eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.4هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
kafi03_46353.mp3
2.29M
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ 🏴 ♦️روضه و مرثیه 🏴 #حضرت_فاطمه سلام الله علیها #استاد_کافی 🔸موضوع مصیبت 👇 #تغسیل_حضرت_فاطمه سلام الله علیها #فاطمیه
میرباقری-روضه قدیمی فاطمیه-۴.mp3
1.39M
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ🏴 ♦️روضه و مرثیه 🏴 #حضرت_فاطمه سلام الله علیها #استاد_میرباقری 🔸موضوع مصیبت 👇 #تغسیل_حضرت_فاطمه سلام الله علیها #فاطمیه
🏴مطالب فاطمیه ۹۸ ◼️بهشت از نور روی فاطمه سلام الله علیها روشن شد رَوَى ابْنُ خَالَوَيْهِ فِي كِتَابِ الْآلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحَنْبَلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ قُضَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ تَبَخْتَرَا فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ آدَمُ لِحَوَّاءَ مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً هُوَ أَحْسَنُ مِنَّا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ ائْتِ بِعَبْدَيَّ الْفِرْدَوْسَ الْأَعْلَى فَلَمَّا دَخَلَا الْفِرْدَوْسَ نَظَرا إِلَى جَارِيَةٍ عَلَى دُرْنُوكٍ مِنْ دَرَانِيكِ الْجَنَّةِ وَ عَلَى رَأْسِهَا تَاجٌ مِنْ نُورٍ وَ فِي أُذُنَيْهَا قُرْطَانِ مِنْ نُورٍ قَدْ أَشْرَقَتِ الْجِنَانُ مِنْ حُسْنِ وَجْهِهَا فَقَالَ آدَمُ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ مَنْ هَذِهِ الْجَارِيَةُ الَّتِي قَدْ أَشْرَقَتِ الْجِنَانُ مِنْ حُسْنِ وَجْهِهَا فَقَالَ هَذِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ نَبِيٍّ مِنْ وُلْدِكَ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَالَ فَمَا هَذَا التَّاجُ الَّذِي عَلَى رَأْسِهَا قَالَ بَعْلُهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ابن خالويه نحوى (۳۷۰ ه) به صورت مسند در كتاب «الآل» از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه فرمود: هنگامى كه خداوند آدم و حوّا را آفريد، آنها بر خويش مغرور شده و فخر فروشى نمودند، در اين ميان آدم به حوّا گفت: خداوند تاكنون مخلوقى بهتر از ما را خلق ننموده است و خداوند متعال به جبرئيل وحى نمود: اين دو نفر را به «فردوس اعلى» ببر! هنگامى كه آن دو وارد فردوس شدند با دخترى روبرو گرديدند كه بر روى فرشى نشسته، تاجى از نور بر سر و دو گوشواره از نور در گوش داشت و تمام بهشت از نور چهره وى روشن گرديده بود. آدم گفت: اى جبرئيل! اين دختر كيست كه بهشت از نيكويى چهره ‏اش درخشان مى ‏باشد؟ جبرئيل گفت: او فاطمه دختر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه فرزندان تو و پيامبر آخر الزمان است. آدم گفت: اين تاج چيست كه بر سر دارد؟ جبرئيل گفت: اين شوهر او على بن ابى طالب است.. آدم گفت: اين گوشواره‏ ها كه در گوش دارد چيست؟ جبرئيل گفت: آنها دو فرزند او حسن و حسين هستند. آدم گفت: اى جبرئيل! آيا ايشان قبل از من آفريده شده ‏اند؟ جبرئيل گفت: آرى! او چهار هزار سال قبل از تو آفريده شده است. 📚منابع: بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۵۲، ص ۴۳ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۳
