eitaa logo
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف
2هزار دنبال‌کننده
399 عکس
29 ویدیو
35 فایل
مهلت شرکت در پویش کتاب «جنگ فرخنده» از ۱ تا ۳۱ شهریور 🏆۱۰ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی به قید قرعه🏆 نذر فرهنگی کتاب: 6104338631010747 به نام زهرا سلیمانی ارتباط با ما: @Z_Soleimani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌🖌🖌 ننه علی را یک نفس خواندم. من در زندگی سختی‌یهای زیادی کشیدم. و طعم تلخ بی‌محبتی بارها ویرانم کرد. اما حالا خجالت میکشم ... هعی! زندگی زهرا خانوم صبور، عجیب‌تر از آن چیزی بود که شنیده بودم ... با اشک شروع کردم و با اشک تمام کردم ... حالا من هم دو رفیق تازه دارم داداش امیر و داداش علی و فرزند سومم در راه است و نذر راه علی و امیر میکنم ... کاش خدا به حق نفس‌های پاک زهرا خانوم این هدیه ناقابل را هم از من پذیرا باشد. یاعلی ... 🖌🖌🖌 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف : 🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و رحمت 🌿 ما این ماه تو پویش کتاب مادران شریف دو تا کتاب رو با هم خوندیم: کتاب خاطرات خانم پروین سلگی همسر جانباز شهید حاج میرزا محمد سلگی و کتاب خاطرات خانم زهرا همایونی مادر شهیدان علی و امیر شاه آبادی هر کدوم از کتابها رو کامل خوندین برای شرکت در قرعه‌کشی فرم مربوطه رو پر کنین: 👇 ♦️ قرعه‌کشی کتاب 🔗 https://digiform.ir/c906da910b ♦️ قرعه‌کشی کتاب 🔗 https://digiform.ir/cc4b2492a1 یادتون باشه حتما توی فرم نظرتون رو در مورد کتاب برامون ارسال کنین 📝 و لطفاً 🙏 بعد از اینکه نظرتون رو نوشتین اون رو کپی کنین و تو اپلیکیشن‌های کتابخوانی‌ که اون کتاب رو دارن، در قسمت نظرات وارد کنین تا إن شاءالله افراد بیشتری با کتاب آشنا و برای مطالعه‌ی اون ترغیب بشن 😉 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗️عزیزان توجه کنین ❗️ برای اتمام هر دو کتاب و تا ساعت ۱۲ فردا شب (۲ دی) مهلت باقی‌ست. و إن شاءالله صبح یکشنبه قرعه‌کشی هر دو کتاب رو انجام میدیم. تو پست سنجاق شده هم فرم‌ها رو برای ثبت مشخصات قرار دادیم‌‌. 📌 📚 إن شاءالله کتاب دی ماه هم به زودی اعلام میشه 😉 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌🖌🖌 📝 عجیب ترین کتابی بود که در وصف زندگی شهدا و خانواده‌شون خوندم. خیلی تلنگر داشت برام. جوری که خجالت می‌کشم اسم چالش‌های کوچیک زندگی رو رنج بذارم. خوش به سعادت ننه علی و فرزندان شهیدش که از امتحان‌های زندگی دنیا، سربلند بیرون اومدند. ان شاءالله ما هم بتونیم مثل ننه علی در صراط حق، ثابت قدم و پایدار باشیم. 📝 کتاب برام واقعا نمایش یه زندگی واقعی و ساده خانواده شهید نه رویایی و خیلی همه چی معنوی بود. همین نکته باعث میشه تا آخر ادامه بدی و وقتی با شخصیت اصلی که مادر صبور و مقاومی هست همراه میشی و پدری که ابتدا از او خیلی فاصله می‌گیری ولی وقتی پشت زمینه زندگیشو میبینی نمیدونی او را هم کامل قضاوت کنی ... اما ثمره مقاومت این مادر و تلاش پدر برای لقمه حلال با همه تلخی‌هایش، شهیدان بزرگواری چون امیر و علی میشود ... واقعا برای من این مادر با دغدغه، این مادر نمونه یک الگوی عالی از ثمره و بهره صبر یک زن است. 