.
#شب_جمعه
#ماه_رمضان
83_امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تو نور ماه خدایی سلام ماه خدا
دلیل روشن بخشش به بارگاه خدا
طلوع ماه خدا را تو مطلع الفجری
شب سیاه مرا بشکن ای پگاه خدا
چو رازهای دلم ، از تو هیچ پنهان نیست
گناه های مرا دیدی ای نگاه خدا
به اشکهای دو چشم تو میخورم سوگند
که راه دیدن تو میرسد به راه خدا
بیا به ظلم بگو ذوالفقار می آید
به دست عدل تو ای رهبر سپاه خدا
(سلامت همه آفاق در سلامت توست)
جهان بود به پناهت تو در پناه خدا
#امام_زمان عج
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه
آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیده ی شب زنده دار من
شرمنده از گناهم و شرمنده تر که بود
وقت گناه دیده ی تو اشکبار من
از ما هزار حاجت غیر از ظهور هست
ای آرزوی گمشده در روزگار من
گفتم بیا...تو آمدی و....من نیامدم
گفتم کجایی...آه....تو بودی کنار من
تو ناظری به حالم و من تا ببینمت
دستی بکش به آینه ی پر غبار من
#امام_زمان عج
#شب_جمعه
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
.
#شب_جمعه
#ماه_رمضان
امام زمان عجل الله تعالی فرجه
گمان مدار که نام تو بردن عادت ماست
نسیم یاد تو در هر سحر عبادت ماست
زمین به زیر قدمهای تو سر افراز است
سلامت تو ... به جان همه...سلامت ماست
اگر که، عمر جهان هم ،تمام گردد باز
ندارد آنچه تمامی همین ارادت ماست
کنار خانه ی چون تو کریم بی منت
دری دگر بزنم....باعث خجالت ماست
چو طفل اشک دگر راستگو نمیبینم
بیا بپرس که این شاهد صداقت ماست
قسم به ضامن آهو که زائران توایم
ظهور طلعت تو بهترین زیارت ماست
قسم به ساقی لب تشنه ای که دستانش
به دست مادر تو برگه ی شفاعت ماست
در اولین شب جمعه مرا به همراهت
ببر به کرببلایی که عین جنت ماست
ببر به کرببلا و بخوان که یا جداه
هنوز داغ لب تشنه ات مصیبت ماست
#امام_زمان عج
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
.
یا صاحب الزمان عج
مسیر مَه که برون از محاق می افتد
تلاطمی به دل نه۹ رواق می افتد
به شوق ماه رخ او هماره خیره به ماه
ز چشم شب ، گهر اشتیاق می افتد
میکنم تمام پنجره ها باز میشود فردا
به سمت نور ، نگاه اتاق می افتد
رسید مژده ، چنان شهد وصل نزدیک است
که دارد آب ، دهان فراق می افتد
اگر ز عمر جهان یک سحر بماند باز
قسم به حق که ظهور اتفاق می افتد
#امام_زمان عج
#ماه_رمضان #شب_جمعه
#میثم_مومنی_نژاد ✍
.
.
#امام_زمان عج
#چارپاره
دلتنگ میشم برا همه
غیر تو یابن الفاطمه
نمی دونم چه دردمه
آقا خودت بگو چِمِه
دلم هواتو میکنه
گناه میاد و سد میشه
اما اینو خوب می دونی
دوسِت دارم من همیشه
میخام که یاد تو باشم
اما گناه نمی ذاره
میخام که ذکر تو بگم
قلب سیاه نمی ذاره
تو آسمون بی کسی
تویی فقط امید من
ابر گناه نمیذاره
ببینمت خورشید من
تو حاضری من غایبم
تو ناظری من غافلم
صاحب قلب من تویی
اما ببین قفلِ ه دلم
میشه منو نگاه کنی
از بَدیا جدا کنی
با یه نگاه ، یه گوشه چشم
قفل دلم رو وا کنی
بی تو دلم جهنمه
کنج سینَه م پر از غمه
اما می دونم با منی
وقتی چشام پر از غمه
از وقتی یادمه دلم
هوایی روی تو بود
برای هر زیارتی
اشکا میشه رمز ورود
من می دونم بَدم ولی
میخام آقا ببینمت
اذن دخول بِده و
یه بار بیا ببینمت
کنج دلم حرم دارم
با ذکر نامت آقا جون
بی تو یه دنیا غم دارم
خیلی میخامت آقا جون
خیمه نشین فاطمه
خیمه ی سینهَ م مال توست
مثل مادر تو کوچه ها
دلم همش دنبال توست
بی تو ، خودم رو کم دارم
تا تو بیایی تا تو بیایی
من یه مدینه غم دارم
تا تو بیایی تا تو بیایی
بی تو دلم یه کربلاست
غمت میون جون من
یوسف زهرا می دونی
عشق توئه تو خون من
هر کی تو رو دوسِت داره
بی تو ببین چه بی کسِ ه
ای گل نرگس به خدا
دیگه بیا دوری بسِ ه
#محمد_مبشری
.
.
