eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.9هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
98 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان ممنون میشم در صورت امکان این پیام را کامل مطالعه بفرمایید👇👇👇👇 سلام وقت همگی بخیر 🔴🔴🔴 مادران و دوستان محترم و عزیز، که بنده حقیر را قابل می دونند و سوالاتشان را ارسال می کنند، من وظیفه خودم میدونم به تمام سوألات با دقت و در حد توانم پاسخگو باشم، اما تعداد سوالات بسیار بسیار زیاد هست و وقت من هم متاسفانه محدود، اغلب پاسخگویی به سوالات شما چند روزی طول میکشه. پیشاپیش پوزش میطلبم و از صبوری شما متشکرم.🙏🙏🙏🙏🙏 🔴🔴🔴🔴 علاوه بر این هفته آتی درگیر اسباب کشی هستم و قطعا چند روزی پاسخگویی به سوالات برای من ممکن نیست. از این بابت پوزش میطلبم. 🔴🔴🔴 دوستان عزیزی که از ابتدا با مطالب کانال همراه نبودند، در صورت امکان قبل از ارسال سؤال، مطالب کانال را تا حد امکان مطالعه کنند. لیست مطالب نیز در بالای کانال سنجاق شده است. 🙏🙏🙏 ❌❌❌ ❌❌ دوستان عزیز، گاهی بعضی از دوستان، یکی دو روز بعد از ارسال سوالاتشون، پیامی جدید از قبیل : «چرا جواب نمیدید؟ لطفا جواب بدید! سوال من جواب نداشت؟ و...😉» اضافه می کنند. متاسفانه این کار باعث می شود که مجددا به بالای لیست پیامهای شخصی من منتقل شوند و چون من سوالات را به ترتیب پاسخ می دهم، بدون اینکه من متوجه بشوم، نوبت خود را از دست می دهند و به تعویق می اندازند. لطفا صبور باشید.متشکرم. 🙏🙏🙏 🔵🔵🔵🔵 عزیزان که سوالات خودشون را ارسال می کنند، اگر لطف کنند در صورت امکان سوالات را به صورت متنی ارسال کنند ممنون میشم. گوش دادن به همه صوتها برای من واقعا ممکن نیست. گاهی مجموع صوتهای ارسال شده در یک روز به حدود ۲-۳ ساعت میرسه😳( فقط گوش دادن به صوت سوالات، بدون احتساب زمان پاسخگویی)، به همین دلیل خواهشمندم در صورت امکان سوال خود را به صورت متن ارسال بفرمایید تا روند پاسخگویی هم تسریع یابد. متشکرم 🙏🙏🙏🙏 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا 🔘مرحوم آیت الله شیخ فضل الله نوری را در زمان مشروطه به دار آویختند. این مجتهد عادل انقلابی علیه مشروطه آن زمان قد علم کرد. با اینکه اول مشروطه خواه بود و مشروطه را سر کار آورد، دید آنچه میخواست نشد و مخالفت کرد. بالاخره دولت به وسیله عده ای مردم نفهم و عده ای وابسته، شیخ فضل الله را گرفتند و زندان کردند. شیخ یک پسر داشت. این پسر تلاش می کرد برای اینکه پدرش را اعدام کنند، می گفت: باید پدر مرا اعدام کنید. یکی از بزرگان گفته بود که من برای ملاقات مرحوم نوری به زندان رفتم. به مرحوم شیخ گفتم: این پسر تو، قانون وراثتش باید خیلی عالی باشد. پسر شما باید خیلی مقام و‌ رتبه عالی داشته باشد. چطور این قدر پست شده که دارد علیه شما سعایت می کند؟ حتی راضی است که شما اعدام شوید. 🔘 مرحوم شیخ فضل الله فرمودند: بله، خودم هم می دانستم. همین ترس را داشتم و آنچه می ترسیدم به سرم آمد. بعد فرموده بود که این بچه در نجف متولد شد. مادرش مریض بود و مادر شیر نداشت. مجبور شدیم یک دایه برای او گرفتیم. او ناشناس بود. کوتاهی کردیم و یک ناشناس این بچه را شیر می داد. مدتی این بچه را شیر داد تا یک وقت متوجه شدیم که این زن آلوده است. علاوه بر این ناصبی است، یعنی دشمن امیرالمومنین و اهل بیت. مرحوم شیخ فضل الله گفته بود همان جا زنگ خطر برای من زده شد. میترسیدم و الان به سرم آمد. اتفاقا این پسر کارش به اینجا رسید که پدرش را اعدام کردند. مردم نفهم پای دار این مجتهد عادل انقلابی کف زدند و از جمله افرادی که پای دار کف میزد این پسر بود. این پسر، پسری هم تحویل جامعه داد که کیانوری، رئیس حزب توده بود. 