4_5816436645741725563.mp3
4.71M
صوت سبک« یادش بخیر اون روزا که» #مادر #ترحیم_خوانی
. نوحه‌ی سنتی فاطمیه 🌾🌾 (سبک حاج اکبر ناظم)🔶️🔶️ 🔸️بنداول زهرا میان بسترش فتاده سر بر سر زانوی غم نهاده مظهر شهامت کشته‌ی ولایت باهرنفس گوید علی‌جان زهرا به راهت گشته قربان جانم‌علی‌جانم‌علی جانم‌علیجان(۲) 🔸️بنددوم بازو و پهلویش ز کین شکسته زینب کنار بسترش نشسته گوید ای مادرم ای تو بال و پرم مادر ببین سوز و گدازم بی تو بگو چه چاره سازم واویلتا واویلتا آه و واویلا(۲) 🔸️بندسوم خط ولایت خط مسلمین است ندای فاطمیه حفظ دین است فاطمیون همه به لب این زمزمه غصه و غم دگر نصیب است امام مسلمین غریب است واویلتا واویلتا آه و واویلا(۲) .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🏴🍃 🍃🏴 از اینکه بی وفایم، خیلی دلم گرفته باید به خود بیایم، خیلی دلم گرفته «أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکه لنگ است هر دو پایم، خیلی دلم گرفته در خود شکستم از بغض، گفتم میانِ سجده: با اشکِ بی صدایم، خیلی دلم گرفته یارب «ظَلمتُ نفسي»، یارب «إلهی ٱلعفو» درمانده و گدایم، خیلی دلم گرفته یک عده با چه شوقی زائر شدند امّا؛ من تحبسُ الدّعایم، خیلی دلم گرفته دل ذکرِ «لاطبیبَ مَن لاطبیبَ» دارد قدری بده شفایم، خیلی دلم گرفته ردّم نکن! به وٱلله جز تو کسی ندارم کاری بکن برایم، خیلی دلم گرفته «دست از طلب ندارم» اینها همه بهانه ست دلتنگِ کربلایم، خیلی دلم گرفته ¤ شب های جمعه ایکاش بیتاب سمتِ مقتل- با مادرت بیایم! خیلی دلم گرفته روضه بخواند و من گریه کنان بگویم: اربابِ سر جدایم؛ خیلی دلم گرفته! 🏴 .
درد دل مادر و دختر مادر: نازنين دختر من نور چشم تر من تو گل حیدری و همه جا یاور من بنشین دخترکم شانه کنم موی تو را تا ببوسم دم آخـر رخ نیکوی تو را وای علی وای علی(2) دختر : نازنين مادر من سایه ات بر سر من نیمه ی شب تو چرا میروی از بر من ای عزیز دل من از چه تو پر بسته شدی مثل بابای غریبم ز همه خسته شدی وای علی وای علی(2) مادر: گل دردانه تویی شمع و پروانه تویی بعد من زینب من بانوی خانه تویی ذات حق خوانده تو را زینت بابا باشی بعد من در همه جا یاور مولا باشی وای علی وای علی(2) دختر : ای طرفدار علی بهترین یار علی بعد تو زار شود به خدا کار علی بیت الاحزان شود از بعد تو این خانه ما میرود شور و صفا از در کاشانه ی ما وای علی وای علی(2) مادر: من زمین گیر شدم از جهان سیر شدم در جوانی تو ببین چقدر پیر شدم من که در راه علی هستی خود را دادم عاقبت بهر ولایت به زمین افتادم وای علی وای علی(2) نوای (غریب) یوسف حق پرست(غریب) .