📝 واقعا عاجزم در بیان صبر و اخلاق زهرا خانم. چطور ممکنه توی اون شرایط سخت چنین بچه‌های نمونه‌ای رو تربیت کنه. واقعا عالی بود کتاب و مرورش در ذهنم بیشتر منو به فکر میندازه. 📝 این اخلاص زهرا و مادرش این شدت از نگهداری شکم در زهرا و اطرافیانش این شدت از خودداری و حفظ جایگاه پدر برام جالب بود و دوست داشتم یه ذره اینطوری بشم. از کتاب یاد گرفتم به جز درس خواندن چیزای مهم‌تری باید به بچه‌هام یاد بدم. بعد از خواندن کتاب یه کم چیزای کم اهمیت دنیا برام اهمیتشون رو از دست دادن. 🖌🖌🖌 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
به نظرم امکان ندارد «قصه ننه علی» را بخوانی و نظری ندهی، تهش شده یک توسل می‌کنی! گروه پویش کتابخوانی پر شده از نظرات مختلف در مورد ننه علی، از حرف‌هایی آشنا و ناآشنا در مورد این زن. اکثرا معتقد هستند عجب زن صبوری! عجب روحیاتی! عجب نان حلال خورده‌ای! حتی بعضی‌ها تحلیل می‌کنند که چه شد و چرا این اتفاقات بین مرد ظالم و زن مظلوم افتاده؟! حال و هوای این روزهای گروه خواندنی‌ست؛ هر چند ساعت یکبار فقط به عشق خواندن پیام‌های جدید گروه را بررسی می‌کنم، تقریبا دیدگاه‌ها متفاوت است و دوست داشتنی. همه با زهرای داستان همدلی کرده و با غصه‌هایش غصه خورده‌اند. با خواندن چندین باره کتاب با خود می‌گویم یعنی این زن واقعی‌ است؟ کاش می‌شد ننه علی را از نزدیک ببینم، دیدنش سعادت می‌خواهد. با خودم خیال‌پردازی می‌کنم اگر حضوری دیدمشان، چه بگویم؟ چگونه تشکر کنم و یا شاید دستی با او بدهم بلکه بر روح من هم اثر بگذارد، شاید صبر هم مثل کرونا واگیر باشد ... 🖌🖌🖌 با توجه به استقبال شما همراهان عزیز از کتاب تصمیم گرفتیم مهلت پویش آذر ماه رو تا ساعت ۱۰ صبح سه‌شنبه ۵ دی تمدید کنیم. 🥳 شک نکنین که اگر کتاب رو دستتون بگیرین تا تموم نکنین نمیتونین زمین بذارین. 🤓 یک هفته‌ای هم هست که نسخه صوتی 🎵 این کتاب منتشر شده و مطالعه اون رو راحتتر کرده 😉 🟣 برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد روشهای تهیه کتاب (با تخفیف ۵۰ درصد برای نسخه‌های صوتی و الکترونیک) و شرکت در قرعه‌کشی این کتاب تشریف بیارین کانال پویش کتاب مادران شریف: 👇 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح زود رجب شال و کلاه کرد و رفت پایگاه مقداد. از جلوی در دعوا را شروع کرد تا رسید پیش مسئول اعزام. - پسر اول من شهید شد، بس نبود؟! دومی رو برای چی اعزام کردید جبهه؟! من راضی نیستم فوری برش گردونید. - حاج‌آقا! این علی آقای شما چند سالش بود؟ - هجده سال. - خوب قربون شکلت برم پسرت به سن قانونی رسیده! اختیارش دست خودشه. نه به من مربوط می‌شه، نه به شما! الانم نمی‌دونم کدوم منطقه است؛ کاری از دستم برنمیاد. همه را به فحش کشید و برگشت خانه. تازه دست‌ و پای کبودم داشت خوب می‌شد که دوباره بساط دعواهای شبانه پهن شد. شب و روزم را به‌ هم دوخته بود. تا مدت‌ها از ترس اذیت‌هایش جرئت نداشتم وضو بگیرم و نماز صبح بخوانم. وقت‌ و بی‌وقت با کمربند و چوب به جانم می‌افتاد. بچه‌ها در خواب زهره‌شان می‌ترکید. صدای اذان که از بلندگوی مسجد پخش می‌شد، بغض می‌کردم و پتو را روی سرم می‌کشیدم. بدون وضو ذکرهای نماز را زیر لب می‌گفتم و با خدا حرف می‌زدم: «این نماز کم و ناقص رو خودت از زهرا قبول کن.» چاره‌ای نداشتم جز این‌که دندان روی جگر بگذارم. همسایه طبقه پایینمان پاسدار بود. دور از چشم رجب به من گفت: «حاج خانوم! مثل این‌که خیلی بهت سخت می‌گذره. من می‌دونم علی با کدوم گردان اعزام شده و الان کجاست. می‌خوای هماهنگ کنم برش گردونن؟! » نفس عمیقی کشیدم و محکم گفتم: «اولا اگه سروصدای ما شما رو اذیت می‌کنه به بزرگی خودت ببخش. دوماً نه، این کار را اصلاً انجام نده، به حاجی هم چیزی نگو. علی به راه غلط نرفته که بخوام سد راه کنم و برش گردونم. اگه بفهمم شما کاری کردی علی برگرده، روز قیامت در محضر حضرت زهرا سلام الله علیها جلوت رو می‌گیرم و شکایتت رو می‌کنم. این بچه برای خدا رفت، منم برای خدا تحمل می‌کنم. خدا پشت‌وپناه همه رزمنده‌ها باشه.» - خب حاج خانم شما مثل مادرمی. من دارم می‌بینم چقدر بهت سخت می‌گذره! - عیب نداره پسرجان. علی تو جبهه می‌جنگه، منم تو خونه! ان‌شاءالله هر دو پیش خدا سربلند باشیم. 📚 کتاب قصه ننه علی صفحه ۱۳۲ روایت زندگی زهرا همایونی مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف : 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 کتاب صوتی قصه ننه علی منتشر شد 🤩😍 گ ✅ خرید کتاب صوتی و الکترونیکی با کد تخفیف ۵۰ درصدی: Madaran 📚 خرید از اینجا: www.faraketab.ir/b/180955?u=82039 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف : 🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 گروه هم‌خوانی پویش کتاب مادران شریف 👇🏻 ویژه خانوم‌ها‼️ 🔗 eitaa.com/joinchat/2443837746C2e2480d3a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ ‼️ برای شرکت در قرعه‌کشی و اتمام دو تا کتابی که این ماه داشتیم، فقط تا ساعت ۱۰ صبح فردا یعنی سه‌شنبه ۵ دی فرصت باقی مونده. اگر کتاب رو تموم کردید از اینجا توی قرعه کشی شرکت کنید: ♦️ قرعه‌کشی کتاب 🔗 https://digiform.ir/c906da910b ♦️ قرعه‌کشی کتاب 🔗 https://digiform.ir/cc4b2492a1 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خب خب به لطف خدا پویش کتاب آذر ماه مادران شریف هم به پایان رسید و در کنار هم دو تا کتاب جذاب خوندیم 🤓 📘 ۷۵ نفر کتاب رو خوندن: ۹ نفر نسخه چاپی و ۶۶ نفر نسخه صوتی 📘 ۱۹۳ نفر هم کتاب رو مطالعه کردن: ۲۸ نفر نسخه چاپی ۷ نفر نسخه صوتی و ۱۵۸ نفر نسخه الکترونیک حالا بریم برنده‌‌های جوایز ۱۰۰ هزارتومانی رو معرفی کنیم: 🥳 🎉 برندگان قرعه‌کشی کتاب خانم‌ها: فائزه قاسم زاده مریم پیوندی معصومه حمزه لوی مهدیه سادات نصراللهی زهراعباسی جوان لیلا احمدپور صدری السادات روح الامینی 🎉 برندگان قرعه‌کشی کتاب خانم‌ها: فاطمه شیرازی سحر فراست مریم مرادی مائده پناهی زکیه کورد مبارکتون باشه 🌹🌸🌹 به زودی جوایز برندگان تقدیم‌شون میشه 🎁 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