🔘 این ماجرا به ما چه می گوید؟ می گوید روحیات پدر اثر می کند، قانون وراثت است. ولی از این مهم تر روحیات مادر است که روی شیر اثر می گذارد. مادر حسود بچه حسود تحویل جامعه می دهد و مادر باعاطفه بچه باعاطفه تحویل جامعه می دهد. 🔘 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔘 برعکس این ماجرا: شیخ مفید شبی خواب دید که فاطمه زهرا (س) دست حسن و حسین(ع) در دستش است، آمد و گفت: « یا شیخ، علمهما الفقه». گفت ، شیخ به این دو بچه تعلیم فقه بکن. سواد یادشان بده. شیخ مفید از خواب بیدار شد و تعجب کرد: فاطمه زهرا(س) و حسن و حسین پیش من آمدند و علمهما الفقه یعنی چه؟ 🔘در جلسه درس نشسته بود، یک وقت دید زنی عفیفه دست دو پسرش را در دست دارد. آمد و گفت: « یا شیخ علمهما الفقه» . این دو بچه سیدمرتضی و سیدرضی بودند. شیخ مفید این دو تا بچه را پرورش داد، خیلی عالی هم پرورش داد و به آنجا رسیدند که یکی شد سیدمرتضی که افتخار شیعه است و یکی شد سید رضی که آن هم افتخار شیعه است. 🔘 روزی شیخ مفید مقداری سهم امام را به این دو تا بچه داد و گفت که به مادرتان بدهید (برای اینکه بچه یتیم بودند)؛صرف شما بکند. این پول را پیش مادر آوردند. مادر پول را قبول نکرد و پول را برگرداند. گفت سلام مرا به شیخ برسانید و‌ بگویید پدر این دو بچه مغازه ای گذاشته است و اجاره مغازه را می‌گیرم و ماهیانه خرج می کنیم احتیاج آنچنانی نداریم و با قناعت روزگار می‌گذرانیم اگر بخواهیم این پول را بگیریم و این ماه بیشتر خرج کنیم ماه دیگر می ترسم از آن حال قناعت بیرون بیاییم را قبول نکرد. 🔘 این مادر و این شیرش، این مادر و این تقوایش، این مادر و این روحش کسی مثل سید رضی را تحویل جامعه داد. مثل سید مرتضی را تحویل جامعه داد. گفتند اگر صد هزار دینار بدهید دین شیعه رسمیت پیدا می‌کند. سید مرتضی همه اموالش را برای شیعه فروخت. برای رسمیت حکومت شیعه ( که بشود سر آن در همه جا بی واهمه تبلیغ کرد) شد هشتاد هزار دینار، بیست هزار دینار کم داشت که دین شیعه رسمیت پیدا کند کسی کمک نکرد، هستی خود را داد و نتوانست آیین شیعه را رسمی کند یعنی خانه اش را فروخت، اسبش را فروخت، کتابخانه را فروخت، همه زندگی اش را فروخت و روی دین شیعه گذاشت و بعد هم افتخاراتی عجیب برای شیعه آفرید. 🔘 و سید رضی همان کسی است که نهج البلاغه را جمع آوری کرده است. جمع آورنده نهج البلاغه را آن قناعت و عفت مادر به اینجا رساند که وقتی مقداری پول به امانت پیش این سید رضی بود و زنش درد زاییدن گرفت، چراغ نداشتند. یک چراغ بود ، گفت مقداری از این پول برداریم و چراغ تهیه کنیم. یک چراغ برای زنها و یکی برای مطالعه خودم. به سراغ پول رفت ولی برنداشت گفت امانت است نمی شود، خیانت در امانت کنم؟ دفعه دوم رفت سراغ پول و برنداشت. دفعه سوم رفت سراغ پول و برنداشت. 🔘 فردا صبح به جلسه درس آمد. حاکم وقت فهمیده بود که خدا به او بچه داد، یک طبق درهم و دینار به جلسه درس فرستاد به عنوان هدیه و چشم روشنی بچه، گفت من لازم ندارم آن را برگردانید. حاکم بار دیگر طبق را برگرداند و گفت به قابله بدهید. سیدرضی گفت: ما قابله ی بیگانه نداریم، همه از خود هستند و پولی قبول نمی کنند بار سوم طبق را آوردند و گفتند به طلبه ها بدهید. سید رضی گفت: آقایان هر که میخواد بردارد اما این پول شبهه‌ ناک است. پول حاکم ظالم است. نه سید رضی پول را برداشت و نه شاگردانش. 