eitaa logo
کانون مداحان
28هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
23.7هزار ویدیو
222 فایل
کانون مداحان استان مرکز آموزش عمومی ، تخصصی و سطح عالی مداحی اهلبیت علیهم السلام خیریه فرهنگی ذاکرین امام حسین علیه السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام(بخوانیدوارسال کنید): امام حسین(ع) - مرثیه - ماه رمضان آه از لحظه ی افطار و عطش های دلم میرود سوی گرفتاری او پای دلم لب عطشان ... پسر فاطمه...غوغای عطش این شده ذکر لب و درس الفبای دلم حالت تشنگی ام حس عجیبی دارد نام ارباب شده چشمه ی صحرای دلم هرچه نزدیک شود لحظه ی افطار به ما... داغ تو بیشتر از پیش شود نای دلم خواهرت گوشه ی مقتل به تماشا بود و... مادرت گفت : حسین و...سر سودای دلم ما فقط تا دم افطار عطش را دیدیم وای بر آن لب خشکیده ی آقای دلم ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): السّلام ای ، اُمِّ زهرای بتول السّلام ای همسر و یار رسول السّلام ای سایه سارت مستدام واجبُ التّکریم ، واجبْ احترام لفظ "اُمُّ المؤمنین" مخصوص تو مریم و هاجر شده پابوس تو زیر "دِیْن" تو بُوَد "دین" خدا مایه ی فخری به آیین خدا ثروتت راه خدا ، آغاز کرد مثل شمشیر علی اعجاز کرد مال و اموالت ، همه وقف خدا دین و ایمان تو ، فوق انبیا مادرانه ، یار پیغمبر شدی مؤمنین را تا ابد مادر شدی چادرت ، بوی عبادت می دهد بر همه درس شهامت می دهد طاهره ، قدّیسه ، بی همتا تویی مادر "صدّیقه ی کبریٰ" تویی فاطمه ، گُل کرده بر دامان تو مهد زهرا ، می شود دستان تو مادری کردی برای دخترت همسری کردی برای همسرت بین زن های پیمبر تو سَری نسل سادات جهان را مادری ما همه جیره خور احسان تو نوکر دربست "فرزندان" تو زندگی ات از خدا لبریز بود صد "ملک" از چادرت آویز بود غربتت گشته مسلّم بر جهان گریه ات شد آبروی شیعیان شد عزای تو در این ماه خدا گریه ها داریم بر داغ شما می روی زهرا چه تنها می شود صید "اقیانوس اَعدا" می شود بعد تو این شهر "ظالم" می شود "روبهی" بر "شیر" حاکم می شود بعد تو ، زهرا کتک ها می خورد چادر قدیسه ات ، پا می خورد پشت در ، یک شهر و تنها فاطمه "آتش" و "دود" و "صدا" و "همهمه" دختر تو می شود نقش زمین بسته دستان "امیرالمومنین" "محسنش" چون غنچه پرپر می شود او فدای راه "حیدر" می شود یا خدیجه! دخترت را می زنند آیه های کوثرت را می زنند یا خدیجه ، دخترت از پا فتاد مثل تو ، یک لحظه دینش را نداد شوهرش را حامی و همراه بود مثل تو یار ولیُّ اللّه بود... ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده چند سالی است که در حادثه ای جا مانده وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب " فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود... پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”... نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده... سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و... دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده یک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش... یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی: روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا مانده 🔸شاعر: ________________________ ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده چند سالی است که در حادثه ای جا مانده وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب " فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود... پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”... نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده... سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و... دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده یک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش... یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی: روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا مانده ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده چند سالی است که در حادثه ای جا مانده وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب " فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود... پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”... نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده... سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و... دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده یک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش... یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی: روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا مانده ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): لطف حق تا به ابد ، شامل احوال من است کرمش فخر و مباهات به امثال من است روزهای رمضان رو به تمامی است ، ولی... روضه ی شاه کرم روزی یک سال من است روزه و حال مناجات که خوب است ، ولی... روضه ی خون خدا افضل اعمال من است پدرم گفت ، بگویم : همه جا ذکر حسین نام ارباب ، کلید همه افعال من است بعد یک ماه غم و گریه ی بر تشنگی اش دیدن کرب و بلا مقصد آمال من است شکر دارد بخدا ، فاطمه در روز جزا مادرانه وسط معرکه دنبال من است مادرش گفت: "بنی" وسط کرب و بلا قتلگاه پسرم نیست ، که گودال من است عصر آن روز دهم خواهرش آواره شد و... گفت با گریه : که این گوهر پامال من است 🔸شاعر: ____________________ ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): لطف حق تا به ابد ، شامل احوال من است کرمش فخر و مباهات به امثال من است روزهای رمضان رو به تمامی است ، ولی... روضه ی شاه کرم روزی یک سال من است روزه و حال مناجات که خوب است ، ولی... روضه ی خون خدا افضل اعمال من است پدرم گفت ، بگویم : همه جا ذکر حسین نام ارباب ، کلید همه افعال من است بعد یک ماه غم و گریه ی بر تشنگی اش دیدن کرب و بلا مقصد آمال من است شکر دارد بخدا ، فاطمه در روز جزا مادرانه وسط معرکه دنبال من است مادرش گفت: "بنی" وسط کرب و بلا قتلگاه پسرم نیست ، که گودال من است عصر آن روز دهم خواهرش آواره شد و... گفت با گریه : که این گوهر پامال من است 🔸شاعر: ________________________ ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): زبانحال یک زائر بقیع... مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع کمی از حالِ خودم ، ساحتِ خونبارِ بقیع زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع میگذارد سَرِ خود را ، سَرِ دیوارِ بقیع لَعنتُ اللّه به اولادِ ابوسفیان ها شِمرها ، حرمله ها ، در همه ی دوران ها خواست آرام بگیرد دلِ بارانیِ او رنگِ اِحرام بگیرد دلِ بارانیِ او زِ لبش کام بگیرد دلِ بارانیِ او ختمِ انعام بگیرد دلِ بارانیِ او چوبِ نامرد رسید و به سَرَش خورد ولی... دست کوتاه نکرد از کَرَمِ خوانِ علی باز هم رو به بقیع ، گریه کنان... بی تابی دست بَر سینه ، دو تا چَشم ، پُر از بی خوابی نه حَرَم ، گنبد و گلدسته ، نه حوضِ آبی قبرِ اولادِ علی بود و شبی مهتابی اشک میریخت ، به لب ذِکرِ ”حسن جانی” داشت خاطراتی زِ سَفَرهای خراسانی داشت ناگهان مرغِ دلش راهیِ مشهد شد و بعد... از دَرِ "شیخِ طبرسی"ِ حَرَم رَد شد و بعد... سخت ، مشغولِ «أَأَدْخُلْ به محمد؟» شد و بعد... اشک ، بینِ حَرَم و چَشمِ تَرَش سَد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرم سال ها در پِیِ این بارگهت دَر به دَرَم اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میکرد وسطِ گریه ی خود ، طرحِ معمّا میکرد زیرِ لب "آمدم ای شاه" که نجوا میکرد... دلش آرام شد و خوب تماشا میکرد چه حریمی و عجب صحن و سرایی آقا تو مُلَقّب به غَریبُ الغُرَبایی آقا...؟ نوبتِ جامعه شد ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید باز هم زائرِ آلوده ی هر بار رسید... بینِ این جامعه ی گرم ، دلش پَرپَر شد بُرد نامِ حسن و... باز دو چشمش تَر شد داشت اطرافِ حَرَم ، مرثیه خوانی میکرد اشک ها از دلِ او خانه تکانی میکرد وسطِ گریه کمی یادِ جوانی میکرد پیشِ اربابِ خودش چربْ زبانی میکرد دست دَر پنجره انداخت ، که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... آه... از خواب پرید و جگرش تیر کشید چند تا صورتِ قبری که به تصویر کشید... فکر او دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید خواب هایش همه انگار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسن جان به خداوند قسم، میشوی صاحبِ یک گنبدِ زیبا و حَرَم...» ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): ✅ زبانحال یک زائر بقیع... مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع کمی از حالِ خودم ، ساحتِ خونبارِ بقیع زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع میگذارد سَرِ خود را ، سَرِ دیوارِ بقیع لَعنتُ اللّه به اولادِ ابوسفیان ها شِمرها ، حرمله ها ، در همه ی دوران ها خواست آرام بگیرد دلِ بارانیِ او رنگِ اِحرام بگیرد دلِ بارانیِ او زِ لبش کام بگیرد دلِ بارانیِ او ختمِ انعام بگیرد دلِ بارانیِ او چوبِ نامرد رسید و به سَرَش خورد ولی... دست کوتاه نکرد از کَرَمِ خوانِ علی باز هم رو به بقیع ، گریه کنان... بی تابی دست بَر سینه ، دو تا چَشم ، پُر از بی خوابی نه حَرَم ، گنبد و گلدسته ، نه حوضِ آبی قبرِ اولادِ علی بود و شبی مهتابی اشک میریخت ، به لب ذِکرِ ”حسن جانی” داشت خاطراتی زِ سَفَرهای خراسانی داشت ناگهان مرغِ دلش راهیِ مشهد شد و بعد... از دَرِ "شیخِ طبرسی"ِ حَرَم رَد شد و بعد... سخت ، مشغولِ «أَأَدْخُلْ به محمد؟» شد و بعد... اشک ، بینِ حَرَم و چَشمِ تَرَش سَد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرم سال ها در پِیِ این بارگهت دَر به دَرَم اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میکرد وسطِ گریه ی خود ، طرحِ معمّا میکرد زیرِ لب "آمدم ای شاه" که نجوا میکرد... دلش آرام شد و خوب تماشا میکرد چه حریمی و عجب صحن و سرایی آقا تو مُلَقّب به غَریبُ الغُرَبایی آقا...؟ نوبتِ جامعه شد ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید باز هم زائرِ آلوده ی هر بار رسید... بینِ این جامعه ی گرم ، دلش پَرپَر شد بُرد نامِ حسن و... باز دو چشمش تَر شد داشت اطرافِ حَرَم ، مرثیه خوانی میکرد اشک ها از دلِ او خانه تکانی میکرد وسطِ گریه کمی یادِ جوانی میکرد پیشِ اربابِ خودش چربْ زبانی میکرد دست دَر پنجره انداخت ، که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... آه... از خواب پرید و جگرش تیر کشید چند تا صورتِ قبری که به تصویر کشید... فکر او دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید خواب هایش همه انگار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسن جان به خداوند قسم، میشوی صاحبِ یک گنبدِ زیبا و حَرَم...» 🔸شاعر: ____________________ ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع کمی از حالِ خودم ، ساحتِ خونبارِ بقیع زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع میگذارد سَرِ خود را ، سَرِ دیوارِ بقیع لَعنتُ اللّه به اولادِ ابوسفیان ها شِمرها ، حرمله ها ، در همه ی دوران ها خواست آرام بگیرد دلِ بارانیِ او رنگِ اِحرام بگیرد دلِ بارانیِ او زِ لبش کام بگیرد دلِ بارانیِ او ختمِ انعام بگیرد دلِ بارانیِ او چوبِ نامرد رسید و به سَرَش خورد ولی... دست کوتاه نکرد از کَرَمِ خوانِ علی باز هم رو به بقیع ، گریه کنان... بی تابی دست بَر سینه ، دو تا چَشم ، پُر از بی خوابی نه حَرَم ، گنبد و گلدسته ، نه حوضِ آبی قبرِ اولادِ علی بود و شبی مهتابی اشک میریخت ، به لب ذِکرِ ”حسن جانی” داشت خاطراتی زِ سَفَرهای خراسانی داشت ناگهان مرغِ دلش راهیِ مشهد شد و بعد... از دَرِ "شیخِ طبرسی"ِ حَرَم رَد شد و بعد... سخت ، مشغولِ «أَأَدْخُلْ به محمد؟» شد و بعد... اشک ، بینِ حَرَم و چَشمِ تَرَش سَد شد و بعد... السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرم سال ها در پِیِ این بارگهت دَر به دَرَم اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میکرد وسطِ گریه ی خود ، طرحِ معمّا میکرد زیرِ لب "آمدم ای شاه" که نجوا میکرد... دلش آرام شد و خوب تماشا میکرد چه حریمی و عجب صحن و سرایی آقا تو مُلَقّب به غَریبُ الغُرَبایی آقا...؟ نوبتِ جامعه شد ، لحظه ی دیدار رسید وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید باز هم زائرِ آلوده ی هر بار رسید... بینِ این جامعه ی گرم ، دلش پَرپَر شد بُرد نامِ حسن و... باز دو چشمش تَر شد داشت اطرافِ حَرَم ، مرثیه خوانی میکرد اشک ها از دلِ او خانه تکانی میکرد وسطِ گریه کمی یادِ جوانی میکرد پیشِ اربابِ خودش چربْ زبانی میکرد دست دَر پنجره انداخت ، که آرام شود مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود... آه... از خواب پرید و جگرش تیر کشید چند تا صورتِ قبری که به تصویر کشید... فکر او دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید خواب هایش همه انگار به تعبیر کشید زیرِ لب گفت: «حسن جان به خداوند قسم، میشوی صاحبِ یک گنبدِ زیبا و حَرَم...» ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): تو چه کردی که تو را نام نهادند: کریم مثل بابات حسن ، مرتبه دادند: کریم تو چه کردی که همه در عوض کرب و بلا به روی خاک حریم تو فتادند ، کریم آنچنان مرتبه ای داد به تو هادی دین که به کس غیر تو این جاه ندادند ، کریم آن کسانی که ز طومار حسین جا ماندند شب جمعه ، حرمت ، خیرالعبادند ، کریم از شلوغی سر کوی تو فهمیدم که... سائلان تو زیادند ، زیادند... کریم روز محشر که شود ، از کرم مادرتان زائران حرم تو ، همه شادند ، کریم ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): امام رضا(ع) - زیارت مخصوصه دوباره قسمت من شد مسافرت باشم در این  زیارت مخصوصه زائرت باشم دوباره رزق عزای حسین و دست شما بناست قبل محرم مجاورت باشم کنار پنجره فولاد ، حاجتم این است: نظر کنی که حبیب مظاهرت باشم اگر چه غرق گناهم ولی مدد کن تا... همیشه نوکر تحت اوامرت باشم ورق ورق ، دو سه تا بیت ناقص الوزن و... سیاه مشق نوشتم که شاعرت باشم ╭════•🍁•════╮ تلگرام https://t.me/madahanesfahan اینستاگرام Www.instagram.com/kanonmadahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