eitaa logo
مداحی و اشعار مناسبتی
3.1هزار دنبال‌کننده
232 عکس
334 ویدیو
139 فایل
آموزش تخصصی مداحی و صدا سازی آموزش مناجات خوانی آموزش روضه خوانی آموزش نوحه خوانی آموزش مولودی خوانی آموزش فیش نویسی آموزش دستگاه ها خادم کانال: @Y4mahdi_313 تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت علی اصغر (علیه السلام) بنویسید که اینگونه شده سرگشته  یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند  پدر پیر خجالت زده مضطر گشته نه فقط خیمه که از حالت واله شدنش دیده ی لشگر کوفه به خدا تر گشته آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟! رفتنی بود دگر غنچه ی پرپر گشته آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند پاسخ خواستنش خنده ی لشگر گشته به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت  داغ این طفل ولی چند برابر گشته آه از تیر بزرگی که به حلقومش خورد آه از آن بدن کوچک بی سر گشته آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد  حرمله از همه انگار که بهتر گشته (ع) (ع) @madahionline_313
حضرت علی اصغر (علیه السلام) خون از لبان چاک چاکش پاک می کردم با دست خود شش ماهه ام را خاک می کردم شرمنده ی شش ماهه ام هستم خبر دارید ؟ چشمان بازش را خودم بستم خبر دارید ؟ هرگز نکرده هیچ کس کاری که من کردم با تکه ای قنداقه طفلم را کفن کردم بالای سر مشغول تلقین دادنش بودم خیره به رگ های ظریف گردنش بودم در گوشش استرجاع را با لحن غم خواندم آن جا به تنهایی نمازش را خودم خواندم من هم وجودم رنگ و بوی محتضر دارد بابای بچه مرده از حالم خبر دارد چشم انتظار لحن باباگفتنش بودم از روز میلادش به فکر جوشنش بودم می خواستم روزی عصای دست من باشد آینده داماد عموجانش حسن باشد حالا تمام هستی ام در گور خوابیده داغش به روی خیمه خاک مرده پاشیده یادم نرفته آن ترک هایی که بر لب داشت یادم نرفته روزهای آخری تب داشت لرز سرش ؛ ضعف تنش آتش به جانم زد با هر تلظی کردنش آتش به جانم زد از مادرش هم نیز کاری بر نمی آمد از فرط بی حالی صدایش در نمی آمد از وصله ی جان دل بریدن گریه هم دارد از این و آن منت کشیدن گریه هم دارد بیش از بقیه حرمله خیلی عذابم کرد تیر سه شعبه عاقبت خانه خرابم کرد از کشتن ما حرمله هرگز نشد خسته امد برای کشتن طفل زبان بسته ای کاش مثل اکبرم من را صدا می زد طفل عزیزم روی دستم دست و پا می زد دیگر رباب از فکر او بیرون نمی امد راحت سه شعبه از گلو بیرون نمی امد در راه دین شش ماهه مثل مادرم دادم در راه خیمه بود یاد محسن افتادم با حسرت دیدار او عمری برادر سوخت محسن ؛ همان که پشت در همراه مادر سوخت 🗣 علیرضا خاکساری (ع) (ع) @madahionline_313
حضرت علی اصغر (علیه السلام) تیر سه شعبه بود اگر اکبر از گلو اما گذشت با دل و جان اصغر از گلو ای کاش لااقل کمی آرام می رسید پیدا نشد اگر هدفی بهتر از گلو طوری جنون گرفت که آتش به خیمه زد طوری شتاب داشت که رد شد سر از گلو باید پسر به زیرِ عبای پدر رود تا اینکه با خبر نشود مادر از گلو جسم همه شبیه تو کوچک شده علی باید تو را شناخت نه از پیکر از گلو نقشی که بر صحیفه ی هفت آسمان کشید ارباب می گرفت در آن جوهر از گلو گاهی تمام روضه به یک واژه می رسد در یک کلام روضه من الغرض گلو 🗣 محمدمعین پوریلان (ع) (ع) @madahionline_313
حضرت علی اکبر (علیه السلام) پس از پیغمبر اکرم شدی پیغمبر دوم علیِ اول ارباب اما حیدر دوم به گیسویت نیازی نیست وقتی پلک هایت هست چرا در فتح باید خرج کرد از لشگر دوم پدر را از دو سو اسم علی آغوش شد یعنی علی هم سنگر اول شده هم سنگر دوم پس از دستان سقایش که بین علقمه افتاد برای کِشتی عالم علی شد لنگر دوم به عکس اربا اربا که نصیبت قبل سقا شد شدی با بودنت در خیمه ها آب آور دوم تو کم کم_ کم شدی از خویشتن روی عبا انقدر که می‌خوانم تو را دیگر علیِ اصغر دوم 🗣 مجید شیر محمدی (ع) (ع) @madahionline_313
