eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
114 ویدیو
25 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 ۸. من به لطف خدا دوتا پسر دارم ۶.۵ و۳ ساله و تا چندماه دیگه ان شاالله پسر سومم رو بغل میگیرم. الحمدلله تا حالا خیلی کم آوردیم ولی بارها دیدم به تار مو رسیده، اما همون لحظه از یک جایی برامون رسیده. به همسرم هم گفتم دقت کردی هروقت کم آوردیم برامون رسیده؟؟!! اینم بگم من قبلا کارمند پیمانی بودم که با تولد پسر بزرگم استعفا دادم و الانم فقط درآمد همسرم هست. خیییلی سرزنش شدم از این بابت ولی هیچوقت به تصمیمم شک نکردم برای صرفه جویی در هزینه های بچه ها خب چون هر سه پسرهستند یک بار هزینه لباس کردیم😅 به خواهرم گفته بودم سومی اگر عاقل باشه دختر میشه؛ ولی خوب اونم پسر شد😁 وقتی تعداد بچه ها زیاد بشه خود به خود بچه ها قانع بار میان و توقع هرچیزی رو ندارن. لطف خدابود که وقتی پسر بزرگم دو سالش بود دوره خیاطی رفتم و هر سال برای کل خانواده خیاطی میکنم و همین کلی تو هزینه‌ها صرفه‌جویی میکنه. مثلا سال گذشته خواهرم نزدیک به ۸ میلیون هزینه لباس نو کرده بود، اما من تقریبا با ۱ تومن تونستم برای خودم و همسرم و بچه ها لباس نو تهیه کنم که این ها همه از برکت و لطف خدا هست🥰🤲🏻
🔷 ۹. ما وقتی ازدواج کردیم همسرم شغل مناسبی نداشت. با اعتماد بر خدا ازدواج کردیم. بنا به دلایلی از آوردن فرزند تا دوسال و نیم خودداری کردیم. روزی که تصمیممون برای صاحب فرزند شدن قطعی شد، فرداش به طور معجزه آسایی یه شغل رسمی برای همسرم مهیا شد. هرچند بعدش که باردار شدم اون دختر رو از دست دادیم، هنوز بعد از دوسال برکاتش جاریه. توصیه‌ام هم به جوونا اینه که برای آوردن فرزند اولی دل‌دل نکنن چون آدم نمیدونه بعدش چی میشه... برامون دعا کنین خدا‌ نسل سالم و صالح بهمون بده.
🔷 ۱۰. برکت اولین هدیه خدا (پسرم) آرامش و بزرگ شدن ما بود تنش ها کمتر شد و مهر و محبت بیشتر انگار یه چسب خیلی قوی بود که بین من و همسرم بوجود اومد. از برکت دومین هدیه خدا (دخترم) بطور معجزه وار خونه دار شدیم. درحالیکه اصلا قابل تصور نبود برامون.‌ و بعدش هم ماشین گرفتیم و اما برکت سومین هدیه (پسر نقلی) ارتقای ماشین و مهم‌ترینش بزرگ شدن روحی خودم بود. انگار ده سال رشد کردم و قوی شدم و دیدم عوض شد. و الحمدلله همه مون پای ثابت روضه امام حسین شدیم. خدا رو هزاران بار شکر. در آخر از نظر مادی شاید کمی سخت باشه ولی به قول معروف به مو می رسد ولی پاره نمی شه مطمئنم صاحب این نعمت ها و رحمت های قشنگ از یه جایی می رسونه. چشممون به بالاست🥰🥰
🔷 ۱۱. من یه مامان دهه هفتادی صاحب سه تا دسته گل همسرم طلبه هستن و ۴ ماهه استخدام آموزش و پروش شدن خبر قبولی همسرم درست وقتی بهم رسید که برای زایمان پسرم رفته بودم بیمارستان. اینو من روزی پسرم میدونم. روزی دیگه‌م این بود که تازه دو روزه یه گوشی مدل بالا همسرم بهم خریده 😍 تو دخترم دومم هم بعد از چند ماه از به دنیا اومدنش، صاحب ماشین شدیم. انشالله امید دارم تو چهارمی هم صاحب خونه میشیم☺️
🔷 ۱۲. من بچه ی پنجمم رو باردارم وقتی سه تا بچه داشتم خیلی جاها نمیتونستم درست هزینه کنم و مشکل از خودم بود ولی باور میکنید وقتی چهارمی رو باردار شدم انگار درهای رزق و روزی به یکباره برام باز شدند انگار به بلوغ فکری و مالی رسیدم میدونید رزق و روزی بعضی جاها برمیگرده به نگرش خودمون نسبت به خرید کردن مثلا من فکر میکردم اگه لباس ارزون و بی کیفیت بخرم خیلی دارم صرفه جویی میکنم. درحالی که همون لباس زود پاره و بی استفاده میشه ولی بعد دیدم اگه یه بار خرید درست داشته باشم بهتر از چند بار خرید ارزون و بی کیفیته یا مثلا تا قبل از بچه چهارمم نمیتونستم درست از همسرم تقاضا کنم برای خرید. ولی بعد یه نکاتی رو یاد گرفتم که چجوری باید همسرم رو برای داشتن فلان چیز قانع کنم.