🔘 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆ارسالی یکی از مادران عزیز کانال، ممنونم 🙏🙏💐💐 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆ارسالی یکی از مادران عزیز کانال، ممنونم 🙏🙏💐💐 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا ﴿١۷﴾ فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿۱۸﴾ قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا ﴿۱۹﴾ قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لأهَبَ لَکِ غُلامًا زَکِیًّا ﴿۲۰﴾ قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا ﴿۲۱﴾ قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا ﴿٢۲﴾ فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا ﴿٢۳﴾ فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا ﴿٢۴﴾ فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا ﴿٢۵﴾ وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ﴿٢۶﴾ فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ﴿٢۷﴾ ❇️ و یاد کن ای محمد در قرآن قصه مریم بنت عمران بن ماثان را که او پیوسته در مسجد قدس به عبادت مشغول بودی و وقت عذر به خانه خاله خود رفته و بعد از پاکی به مسجد باز می گشت. زمانی در خانه خاله به غسل محتاج شد و طلب موضعی کرد که از اهل خانه اش دور باشد تا در آنجا غسل کند. چون به گوشه رفت و منفرد شد از اهل خود در جایی که جانب شرقی بود. یعنی به طرف آفتاب برآمدن از بیت المقدس یا از سرای خاله و قوم خود.(۱۷). ❇️ پس فرا گرفت از پیش ایشان پرده ها. یعنی از پیش نظر اهل خود پرده ای ببست تا مانع دیدن ایشان شود و بعد از آنکه غسل کرد و جامه پوشید، فرستادیم به سوی او روح خود را. یعنی جبرئیل که دین الهی به وحی آوردن او به انبیاء زنده شد همچنانکه بدن به روح حیات یافته ، پس مصور شد برای مریم آدمی تمام الخلقه ، یعنی به صورت آدمی با خلقت تمام خود را به مریم نمود.(۱۸). ❇️ مریم گفت: به درستی که من‌ پناه میگیرم به خدای بسیار بخش از بدی که تو خواهی به من رسانی، پس اگر پرهیزگاری از نزد من بیرون رو. مراد آن است که اگر تو به صفت تقوا و ورع آراسته ای از نزد من دور شو و گرد من مگرد و یا اگر متورّعی و متقّی من از تو پرهیز می کنم و پناه به خدا میبرم، چه جای آن است که چنین نباشد.(۱۹). ❇️ جبرئیل چون اضطراب او بدید گفت: جز این نیست که من فرستاده آفریدگار توام تا ببخشم تو را به امر او پسری پاکیزه از اَدناس عصیان و کوشا در افعال خیر و پرهیزگار و پارسا .(۲۰). ❇️ مریم از روی تعجب له او گفت: چگونه بُود مرا پسری و حال آنکه نسوده است مرا آدمی. مس در عرف شرع کنایه است از نکاح صحیح، یعنی هیچکس به طریق نکاح شرعی با من مباشرت نکرده و زناکار و جوینده فجور و درگذرنده از حد شرع به سبب زنا نبوده ام ، پس چگونه مرا فرزندی باشد؟!(۲۱). ❇️گفت جبرئیل امر چنان است که تو گفتی که هیچکس به نکاح تو را مس نکرده و اما پروردگارت فرموده که این کار که دادن ولد است، بی پدر بر من آسان است و هیچ دشواری ندارد. و ایجاد ولد بدون والد به جهت آن است که تا به آن بیان کنیم و آشکار سازیم بر تو، قدرت خود را و آن را علامتی برای مردمان بگردانیم که به تدبّر در آن کمال قدرت ما دریابند و او را سبب بخشش برای آنان بگردانیم که بدو گروند و راه یابند بدو و آفریدن او بی پدر امری حکم کرده شده و مقرر گشته و نوشته در لوح محفوظ است و هرچه حکم الهی به وقوع آن تعلق گیرد، البته واقع شود. پس ای مریم منقاد و مطیع امر ما باش. چون این مباحثه و مناظره در میان مریم و جبرئیل واقع شد، مریم رضا به قضا داده، خاموش شد. پس جبرئیل به نزدیک وی آمد در گریبان او یا آستین یا دهان او بادی دمید و آن باد به جوف وی درآمد.