‍ . امشب از خانه میبرن تو را. (شاعر بلافاصله در مصرع بعد درست کرده حرفو..کدوم خانه جوابش واضحه اصلا خانه بی زهرا خانه است؟ کجای عالم دیدی خانه ی بی مادر خانه بشه زود درست کرده ) امشب از خانه میبرن تو را...یا ز ویرانه میبرن تو را...زیر تابوت شمع جمع شدند..هفت پروانه میبرن تو را...سلمان میگه دیدم نیمه شب دارن در خونمو میزنندر و باز کردم دیدم حسین سر به دیوار گذاشته..عموجان سلام بابام میگه بیا حالا وقتشه ،مقداد بیا اباذر بیا عمار بیا..آدم رفیق خوبم داشته باشه نعمته. باز خدا رو شکر علی چهار تا رفیق داشت مدینه بیان کمک کنن. هفت همدرد با مشایعت. چهار دردانه میبرن تورا. روزگار وببین. ای مقام تو آشنای همه مدینه ای که اینهمه پیغمبر بلند شست نشست گفت فاطمه پاره تن منه. گفت ببین کار زهرا امشب به کجا رسید. ای مقام تو آشنای همه... چه غریبانه میبرن تو را ، بس که بار غم تو سنگین است...به روی شانه میبرن تو را ...فاطمه جان علی داره حرف میزنه...باورش مشکل است ماندن من..ناامیدانه میبرن تورا...آخ هی دستاشو فشار میداد به هم...بی تو از دست میروم امشب..ای همه پشت و پناه علی... ،، بی تو از دست میروم تا صبح...فاطمه جان یادته وقتی اومدی جلو در مسجد غوغا کردی اونجوری قیامت کردی هنوز ستون های مسجد داره میلرزه یادته وقتی گفتی علیمو رها کنید اومدم جلوی در مسجد هم مرحوم علامه قزوینی هم سلیم بن قیس نقل میکنن میگن. امیرالمومنین که تو آستانه در مسجد ظاهر شد بی بی یه نگاه به علی کرد خیالش راحت شد علی سالمه ،،میگن آروم اومد جلو هی دور علی میگشت هی میگفت نفسی لک الفدا یا ابالحسن..خوشحالم یه مو از سرت کم نشده ،بعد نوشتن یه کاری کرد خیلیا نمیگن اما من میگم میگن اومد شونه ی علی رو بوسه زد. بین عاشق و معشوق رمز بسیار است ، شاید میخواست بگه علی شونت و آماده کن چند شب دیگه تابوتمو برداری ، جانم...تو که آستین به دهن نداری. تو که میتونی داد بزنی....بی تو از دست میروم تا صبح...امشب از خانه میبرن تو را.. فاطمه جان زینبت هست چادرت هم هست پس از اینجا نمیبرن تو را..خیالم راحته یه دختر تربیت کردی شب اول چادرتو سرش میکنه ، امشب دنبال جنازه هی چادر لای پاش گیر میکرد خورد زمین هی گفت خدا مادرم را کجا میبرن ، معلوم نیست شام غریبان سال دیگه زنده باشیم حالا ناله بزنیم ،خدا مادرم را کجا میبرن...روضه بخونم..پیغمبر اکرم اشرف مخلوقات و شبانه بردن فاطمه زهرا رو بضعه پیغمبر بود کسی که یه نفر تو عالم خم شد و دستشو بوسید اونم پیغمبر بود این زهرا رو هم شبونه بردن..امیرالمومنین اسدالله عین الله اذن الله. وجه الله هم شبانه بردن فقط تو این خانواده یه نفر و روز میخواستن بردارن ..فقط ه نفر و روز برداشتن اما اینقده بدنشو تیر باران کردن ،،واییی آماده ی اون ناله ای که باید بزنی الان بزن این یه بدن بود روز برداشتن. اما یه بدن یگه رو کربلا نشد تشییع جنازه کنن قبل ازاینکه تشییع کنن تیربارانش کردن. حسین ،، امروز طبق وصیت فاطمه برا اولین باریه تابوتی ساختند با دیواره و جداره کوتاه بی بی گفته بود کسی حجم بدنمو نبینه بی بی گفته بود راضی نیستم حتی تو دل شب حجم بدنمو ببینه..دیواره داشت تابوتش لا اله الا الله زود میبرمت ...کربلا کاری با بدن حسین کردن بدون تابوت کسی حجم بدن حسین و نمیدید ، ده نفر اسباشون و نعل تازه زدن بدن حسینو زیر اسبها ، حسیـــــن
😭😭😭 باز باران با ترانه دارد از مادر نشانه.. بوی باران.. بوی اشک مادرانه پر ز ناله کودکی با مادری پهلو شکسته سمت خانه.. کوچه ها و تازیانه گریه های کودکانه حمله ی نامرد پَستی وحشیانه تازیانه تازیانه. . پس چرا مادر، چرا گم کرده راه آشیانه. باز باران. دانه دانه ،حیـدرانه بی صدا و مخفیانه آه ، از غسل شبانه زینبــانه لرزه افتاده به شانه پشت تابوتی روانه بـــــاز بـــاران .