🔷 ۱۳. ما چون همسرم نظامی هست بهمون میگن شما که نون رهبری رو میخورید ولی من برکت این چهار تا بچه رو به وضوح تو زندگیمون میبینم. حتی چهارمی که اومد انگار برکت چهل برابر شد. قبلا اگه بچه‌ها با هم مریض میشدن پول دکتر یکیشون رو دیگه نداشتیم ولی از وقتی چهارمی رو باردار شدم وفور نعمت رو میبینم حتی به بچه‌های بزرگترم میگم شما اگه دوچرخه برات خریدیم و یا آبجی رو مدرسه قرآنی تونستیم بفرستیم به خاطر آبجی کوچولو هست.😍
🔷 ۱۴. پسر اولم رو که باردار بودم، همسرم استخدام رسمی در محل کارشون شدن. همینطور یک منزل خوب برای اجاره پیدا کردیم و به اونجا نقل مکان کردیم. صاحب خونه بازسازی و تعمیرات خونه رو انجام دادن و اونقدر با ما راه اومدن که هنوز هم الحمدلله بعد از گذشت حدود 11سال در این خانه زندگی میکنیم☺️🙏 پسردومم قبل از اینکه بدنیا بیان صاحب ماشین شدیم و از برکت وجودش گشایش مالی برامون فراهم شد اما رزق و روزی معنویش خیلی خیلی بیشتر بود برامون و فقط خدا داند و بس...☺️☺️🤲🤲 و دختر گلمون هم از زمان بارداریم برکتهای فراوانی همراه داشت. مثل عوض کردن مدل ماشین و ارتقای شغلی همسرم و سرمایه گذاری... الحمدلله که خدا منت گذاشت بر ما و نگهداری بندگانش رو به ما سپرد و برکاتشون هم برای ما فرستادن.🤲🤲🤲
🔷 ۱۵. من ۲۵ سالمه. اولین بار تو ۲۲ سالگی مادر شدم با کلی شوق و علاقه... از نظر مادی بخوام بگم، تا قبل اینکه بادار بشم ما دنبال ماشین بودیم. خیلی گشتیم که یه ماشین مدل پایین بگیریم تا با پولمون جور باشه. حتی تو یه شهر دیگه رفتیم برای معامله یه پراید مدل ۸۶ ولی جور نشد... دخترمو که باردار بودم بعد از چندیییین بار ثبت نام، تو قرعه کشی ماشین اسممون در اومد و چند ماه بعد تولد دخترم ماشین رو تحویل گرفتیم. اصلا فکرشم نمیکردیم بتونیم ماشین صفر بگیریم😍(الحمدالله) الان دختر دومم رو هم دارم و ۱ ماهشه. از وقتی اومده، روزی های ریز ریزی زیادی قسمتمون شده. مثلا یه دونه ریزشو بگم🙂 همسرم به تازگی با یه بنده خدایی دوست شدن. ایشون وقتی شنیدن ما دختردار شدیم از شدت علاقه ای که به بچه‌ها، خصوصا دختر دارن هم هدیه نسبتا سنگینی برامون آوردن، و هم از روی ذوق، حدود نیم کیلو مغز درجه یک، که خب واقعا برای بعد زایمان چیز مقوی بود. شکر خدا روزی بچه ها میرسه ماهم از قِبَل اونا روزی میخوریم... از نظر اخلاقی هم چیزی که من همیشه باهاش مشکل داشتم، کنترل خشم بود. و الحمدلله الان با وجود دوتا بچه زیر سه سال، واقعا دارم عملی خودمو رشد میدم هرچند گاها از دستم در میره. و این هم از رزق‌های معنوی هست که خدا به خاطر بچه‌ها داده یه چیز دیگه کنترل پرخوابیم بود. قبل بچه دار شدن من آدم ذلیل خوابی بودم. (کسی بودم که اون دوران که ماه رمضون تو تابستون بود از سحر تا ساعت ۴ بعدازظهر خواب بودم بعدش بلند میشدم نماز ظهر و عصر رو میخوندم البته کسی هم نبودم که شب تا سحر رو بیدار بمونم😂)... که واقعا این موضوع رو دوس نداشتم ... و الان الحمدالله به لطف بچه ها و شب زنده داریا😄بیدار بودن برام راحت تر شده😄 آها راستی ... مادر شدن برای من اعتماد به نفس هم آورده 😊