(۲۲). ❇️ پس بار گرفت به عیسی (ع). از امام‌محمدباقر (ع) است که گریبانِ جبّه مریم را بدست فروگرفت و باد در آن دمید و در همان ساعت ولد در رحم او به حدّ کمال رسید، همچنانکه بچه ای که نه ماهه شده باشد در رحم مادر. پس از موضع غسل خود بیرون آمد و به جهت گرانی حمل، پا را بر زمین می کشید. خاله او چون در او نگاه کرد و آن حال بدید، بسیار پریشان گشت. مریم به جهت حیا و شرمندگی از خاله و زکریا از آن منزل بیرون رفت. پس به گوشه ای رفت و منزوی شد به جایی دور از شهرِ ایلیا .(۲۳). 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
❇️ پس درد زادن او را به سوی تنه درختِ خرما خشک شده برد، و چون مریم در پای درخت قرار گرفت و از سر دلتنگی و شرمساری از قوم و شنیدن سخنان نالایق از ایشان به جهت کراهت از حکم خدای تعالی، گفتی: ایکاش من مُردمی پیش از این حالت و بودمی چیزی حقیر و گذاشته و فراموش شده که هیچکس نام نبردی و مرا نشناختی و اکنون که مردم بیت المقدس مرا شناسم و دانند که دختر امام ایشان و در کفالت زکریا بوده ام و هنوز بکارت من زایل نشده و شوهر نکرده ام از خجالت این حال چه کنم و چه چاره سازم؟ چون جبرئیل این سخن شنید و جزع و فزع او مشاهده کرد(۲۴)، ❇️ پس آواز داد مریم را از زیر قدم او یا فرشته دیگر از زیر درخت او را بخواند و نزد اکثر مفسران عیسی (ع) از شکم مادر ندا کرد که اندوهگین نباش و تمنای مرگ مکن و غم مخور و از سخنان بی ادبانه مردم دغدغه و اندیشه به خاطر خود راه مده، بدرستی که گردانید آفریدگار تو در زیر قدم تو جوی آبی که از آن بیاشامی و بدان طهارت کنی.(۲۵). ❇️ و ای مریم به سوی خود تنه خرما خشک شده را میل ده و بجنبان تا فرو ریزد و یا به قرائتی یعنی تا بیندازد آن درخت بر تو خرمای تازه (۲۶). ❇️ پس بخور از خرمای تر و بیاشام از آب و روشن ساز چشم را. یعنی خاطر خود را خوش دار به فرزند و سبز شدن درخت و خرمای تازه دادن او که مناسب حال تو است . آورده اند که چون مریم به کلمه طیبه ی "و هزِّی الیکِ" مخاطب گشت، گفت: بارخدایا پیش از این که تندرست بودم و رنجور نبودم روزی به من میرساندی حال آنکه خودم می بایست سعی می کردم ولی اکنون که به درد مخاض گرفتارم مرا میفرمایی که درخت بجنبان تا خرما بیفتد، این چه ممکن است؟ خطاب رسید به وی که پیش از این مجرد بودی و بالکلیه متوجه ما بودی ولی اکنون گوشه ی دلت به عیسی تعلق پیدا کرده. القصه، حق تعالی جمعی از ملائکه را فرستاده تا گرد مریم درآمدند و چون عیسی (ع) متولد شد او را فرا گرفتند و بشستند به آن چشمه آب و در حریر بهشت پیچیده، در کنار مریم نهادند و به وی ندا رسید که ای مریم نذر کن که امروز روزه صمت بداری، پس اگر ببینی از آدمیان کسی را و از تو پرسند که این فرزند از کجاست، پس بگوی بدرستی که من نذر کرده ام برای خدا روزه بگیرم و گویند روزه ایشان ترک طعام و کلام بوده و این روزه را روزه صمت گویند و این در شرع ما منسوخ است. پس سخن نخواهم گفت امروز با هیچ آدمی، بلکه با ملائکه سخن می گویم و با حق تعالی مناجات می کنم. آورده اند که چون اهل مسجد مریم را در محراب ندیدند به تفحصِ او مشغول شده از هرجا و هرکسی می جستند تا کسی نشان داد که او را در بیت النجم دیده و قوم او بدانجا رفتند و مریم چون ایشان را بدید عیسی (ع) را برداشت و متوجه ایشان شد و عیسی (ع) در راه با مادر به سخن درآمد و گفت: ای مادر من بنده خدا و رسول اویم، از قوم خود اندیشه مکن و در سخن کردن مرا به ایشان واگذار . (۲۷). --- برگرفته از تفسیر خلاصه منهج الصادقین، به تحقیق علامه حسن حسن زاده آملی، جلد۳، تفسیر سوره مریم. 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
