرت_زهرا_س
بسم الله الرحمن الرحیم
#زمزمه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
چشاتو وا کن ای همه دار و ندارم
از فرط غصه روی زانوم سر میزارم
آتیش گرفته جگرم زهرا جانم
ببین شکسته کمرم زهرا جانم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
سخته برام کنار بستر بشینم
جون دادند رو جلوی چشام ببینم
دلم شده یه کاسه خون زهرا جانم
بخاطر علی بمون زهرا جانم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
دلت میاد به این زودی تنهام بزاری
غمایی عالمینو تو دلم بکاری
از زندگی سیرم نکن زهرا جانم
نرو زمینگیرم نکن زهرا جانم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم
#زمزمه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
ای مهربون من ، قامت کمون من
دار و ندار من ، آروم جون من
این التماس مو ، تو گریه هام ببین
از رفتنت نگو ، رومو نزن زمین
زهرا جانم
ای شاخه ی یاس خزونم
آتیش زده غمت به جونم
دلم غرق آهه
روز من سیاهه
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
تا میگی با علی ، از غسل نیمه شب
داره شبیه تو ، جونم میاد به لب
میدونی فاطمه ، دنیای حیدری
بگو چکار کنم ، از پیشمون نری
زهرا جانم
یه بغض غم بین گلومه
بی تو کار علی تمومه
دلم غرق آهه
روز من سیاهه
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم
#زمینه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
چقد صدات گرفته ، دلم برات گرفته
سه ماهه نفست رو درد پهلوهات گرفته
یه کاری کن بمونی ، آخه هنوز جوونی
داری با رفتنت دل علی رو میسوزونی
خداحافظی میکنی با علی
یه جوری که انگار شب آخره
خودت هم که خوب میدونی فاطمه
همین رفتنت قاتل حیدره
(مرو فاطمه فاطمه فاطمه)
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
میگیری دست به دیوار ، نفس نداری انگار
ازون روز که شکستی با هجوم درب و دیوار
عزیز قد خمیدم ، تویی همه امیدم
سه ماهه فاطمه صورتتو درست ندیدم
میخای با همین حال و روز وخیم
غمایی رو که داری تو دل بگی
یه جوری نفس میشکنه تو گلوت
یه جمله م نمیتونی کامل بگی
(مرو فاطمه فاطمه فاطمه)
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
دلی که بیقراره ، نداره راه چاره
خودت بگو علی بی تو چه جور دووم بیاره
آخه چه جور بشینم ، غروبتو ببینم
خدا میدونه من غریب ترین مرد مدینه م
وصیت برام میکنی فاطمه
که مخفی بشه از همه تربتت
دارم میزنم ضجه واسه غمت
داره آتیشم میزنه غربتت
(مرو فاطمه فاطمه فاطمه)
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
امیر قربانی فر
🏴 #فاطمیه۱۴۰۲
#زمزمه #واحد
#احسان_نرگسی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
توو کوچه ها زخمم نمک خورده / انگشتر خلقت ترک خورده
درد منو هیچ کس نمی فهمه / زهرام جلو چشمام کتک خورده
دستامو از دستت جدا کردن / توو شعله دنبال تو می گردم
جوری زد و جوری زمین خوردی / سنگینی دستاشو حس کردم
دار و ندار زندگیم - چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه باز چادرت - هر شب توو کابوسِ حسن
زهرای من زهرای من ۴
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
از تو خجالت می کشم زهرا / از خاک رو چادر نماز تو
از پا منو میندازه می دونم / این چشم های نیمه باز تو
رو تو نگیر از من که می میرم / دنیا بدون تو برام پوچه
اینقد پر از زخمی که حیرونم / از جنگ برگشتی یا از کوچه
دار و ندار زندگیم - زخمی ترین یاس علی
اشکاتو پاک کن فاطمه - گریه نکن واسه علی
زهرای من زهرای من ۴
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
پاشو و پاک کن اشک زینب رو / پاشو حسینت سر پناه می خواد
خونه خراب میشم بدون تو / پاشو که حیدر تکیه گاه می خواد
واسه حسینت پیروهن دوختی / با دستایی که سرد و بی جونه
پیرهن که جای خود، توی گودال / انگشترم واسش نمی مونه
مادر به سینش می زنه - شمر اومده بالا سرش
از توی گودال می برن - انگشتو با انگشترش
آقای من آقای من ۴
.