🔷 ۱۶. ما بعد از تولد دخترم ماشین مونو عوض کردیم و مدلش رفت بالاتر، همون ماهی که قرار بود به دنیا بیاد حقوق شوهرم دو برابر واریز شد براشون و ما متعجب بودیم از روزی این بچه 😍 سر دختر دومم، یکی از اقوام گفت دختر دوم خیلی خوش روزی تره و باباشو حاجی میکنه 😍باورتون میشه به یک ماه نرسیده به شوهرم زنگ زدن از محل کارش که بیا برو حج؟ 😳😳 ینی ما دیگه واقعا از روزی عجیب و غریب بچه ها در حیرتیم😱 بعد از اینکه باباش حاجی شد به همون فامیل مون گفتم حرفتون درست دراومد!! گفت حالا مونده!! خونتونم بزرگ تر میکنه این دختر!! 😍و من نشسته ام منتظر خونه بزرگترم 😌سال جدید میخوام اسباب کشی کنم ان شاء الله 🤲❤️
🔷 ۱۷. من به لطف خدا مادر ۴ فرزند هستم که هر کدومش به جای خودش برکت و خیر فراوان داشته فرزند اول مون که باردار شدم تازه تونسته بودیم ی خونه بخریم و مشکلات زیادی داشتیم اون زمان فکر میکردم که حالا ی بچه دنیا اومد با این اوضاع اقتصادی که داریم چجوری زندگی ادامه بدیم ولی تا به دنیا اومد واقعا برکت بود که به خونه ی ما روانه شد شغل همسرم کشاورزی هست همون سال محصولات ما چند برابر شد و خدا اینقدر بهمون برکت داد که خودمون هم باور نمیکردیم 🥰 فرزند دوم که باردار شدم ماشین خریدیم و یه سفر کربلا خانوادگی نصیب و روزی ما شد فرزند سوم که باردار شدم ی اتفاق برامون افتاد که شکست مالی بود🥺 و از طرفی دیگه هم طعنه های مردم بود که میگفتن چه خبرتون هست بچه های پشت سرهم مگه جایزه بهتون میدهند 😔 ولی خدا اینقدر قشنگ و به موقع باز در رحمت باز کرد که زندگی ما دچار تحولات قشنگ و اتفاقات خوب شد و روزی همچنان فراوان برامون میامد و اصلا ی لحظه سختی متوجه نمیشدیم 🥰 فرزند چهارم که دیگه کلی تحول تو زندگیمون ایجاد کرد. واقعا برکت وجود بچه ها جوری هست که همه اطرافیان تعجب میکنند که ما با این درآمد کم چطوری زندگی میکنیم و خیلیا میگن شما لابد از جایی دیگه بهتون میرسه 😁 و منم میگم بله به لطف خدا و وجود این بچه ها خداوند خودش از جایی که فکرش هم نمیکنیم روزی میرساند
🔷 ۱۸. وقتی ۲۲ ساله بودم از بین خاستگارایی که از نظر جایگاه شغلی خیلییی خوب بودن همسرم رو که هیچ شغلی نداشتن انتخاب کردم. چون ملاک اصلیم دین و ایمان و تربیت خانوادگی بود. خانواده ها تا جایی که دستشون میومد، کمکمون کردن و خودمون هم متوقع نبودیم و کنار هم دلمون خوش بود. با درآمدی که از کارای هنری کوچیک بدست میاوردیم گذران زندگی میکردیم. شش ماه بعد از عروسی باردار شدم. از برکت وجود نی نی، همسرم خیلیییی اتفاقی توی یه شرکت خصوصی مشغول به کار شدن😍 حقوقش زیاد نبود، ولی خیلی برکت داشت و ما با همون حقوق کم، کلی کار میکردیم، تفریح میرفتیم و مهمونی میدادیم. هیچ کس باورش نمیشد ما فقط اینقدر درآمد داریم.☺️ بعدش که گل پسرمون به دنیا اومد همسرم یه شغل دیگه پیدا کردن با درآمد خیلیییی بهتر 😍 من خودم وقتی این شرایطمون رو به یاد میارم اشک شوق میریزم که خدا از برکت وجود گل پسرمون نذاشت هیچ جوره کم بیاریم. الان هرکدوم از همسن و سال هام ازم می پرسن تو این گرونیا و سختی های زندگی، از متاهلی و بچه داری راضی هستی؟ میگم کاش همسرم زودتر میومدن خاستگاری و من زودتر اینها ازدواج میکردم. چون خیلی برکات داره و آدم به مرور متوجه میشه که با توکل به خدا آدم چقدر پیشرفت میکنه😍😍
سلام مجدد به مامانا لابلای پیامها، از این مدل پیام ها هم بود که میذارم.