♦️♦️♦️♦️ سلام شب همگی بخیر متاسفانه چند روز اخیر موفق به پاسخگویی به هیچ‌ سوالی نشدم و احتمالا این شرایط تا پایان هفته نیز ادامه خواهد داشت. از همه عزیزانی که سوالاتشون بی پاسخ مانده عذر میخوام و امیدوارم در اولین فرصت شرایط مناسب فراهم بشه. حلال بفرمایید و التماس دعا🙏🙏
✨به نام خدا✨ سلام، وقت همگی بخیر 🍂 چهارشنبه گذشته در یک کارگاه پاییزی مربی ۱۰ تا پسر بچه ۶_۷ ساله بودم.طی دو بار برگزاری این کارگاه پاییزی تجربیاتی داشتم که به نظرم برای کانال هم مفید خواهد بود، انشاالله. هفته قبل از سه ساله تا هفت ساله توی گروهم داشتم به همین خاطر تفاوتهاشون را بیشتر به حساب اختلاف سنیشون میگذاشتم. اما هفته دوم هر ده نفر ۶_۷ سال بودند. به خاطر شرایط اسباب کشی الان دارم این تجربه را مینویسم.😉 🍁 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🍁 موسسه فرهنگی تربیتی ازهار https://eitaa.com/azharkid
🍁 قبل از برنامه تصورم از گروهم ده تا پسر با تواناییهای مشابه یا نزدیک به تواناییهای پسر بزرگم خودم بود. 🍁فعالیتهامون که شروع شد کم کم تفاوت ها را حس میکردم. این چرا اینجوری حرف میزنه!!! حرف زدنش از سنش خیلی عقبه، اما همون بچه خیلی بهتر از بقیه یک درخت پاییزی را نقاشی کرد.👌 🍁 یکی از بچه ها حاضر نبود بیاد در فعالیتها شرکت کنه، همون اول مادرش به من گفتند میگه برگردیم خونه، نمیخوام اینجا باشم، صداش زدم گفتم برنامه میخواد شروع بشه، دوست داری بیای؟ گفت نه گفتم باشه خاله هرجور راحتی، هر وقت خواستی بیا من خوشحال میشم. چند دقیقه بعد مادرش گفتند میگه یعنی نقشه گنج من را نگه داشتند؟ اومد و همین پسر حین بازیها، یک استخوان فک یک حیوان را پیدا کرد. صدا زد خاله بیا ببین چی پیدا کردم؟!!!! چقدر این پسر با دقت نگاه کرده، چون روی برگهای همرنگ اصلا مشخص نبود. چند مورد دیگر هم دقت نظرش را متوجه شدم. 🍁 همه بچه ها ذوق زده دورش جمع شدند، من به این نتیجه رسیدند که استخوان دهان دایناسور 🦖🦕 هست. آیا میگیم نه بابا دایناسور که وجود نداره؟ نه اصلا اجازه میدیم بچه ها با تخیلاتشون ذهن خودشون را رشد بدند. 🍁 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🍁 موسسه فرهنگی تربیتی ازهار https://eitaa.com/azharkid
🍁 برای قسمت گنج یابی به بچه ها گفتم: برای پیدا کردن گنج به چه چیزهایی احتیاج داریم؟ خانم : بیلچه،نقشه، چنگک، خاک، کیسه و... 🧕: اره به همه اینها احتیاج داریم اما یه چیزی هست که اگر نباشه بیلچه و چنگک و نقشه و... اصلا بدرد نمیخورند؟!!!!🤔 🍁 مثلا اگر الان ما یکی از بیلچه ها با نقشه و یک کیسه را روی زمین بگذاریم گنج پیدا میشه؟ نننننننننه باید یک نفر زمین را بکنه 🍁 پس ما احتیاج به چند تا پسر قوی و با انگیزه داریم که زمین را بکنند. پس مهمتر از هر ابزاری خود شما هستید. ( احساس خودارزشمندی)، شما بدون بیلچه و نقشه هم میتونید گنج را پیدا کنید ولی بیلچه و نقشه بدون شما نمی تونند کاری انجام بدند.‌👌👌 🍁 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🍁 موسسه فرهنگی تربیتی ازهار https://eitaa.com/azharkid