🏴سبک زمینه طلیعه ایام فاطمیه اول ۱۴۰۲
#زمینه_ایام_فاطمیه
#فاطمیه_شروع_ماتم
🏴بند اول
فاطمیه
شروع ماتم و تموم روضه هاست
شروع غربت علی،فصل عزاست
قصه ی غصب فدک از مادر ماست
فاطمیه
شکسته شد حرمت یاس مصطفی
خمیده شد قامت یار مرتضی
نقش زمین بود و نبود مجتبی
فاطمیه شد زخمه،کهنه ی دل باز تازه
فاطمیه می بارم،تو روضه بی اندازه
فاطمیه مظلومه،از همه بیشتر حیدر
فاطمیه میسوزه،در و میسوزه مادر
بین هجومه چل نفر؛وای مادرم
افتاده بودی پشت در؛وای مادرم
دومی زد لگد به در؛وای مادرم
شکستی از داغ پسر؛وای مادرم
وای مادرم...
🏴بند دوم
فاطمیه
حکایت غربت دین مصطفاست
حمایت از ولایت شاه ولاست
خط مقدم ما بچه شیعه هاست
فاطمیه
طلوع روضه ی نفسگیره غمه
شروع رنج و مادره محرمه
با روضه هاش اگه بمیریمم کمه
فاطمیه حرفا از،غربت یه مرد داره
کسیکه بیست و پنج سال،توی دلش درد داره
سلام این مرد حتی،بی جوابه این روزا
دلخوشیه این مَرده،فقط نگاهه زهرا
دلخوشیمو ازم نگیر؛فاطمه جان
از علی دیگه رو نگیر؛فاطمه جان
جوونی اما شدی پیر؛فاطمه جان
نگو شدی از دنیا سیر؛فاطمه جان
فاطمه جان...
🏴بند سوم
فاطمیه
یه بغض سنگین تو دل غیرتیاست
این شبا کابوسه امام مجتباست
حادثه ی تلخی که مال کوچه هاست
فاطمیه
حال حسن رو کی میدونه جز خدا
سخته که چیزی نگه از اون ماجرا
سخته که گریه کنه اما بی صدا
کوچه براش شد آخر،خونِ جگر واویلا
نمیرسید قدش تا،بشه سپر واویلا
رازشو پنهون کرد تا،چیزی نفهمه بابا
تا شب غسل مادر،میشه میفهمه بابا
رد یه دست مونده بجا؛واویلتا
راز حسن شد برملا؛واویلتا
اونشب علی تازه میفهمه چی بوده
دلیل رو گرفتنا؛واویلتا
وای مادرم...
۱۴۰۲/۰۸/۲۷
🙏التماس دعای خیر
✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
جوری زدند آینه از چند جا شکست
در بین خلق حرمت شیر خدا شکست
ای کاش می شکست نه آیینه خورد شد
در پیش چشم های علی سینه خورد شد
تا دست های حیدر کرار بسته شد
گویی که ذوالفقار غرورش شکسته شد
می سوخت بی صدا پر پروانه ی علی
آتش گرفته بود در خانه ی علی
سخت است باورش که چهل مرد، هم زمان
در کوچه می بَرَند علی را کشان کشان
افسوس غیرِ فاطمه ی در میانِ دود
یک شهر روبه روی علی ایستاده بود
از ذوالفقار حیدر کرار کینه داشت
آن کس که روی چادر زهرا قدم گذاشت
یاس علی بریده بریده نفس نکش
با قامتی که سخت خمیده نفس نکش
بودی به دور حیدر کرار در طواف
شد ناتمام حج تو با ضربه ی غلاف
در شعله دیدنی شده راز و نیاز تو
آتش دخیل بسته به چادر نماز تو
#احسان_نرگسی
#فاطمیه