🔷 ۱۹. منم میخواستم تجربه بفرستم راستش من چهارمین بچم رو باردارم تو ۳۰ سالگی. به خاطر امام زمانم❤️ راستش ما تو خونه ۴۰متری بالای خونه پدرشوهرم زندگی میکنیم که دستشوییش پایینه و هزار دردسر داریم. چندین ساله میخوایم خونه بسازیم ولی گره هایی میخوره که واقعا ناامید میشیم. فردا دیگه آخرین تلاش های ما برا خونه دار شدنه اگه نشه دیگه نمیدونم چیکار کنیم. بعضی موقع‌ها ناشکری میکنم، میگم پس کو رزق بچه‌ها؟😞 و شوهرم میگه رزق که فقط مادی نیست... ولی خسته‌م. با ۳ تا بچه، خونه کوچیک، با مادرشوهر و کمبود امکانات و جا... چهارمی رو هم باردارم و به کسی هم نگفتم. دلم میخواد فردا پیام بدم بگم خونه جور شده... این پیام فقط دلی بود ببخشید...
🔷 ۲۰. برای من این رزق «خود بچه ها» بوده چون با تولد هر کدوم کلی ضرر مالی کردیم 🤣 شاید بگم کسی باورش نشه... اما معامله امون با خدا کلی سود معنوی داشت برامون. میخوام بگم لزوما اینطور نیست که با هر بچه وضع مالی بهتر بشه، اما اینطور هست که به خدا نزدیکتر بشی حتی تو بارداری دوم من اتفاقی افتاد که هنوز که پسرم ۱.۵ ساله است، شوهرم نتونسته بلند بشه. دو تا خونه و یه ماشین داشتیم که الان هیچکدومو نداریم. با ماهی ۱۰ میلیون بدهی ولی الانم فکر میکنیم بچه ها بزرگترین نعمت های زندگیمونن.
🔷 ۲۱. در مورد این تجربیاتی که درباره رزق و روزی ارسال می کنن، می خواستم این تجربه متفاوت رو بگم! منم زود بچه دار شدم و دوست داشتم تعداد بچه ها حداقل ۴ تا باشه! فاصله دو تا پسرام هم ۳ ساله. یعنی سعی کردم فاصله کم باشه. بچه ی اولم که بدنیا اومد خدا رو شکر بعد از ۹ ماه از یه خونه ی کوچیک رفتیم و تونستیم خونه ی بزرگتر اجاره کنیم. ولی وقتی پسر کوچکم بدنیا اومد زندگیمون از این رو به اون رو شد!!! مجبور شدیم از اون خونه بلند بشیم و ۳ماه من با دو تا بچه ۳ ساله و ۵۰ روزه آواره بودم! دچار افسردگی بعد از زایمان و اضطراب خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی شدید شدم که هنوزم بعد از ۵سال آسیب جسمیش باهام هست. بعد از ۳ ماه هم رفتیم تو خونه ای که تقریبا نیمه کار بود و تا یک سال و نیم وضع خوبی نداشتیم!!! البته الان خدا رو شکر خونه داریم ماشین داریم وشرایط خوبی داریم، ولی بعد ۵ سال، وقتی به بچه فکر می کنم، اضطراب شدید می گیرم و حاضر نیستم دیگه بچه دار بشم! اون زمان که حالم خوب نبود، با خودم می گفتم این شرایط می خواست برای ما پیش بیاد. ولی اگه بچه نداشتم یا فقط همین یکی رو داشتم، می تونستم خیلی بهتر مدیریت کنم. چقدر هم حرف شنیدم که شما که مستأجر بودید برای چی زود بچه اوردید؟ چرا پشت هم؟ و این شرایط من رو بدتر می کرد... حالا می خواستم بگم همیشه اینجوری نیست که بچه بیاد زندگی متحول بشه و آدم وضع مالیش خوب بشه! ممکنه دچار مشکلات هم بشه! حالا این مطلب رو نوشتم نمی خواستم که تو کانال بذارید! چون ضد فرزند آوریه😜 همینجوری مطالب رو می خوندم نمی دونم چرا یاد خودم افتادم!