. روضه متنی روضه جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ┄┅═══••↭••═══┅┄ چه وصیت هایی ... علی جان "غَسِّلنی بِاللَّیل و لاتَکشِف عَنّی ..." علی منو شبونه غسل بدی ها ... یه وقت لباسی که بر تن دارم ... علی از روی پیراهن منو غسل بده‌ .... علی" کَفِّنی بِاللیل " منو شبونه کفن کن ... "دَفِّنّی باللیل ولا تُعلِم اَحَدا...." علی منو شبونه دفن کن کسی رو خبر نکنی ها ... اینجا که وصیت کرد که علی منو شبانه غسل بده ، شبانه کفن کن ، علی عمل کرد ...‌ در روایت میگه اسماء آب میریخت علی غسل میداد ...‌ آروم آروم هم گریه میکرد ... یه جایی علی دست از غسل کشید ... هی دست مشت کرده به دیوار میزند .. این کودکت چه دیده که هِی زار میزند هی دست مشت کرده به دیوار میزند ... خلاصه : امیرالمومنین کار غسل رو تمام کرد خودش فرمود : "فلمّا هَمَمتُ اَن اَعقُدَ الرِّدا ..." همچین که خواستم این بند های کفن رو ببندم ..."نادَیتُ یا زَینَب! یا امَّ کلثوم! یا حسن! یا حسین! "بچه هاشو صدا کرد ... اولم دختراشو صدا کردا .... "هَلُمّوا ..."بیایید ... "تَزَوَّدوا من اُمِّکُم ...." از مادر توشه برگیرید ... فَهذالفِراق وَ اللِّقاءُ فی الجنَّه ..." شب خداحافظیِ .... دیدار به بهشت ... مگه دختراتو صدا نکردی اول ؟ .. اما روایت میگه ؛ حسنین آمدند ... حسن و حسین آمدند ... خودشون رو انداختن روی سینه مجروح و شکسته ... شروع کردن ناله زدن ... گریه کردن ... امیرالمومنین میگه بخدا قسم "اُشهِدُالله اَنَّها حَنَّت و عَنَّت ..." این پیکر به ظاهر بی جان چنان ناله ای زد، چنان صیحه ای زد ...."وَ مَدَّت یَدَیها...." دست ها رو از زیر کفن بیرون آورد ..."وَ ضَمَّتهما الی صدرِها مَلیّا...." دوتا بچه هاشو به سینه چسبانید ... ملائک که طاقت نیاوردن ...."و اذا بهاتفِِ من السماء..." یه منادی از آسمان صدا زد ... "یاعلی اِرفَعهما عنها ..." علی بسه ، بچهارو بلند کن "وَ لَقد اَبکَی ملائکه السموات والارض ..." علی فرشته های آسمون و زمین دارن گریه میکنن ... اینجا با احترام بچهاشو بلند کرد .. حسنم دیگه گریه نکن ... حسینم بس کن ... الان مردم مدینه بیدار میشن ... هی دست به صورت بچه هاش میکشید ... این بچه هایی که کنار پیکر بی جان مادر بودن ... روزگار ورق خورد ... روز ها گذشت ... شب ها گذشت ... یه پدری خسته و مجروح ... پیکر پاره پاره .. سر به بدن نداره .... بدن پر از تیر و نیزه "وَ بَقیَکَ القنفذ...." بدن مثه خارپشت افتاده گودی قتلگاه دختری آمد کنار بدن بابا ..."اِنَّ سُکَینه اِعتَنَقَت جَسدَالحسَین ...." این پیکر پاره پاره رو در آغوش گرفت ، خودش رو ، روی این سینۀ خورد شده انداخت ، چه کردن ... بی بی دیگه گریه نکن ، سکینه بسه .... نه ... یا ابا عبدالله.... "وَاجتَمَعَت عِدَّةٌ مِنَ الاَعراب ...." بیابونی ها ... زبون نفهم هاشون آمدن .. انقدر بهش لگد زدن ... مثل مادرش زهرا ... پهلوش اثر لگد ها قرار گرفت ... ای حسین ...* قــســمــت وصــیــت هاے بــے بــے زهرا در ایــن روضــه در روضــه الــواعــظــیــن ابــن فــتــال نــیــشــابــورے آمــده است.