حضرت علی اکبر (علیه السلام) شیشه ی عمر پدر خُرد شدی در نظرم سر پیری چه بلایی‌ست که آمد به سرم خواستم پر بکشم سمت تو..،خوردم به زمین طرزِ درهم شدنت چیده همه بال و پرم لخته‌خون! خواهشاً از حنجره اش دست بکش تا اگر شد فقط این بار بگوید:پدرم شمر با هر ولدی‌گفتنِ من می خندد پسرم ای پسرم ای پسرم ای پسرم تا به حالا نشده پیش پدر پا نشوی حیف باشد دم آخر نکنی مفتخرم نیزه مسمار شد و چنگ به پهلویِ تو زد داغ زهراییِ تو شعله زده بر جگرم تیغ‌ها! از بدنِ ریخته پا بردارید بگذارید که از معرکه او را ببرم می شمارم همه اعضای تو را..،باز کَم است تکّه ای از تو کجا مانده؟!..،خودم بی خبرم آنقَدَر بند به بند بدنت وا شده است می شود در دل قنداقه تو را بُرد حرم کار تشییع تو یک روز زمان خواهد بُرد همه از خیمه بیایید که من یک نفرم 🗣 بردیا محمدی (ع) (ع) @madahionline_313
حضرت علی اکبر (علیه السلام) دل نمی‌دانم چه شد، دلبر نمی‌دانم چه شد           سر نمی‌دانم چه شد، پیکر نمی‌دانم چه شد مظهـر الله‌اکبر، شبه پیغمبر که رفت              حال اهل بیت پیغمبر نمی‌دانم چه شد اولین شیر بنی‌هاشم که عزم رزم کرد               گشت میدان عرصۀ محشر، نمی‌دانم چه شد تا علی آمد به میدان، باز هم سر باز کرد             کینه‌های کهنه از حیدر، نمی‌دانم چه شد اسب ره گم‌کرده جای بازگشتن تا خیام             رفت سمت مسلخ لشکر، نمی‌دانم چه شد هرکسی با هرچه دستش بود، می‌زد ضربه‌ای            زیر تیر و نیزه و خنجر نمی‌دانم چه شد غربت یک شیر زخمی بین صد کفتار، آه            دوره‌اش کردند و من دیگر نمی‌دانم چه شد او که سر تا پا غنیمت بود افتاد از فَرَس زیر دست قوم غارتگر نمی‌دانم چه شد رشتۀ تسبیح اعضای علی از هم گسست            سرگذشت پیکر اکبر نمی‌دانم چه شد زیر نعل تازه می‌آید چرا بوی گلاب؟             از نزاکت غنچۀ پرپر نمی‌دانم چه شد پاره‌های پیکر او در عبا هم جا نشد             آنچه باقی مانده بود آخر نمی‌دانم چه شد عاقبت خورشیدِ سر بر قلۀ نی شد، ولی             ماجرای آن تنِ بی‌سر نمی‌دانم چه شد قافله رفت و بدن ماند و بیابان، تا سه روز ...           این سه روز اما همان بهتر نمی‌دانم چه شد 🗣 محمود حبیبی کسبی (ع) (ع) @madahionline_313
روضه حضرت علی اکبر (علیه السلام) 🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم 🔸صبحم زستاره‌ی سحرم دست کشیدم زبانحال آقامون ابی عبدالله 🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست 🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم شاعر: سیدرضاموید داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد... نمیدونم جوان دارید یا نه... الهی کسی داغ جوانش رو نبینه... میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه... بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده... با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن... جوون بشه... درمقابلشون راه بره... وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند... اما سخت ترین لحظه هم.. برا همچین پدر و مادری زمانیه که.. داغ جوانشون رو ببینند.. قربان غریبیت برم حسین.. داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد.. قرآن کریم میفرماید: یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است.. میدونست یوسفش سالمه.. بلاخره هم به یوسفش رسید.. اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد... جانها فدای ابی عبدالله.. جانها فدای جوان ابی عبدالله.. شهزاده علی اکبر.. اومد کنار ابی عبدالله صدا زد: بابا اجازه میدان بده.. حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم.. میخوای بری برو بابا.. اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم.. 🔸من نگویم مرو ای ماه برو 🔸لیک قدری ببرم راه برو بذار برای بار آخر. قد و بالات رو نگاه کنم علی جان.. 🔸برو میدان ولی آهسته برو 🔸دیدن عمه ی دل خسته برو تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان.. همه از خیمه بیرون اومدند.. دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن.. لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه هی صدا میزدنند: إرحَم غُربَتَنا به غربت ما رحم کن علی وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک انقده برا جنگیدن عجله نکن.. آخه ما طاقت دوریت رو نداریم.. دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان.. بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد: رهاش کنید... فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست.. هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان.. اما چه رفتنی.. دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه.. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش.. 🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم جوانم علی... 🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم صدا زد: خدایا تو شاهد باش.. فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم.. رفت به سمت میدان.. یا صاحب الزمان.. جنگ نمایانی کرد.. خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد.. برگشت صدا زد بابا.. يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي بابا دارم از تشنگی میمیرم.. فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام ابی عبدالله به گریه افتاد.. فرمود عزیز دلم.. علی جان طاقت بیار بابا.. خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی.. برگشت به سمت میدان... طولی نکشید.. صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه.. بابا به دادم برس.. افتاد روی اسب.. بعضی مقاتل نوشتند.. مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه.. رفت وسط قلب لشگر دشمن.. چه کردند با علی اکبر.. حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله.. دور تا دور علی اکبر رو گرفتند.. تصور کن... یکی با شمشیر میزنه... یکی با نیزه میزنه... یکی با سنگ میزنه... فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند.. ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش.. ولی دیگه پاها رمق نداره.. (فجلس علی التراب) روی زمین نشست.. دید جوونش رو قطعه قطعه کردند.. 🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی 🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم خدایا حالا حسین چکار کنه.. سر جوانش رو به دامن گرفته.. هی صدا میزنه.. ولدی علی.. دید جواب نمیده.. دوباره صداش زد.. ولدی علی.. علی جواب نمیده.. دلش طاقت نیاورد.. سر رو به سینه چسباند دلش طاقت نیاورد. یدفعه دیدند.. وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه ِ ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند.. هی صدا میزنه. عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا علی جان بابا.. اُف بر این دنیا بعد از تو علی.. 🔸سپه كوفه و شام استاده 🔸به تماشاى شه و شهزاده 🔸شه روی نعش پسر افتاده 🔸همه گفتند حسین جان داده حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره.. هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره.. یه نگاه به سمت خیمه ها.. 🔸جوانان بنی هاشم بیاید 🔸علی را بر در خیمه رسانید 🔸خدا داند که من طاقت ندارم 🔸علی را بر در خیمه رسانم (ع) (ع) @madahionline_313
حضرت علی اکبر (علیه السلام) مثل آهی که نهاد از مصدرش بیرون کشید نیزه را بابا ز حلق اکبرش بیرون کشید دشنه‌ای،نای اذان‌گویِ حرم را باز کرد... چندتا اَشهَد ز عُمق‌ حنجرش بیرون کشید فرض کن شمشیر با فَرقِ جوانی لج کند... تیغ را باید چگونه از سرش بیرون کشید! آنقَدَر پا خورد..،جلد مصحفش پاشیده شد برگه برگه می‌توان از دفترش بیرون کشید با عبایی که حسین آورد در آن ازدحام... چند‌عضوی را فقط از پیکرش بیرون کشید زخم پهلوی پسر را دید..،داغش تازه شد... میخ را با چه عذابی مادرش بیرون کشید هر دری زد تا علی "بابا" بگوید که..،نشد لخته ی خون را اگرچه آخرش بیرون کشید ▪️ ▪️ روی نعش شاهزاده داشت جان می داد..،آه... شاه را از این مصیبت خواهرش بیرون کشید 🗣 بردیا محمدی (ع) (ع) @madahionline_313
مداحی_آنلاین_روضه_حضرت_علی_اکبر.mp3
7.9M
🎧 روضه | یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید (محرم۱۴۰۲) 🎤 بانوای: حاج منصور_ارضی (علیه السلام) @madahionline_313
مداحی آنلاین - خداحافظ علی اکبر - حدادیان.mp3
4.53M
🎧 تک | ای خدا با چه دلی زینب (محرم ۱۴۰۲) 🎤 بانوای: حاج محمدحسین_حدادیان (علیه السلام) @madahionline_313