🔷 ۲۲. وقتی بار اول باردار شدم انتظار داشتم از زمین و آسمون برا زندگیمون رزق و روزی و برکت بباره اما هیچ اتفاقی نیفتاد و نه از رزق مادی و نه رزق معنوی نصیبی نبردیم بار دوم که خیلی بدتر بود و برای گذران زندگی و خرج بچه همون روز اول دنیا اومدنش مجبورشدم تنها طلاهای باقیمونده ی زندگیمون رو بفروشیم اوضاع سختی بود درهای زمین و آسمون به رومون بسته بود با این حال دلم دنبال سومی بود. بعد از بارداری، طعنه ها و چراهای زیادی شنیدم ولی اهمیت ندادم. البته که بیشترشون از سر دلسوزی و اکثرا هم بحث مسائل مالی بود. بیکاری همسرم، مستاجری زندگی زیر خط فقر. سومی هم رزق مادی خاصی نداشت و همچنان میگذشت اما به سختی. ولی من دلم میخواست دخترم خواهر داشته باشه درسته بهره ای از مال دنیا نبردم اما نمیخواستم به این خاطر خودمو از نعمت فرزند بیشتر محروم کنم. شدیدا درتنگنای مالی بودیم ولی برای بارداری چهارم اقدام کردم. تا ماه هفت به کسی نگفتم باردارم. خوبیش این بود که غربت نشین بودم و مجبور نبودم هر روز طعنه و کنایه ی بقیه رو گوش بدم. البته حاضر جواب هم بودمو با شوخی جواب همه رو میدادم ولی دلم هم از حرفاشون میگرفت...😔 با بارداری چهارم یکی از دوستان منزلشون رو با قیمت مناسب در اختیار ما گذاشتند و همسرم هم به صورت پاره وقت سرکار رفتند و علاوه براون از درو دیوار رزق و روزی و برکت میریخت همون چیزی رو که من برای بچه ی اولم انتظار داشتم و میسر نشد الحمدالله اوضاع خیلی بهترشد یک رشد حدداقلی در زندگی داشتیم هم معنوی و هم مادی. الان از نظر اقتصادی هنوز خیلی در تنگنا هستیم ولی الحمدالله با قناعت زندگی میکنیم و دستمون پیش کسی دراز نیست و با داشتن چهار فرزند جای خالی یک نوزاد رو توخونمون خیلی احساس میکنم😌 اما همسرم به شدت مخالف هستند و اعتقاد دارند تا خونه‌ای از خودمون نداشته باشیم نباید به فکر بچه های بیشتری بشیم. این هم بخاطر سخت گیری صاحبخانه هاست که به بچه دارها خونه نمیدن...
🔷 ۲۳. من مادر پنج فرزند هستم. تو زندگی یاد گرفتم که رزق و روزی که خدا وعده داده، خیلی وسیع تر از اونیه که فکر میکنیم و همش تو مادیات خلاصه نمیشه. سر فرزند اول پدر همسرم منزلی خریدن و ما بعد چندین سال اسباب کشی از مستأجری درومدیم. سر فرزند دوم الحمدلله خودمون خونه دار شدیم و به اونجا نقل مکان کردیم. اما سر سومی و چهارمی (که دوقلو هستن)، اتفاقی افتاد که کل سرمایه زندگیمون رو از دست دادیم؛ حتی خونه... اما رزق و روزی اونا خیلی خاصتر بود. رزق معنوی تو زندگیمون سرازیر شده بود. نگاهمون به زندگی و اولویتهاش، هدفهاش و ... عوض شده بود الحمدلله با همه آسیب جدی مالی که دیدیم هیچ‌وقت لنگ نموندیم. ولی فهمیدیم تو این عالم رزقهای بسیار مهمتری هست که انشالله روزی هممون بشه مال و ثروت راحت جایگزین میشه سلامتی، ایمان، معنویت و رضایت قلبی از زندگی، رزق بسیار مهمتریه.
🔷 ۲۴. من مادر چهار فرزندم😍 دو تا دوقلو ۱۱ ساله و ۲.۵ ساله. وقتی باردار بودم خیلی معجزه دیدم. سر پسرای اولم همسرم ارتقای شغلی عالی پیدا کردن و تو سه سالگی‌شون خودم پرستار رسمی بیمارستانی تو شهرمون شدم. تو ایام کرونا که بارها بیمار کرونایی داشتیم، باردار شدم و بازم دوقلو که خداروشکر یکی از بچه ها دختر بود🥰 و بسیار پر برکت😍 از قدم بچه ها تونستیم خونه بزرگ سه خوابه بطور باورنکردنی بخریم. الان هم الحمدلله با سعی و تلاش و همکاری همسرم بعد از دوسال مرخصی زایمان و بدون حقوق، مجدد سرکار میرم. و با وجود مشکلات، از زندگی و داشتن چهار تا گل راضیم و بسیار بسیار خیر و برکتشون تو زندگیمون جاری هست🍃🙏
🔷 ۲۵. ما هم الحمدلله 3 تا فرزند داریم که با تولد هر کدام، ماشین، خانه و زمین رو یا خریدیم یا اونی که داشتیم بهترش کردیم. همینطور شغل همسرم به وضوح تغییر کرد و درآمدمون الحمدلله بالا رفت. همه اینا خیلییی خوب بودن، ولی از اینا مهمتر این بود که با ورود فرزند سومم، اخلاق من و همسرم، صبوری‌مون در مورد گریه بچه ها و... خیلی بهتر شد. منظورم هم اینه که اگه مادری هستیم که تو تربیت بچه ها کم آوردیم، بچه ها اذیت میکنن و...، راه‌حلش بی خیال بچه ی بعدی شدن نیست. راه حلش، بعد از مشاوره و تصمیم بر اصلاح و مدد خواستن از خدا و دعا و...، شاید فرزند بعدی باشه. تصمیم به آوردن و میزبان شدن از یک روح پاک و فطرت ملکوتی، تو خونه میتونه خیلیی برکات زیادی داشته باشه که شاید سازوکارش رو ما ندونیم و نفهمیم ولی تاثیرش رو میتونیم درک کنیم
🔷 ۲۶. من مادر ۳ فرزند هستم. وقتی ازدواج کردیم از صفر شروع کردیم. همسرم تو شهر غریب دکتری قبول شد، منم که فارغ‌التحصیل داروسازی بودم، طرحم رو شروع کردم. با اینکه شرایط شغلی خوبی داشتم ولی زود بچه دار شدیم. قبل تولد دخترم صاحب ماشین شدیم و خونه ای اجاره کردیم که توند سال زندگی در اونجا، اجاره‌مون زیاد نشد که رزق دخترم میدونم. بعد تولد بچه دومم، دکتری همسرم تموم شد و دنبال هیئت علمی شدن بود، که با مانع تراشی بعضی ها نشد. ولی با لطف خدای مهربونم خیلی سریع یه شغل خوب تو تهران، به طور معجزه آسا براش پیدا شد و ما که اصلا فکرش رو نمی‌کردیم تونستیم بیایم تهران نزدیک خانواده. حقوقشم بهتر از هیئت علمی بود. من تو این مدت، تا ۲_۱ سالگی پیش فرزندانم بودم. بعد اگه شرایط جور بود و محل کار نزدیک پیدا میکردم، مشغول به کار میشدم. اکثرا هم کار با شرایط خوب، در وقت مناسبش پیدا میشد. بعد به دنیا اومدن فرزند سومم حقوق همسرم دو برابر شد، که مبلغش بیشتر از سرکار رفتن دوتامون قبل از زایمانم میشد که واقعا روزی بچه هام بود. همینطور به تألیف خدا تونستیم صاحب خونه بشیم در کنار توفیقات همسرم توی حل مشکلات شرکتشون... خلاصه الطاف خدا بهمون زیاد بوده. اینم شاید به خاطر اعتمادی بود که ما به خدای مهربونمون داریم. اینکه به خاطر درآمد خوبم، مانع فرزند آوری نشدم و خدا خودش برامون جبران کرد و صد البته که لذتهای معنویش هزار برابر بیشتره . اگه خدا هیچ کدوم از این روزیهای مادی رو هم نمیداد باز هزار برابر روزی های معنوی و لذت های شیرین داره که حیفه خودمون رو به خاطر مادیات محروم کنیم.