🍁 چهار نفر از مادران به من گفتند که بچه هاشون سیب زمینی🥔 و شلغم دوست ندارند، و تا حالا نخوردند. همون بچه ها خیلی قشنگ سیب زمینی خودشون را پوست گرفتند و همراه با شلغم خوردند‌. چرا؟ چون براش زحمت کشیده بودند. خودشون با زحمت از زیر خاک در آورده بودند، شسته بودند و سیب زمینی ها را فویل پیچیدند و در آتش انداختند. و این تاثیر مشارکت و زحمت را نشون میداد.👌👌 🍁 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🍁 موسسه فرهنگی تربیتی ازهار https://eitaa.com/azharkid
🍁 تفاوت کاوشگری هاشون کاملا مشهود بود، تفاوت در نوع نگاه بچه ها، تفاوت در علاقه ها، تفاوت در ابراز هیجان و نوع بروز هیجاناتشون، همون لحظه ای که حین برگ بازی یکی از بچه ها هیجان کمتری نسبت به بقیه داره در همون لحظه بهم گفت خاله خیلی داره بهم خوش میگذره میشه هر چهارشنبه بیایم اینجا؟؟؟؟😉🙃 🍁 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🍁 موسسه فرهنگی تربیتی ازهار https://eitaa.com/azharkid
🍁 وقتی ده تا کودک همسن و سال را کنار هم میدیدم، در ذهنم تصور میکردم که هرکدام از اینها برای نقشهای متفاوتی آفریده شده اند. 🍁 شاید یکی از بچه ها شجاعت یک آتش نشان را داشته باشه. یکی دقت یک جراح، یکی مهربانی یک پرستار، یکی هنر یک نقاش، یکی صبوری یک معلم، مهارت یک استاد و.... 🍁 درسته که باید بستر فعالیتها و مهارتهای مختلف را برای فرزندانمون فراهم کنیم، اما هیچوقت از تفاوتهای فردی و اصل منحصر به فرد بودن انسانها غافل نشیم، چون اونوقت میریم به سمت مقایسه 🍁و حالا وقتی عکسها را نگاه میکنم و در ذهنم مرورشون میکنم، میبینم هر کدام از این کودکان منحصر بفرد بودند‌، هر کدامشون برای نقش خاصی مناسب ترند و امیدوارم در آینده با شناخت خودشون و تواناییهاشون مسیر زندگی را انتخاب کنند نه براساس هنجارهای جامعه و فشارها و‌ کنترل والدین، و قسمت بد ماجرا این هست که خیلی وقتها انقدر کودکانمون را به خاطر تفاوت تواناییهاشون با دیگران سرزنش میکنیم، برچسب میزنیم و به اعتماد بنفس فرزندمون آسیب میزنیم که هیچوقت نمیتونه خود واقعیش را هم پیدا کنه. 👌👌 🍁 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🍁 موسسه فرهنگی تربیتی ازهار https://eitaa.com/azharkid
🍁مثلا با وجود اینکه از پایین ترین سن ممکن بستر نقاشی را برای فرزندم فراهم کردم، در ظاهر به نظر می رسید نقاشیش از همسن و سالانش ضعیف تر هست. 🍁 خوب قرار نیست که همه نقاش بشن، من شرایط را فراهم کردم تا بتونه از فواید نقاشی بهره مند بشه، اما قرار نیست فرزندم را تحقیر کنم، ببین بقیه چقدر قشنگ کشیدند اینها همسن های خودت هستند و... 🍁 ضمن اینکه نمیشه به راحتی با دیدارهای کوتاه و چند ساعته در مورد کودکان قضاوت کرد. 🍁 این چند روز به این نکته فکر میکردم که اگر ما در مواجهه با همسن و سالان فرزند خودمون به این فکر کنیم که هر کدام از این کودکان تواناییهای منحصر بفردی دارند و یا بهتر بگم هر کدام به نوعی خاص هستند، هیچوقت ذهنمون درگیر مقایسه های بی مورد و اذیت کننده نمیشه. البته ما تا حد امکان یک محیط غنی و یک بستر مناسب در همه زمینه ها را برای فرزندانمون فراهم میکنیم، اما اینکه این درخت چه میوه ای بده به این برمیگرده که از اول چه نهالی داشتیم. 🌳 🍁 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🍁 موسسه فرهنگی تربیتی ازهار https://eitaa.com/azharkid
مادرانه های مشترک
♦️♦️♦️♦️ سلام شب همگی بخیر متاسفانه چند روز اخیر موفق به پاسخگویی به هیچ‌ سوالی نشدم و احتمالا این