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ اول باغست و شکوفه ی خزانش مانده بر شانه فقط بار گرانش مانده در آینه تصویر ندارد مادر جسمش که نه! آه نیمه جانش مانده دوم از باغ نشسته در خزان آقا جان حرفی بزن و کمی بخوان آقا جان زهرا به زمین خورد و علی را بردند این جمعه خودت را برسان آقا جان سوم دیر است تو را خدا کمی زود بیا اصلا به دستت آب اگر بود بیا دیوار شنید...مادری در آتش از پشت در شکسته فرمود بیا چهارم از بام ظهور تا خدا پر بکشد ته مانده ی انتظار را سر بکشد یک روز به انتقام زخم دستاس تیغ دوسر از غلاف حیدر بکشد پنجم دستان کسی نشسته یادت بکند اهل کرمی! خدا زیادت بکند ای کاش به حرمت در نیمه کبود با جمعه ای از ظهور شادت بکند ششم مخفی ز نگاه آسمان بالا رفت با بال شکسته پر زد و تنها رفت جاری و زلال پیش من آمده بود زخمی و کبود و خاکی از دنیا رفت هفتم در سوخت و زیر پای مسمار افتاد گل در وسط هیمه ای از خار افتاد وقتی که درخت را تکان می دادند از دست کبود شاخه ای، بار افتاد هشتم از چشم همه، زمین نامحرم هم مخفی شده قبرتان ولی مریم هم رفتی و کسی ندید و پیدات نکرد برگ و بر و خاک و میوه ات، این هم هم نهم شب بود و چه بی سر و صدا رفت که رفت آرام در آغوش خدا رفت که رفت روی تن او نشانه ها ماند که ماند زخمی و کبود کوچه ها رفت که رفت دهم همسایه هم از صدای او راحت شد از کوچه و جای پای او راحت شد پاهای ورم کرده و دست مجروح از نیمه شب دعای او راحت شد یازدهم گفتیم که یا فاطمه تطهیر شدیم با نان تنور خانه اش سیر شدیم از درد و بلای او شنیدیم کمی خیلی به پای روضه اش پیر شدیم دوازدهم زهرا که قتیل زخم مسمارم بود در فتنه کوچه یکتنه یارم بود با دست شکسته ذوالفقاری می کرد سینه زن هیات و علمدارم بود سیزدهم بگذاریدش به حال تنهایی خود سر برده به زیر بال تنهایی خود هرشب سر خاک، آبیاری دارد در مزرعه محال تنهایی خود چهاردهم ای مرد بخوان که بیش از این گریه کنیم بر زخم دل خانه نشین گریه کنیم پشت سر تابوت کسی در کوچه با خون چکیده بر زمین گریه کنیم پانزدهم آمد که بشوید آب از سر خم شد قد کفن از قامت مادر خم شد غسال تو ناگهان چرا دست کشید از زانو کوه صبر حیدر خم شد شانزدهم او رفت ولی چقدر لاغر شده بود در قالب خود، جمع مکسر شده بود چشمان به گود رفته مادر ما سویی هم اگر داشته کمتر شده بود هفدهم یک شانه خم به زیر داغم امشب مشغول کفن کردن باغم امشب ای ساقه ی مجروح دعا کن تا مرگ بعد از تو بیاید به سراغم امشب هجدهم پاییز به جان باغ تاک افتاده بر پیرهن عمر تو چاک افتاده انگار که گوشواره عرش خدا کنده شده و به روی خاک افتاده نوزدهم آن روز که چای خطبه را دم آورد از سنت و از کتاب دین هم آورد کور و کر و لال ها تعجب کردند از بس خانم دلیل محکم آورد بیستم ابلیس دوباره ناگهان پیدا شد حرفی نزده لب جهنم وا شد طوفان آمد قباله را با خود برد کشتی شکسته راهی دریا شد .