🔷 ۲۷. من وقتی باردار شدم، سال۹۹حقوق همسرم سه و نیم میلیون بود و چون دانشجو هم بود نمیتونست تمام وقت کار کنه. این در حالی بود که به خاطر نگرانی‌هایی که وجود داشت، برای سونوگرافی ها حدود ۷۰۰ تومن باید خرج می کردیم. بعد تولد پسرم، همسرم شغل جدیدی نصیبش شد که حقوقش شد ۱۵ تومن بود و بیمه هم شد. اینها حساب مادی شونه. اما اینکه خدا بهمون چه سعادتی میده که کنار امانت خودش، روی خودمون هم خودسازی بکنیم و‌ مادرشدن رو‌ رزق و‌ روزی مون می کنه واقعا با هیچ پول و سکه ای قابل محاسبه نیست.
🔷 ۲۸. من بارداری اولمه. به طرز شگفت انگیزی ورود برکت مالی به زندگیم رو دیدم. تا همین چند ماه پیش وسط ماه یا حداکثر قبل اتمام ماه پولامون تموم میشد. الان الحمدلله به بهانه های مختلف پول دستمون میاد. رابطه مونم با هم خیلی بهتر شده و اینم به وضوح برکت بچه است.
آماده باشید تا چند دقیقه دیگه میخوام یه تجربه عجیب رو بذارم.
🔷 ۲۹. ما بچه اولمون که به دنیا اومد خیلی زود تونستیم یه ماشین بخریم و یه خونه خوبم اجاره کردیم. اما شش ماهگی پسرم بود که از شوهرم کلاهبرداری شد. شوهرم میلیاردی بدهکار شد.😓 اوضاع خیلی بد شد و هرچی داشتیم و نداشتیم از دست دادیم. به شدت مورد طعن و کنایه فامیل و آشنا بودیم. و اتفاقات خیلی بدی برامون افتاد که بخوام ریزشو بگم یه کتاب میشه. شوهرم با مدرک دکتری افتاد زندان. ولی خدا خیر بده پدر و مادرشونو که حتی یک لحظه ما رو تنها نگذاشتن. بعدم به خاطر سو سابقه دیگه نمیتونست کار پیدا کنه. شوهرم خیلی این در اون در زد. از خرید فروش و آجیل و رفتن دنبال خرید و فروش زمین تا پرورش ماهی، که اونم دزد شبونه ماهیا رو برد و فقط دوباره ضرر کرد. بنده خدا آدم پر تلاشیه و هیچ وقت نمیگفت نمیشه. هر کاری که احساس میکرد ممکنه به درآمد برسه انجام میداد. تو این مدت من خیلی دوست داشتم که دوباره بچه‌دار شم. اما شوهرم قبول نمیکرد و میگفت اوضاعمون خیلی بده. حتی یه وقتی به یه جایی رسیده بودیم که شوهرم هزارتومن نداشت که نون بخره. اینم جالبه بگم که همون موقع از بانک به حساب من جایزه هفتاد هزار تومنی در اومد؛ و اونجا خدا رو به چشم دیدیم ما. (همسرم چون همه حساباش بسته شده بود، از حساب من استفاده میکرد. هر از گاهی بالاخره پولی میومد و میرفت. ولی اون زمان هیچ پولی تو حساب نبود.) از طرفی ما به خاطر نداری مجبور شده بودیم بریم یه خونه زندگی کنیم که کلا سی متر بود و حتی یه اتاق خواب کوچیکم نداشت. اوضاع همینطور داغون بود تا اینکه پسرم هفت ساله شد و من از تنهاییش خیلی ناراحت بودم.