حضرت عباس (علیه السلام) تاسوعا به شام تیره ی ما صبحِ روشنا عباس سفینه عشق حسین است و ناخدا عباس تو آن طریقِ نجاتی که می‌رود تا عرش مسیرِ روشنِ توحید تا خدا عباس شروع منقبت توست، انتهای کلام ورای مرتبه ی عشق تا فنا عباس خوشا به آنکه کناره گرفت از دنیا غریبه با همه شد، با تو آشنا عباس به زخمِ خویش نمک گرچه می زنم شادم که دردِ خسته دلان را کند دوا عباس برو به خاکِ حریمش به سجده طوفی کن که بهرِ چشم دلِ ماست توتیا عباس بشوی لوح دل و رو به قبله ی جان کن ز سوز سینه بخوان و بزن صدا عباس بگو تو یکصد و سی و سه مرتبه باعشق به نامِ نامی سلطانِ اولیا عباس مخواه از کرمش کم که لطفِ بسیارش کند به سائلِ خود کیمیا عطا عباس تویی که طعم خجالت چشیده ای آقا اراده کن به نجاتِ من از بلا عباس . گرفت تا به کف آب از شریعه، بر هم ریخت که مستِ عشقِ حسین است هر کجا عباس اگرچه دست ندارد کسی حریفش نیست به تیرِ غمزه بگیرد شکار را عباس میانِ علقمه از هجمه ی کمانداران رسید از همه سو بر سرش بلا عباس دمی که خواست در آرد به زانوانَش تیر عمود از طرفی خورد بی هوا عباس "بلند مرتبه ماهی ز صدر زین افتاد" نمود حقِّ وفا را چنین ادا عباس همین که گفت به مولا أَخا مرا دریاب حسین هم به لبش دم گرفت أَخا عباس عمودِ خیمه ی او را کشید ثارالله به خیمه ناله بلند است: عمو، بیا، عباس 🗣 وحید دکامین (علیه السلام) @madahionline_313
حضرت عباس (علیه السلام) تاسوعا در حرم چشم انتظارانِ فراوان داشت حیف علقمه بی تاب بود آنروز  مهمان داشت حیف سهم آبش را سه روزی سهمِ طفلان کرده بود روی لبها از ترک زخمی نمایان داشت حیف رفت سمت خیمه‌ها  اما هوا تاریک شد علقمه از تیر و تیغ و نیزه باران داشت حیف خَم شده بر مَشک اما دستها را جا گذاشت این پناه خیمه‌ها ردی شتابان داشت حیف یک سه‌شعبه آمد و درجا سه جایش را شکست حیف شد ماه حرم انبوهِ مژگان داشت حیف مَشک را وقتی به دندان داشت چشمش را زدند مَشک را وقتی به دندان داشت دندان داشت حیف کم‌کم از قد رشیدش در مسیرش ریخت ریخت کاشکی این ضربه‌های سخت پایان داشت حیف با سه‌شعبه ناگهان اُفتاد با صورت زمین بین صدها درد ، این دردی سه چندان داشت حیف خورد با صورت زمین  پهلویش اما درد کرد خورد پیش مادری که دست لرزان داشت حیف می‌زدند و دور می‌گشتند و هِی می‌آمدند لشگری که چند‌صد قاری‌ِقرآن داشت حیف تا تکان می‌خورد  جمعیت به هرسو می‌دوید لشگری که تیغ عریان داشت او جان داشت حیف خواهری از  خیمه دارد روسری می‌آورد مادری بی شیر هم  طفلی به دامان داشت حیف دخترک کنج خرابه دست بر مویش کشید با خودش می‌گفت روزی هم عمو  جان داشت حیف 🗣 حسن لطفی (علیه السلام) @madahionline_313
حضرت عباس (علیه السلام) تاسوعا چکنم ماهِ حرم این قمرِ ریخته را تا به آغوش کشم برگ و بر ریخته را دست بر سر بگذارم نگذارم ...ماندم چکنم این بدنِ مختصرِ ریخته را دخترم چشم به راه است جوابش با تو با چه رویی ببرم بال و پرِ ریخته را خم شدم پیشِ دو دستت ، کمرم راست نشد آمدم پیش تو دیدم کمرِ ریخته را دست دارم به کمر ، یا که به سر یا به جگر که نشد جمع کنم چشم ترِ ریخته را مادرم هست ولی اُم‌بنین شکر که نیست خوب شد نیست ببیند پسرِ ریخته را اینهمه تیر به یاد حسن انداخت مرا یادم انداخت لبِ تو جگر ریخته را یک به یک می‌کشم از سینه فقط داد نکش یک به یک تیغه و تیر و تبر ریخته را تو تکانی بخوری کار به غارت نکشد جمع کن جانِ حرم بال و پرِ ریخته را بعدِ ما از دوطرف کاش  سرت جمع کنند که نبندند به سرِ نیزه سرِ ریخته را 🗣 حسن لطفی (ع) (ع) @madahionline_313
حضرت عباس (علیه السلام) تاسوعا ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من دیدی آخر چشم خوردی خوش قد و بالای من! پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم تیرخوردی نیزه خوردی جای زینب جای من قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا بعد ازین هرکس که حرف از تشنگی زد پای من مسجد کوفه ست اینجا یا کنار علقمه؟! فرق عباس است یا فرق سر بابای من انقدر بازو زمین کوبیدی آبم کرده ای داغ تو پشت مرا خم میکند دریای من هیچکس اینگونه در بین اراذل هو نشد.. گریه کن خون گریه کن عباس بر غمهای من این خجالت چه بلایی بر سرت آورده است قدّ  یک طفل است اینجا قامت سقای من دارد از امروز خولی فکر معجر میکند وای بر امروز من ای وای بر فردای من در شلوغی سر بازار بین مستها رو‌نگردان روی نی از دختر تنهای من! 🗣 سید پوریا هاشمی (ع) (ع) به کانال آموزشی صفر تا صد مداحی بپیوندید 👇👇👇👇👇 @madahi313