👆👆همراهان عزیز، متاسفانه هنوز شرایط پاسخگویی به سوالات برای بنده فراهم نشده، از همه عزیزان پوزش میطلبم. انشاالله مجددا از هفته آینده پاسخگویی به سوالات را از سر میگیرم. 🙏🙏🙏
سلام به همگی بالاخره بعد از دو هفته از امروز مجددا امکان پاسخگویی به سوالات برای من فراهم شد. البته من هستم و ۱۷۰ سوال پیام بی پاسخ.😳☹️ از صبوری همه عزیزان متشکرم.🙏🙏 ✅ عزیزانی که به تازگی به کانال پیوستند لطفا قبل از ارسال سوال، با استفاده از لیست مطالب موضوعات مرتبط با سوال خود را مطالعه بفرمایید، تعدادی از سوالات از مطالبی هستند که قبلا در کانال مطرح شده. ✅ همچنین تقاضا دارم در صورت امکان سوالات را به صورت متنی ارسال کنید. حقیقتا گوش دادن به صوتهای ارسالی بسیار زمانبر هست. ممنونم🙏🙏🙏
سلام وقت همگی بخیر 🔘 تا الان پیامهای زیادی داشتم در مورد اینکه لطفا کتابهایی را که خودتون میخونید را معرفی کنید، من کمتر این کار را انجام میدم چون واقعیت صلاحیت تشخیص کیفیت و سطح کتاب را ندارم. اما بعضی کتابها انقدر عالی هستند که حسابشان جداست. 🔘 به بهانه ایام شهادت حضرت زهرا(س)، کتابی را که برای چندمین بار میخوانم که احتمالا تعداد زیادی از همراهان کانال با کتاب آشنایی دارند:. کشتی پهلو گرفته، استاد سید مهدی شجاعی تاریخ چاپ کتاب، قیمت و مهر کتاب نشون میده که اولین بار حدود ۲۶ سال پیش خوانده شده. خلاصه اینکه برای نوجوانها هم کتاب بسیار مناسبی هست. 🔘 این کتاب برای من حکم روضه حضرت زهرا(س) را داره، مثل روضه هایی که اگر هر سال هم بشنویم باز تازه هستند. به همین دلیل این کتاب کتابی نیست که یکبار خوانده شده و کنار گذاشته شود. 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔘 این کتاب ضمن مروری بر نقاط عطف حیات حضرت فاطمه ی زهرا (س)، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیانشان و نیز شخص خودشان است. این کتاب مرثیه ای است منثور از زبان صاحبان عزای فاطمی. کتاب از ۱۴ فصل تشکیل شده و راوی اول شخص در هر کدام از فصول، یکی از وابستگان حضرت فاطمه (س) هستند: فصل اول: حضرت رسول فصل دوم: حضرت خدیجه (س) فصل سوم خود حضرت زهرا (س) فصل چهارم حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فصل پنجم امام حسن (ع) فصل ششم امام حسین (ع) فصل هفتم مجدداً حضرت زهرا (س) فصل هشتم حضرت زینب (س) فصل نهم فضّه فصل دهم حضرت ام کلثوم (س) فصل یازدهم اسماء فصل دوازدهم برای بار سوم حضرت فاطمه (س) فصل سیزدهم مجدداً حضرت امیر (ع) و فصل چهارم از زبان آسمان روایت می شود. 🔘 سید مهدی شجاعی در کشتی پهلو گرفته، سوگنامه اهل بیت عصمت و طهارت و بویژه وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا(س) را با زبانی روان و نثری شیوا از زبان خود اهل بیت و حضرت زهرا(س) نقل کرده است و از همین مسیر نقبی نیز به دل تاریخ زده و روزشمار زندگانی کوتاه مدت حضرت زهرا(س) را با تاریخ اسلام در هم تنیده و در قالب داستانی پرکشش برای مخاطبانش روایت کرده است.    🔘 استاد شجاعی در داستان ۱۶۰ صفحه‌ای خود به خوبی توانسته روزهای پر فراز و نشیب زندگی حضرت زهرا(س) را از ولادت تا شهادت به تصویر کشد و حتی گاهی خود در مقام یک روضه خوان ظاهر شود و مخاطبش را همگام با شرح وقایع، مهمان مجلس روضه مادر سادات و اشک ریختن بر مصائب او کند.   🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆👆 برای همشهریان عزیز شیرازی، بنده هم هر دو روز در خدمت عزیزان هستم.