🥺 هر جور بود شوهرمو راضی کردم برای بچه دوم. اولش بارداری پوچ بود و سقط شد. ولی بعد دوباره باردار شدم. بچه دوم که به دنیا اومد، از برکت وجودش یه شغل خیلی خوب به شوهرم پیشنهاد شد؛ ولی تو یه شهر دیگه. شوهرم مردد بود، ولی من مجابش کردم که باید بری. من با این سختی میسازم. توکل بر خدا پسرم از نبود باباش خیلی ناراحت بود. چه شبایی که تو بغل هم گریه میکردیم😢😢 یه کم اوضاع مالی بهتر شد، اما هنوز جوابگو نبود. مثلا من بچه رو پوشک نمیکردم و کهنه میبستم. وقتی خواهر و مادرم متوجه شدن، گفتم چه کاریه. من پول پوشک رو پس انداز میکنم واسه خودم😏 بدهی سر جاش بود. مشکلات دیگه هم جای خود تلویزیونمون خراب شد. دندونام داغون شدن و پول نداشتیم درست کنیم. حتی چند تا از دندونام، به خاطر پوسیگی بیش از حد شکست.🥺 تا اینکه تو ۹ ماهگی بچه دوم، خدا خواسته باردار شدم. هم بسیار خوشحال بودم که فاصله سنی‌شون کم میشه، هم به شدت نگران... هیچوقت نگران روزیشون نبودم. یه اطمینان قلبی داشتم که خدا میرسونه🥰 فقط نگران این بودم که دست تنها، تو این خونه که برای دستشویی و حموم، باید کلی پله بالا پایین کنم، چطور میخوام دوتا بچه شیرخوار و یه بچه مدرسه ای که مدرسه ش مجازی بود رو مدیریت کنم.🥺 اون موقع همسرم سربازی میرفت و الحمدلله از پا قدم بچه‌ها، حقوق سربازا بیشتر شد و به ما بیمه دادن. و هزینه های بارداری سوم بسیار برامون کم شد. کوچولوی سومی به دنیا اومد. یه بچه عالی.😍🤲🏻 شیر میخورد و میخوابید. اینم کار خدا بود. و گرنه من نمیتونستم. مخصوصا که مادرمم پیشم نبود و کوچکترین کمکی نداشتم. اما خدا همه جوره هوامونو داشت🥲🥲❤️🥰 وقتی به دنیا اومد، اوضاع مالی‌مون خیلی خوب شد. شوهرم دو سالی بود که دنبال یه سری کارای تجاری بود و بالاخره اونا به ثمر نشستن. سومی که ۶ ماهه که شد شوهرم تونست یه خونه خوب تو شهری که مشغول کار بود اجاره کنه و ما اومدیم پیشش. و بعد تونست یه ماشین خوب و همینطور طلا برای من بخره. مسکن ملی ثبت نام کردیم و الحمدلله میتونیم قسطاشو پرداخت کنیم. و الحمدلله تفریحاتمون به جاشه. درحالیکه قبلا پول یه بستنی برای بچه رو هم نداشتیم و فقط میتونستیم پول کرایه تاکسی رو بدیم برای رفتن به حرم❤️ به لطف خدا بدهی رو هم حجم زیادیشو پرداخت کردیم. در حالیه که هنوز سومی دو سالش نشده. حالا شوهرم میگه کاش زودتر این بچه ها رو آورده بودیم چقدر خوش روزی بودن خداوند خیلی بهمون لطف کرده خوشحالم که در تمام اون سالها، هیچوقت به شوهرم نگفتم این چه زندگیه که برام ساختی. همیشه بهش محبت میکردم و احترامشو داشتم و پشت سرش پیش هیچکس حتی خواهر و مادرم بدگویی نمیکردم. همیشه طوری رفتار میکردم که بفهمن من خیلی دوسش دارم و خیلی خوشبختم.❤️🥰 انقدر هواشو داشتم که حتی خواهر و برادرش اجازه نداشتن جلوی من بهش توهین کنن. چون جدی برخورد میکردم. همیشه این پس ذهنم بود که این روزها میگذره و اگه من پشت شوهرمو ول کنم دیگه هیچکس پشتش در نمیاد. ان شالله خدا به همه کسایی که مشکلاتی تو زندگیشون دارن کمک کنه.🤲🏻❤️ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام دوستای عزیز❤️ از اونجایی که الحمدلله تعداد پیامها خیلی زیاده، فعلا انتشار رو متوقف میکنیم و انشاالله آخر هفته ادامه میدیم.