حضرت عباس (علیه السلام) تاسوعا تمام عرش با هفت آسمان افتاده بر پایش شبانه روز می چرخد زمین دورِ قدمهایش نگاهش نافذ و گیراست مخصوصا دم ِ پیکار صلابت پرور است و مردِ میدان! مثلِ بابایش أباالفضل(ع) است و زانو میزند پیشَش فضیلت ها به میدانِ جوانمردی و غیرت نیست همتایش همینکه راه می آید فراری میشود دشمن أشِدٌاءُ علَیَ الکفّار یعنی قدّ و بالایش مبادا لحظه ای وقتِ غضب شمشیر بردارد که عزرائیل می آید به همراهِ بلایایش دخیلِ دستهایش بود اهل عالمی اما علمدارِ همه عالم؛ رقیه(س) بود دنیایش برای دردمندان یک نخی از چادر زینب(س) به دورِ نسخه می پیچد؛ فدایِ این مداوایش شنیدم از حسین بن علی(ع) دل برده هر لحظه تبرّی و توَلّایش ، تولّی و تبرّایش بنا شد در مصافِ کربلا؛ باشد فقط سقّا به رویِ هر دو چشمش بود دستوراتِ آقایش همین شد که نخورد آب و به جایش تیرِ بی وجدان اصابت کرد بر آن چشم ِ از عصیان مُبرّایش برایش نیزه ها را کاملا با زهر آغشتند زدند و کِل کشیدند و مهیّا شد تماشایش دو دستش شد قلم در علقمه باب الحوائج شد به دستِ حضرتِ زهرا(س) محوّل شد تسلّایش! 🗣 مرضیه عاطفی (علیه السلام) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) شب عاشورا آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط گل کرد در قنوت شما ربّنا فقط تابیده بود عشق به دل‌ها و می‌وزید عطر زلال نافله از خیمه‌ها فقط وقتی نسیمِ گُل‌نَفَسی‌های او وزید پر شد فضای خیمه ز بوی خدا فقط پرسید: می‌روید اگر؟ وقت رفتن است! کوتاه بود پاسختان: ها! کجا؟ فقط «کامل عیار سنگ محک خورده‌ایم ما آغوشمان گشوده به روی بلا فقط پولادِ آبدیدۀ ما را توان گداخت در التهاب حسرت یا لیتنا فقط» بی‌رنگ می‌شدید در آن آزمون سرخ من‌هایتان گرفت از او رنگ ما فقط باور نداشتید اگر عشق را، چرا برداشتند پرده ز چشم شما فقط؟ روزی که آه شیونیان شور خاک داشت زد خیمه گل‌خروش شما در فضا فقط یک کاروان دلید ولی روی نیزه‌هاست سرهایتان در این سفر از هم جدا فقط منظومۀ بلند شهادت سرودنی‌ست با حنجر بریده سر نیزه‌ها فقط زنجیرۀ قیام تو را امتداد داد زینب به حلقه حلقۀ دام بلا فقط بر روی نی چو دید گل‌افشانی تو گفت: می‌خواهد این بهار شکوه تو را فقط از حر مجال شرم گرفته‌ست خنده‌ات یعنی که از تو شِکوِه ندارم، بیا فقط روزی که عشق و عاطفه تاراج می‌شدند سهم تو بود پاره‌ای از بوریا فقط افزون‌تری ز حوصلۀ ما، هزار حیف از تو اگر که داغ بماند به جا فقط قادر به وصف شأنِ اَبَرمردیِ تو نیست: غیرت فقط، گذشت فقط، ابتلا فقط بر قامت شکوه شما قد نمی‌دهد عزت فقط، حماسه فقط، مرحبا فقط گم می‌شود خروش بلند رهایی‌ات در لابه‌لای همهمه و هوی و ها فقط دردا که دشمنان تو را شاد کرده است چون و چرای خیل مسلمان‌نما فقط تا کعبه را مباد که «بیت الصَّنم» کنند باید به این «هُبَل‌زدگان» گفت: «لا» فقط ای از زمان همیشه فراتر که مانده است از تو به یاد، خاطرۀ کربلا فقط هر شعر در رثای تو گفتیم نارساست ای خطبۀ حماسی سُرخت رسا فقط گیرم که ماجرای شما را رقم زدند زور اَلَست با قلم ابتلا، فقط ما را به عمق فاجعه هرگر نمی‌برند دردا و وامصیبت و واویلتا فقط تو مرگ را به سُخره گرفتی کجا رواست تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط؟ خون بود و داغ بود و عطش بود و شعله بود امّا نبود این همۀ ماجرا فقط افتاده از نفس جرس، ای هم‌نفس بیا یک شیون است فاصله تا نینوا فقط او ماند و خون‌حماسۀ او ماند و عشق ماند از ما چرا به جای بماند صدا فقط؟! نازم به این قیام، که تکمیل می‌شود با انقلاب «قائم آل عبا» فقط 🗣 محمد علی مجاهدی (علیه السلام) @madahionline_313