اسمی جذاب که برای شروع کتاب تو را می‌گیرد. کافیست تورقش کنی، انگار هزار تکه است این خانوم ماه؛ هر تکه نشسته کنار بیت شعری اول هر بخش و جاذبه‌ای عجیب تو را ترغیب می کند برای خواندن. می‌گویند جزر و مد دریا با جاذبه‌ی ماه است و انگار دل من دنبال جاذبه‌ی خانم ماه. در کتاب‌های شهدا شاید صبر زیاد نمود دارد، اما اینجا صبر عجیب پادشاهی می‌کند آنقدر که خودت را جمع کنی و دیگر از هیچ زجری آه نکشی😢 مرد اول قصه اما دور است در عین حال که نزدیک است. شیر‌علی سلطانی، سردار بی سر فتح المبین که بعد از شهادت درهای کرامتش را به روی همه باز می‌کند... وقتی به سمت ملکوت عروج می‌کند که برای خانوم ماه جوان پنج فرزند به یادگار می‌گذارد، باری که خانوم ماه با سختی آن را به سرانجام می‌رساند... 📚 کتاب خانوم ماه خاطرات خانم ناز علی‌نژاد همسر شیرعلی سلطانی ماجرای زندگی خانوم ماه و سردار بی سر فتح المبین در شهر شیراز رقم می‌خورد. بانویی که در ۲۸ سالگی با ۵ فرزند همسر شهید می‌شود و در کتاب به روایت‌ دوران پیش و پس از شهادت همسرش می‌پردازد، روایت‌هایی که تلخی و شیرینی آن در هم آمیخته و قلمی زیبا و جذاب آن را روایت کرده است. ⏰ توی پویش کتاب‌خوانی‌مون می‌خوایم در کنار هم تا پایان دی‌ماه این کتاب جذاب و ارزشمند رو بخونیم. 🏆 قرعه‌کشی ۱۰ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی اگر شما هم دوست دارید همراهمون باشید و توی گروه همخوانی عضو بشید، بیاید اینجا 👇🏻👇🏻 🔸امکان تهیه کتاب الکترونیکی با تخفیف ویژه ۵۰ درصدی هم هست. 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از عیدی که حاجی شهید شد دیگر هیچ‌وقت نشد که بچه‌ها را سیزده‌به‌در ببرم بیرون. ماشین و وسیله می‌خواست و من با چهار پنج تا بچه قد و نیم‌قد نمی‌توانستم بساط تفریح جور کنم. آن روز قول دادم که زیر درخت توت توی حیاط یک سیزده‌به‌در حسابی ترتیب دهیم. نزدیکی‌های ظهر رفتم توی حیاط و وسایل توی حیاط را جابجا می‌کردم که بچه‌ها بتوانند بازی کنند. همین‌طور که گرم کار بودم، بی‌هوا پایم خورد به ورق‌های نئوپان که برای برای ساختن کتابخانه آرامگاه حاجی خریده بودیم. یک لحظه نفهمیدم چه اتفاقی افتاد فقط صدای خرد شدن استخوان‌های پهلو و سینه‌ام رازیر ورق‌های سنگین نئوپان شنیدم. از فک و گردنم به پایین زیر نئوپان‌ها داشت له می‌شد و هیچ حرکتی نمی‌توانستم بکنم. بچه‌ها جیغ زدند و دویدند توی حیاط. کاری از دستشان بر نمی‌آمد. هرچه زور می‌زدند نمی‌توانستند حتی یک ذره این ورق‌های سنگین را جابجا کنند. همه چیز جلوی چشمم سیاه شده بود و احساس خفگی می‌کردم. هیچ‌کس نبود که کمکم کند. چشم‌های خیسم را به آسمان دوختم و برای آخرین بار خورشید را دیدم. صدای کمک، کمک رضیه و فخرالدین را از کوچه می‌شنیدم. اشک از گوشه چشمم سر خورد و چشم‌هایم بسته شد. عمار زد زیر گریه و گفت: مامانی نمیر! مامانی نمیر! با دنیا خداحافظی کردم، می‌دانستم کسی به کمکمان نخواهد آمد. ما تنها مانده بودیم. همه رفته بودند سیزده‌به‌در... 📚 برشی از کتاب خانوم ماه خاطرات همسر شهید شیرعلی سلطانی 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab