🌷شهید محلاتی یکی از چهره های درخشان انقلاب بود.🌷
🌷 یکم اسفند سالروز شهادت شهید حاج شیخ فض الله محلاتی گرامی باد.
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═─
#مداحان_محلات
#کانون_بسیج_مداحان_محلات
لینک کانال مداحان محلات👇
https://eitaa.com/maddahanbsj
انتشار با لینک کانال و ذکر صلوات مجاز است
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
میايستم امروز خدا را به تماشا
اي محو شکوه تو خداوند سراپا
اي جان جوانمرد! به دامان تو دستم
من نيز جوانم، ولي افتادهام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
اي عشق مينداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم اي پسر عشق
يعني که مکن با دل من هيچ مدارا
با آمدنت قاعدهي عشق به هم خورد
ليلاي تو مجنون شد و مجنون تو ليلا
تا چشم گشودي به جهان، ساقي ما گفت:
"المنة للَه که درِ ميکده شد وا"
ابروي تو پيوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
اي منطق رفتار تو چون خلق محمد
معراج براي تو مهياست، بفرما!
اين پردهاي از شور عراقي و حجازيست
پيراهن تو چنگ و جهان دست زليخا
دل مانده که لبهاي تو انگور بهشتي است
يا شيرخدا روي لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هر چند حسين است تو را محو تماشا
"چون چشم تو دل ميبرد از گوشهنشينان"
شد گوشهي ششگوشه براي تو مهيا
از گوشهي ششگوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علي شد همهی شهر، ولي من
مجنون علي اکبر ليلام به مولا
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═─
#مداحان_محلات
#کانون_بسیج_مداحان_محلات
لینک کانال مداحان محلات👇
https://eitaa.com/maddahanbsj
انتشار با لینک کانال و ذکر صلوات مجاز است
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
هر شب نصیب سفرۀ شهر مدینه شد
در کنج خانه، نان تنوری که داشتی
شبزندهدار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی...
خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود
در کوچههای شهر، عبوری که داشتی
این آفتاب توست که خورشیدمان شده!
یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟...
چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبریست
روی سپید و خال سیاهت پیمبریست
گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو
لحظه به لحظه، گاه به گاهت پیمبریست...
باید دوید پشت سر ردّ پای تو
یعنی تویی همیشه که راهت پیمبریست
نامت علیست جلوه رویت محمدیست
نامت علیست طرز نگاهت پیمبریست
تو صاحب جلال علی و پیمبری
آیینه جمال علی و پیمبری
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
پیغمبر دوبارۀ صحرای کربلا
ای از تمام عالمیان برگزیدهتر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا
آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیه و هر جای کربلا...
...هر چند دیدنیست ولی دیدنیتر است
پایین پای مرقد آقای کربلا
نزدیکتر به محضر آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو...
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═─
#مداحان_محلات
#کانون_بسیج_مداحان_محلات
لینک کانال مداحان محلات👇
https://eitaa.com/maddahanbsj
انتشار با لینک کانال و ذکر صلوات مجاز است
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
یم عصمت! زهی امشب به دامان گوهر آوردی
برای آفتاب امشب فرزوان اختر آوردی
حسین ابن علی را هم پسر، هم یاور آوردی
تعالی الله یا لیلا! علیِّ اکبر آوردی
تو لیلایی و مثل آمنه پیغمبر آوردی
و یا بنت اسد گردیده شیر داور آوردی
محمّد خو، علی رو، فاطمی طینت پسر زادی
ملک زادی؟ بشر آورده یا خیر البشر زادی؟
بغل بگشا، چو جان گیرش ببر جان حسین است این
به رخ مصحف، به خطّ و خال قرآنِ حسین است این
ذبیح فاطمه در عید قربان حسین است این
گل بستان احمد، روح و ریحان حسین است این
میان ماهها، مهر درخشان حسین است این
گل و باغ و بهار و سرو بستان حسین است این
بشر اوصاف آن رشک ملک را چون توان گوید
لب معصوم باید وصف آن جان جهان گوید
رخش سوره، دو بسم الله دارد از دو ابرویش
یدالله فوق ایدیهم بود نقش دو بازویش
خجل گردد زرخ گر ماه بنشیند به پهلویش
زیارتگاه زوّار محمّد مصحف رویش
شفای چشم ثاراللّهیان خاک سرِ کویش
عجب نی یوسف ار چشم تماشا واکند سویش
مباد از گردش چشمی بگیرد هستِ یوسف را
که هم دست زلیخا بُرَّدُ هم دست یوسف را
کرامت از نبی، صبر از علی، حلم از حسن دارد
قد رعناش طوبی، سایه بر این نُه چمن دارد
به هر یک تار مویش عطر صد مُلک خُتن دارد
چراغ از عارض نورانیاش هر انجمن دارد
هزاران جان عالم در درونِ پیرهن دارد
علی باشد به نام و روح احمد در بدن دارد
به چشم اهل دل، ماه تمامش میتوان گفتن
رسولش میتوان دیدن، امامش میتوان گفتن
علی، زینب، حسن، عبّاس، محو روی زیبایش
حسین بن علی، چشم خدا، گرم تماشایش
سلام سدره و طوبی به سرو قدّ و بالایش
سر خوبان عالم سر بسر خاک کف پایش
علیّ بن حسین بن علی نام دل آرایش
نوای کربلا برخیزد از نیزار اعضایش
که من در کربلا اوّل قتیل آل یاسینم
شود در موج خون تقدیم جانان، جان شیرینم
رسول الله خضر و تشنهی آب بقایم من
به مسعای شهادت عاشق سعی و صفایم من
ذبیح ذبح اعظم در منای کربلایم من
حسین بن علی را شیر دشت نینوایم من
خدا را خونم و ریحانهی خون خدایم من
به جای شیر مادر، تشنهی جام بلایم من
شهادت سرفرازی میکند با خون من فردا
پدر صورت نهد بر صورت گلگون من فردا
من آن حُسنم که در امواج خون پیداست تصویرم
شهادت، عشق، ایمان بوده از آغاز تقدیرم
منم آیات ایثار و ولایت کرده تفسیرم
به جوش آیند ثاراللّهیان از بانگ تکبیرم
یدالله است دست و ذوالفقار اوست شمشیرم
مرا سینه سپر بر هر بلا میپرورد لیلا
وجودم را برای کربلا میپرورد لیلا
مرا روز ولادت روز عاشوراست، میدانم
تنم چون برگ گل در دامن صحراست، میدانم
رُخم از پشت ابر خون، جهان آراست میدانم
حسابم با خدا در محشر کبریست، میدانم
خدایم از برای بذل جان آراست، میدانم
سرم آن روز روی دامن زهراست، میدانم
رسول الله میگیرد به موج خون در آغوشم
زدست او به میدان شهادت آب مینوشم
تو در گهواره مست جام ایثاری علی اکبر
تو از دوران شیری، شیرِ پیکاری علی اکبر
تو نور عین عین اللهِ داداری علی اکبر
تو خود از کوثر توحید، سرشاری علی اکبر
تو جا در قلب ثاراللّهیان داری علی اکبر
تو ابن الثّاره، ثارالله را یاری علی اکبر
بهشت عارفان مهر و جحیم کافران خشمت
نگاه زینب بر رخ، دل عبّاس در چشمت
تو بر نسل جوان تا صبح محشر رهبری داری
تو چون عبّاس بر خیل شهیدان برتری داری
تو بر آل نبی بعد از امامان سروری داری
تو خُلق و خوی و روی و منطقِ پیغمبری داری
تو دست و بازو و تیغ و توان حیدری داری
تو در هر زخم تن یک آیت روشنگری داری
ولی اللّهی و چشم و چراغ حجّت اللّهی
نه «میثم» را، که خلق عالمی را مشعلِ راهی
✍ #غلامرضا_سازگار
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═─
#مداحان_محلات
#کانون_بسیج_مداحان_محلات
لینک کانال مداحان محلات👇
https://eitaa.com/maddahanbsj
انتشار با لینک کانال و ذکر صلوات مجاز است
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢مداح اهل بیت و انقلابی حاج آقا اکبری شهرستان محلات از حضور و شرکت مردم در انتخابات میگوید
#انتخاب_مردم
#ایران _قوی
#سازمان بسیج مداحان و هیآت مذهبی استان مرکزی
💢قابل توجه سرپرست های خانوار
🔹اگر خواستید بدونید مشمول #یارانه ماهانه هستید این کدو بزنید:
*4*43857#
🔹واسه استعلام #کالابرگ_الکترونیک #طرح_فجرانه
این کد رو بزنید:
*500*1463*2#
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
این شعر، سرود عالم بالا شد
تبریک، حسین بن علی بابا شد
همنام علی، شبه محمد یعنی
میلاد علیِ اکبرِ لیلا شد
✍ #محمود_ژولیده
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═─
#مداحان_محلات
#کانون_بسیج_مداحان_محلات
لینک کانال مداحان محلات👇
https://eitaa.com/maddahanbsj
انتشار با لینک کانال و ذکر صلوات مجاز است
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
بر جلوهی خلقت پیمبر #صلوات
بر چهرهی غرق نور اکبر صلوات
تقدیم به آن جوان رعنا که بُوَد
سر تا به قدم شبیه حیدر صلوات
از خانهی ارباب خبر میآید
بر آل علی تازه پسر میآید
در خُلق و مرام و منطق و حُسن و جمال
انگار محمدی دگر میآید
میبارد از این جمال دلجو صد ماه
سر تا به قدم، علی میآید از راه
حق است اگر کعبه ترک بردارد
لا حول و لا قوة الا بالله
✍ #وحید_محمدی
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═─
#مداحان_محلات
#کانون_بسیج_مداحان_محلات
لینک کانال مداحان محلات👇
https://eitaa.com/maddahanbsj
انتشار با لینک کانال و ذکر صلوات مجاز است
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#بخش پندیات 🌹
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.*
*قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.*
*بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.*
*مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.*
*وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.*
*غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.*
*مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.*
*مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.*
*برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.*
*قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟*
*برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.*
*پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.*
*قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.*
*بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.*
*برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.*
*قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟*
*بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.*
*قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.*
*برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.*
*مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.*
*بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.*
*بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.*
*بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.*