به نام خدا سلام، وقت همگی بخیر 🔘 چند شبی هست قصه هایی را برای پسر بزرگم تعریف میکنم با نام ، این قصه ها برداشتهایی از چند کتاب است که در مورد سردار سلیمانی عزیز داشتم با لحن و ادبیات کودکانه، البته بدون اشاره ای به اینکه قاسم این قصه ها همان سردار سلیمانی است. 🔘 اگر در خاطرتون باشه برای عید غدیر نوشتم که: «من پارسال اینطور پیش رفتم: از یکی دو هفته قبل از عید غدیر، داستانهای مختلفی در مورد صفات بارز حضرت علی(ع) برای پسرم تعریف کردم، و در نهایت قصه غدیر، یعنی یک سری پیش نیازهای ذهنی برای فرزندم ایجاد کردم، که اگر میگیم پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خودشان معرفی کردند این انتخاب به چه دلیل بوده است.» 🔘حالا با هم قصدم این هست با همین روش پیش برم انشاالله. اول شکل گیری شخصیتی با نام قاسم در ذهن فرزندم که از کودکی چه سختی ها و فراز و نشیب هایی را طی کرده، چقدر زحمت کشیده، چقدر تلاش کرده، چقدر فداکاری کرده تا در نهایت به این نکته برسیم که چرا دشمنان او را شهید کردند و چرا ما انقدر برای از دست دادن او ناراحتیم. در واقع بررسی ابعاد مختلف شخصیت و زندگی سردار البته متناسب با سن کودک. 🔘 انشاالله با دعای خیر شما عزیزان، برکت وقتم بیشتر بشه و بتونم تمام قصه ها را بنویسم و در کانال هم قرار بدم. 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا 🔘 قصه های قاسم (قسمت اول) قسمت اول: برداشتی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم ( زندگینامه خودنوشت سردار قاسم سلیمانی، از سالهای ۳۵ تا ۵۷)، مناسب برای سن ۵_۱۰ سال، 🔶 قاسم به همراه خانواده اش در یک روستا زندگی می کردند. قاسم هر روز صبح به مدرسه می رفت و بعدازظهر ها به همراه برادرش و یک نفر دیگر از پسرهای روستا گوسفندان 🐏🐑🐐 را به چرا می بردند. 🔶 آنها گوسفندها را به دشت های سرسبز و پر از علف می بردند. گوسفندها انقدر علف می خوردند تا سیرِ سیر می شدند. بعد تازه بازی آنها شروع می شد. دنبال هم می دویدند و صدای دیلینگ دیلینگ زنگلوله هایشان🔔🔔 در دشت می‌پیچید. 🔶 دشت های سرسبز، پر از گیاهان و گلهای خودرو، گوسفندان پرجنب و جوش و چشمه های جاری در دشت منظره ی خیلی زیبایی را به وجود می آوردند. 🔶 شب که هوا تاریک می شد، قاسم و برادر و دوستش گوسفندان را به طرف روستا حرکت می دادند. انقدر در دشتها و دره ها دنبال گوسفندان می دویدند که کفشهایشان مرتب پاره میشد، پاهایشان زخم میشد و پر از خار بود. قاسم خارها را با سوزن در می آورد. 🔶 قاسم و برادرش در راه برگشت آواز می خواندند و برای ترساندن حیوانات وحشی مثل پلنگ 🐆و خرس🐻 سر و صدای حیوانات را از خودشان در می اوردند: اوووووووووووو ووووووووووو 🔶 وقتی به روستا می رسیدند، گوسفندها🐐🐑🐏🐑 دسته دسته جدا می شدند و هر گوسفندی با بچه خودش بَع بَع کنان به خانه ی صاحب خودشان می رفتند. قاسم خیلی تعجب می کرد، چطور این گوسفندان در تاریکی شب خانه صاحب خودشان را بلدند؟؟؟ قاسم به قدرت خدای مهربان فکر می کرد که چطور این گوسفندان را اینگونه آفریده است؟؟ 🔶 قاسم از شام خوشمزه ای که مادرش پخته بود می خورد و میخوابید. فردا صبح دوباره درس و مدرسه و کتاب و دفتر و بعد از آن گوسفندان و چَرا و دشت و دره و علفزار. 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆ارسالی یکی از مادران عزیز کانال، ممنونم 🙏🙏💐💐 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak