#امام_علی #مرثیه_امام_علی
خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده
چند سالی است که در حادثه ای جا مانده
وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:
روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده
زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب "
فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده
بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری
باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده
او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود...
پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده
زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”...
نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده...
سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد
میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده
با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت
در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده
فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و...
دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده
یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش
یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده
یک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش...
یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده
ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است
رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده
وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی:
روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا مانده
🔸شاعر:
#پوریا_باقری
________________________________
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع)
حالا که نیست مادر من هست دخترت
حتی حسین هم به فدای تو و سرت
از مسجد مدینه که خیری ندیده ای
یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت
دل شوره ام شبیه هراس مدینه است
رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت
آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟
خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت
من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی
گیسوی خویش پهن کنم در برابرت
چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند
آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت
چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد
چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت
خون از بدن کنار زدن عادت من است
آن روز خون سینه و حالا سحر سرت
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
________________________________
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع)
با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد
تسبیح را بدست گرفت و دعاش کرد
معلوم می شود که نمک گیر زینب است
وقتى بجاى شیر نمک را غذاش کرد
افتاد یاد کوچه و پاى برهنه اش
وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد
از بس به وصل فاطمه اش اشتیاق داشت
در خواب بود قاتلش اما صداش کرد
بین دو سجده بود که فرق سر على
مانند ذوالفقار دودم شد...دوتاش کرد
شمشیر تا میان دو ابروى صورتش
طورى نشسته بود نمی شد جداش کرد
می خواست دست و پا زدنش بیشتر شود
شمشیر را میان سرش جابجاش کرد
اى روزگار! آخر على را زمین زدند
باید ازین به بعد جگر را فداش کرد
وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد
وقت خضاب خون سرش را حناش کرد
بین حصیر پاره پدر را حسین برد
تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطيفيان
________________________________
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
☑️ شب 19 رمضان ضربت خوردن مولا
«درد دل با حضرت زهرا (س)»
سفره دار قديمي ام امشب
شده ام ميهمان دخترمان
شده سي سال كار من يادِ
سفره ي روزهاي آخرمان
سفره دار قديمي ام سي سال
تكه نان و نمك مرا بس بود
جاي نان جاي آب هر افطار
غصه هاي فد مرا بس بود
يادِ آن روزها كه تا دم صبح
چادرت عطر و نور مي آورد
گرچه دستت شكسته بود اما
نان گرم از تنور مي آورد
گندمي آرد ميشد و بعدش
دسته ي آسياب خوني بود
تا كه آبي به درد ميخوردي
لبه ي ظرفِ آب خوني بود
سفره اي پهن ميشد و طفلان
غيره نانِ تو را نمي خوردند
بعد روزي كه پشت در ماندي
كودكانم غذا نميخوردند
بعد روزي كه پشت در ماندي
ميشنيدم صداي شيشه ي خُرد
ميشد از لكه هاي پيرُهنت
زخمهاي تو را نديده شمرد
شعله روزي كه پشت در ماندي
حلقه زد معجر تو را سوزاند
زينبم خواست تا كه فضه شود
آتشي دختر تو را سوزاند
وقتِ افطار ِ من شده اما
باز هم روضه خوان تو شده ام
بعد سي سال نانِ تازه بپز
سحري ميهمان تو شده ام
🔸شاعر: ؟؟؟
________________________________
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
☑️ ضربت خوردن حضرت امیر (ع)
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین
به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت
دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین
کَس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین
خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد
دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین
دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را
دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین
چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید
چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین
ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد
از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین
دید پایین قدمهاش سَنان می خندید
دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________________
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
بِفاطمةَ الهی العفو ...