بسم‌الله الرحمن الرحیم حضرت زهرا(سلام الله)-کوچه ای برادر چه می‌کنی با خود چند روزیست سرد و خاموشی سر به زانو گرفته‌ای چندی لبِ خود می‌گَزی نمی‌جوشی یک طرف حال و روزِ غمگینت یک طرف ناله‌هایِ مادرمان مانده‌ام با حسین در این بِین که چه خاکی کنیم بر سرِمان   درد و دل کن دوباره و دریاب خواهری را که جان به لب کردی بَسکه در بینِ خواب لرزیدی بَسکه در بینِ خواب تب کردی مُشتِ خود می‌فشاری و در اشک چهره‌ای نااُمید می‌بینم چه شده در میانِ گیسویت چند تاری سپید می‌بینم دست بردار از دلم خواهر که پُر از شعله و شراره شده بعدِ داغی که آتشم زده است دل نمانده که پاره پاره شده روضه‌ام روضه‌هایِ یک کوچه است کوچه‌ای سرد و کوچه‌ای تاریک کوچه‌ای سنگی و غبار آلود کوچه‌ای تنگ و کوچه‌ای باریک بارها گفته‌ام خدا نکند راهِ یاسی به لاله چین بخورد بارها گفته‌ام خدا نکند که در آنجا کسی زمین بخورد   ولی ای وای بر سرم آمد کوچه خالی زِ رفت و آمد شد چادرِ مادرم به دستم بود که در آن کوچه راهِ ما سد شد بِینِ دیوارهایِ بی احساس ازدحامِ حرامیان دیدم پنجه‌ها مُشت و دستها سنگین پنجه‌ای را در آسمان دیدم قد کشیدم به رویِ پا اما حیف دستش گذشت و از سرِ من آسمان تار شد که می‌نالید بِینِ گرد و غبار مادر من چادرش را به سر کشید و به درد تکیه بر شانه‌ام به سختی داد خواست مادر که خیزد از جایش ولی اینبار هم زمین اُفتاد دست بر خاک می‌کشید آرام با دو چشمانِ تار چاره نداشت چادرش را تکاندم و دیدم گوش خونین و گوشواره نداشت ناله‌ام بِینِ خنده‌ها گُم شد جگرم در عزایِ چشمش بود ردِ خونی به رویِ دیوار و جایِ دستی به جای چشمش بود (حسن لطفی)
. روضه و توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها سال97 ••═══┅┄•◉⊰↭⊱◉•┄┅═══•• "اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ" مادر مادر... با حال و روزِ حيدرت اينگونه تا مكن اين خانه را به حالِ خودش تو رها مكن حرفت درونِ سينه يِ تو گير ميكند اين دنده ات شكسته، كسي را صدا مكن زحمت مكش، كه فضه كمك حالِ زينب است دستت شكسته است به زور آسيا مكن پيچيده بين كوچه، كه حالِ شما بد است اما شما به حرف زنان اعتنا مكن داري دوباره در بَرِ من كار ميكني؟ حيدر نمرده فاطمه، كاري شما مكن اين خانه ام كه بي تو به دردي نميخورد اينگونه در برم كفنت را سوا مكن حامد جولازاده زهرا نفس نفس زدنت می کُشد مرا این رازداریِ حسنت می کُشد مرا زهرا خودت بگو چه کنم با نبود تو حیدر فدایِ چهره ی زرد و کبود تو چشم و چراغ خانه ی کم سوی من ! مرو از من گذشته...محض رضایِ حسن مرو جای غلاف مانده سَرِ بازویت ولی فریاد می زدی که فدایِ سر علی ای کشتیِ نجاتِ علی، رو گرفته ای؟ من مُرده ام مگر، که تو پهلو گرفته ای ای سربلند ها، همه پیش تو سر به زیر پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر مویت در این سه ماه، حسابی سپید شد محسن میانِ شعله ی آتش شهید شد احسان نرگسی *این روزها بی بی می خواست موهای زینبش رو شانه کنه نمی تونست...دیگه دستش یاری نمی کرد...* شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت موی او را دوباره شانه کند باید انگار جای بازوی خود مادرش شانه را بهانه کند زینب از دست های لرزانش خوب فهمید هُرم آتش را مادرش زیر لب چنین می گفت با تو هم اینچنین زمانه کند اشک ها شان برای هم زیباست کربلا و مدینه ای بر پاست زینب افتاده است یاد غلاف مادرش یاد تازیانه کند آن زمانی که دید آتش را آستین در دهان گذاشت ولی خوب فهمید روز عاشورا خیمه ها را عدو نشانه کند دربِ آتش گرفته سویی بود روی دیوار جای خون مانده با وجود هجوم خاکستر خانه را او چگونه خانه کند علی اصغر یزدی می زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت زن را کسی مقابلِ شوهر نمی زند *هر نفسی که بی بی می کشید، از سینه اش خون جاری میشد،.....* توکه رفتی همه ی خیمه به هم ریخت حسین دیدم از دور پرت ریخت، پرم ریخت حسین تو نگاهت به حرم بود و سنان خیره به تو از نگاهش به تو بد جور دلم ریخت حسین شمر هم آمد و دیدم به دوچشم تر خود کار گشت تمام و اثرم ریخت حسین نفسم حبس شد و بین حرم سرگردان دشمن از راه رسید و به سرم ریخت * وصیت هاشو کرد به علی، علی جان! شب ها بالا سر حسینم،ظرفِ آب بذار...گفت:فاطمه جان! خیلی زود داری از کنار من میری،اینجوری نبود قرارِ من و تو...راوی میگه: آخرین سنگِ لحد رو که علی میخواست بذاره،..گفت: زهرا! یه قراری با هم گذاشتیم...چه زمانی...* خوشی ز عُمر ندیده خدا نگهدارت صنوبری که خمیده خدا نگهدارت قرار بعدی ما ظهر روز عاشورا کنار رأس بریده خدا نگهدارت *چه زمانی؟ "الشمر جالسٌ علی صدره..." می‌شود تقدیم به روح شهید والامقام سردار دلها و یاران باوفایش .
Sibsorkhi Fatemie Aval 97-01.mp3
5.06M
روضه و توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم کربلایی حسین سیب سرخی_سال97
Karimi Rooz Shahadat Fatemie Dovom 97-02.mp3
3.5M
ذکر توسل جانسوز ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم حاج محمود کریمی
. دوباره شــب شد  دوباره شــب شد و ظلمت بر آمد                         کنار قبر زهـــرا حـــیدر آمد پس ازآنی که طفلان خوابشان برد                       فلک، تاب از دل بیتابشان بـــرد زخانه تا بقیع، شاه یگــــــانه                               قدم آهسته بردارد شبـــــانه به آوایـــی که دل در دل نماند                             خداوندا علـــــی دیگر بنالد به آوایی که خــیزد از دلِ تنگ                             به آوایی، که ســوزد سینه سنگ به آوایـــی، که پیغمبر بنـالد                               زمین و آسمان، یکــسر بنـالد بگوید زیر لب در آن دل شــب                             امان از سینه سوزان   زیـــنب بدین حالش چوطی شد راه صحرا                      بیاید در کنار قـبر زهـــــرا نهدصورت به خاک،آن شاه ابرارب                      گوید این سخن با چشم خونبار سلام ای بانوی در خـاک خفته                         درود زندگی را زود گـــفته بخــواب آرام ای پهلو شکسته                          علـی اندر سر قــبرت نشسته بخواب آرام، ای نور دو عـینم                            که من، چون تو پرستارحـسینم بخواب آرام، با رخــسار نیلی                            به پیغمبر نشان ده جـای سیلی به خـانه چون روم، روین نبینم                         بریزم اشـک و، با زیـنب نشینم به مسجد چون روم، بینم عدو را      به یاد آرم غــــم سیلی او را چه خوبست ای همه آرام   جانم                    همیشه بر سـر قبرت بمـــانم .