این همه روضه که نُه شب خواندیم شرح حال جگرش بود فقط... 🗣 م نعیم امینی (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) عاشورا این بار آخر است منم روبه روی تو تو سوی من نشستی من هم به سوی تو گریه امان نداد که ما درد دل کنیم جان میرود زچشم من از  گفتگوی تو ای جان من مفارقت از جسم من مکن من روبه قبله ام به خدا روبه روی تو بوسه به حلق تو که زدم شمر خنده کرد ای کاش خنجری نرسد بر گلوی تو برروی تل نشستم و دیدم که ریختند با تیغ و سنگ و دشنه و نیزه به روی تو یک نیزه آه  آمد و نگذاشت ضربه اش تا جوشد از گلوی تو راز مگوی تو در زیر دست و پایی و گم کرده ام تورا در زیر دست پایم و در جستجوی تو سی پاره تن تو زهم مو به مو گسست آشفته گشته  پیکرتو مثل موی تو چیزی نمانده ازتن تو تا بغل کنم دربین سینه ماند فقط آرزوی تو 🗣 موسی علیمرادی (ع) @madahionline_313
✍ امام حسین (علیه السلام) با نيزه روي زَخمِ تو مَرهَم گذاشتند جِسمِ تو را به خاک، چه دَرهَم گذاشتند . من مانده ام چِگونه بِبوسم تَنِ تو را؟! بَس نِيزه پُشتِ نِيزه و بَر هَم گذاشتند . بَر سينه ات نِمونه ی هَرچه سِلاح هست! شَمشير و سَنگ و تيرِ سه پَر هَم گذاشتند . هم داغِ اَكبرِ تو و هم سوز تِشنگی اَصلاً مَگَر بَرات جِگر هَم گذاشتند؟! . آمد زِ مَن رُقَيِّه سُراغِ تو را گِرِفت پُرسيد كه: برای تو سَر هَم گذاشتند...؟ . دَر كيسه هايِشان پُرِ سَر بود و روسَری هَر آنچه بود زيوَر و زَر هَم گذاشتند 🗣 رضا رسول زاده (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) شب عاشورا چه باید گفت با آن کس که می دانی نمیماند به میدان میروی و حرف چندانی نمیماند پیاده شو رقیه را بغل کن این دم آخر به تو بدجور وابسته است می دانی... نمی ماند امان از اشک بی موقع تو را واضح نمیبینم  مجالی غیر از این دیدار پایانی نمی ماند چه با حسرت رباب آن سو به تو خیره شده،بنگر  که عشقِ عاشق و معشوق، پنهانی نمی ماند برایت گریه خواهم کرد آنگونه که بعد از این  سخن از یوسف و یعقوب و کنعانی نمی ماند تو تنها نیستی، اذنم دهی شمشیر میگیرم  که با جنگاوری ام مرد میدانی نمی ماند اگر رخصت دهی گودال را جارو کنم با پلک  که بعد از رفتنت از گریه مژگانی نمی ماند بمان پیشم مرا با رفتنت از من نگیر "ای من" به جان گفتم بدون یار میمانی؟! نمی ماند عزیز فاطمیات حرم! دورت بگردم من سرت خاکی شود، در خیمه سامانی نمی ماند تنت میماند اینجا روی خاک و فکر سر هستم که چیزی از تو در این راه طوالنی نمی ماند به غیر از پیش من پیش کسی قرآن نخوان لطفا وگرنه که برایت هیچ دندانی نمی ماند (ع) @madahionline_313
روز عاشورا گودال پیش من نیزه ها کم آوردند به خدا سر نمیدهم به کسی غیرت الله من خیالت جمع من که معجر نمیدهم به کسی تو اگر که اجازه بدهی خویش را پهلویت می اندازم اگر این چند تا عقب بروند چادرم را رویت می اندازم چقدر میروند و می آیند فرصت زخم بستن من نیست آمدم درد و دل کنم با تو جا برای نشستن من نیست جلویش را بگیر تا بلکه دستم از رو سرم بلند شود تو که شمر را نمیکنی بیرون پس بگو مادرم بلند شود هرکه گیرش نیامده نیزه تکیه بر سنگ دامنش کرده همه دیدند دخترت هم دید شمر رخت تو را تنش کرده 🗣 علی اکبر لطیفیان (ع) @madahionline_313
گودال قتلگاه روضه باز نیمه جان بود و پشتِ مركبِ خود بوسه ای سنگ ، بر جبینش زد نوبت تیر ِحرمله شده بود آه، از پشت زین زمینش زد ناله ای میرسد به هركس كه به تنش تیغ میكشد... نزنید مادرش چنگ میزند به رخش دخترش جیغ میشكد... نزنید نوبت یك حرامزاده شد و نوك سر نیزه اش به سینه نشست وزن خود را به روی نیزه نهاد آنقدر تكیه داد نیزه شكست داس هایی بلند را میدید بین دستِ جماعتی خوشحال از سرِ شیب پیكری را ، وای میكشیدند تا ته گودال تبر و داس و دشنه و شمشیر با تنی خُرد جور می آیند تا بدوزند بر زمین ، از راه نیزه های قطور می آیند شمر دستش پُر است و با پایش بدنش را به پشت میچرخاند نیزه ای را حرامزاده زد و نیزه را بین مشت میچرخاند این وسط چندتا حرامزاده بدنی ریز ریز میكردند با لباسی كه از تنش كَندند تیغشان را تمیز میكردند 🗣 علی اکبر لطیفیان (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) عاشورا می سوخت زیر نور تن زخم دیده اش تاراج گشته پیکر نیزه چشیده اش جاری ست رود سرخ هنوز از گلوی او رد گشته یک سپاه یکایک ز روی او بر پهلویش سیاهی یک چکمه مانده است بر جای جای پیکر او صدمه مانده است خالی ست جای سر، به روی این بدن چرا؟ مانده است روی خاک، تنش بی کفن چرا؟ یعنی کدام نیزه سرش را ربوده است قربانی ِ کدام گناهِ نبوده است؟ پس آن عقیق سرخ سلیمانی اش چه شد؟ با ساربان بگو که مسلمانی اش چه شد؟ بیش از هزار شعله ی زخم است بر تنش رد های بوسه مانده به رگ های گردنش از نعل های تازه تنش بی نصیب نیست این پیکر مقطع الاعضا عجیب نیست؟ تا که سرش به نیزه ی دشمن سوار شد دیگر حریم خیمه به غارت دچار شد نامحرمان دویده به دنبال خیمه ها نزدیک می شوند به خلخال خیمه ها غیرت نمانده است به مردان این دیار با بچه ها بگو که علیکُنَ بالفرار 🗣 حسن کردی (ع) @madahionline_313
دودمه شام غریبان ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ شمع دل می سوزد و شام غریبان امشب است موپریشان زینب است گم شده طفلان  و حیران در بیابان زینب است موپریشان زینب است ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ زینب سوخته دل بی کس و کار است اخا بنگر حال مرا پای طفلان حرم آبله دارداست اخا بنگر حال مرا ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ امشب حرم آل عبا یار ندارد امان از دل زینب مردی به جز از عابد بیمار ندارد امان از دل زینب ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ جان زینب در شب شام غریبان گم شده یاریم کن یاحسین دخترت با گوش پاره در بیابان گم شده یاریم کن یاحسین ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ بین هر خیمه پرستویی خدایی می شود کربلا آتش گرفت صورت پروانه ها کرب بلای می شود کربلا آتش گرفت ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ شمع دل میسوزد و شام غریبان امشب است مو پریشان زینب است گم شده طفلان و حیران در بیابان زینب است   مو پریشان زینب است ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ امشب به صحرا بی کفن  جسم شهیدان است  شام غریبان است امشب نوای کودکان بر بام کیوان است شام غریبان است ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ آسمان کربلا تیره شده واویلتا  حضرت زهرا بیا سر به روی نی تن شه مانده زیر دست و پا حضرت زهرا بیا ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ ای زنان باید به دورِ ذوالجناح شیوَن کنید کار مولا شد تمام بعد از اين رَخت اسارت را دگر بر تن کنید كار مولا شد تمام ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ ای وای از آن وقت و از آن ساعت که زیوَرِ اهلِ حرم شد غارت ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ آسمان خون و، زمين خون و، جهان غوغا شده شام عاشورا شده در غمِ شاه شهيدان روضه خوانْ زهرا شده شام عاشورا شده *** جسم شهيدان بر روی زمین است قلب اسیران زین عزا حزین است 🗣 مجتبی دسترنج ملتمس ◼️هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)◼️ (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) دست و پا می زدی و پا به سرت خورد حسین نیزه ای آمد و روی جگرت خورد حسین چشمت افتاد به مادر که پریشان شده بود چکمه ای آمد و بر چشم ترت خورد حسین خنجر شمر سرت را چقدر کُند برید چقدر مشت و لگد دور و برت خورد حسین هم میان دهنت چوب و ته نیزه شکست هم عصا روی تن محتضرت خورد حسین از نخ پیرهن کهنهء جسمت نگذشت آن که نان از سر باغ پدرت خورد حسین تا لباس تو در آمد ز تنت آب شدی بعد بر معجر زینب نظرت خورد حسین 🗣 رضا دین پرور (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) عاشورا به نقل راویان روزی تورا در کربلا کشتند تو را در گودی مقتل، به ذبحی از قفا کشتند برای وعده های پوچ: مشتی گندم و درهم تو را ای خون بهایت جل اعلی بی بها کشتند رفیق روزهای کودکی بود آنکه سنگت زد تو را ای غربت مرفوع مشتی آشنا کشتند تویی آن آخرین نور کسا در ظلمت هستی تورا ای طهرِ مطلق! حافظان إنّما کشتند تویی از احمد؛ آری هر دو را خاموش می‌خواهند تو را با نیزه، او را با کنایه بی صدا کشتند شگفتا!! ابن ملجم ها تو را ای وارث مولا شبیه حیدر کرار با فرق دوتا