«سحر هجدهم» و مادر هجده ساله
آتش و هیزم و مسمار و در و آلاله
نالهٔ فضه بیا در همه عالم پیچید
محسنم رفت،تنم سوخت میان شعله
#مجید_حقی
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
اشعار ضربت خوردن حضرت علی(ع) - مهدی نظری
وقتی که با نان و نمک افطار می کرد
انگار که با فاطمه دیدار می کرد
هی شیر را از پیش خود می زد کنار و
هی دخترش با چشم تر اصرار می کرد
در آسمان انگار چیزی تازه می دید
با اشک دیده چشم را خونبار می کرد
درخاطرش پیراهنی پر ماجرا داشت
که این جهان را برسرش آوار می کرد
امشب ز شبهای دگر مظلوم تر بود
این را اذان، وقت سحر اقرار می کرد
دنیا برایش صحنه ای پر زغم داشت
که هر سحر را مثل شام تار می کرد
این پیرمردی که غرورش را شکستند
انا الیه راجعون تکرار می کرد
دلتنگ محسن بود این شبهای آخر
گریه به پهلو و در و دیوار می کرد
قلاب در وقتی که بوسه زد به شالش
یاد غلاف و زخم دست یار می کرد
از بسکه دلتنگ نگاه همسرش بود
او ابن ملجم را خودش بیدار می کرد
همراه زینب دخترش محراب کوفه
گریه برای حیدر کرار می کرد
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
مناجات با امام زمان در شب قدر
امشب بیا دوباره خدا را صدا کنیم
قرآن به سر برای ظهورش دعا کنیم
قدری تاملی و سپس کربلا رویم
با روضه های خون خدا هم صفا کنیم
آمد شب قدر و ذکر مولا گیریم
امشب تو بیا که با تو احیا گیریم
یک شب سفر کرب وبلا همراهت
از دست خودت مهر و امضا گیریم
***
وقتی که مجیر خواندم و جوشن و قرآن بر سر
وقتی که زدم ناله و از اشک دو چشمم شد تر
یک خواسته از درگه تو فقط تمنّا کردم
یک نیم نگاهی و رسان صاحب ما را دیگر
***
سلام من به قرآن بر سر تو
سلام من به قبر مادر تو
اگر زائر شدی صحن نجف را
سلام من به بابا حیدر تو
اگر زائر شدی بین الحرم را
سلام من به جدّ اطهر تو
بگو از جانب من با حسینت
سلام من به خون پیکر تو
اگر رفتی کنار قبر عبّاس
سلام من به آن آب آور تو
شب احیا کند ناله سه ساله
پدر جان، کی بریده آن سر تو
اگر رفتی کنار قبر زینب
سلام من به آن چشم تر تو
به مشهد هم که رفتی یابن زهرا
بگو من هم بیایم در بر تو
خلاصه گویمت در بین سرداب
سلام من به سوز اطهر تو
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
:
#رمضان_المبارک
#شعر_آیینی
#امیر_المؤمنین
نوزده شب مى گذشت از ماه نور
ماه مهمان خدا بودن ، حضور
ماه قرآن ، ماه شور و عشق و حال
ماه آذين بستن روح از كمال
آن شب امّا آسمان مرموز بود
كهكشان در كهكشان مرموز بود
ماه آن شب رنگى از اندوه داشت
غصهاى سنگين تر از صد كوه داشت
نبض هستى تند مى زد ، سرد بود
آفرينش بسترى از درد بود
كوفه آن شب با وفا بيگانه بود
مثل يك زنجيرى ديوانه بود
چشمها در خواب ، دور از همهمه
يك نفر بيدار و غرق زمزمه
او على آن حيدر مظلوم بود
ميهمان دخترش كلثوم بود
آسمان را ديد مى زد گاه گاه
خيره مى شد بر نگاه سرد ماه
در فضاى سينه اش دل مى طپيد
گوئيا چشم انتظارى مى كشيد
بيقرار لحظه موعود بود
التهاب قلب او مشهود بود
در نگاهش يك جهان احساس داشت
چهرهاى روشن چو برگ ياس داشت
هر چه بود آن شب سحر از ره رسيد
لحظه ناب ولى الله رسيد
بست دور سر على دستار را
شد مهيا لحظه ديدار را
مست از ميناى اشراقىّ هو
ربّنا يا ربّنا مىگفت او
خواست بيرون آيد از خانه ولى
چنگ زد در بر كمر بند على
دسته مرغابيان بيقرار
دور او حلقه زده پروانه وار
بود يك دنيا سخن در كارشان
موج مى زد خواهش از رفتارشان
يا على اى معنى احسان مرو
هان !بمان اى يار محرومان مرو
بانگ عجّل مى زند تقدير تو
كن در اين امر قضا تأخير ، تو
گفت مولا : وقت پرواز آمده
بعد عمرى عشق من باز آمده
مى رسد بر گوشم آواى رحيل
از گلوى پيك جانان ، جبرئيل
تا حضور خود خدا مى خواندم
يك صداى آشنا مى خواندم
بر مشامم بوى محسن مى رسد
ارجعى از كوى محسن مى رسد
مى زند جوش شهادت خون من
تنگ زهرا شد دل محزون من
با وداع از دخترش كلثوم رفت
سوى مسجد حيدر مظلوم رفت
فتنه در آنسوى مسجد خواب بود
در هجوم لحظه ها بيتاب بود
در مقام دوست شيطان خفته بود
زلف قُطّامه ى دلش آشفته بود
گفتش : اى تقدير من بيدار شو
وقت ديدار آمده ، هشيار شو
تشنه شمشير تو بر خون من است
مرتضى هم در هواى رفتن است
مسجد كوفه حضور راز شد
نافله در صبح عشق آغاز شد
در سكوت و ذكر ، شمشير و فرود
مهر و خون پيوست با هم در سجود
سجده دوّم على سر بر نداشت
طاقت برخاستن ديگر نداشت
دامن محراب غرق لاله شد
مسجد كوفه حريم ناله شد
غرق در خون تا على از تاب رفت
خون دل از ديده محراب رفت
شد نماز عشق حيدر ناتمام
ذكر سجده شد مبدل بر سلام
فزتُ رب الكعبه گفت و پر فشاند
خاك مقتل را به زخم سر فشاند
لالههاى باغ سبز فاطمه
چون شنيدند از ملك اين زمزمه :
اهل عالم شاه مردان كشته شد
روح غيرت شير يزدان كشته شد
كشته شد روح دعا مولا على
واعليّاً واعليّاً واعلى
آمدند از خانه بيرون با شتاب
تا شوند آگه ز حال بوتراب
مرتضى ناى سخن گفتن نداشت
پاى حيدر طاقت رفتن نداشت
سفره سبز دعا بر چيده شد
در گليمى پيكرش پيچيده شد
مرد شمشمير و دعا از هوش رفت
سوى خانه پيكرش بر دوش رفت
درب خانه چشم خود را باز كرد
با عزيزانش سخن آغاز كرد
كاى عزيزان گر چه در تاب و تبم
بيقرار گريههاى زينبم
دخترم دلواپس حال من است
چشم او بر در به دنبال من است
خون بشوئيد از رخ گلگون من
تا نبيند دختر محزون من
مىروم با پاى خود تا خانهام
بر تسلاى دل ريحانهام
معنى اُمّ الكتابى يا على
جلوه ی احساس نابى يا على
بر درت دست توسل مىزنم
از نجف تا كربلا پل مىزنم
خواستى زينب نبيند خون تو
زخم سر، پيشانى گلگون تو
داشتى مولا هواى زينبت
كاش بودى كربلاى زينبت
قطعه قطعه پيكر خورشيد ديد
بر فراز نى سر خورشيد ديد
پرپر از جور خزان شد ياس او
شد جدا از تن سر عباس او
عصر عاشورا ميان قتلگاه...
اى قلم!! بشكن ، خدا را آه آه
کمیل کاشانی
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
:
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#غلامرضا_سازگار
▶️
تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود
هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود
ای ماه که دادی همه را مهر خدائی
چون شد که دمیدی به شبستان جدائی
ای یاد جمال تو چراغ سحر ما
ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما
ای روی نهان از نظرت در نظر ما
حیف است که باشیم و نباشی به بر ما
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایام بلا بود
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما
بی تو شده جان کندن ما زندگی ما
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سرو روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست
ای رفته به دیدار خدا با دل آرام
آرام دل آرام که گیتی است تو را، رام
از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام
با صبح قیامت شب کفر است به اتمام
دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید
از طبل ابر قدرتی آواز نیاید
آرام کز اعدای تو آرام ربودند
یاران همه از دور پیام تو شنودند
از مرکز الحاد بدین راه گشودند
در دامن کفر آیت توحید سرودند
خورشید قیام تو گرفته همه جا را
بخشنده پیامت به جهان نور خدا را
آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم
آرام که پیوند وفا را نگسستیم
با غیر تو ما عهد نبستیم نبستیم
آنیم که بودیم و همینیم که هستیم
کوبیم بت اهرمن اهرمنی را
داریم زتو چون تبر بت شکنی را
آرام که همواره پیامت سخن ماست
آرام که این جامه به پیکر کفن ماست
آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست
آرام که بر بال ملایک وطن ماست
آرام که ایمن زبلا کشور ما شد
همسنگر تو خامنه ای رهبر ما شد
در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران
گردید وطن آتش و خون هشت بهاران
غلطید بخون از همه سو پیکر یاران
سوگند به سوز دلت ای پیر جماران
داغ تو که چون شعله آتش به درون بود
بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان
میثاق خمینی را
با خامنه ای بستیم
تا لحظه جان دادن
با خامنه ای هستیم
هیهات از این موضع
کوتاه نمی آییم
با قوم ولی نشناس
ما راه نمی آییم
آمد که زنگ انقلابی ناگهان باشد
بایست هم انگشت دنیا بر دهان باشد
ابروی او شمشیر بود و غیر ممکن بود
از تیغ ابرویش حریفی در امان باشد
مردی که ایمان مجسم بود و ثابت کرد
گهواره گاهی میتواند پادگان باشد
مردی که با سوزاندن کاخ ستم فهماند
مظلوم ، آهش میشود آتش فشان باشد
####
دیروز مشق عشق مان داده است تا امروز
نام خدا سربرگ کاغذهایمان باشد
این نسل ، امید دل دیروز آن مرد است
حاشا اگر تنها به فکر آب و نان باشد
#میلاد_حبیبی
ایتا
https://eitaa.com/madahanesfahan
سروش
http://sapp.ir/madahanesfahan
گپ
https://gap.im/Kanonmadahan
🇮🇷کانون مداحان وشاعران
موسسه خیریه فرهنگی
ومراکزآموزش مداحی اصفهان