#امیرالمؤمنین
باور نمی کنم که دلیلش حماقت است
بدگویی از علی به خدا از حسادت است
حیف از علی که با کس و ناکس قیاس شد
آخر میان آتش و دریا چه نسبت است؟
این که علی وصی پیمبر شده ست و بس
چندین دلیل داشت، یکی شان عدالت است
این که علی ست همسر دردانه ی نبی
چندین دلیل داشت، یکی شان شرافت است
این که علی میان احد ماند یک تنه
این که فرار کرد فلانی روایت است
مولای ما فرار نمی کرد وقت جنگ
غیر از شجاعت آن چه علی داشت، غیرت است
این که یگانه فاتح خیبرشکن علی ست
معیار زور نیست که، حرف از لیاقت است
این که به زور آتش و تیغ و طناب هم
بیعت نکرده است همین هم فضیلت است
او را که هست تحت کسای پیامبر
دیگر چه حاجتی به ردای خلافت است؟
مشرف به مسجد است درِ خانه ی علی
او را چه احتیاج به کاخ و عمارت است؟
جز بین دست های یداللهی علی
هرجا که رفته حکم خلافت، خیانت است
از احمد ابن حَنبل در مُسند آمده ست
فضل علی زیادتر از فضل امت است
ابن ابی الحدید نوشته ست این علی
از هر طرف که مینگرم دور از آفت است
قول بخاری است، به اقرار او علی
مشرف ترین خلق خدا بر قضاوت است
بر هر که جز علی بدهند این صفات را
کذب است، سرقت است، دروغ است، غارت است
فهمیدن بزرگی مولای ما علی
بعضی اگر کتاب بخوانند راحت است
آری دو یادگار به جا مانده از نبی
طبق گواهی همه قرآن و عترت است
بی عرضه است هر که به دور علی نگشت
آری که شرط لازم حج، استطاعت است
یک لحظه هم جدا نشده از پیامبر
آری خداگواه علی اهل وحدت است
حق داشته مدام علی را صدا کند
ذکر علی به قول پیمبر عبادت است
آن عده که معاویه باشد امیرشان
عریان فرار کردنشان هم مهارت است
آن عده که معاویه باشد امیرشان
از چشم شان امام علی بی سیاست است
اما برای هر که علی را شناخته
تعریف راستین سیاست صداقت است
فرقی بزرگ بین علی و معاویه ست
فرقی که در دو واژه ی مرگ و شهادت است
فرزند ارث از پدرش می برد، علی
ارثی به جا گذاشت که نامش ولایت است
آری یزید کیست؟ سیاهی مطلق است
اما حسین کیست؟ چراغ هدایت است
چیزی که مانده از علی اسلام ناب اوست
چیزی که از معاویه مانده ست بدعت است
نگذاشت شیعه پا به روی سنت الرسول
با این حساب شیعه فقط اهل سنت است
حشر مخالفان علی با معاویه
تا هست این دعا چه نیازی به لعنت است؟
محمدحسین ملکیان✍
.
.
#سال_نو
غبار از سر و روی خانه تکاندم
شنیدم قرار است مهمان بیاید
نشد آب و جارو کنم کوچه ها را
دعا می کنم باد و باران بیاید
به گلدان برای شب سال تحویل
سپردم پر از نرگس و یاس باشد
سپردم اگر باد از این کوچه رد شد
به عطر لباس تو حساس باشد
به گنجشک گفتم اگر راه دارد
یک امشب برایم قناری بخواند
به بید سر کوچه گفتم میایی
به من قول داده مرتب بماند
به سرو و سپیدار پیغام دادم
برای تو در حال تعظیم باشند
به تقویم و ساعت هم اعلام کردم
به وقت ظهور تو تنظیم باشند
به فواره ی حوض تاکید کردم
همین که تو را دید برخیزد از جا
به شب بو سپردم سر حال باشد
فقط کاش امشب نیفتد به فردا
به تحویل امسال چیزی نمانده
دلم شور زد، پس کجایی عزیزم؟
منِ بی نوا چند قرن است اینجا
سر سفره ام تا بیایی عزیزم
کجا دست را برده ای بین موهات
چه عطری پراکنده در این حواشی
من امسال هم مثل هر سال، تنهام
یکی در زد، امّیدوارم تو باشی
محمدحسین ملکیان✍
.
.
#امام_زمان
نذر موعود (عج)
از میان شعله ها خاکسترم را برده اند
در سکوت بغض هایم ، حنجرم را برده اند
در غروب آمد و رفت مسیر انتظار
حسرتم آورده و چشم ترم را برده اند
حسرت پرواز در عمق نگاهم مانده است
بر زمین افتاده ام بال و پرم را برده اند
یک سر پر شور از عشق تو با من بود ، آه
مدعی بودم در این میدان سرم را برده اند
باده ی وصلت نمی آید مرا دیگر به دست
از خراب آباد هجران ساغرم را برده اند
باز می گردی - وَ خواهی دید ای خورشید من
در طلوع رجعت تو باورم را برده اند
بس که بی خود لاف عشقت را زدم در زندگی
ناگهان تا ناکجاها پیکرم را برده اند
زیر و رو می گردم از بغض تلاطم های عشق
از میان موج و توفان لنگرم را برده اند
در بیابان طلب ، در گردباد حادثه
من به خود می پیچم اما بسترم را برده اند
تا بسوزم از فراقت مثل شمع و مثل اشک
شعر من سوزانده اند و دفترم را برده اند
دوش "یاسر" در هجوم خشکسالی ، لاله ها
تشنه لب بودند ، مضمون ترم را برده اند
**
حاج محمود تاری «یاسر» ✍
.