کشتند شبیه مادرت در لحظه‌ی بین در و دیوار میان گودی مقتل تو را در تنگنا کشتند الا ای آنکه روزت مثل روز هیچ مردی نیست که با سوز جگر آری شبیه مجتبی کشتند هلا ای کشته‌ی روز دوشنبه، کی در عاشورا که یعنی روز غصب حق خیر الاوصیا کشتند بیابان کی محل قتل شاه اولیا بوده است تو را در باغ های حول یثرب اشقیا کشتند به ما گفتند زیر آفتابی داغ جان دادی نه بی شک در شبی در سایبانی در خفا کشتند قریش و اوس و خزرج ریختند آن روز خونت را که میگوید تو را آن کوفیان بی وفا کشتند تو را ، آن هر دو ملعون غاصبان اول و ثانی تو را مولای من آن روز بین کوچه ها کشتند تو را آن هر دو زن آن فتنگان دختر فتنه تو را کشتند آن ها که رسول الله را کشتند 🗣 سیدمحمدحسین حسینی (زخم) (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) مجلس ختم تو از ظهر به شب طول کشید همه با صبر به گودال تشرّف کردند جا برای بقیه در صف گودال نبود همه جا دور و برت را که تصرف کردند تیغ های کجشان سمت تو بردند پناه بغلت کرده و اظهار تأسف کردند داد تشکیل صف تسلیتی دشنهٔ شمر دشنه ها هم به گلوی تو توقف کردند زخم و آزار که آسان به تو دادند اما همه در یاری ات احساس تکلف کردند بس که جنجال شد آنجا سر قربانی تو همه در حکم سر ذبح، تخلف کردند پسر ساقی کوثر ، تو که عطشان بودی قاتلان تو به هم آب تعارف کردند... 🗣 حیدر کمالی نژاد (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور حال و هوای نافله پیداست در تنور دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست امشب نماز یار فُراداست در تنور هر ندبه عاشقانه به معراج می‌رود انگار شور مسجدالاقصاست در تنور! خاکستر است و شعله و پروانه‌ای که سوخت امشب تمام عشق همین جاست، در تنور اینجا مدینه نیست ولی با هزار غم دست دعای فاطمه بالاست در تنور! این زادهٔ خلیل که جانش به باغ سوخت غم را چگونه باز پذیراست در تنور؟! از اشک‌های تب‌زده طوفان به‌پا شده‌ست ای نوح! این تلاطم دریاست در تنور! با داغ جاودانهٔ تاریخ آشناست باغ شقایقی که شکوفاست در تنور این سَر که آفتاب سرافراز عالم است روشن‌ترین مفسّر فرداست در تنور دیگر چرا ز واقعه باید خبر گرفت وقتی که عمق حادثه پیداست در تنور! 🗣 جواد محمد زمانی (ع) @madahionline_313
امام حسین (علیه السلام) ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ناراحتم زیاد نماندم کنار تو شمر آمد و برای نشستن زمان نبود هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است مانند من غریب دراین‌ کاروان نبود ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت ای کاش بین قافله ای ساربان نبود ماندم چرا به زور کشیدند از تنت آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود گفتم به آفتاب نتابد روی تنت شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود با لشگری برای سرت جنگ کرده ام پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود دیروز شش برادر کرار داشتم امروز دور خواهر تو جز سنان نبود آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک جای تن تو برروی ریگ‌ روان نبود لعنت به این سفر که بدون تو میروم تنها شدن که حق من نیمه جان نبود باد صبا ببر به نجف روضه مرا روضه بخوان که دخت علی در امان نبود ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است اما دگر اسیر شدن رسممان نبود 🗣 سید پوریا هاشمی (ع) @madahionline_313
حضرت زینب (سلام الله علیها) شد غرق در غم روزگارت عمه جانم خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم بر روی تل، در غربتِ شام غریبان ایکاش بودم در کنارت عمه جانم تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی مرهم برای حال زارت عمه جانم جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی دیدم گره خورده به کارت عمه جانم مانند قلبت چند جای چادرت سوخت در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم چشم عمو عباسمان را دور دیدند شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم بین تمام داغ هایی را که دیدی می سوزم از داغ اسارت عمه جانم! 🗣 مرضیه عاطفی (ع) @madahionline_313