#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش
سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش
چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد
رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش
داشت عادت به اذانِ علي اکبر(ع) امّا...
بی برادر شده بود و غم دل شد یارش
تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و
شد رقیه(س) رمقِ هر نفس ِ تبدارش
او علی(ع) بود و همین داغ برایش بس بود
اینکه عمّه(س) سرِ بازار رسیده کارش
یک نفر خنده زنان هستۂ خرما زد و رفت
گفت با خنده که از روی سرت بردارش
لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود
دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش
مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانۂ شام
چشم ِ گریان شدۂ تا به سحر بیدارش!
#مرضیه_عاطفی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
غرقِ تب! افتاد از تاب و توان بعد از پدر
شد نگهدار و پناه کاروان بعد از پدر
دست بر مویِ پریشان رقیه(س) میکشید
بود دستانش امیدِ کودکان بعد از پدر
اشکِ پنهانی او را دیده بود و گشت و گشت
مثل پروانه به دورِ عمّه جان بعد از پدر
گر چه دستش بسته بود اما کماکان غیرتی
شد سپر در پیش چشم دیگران بعد از پدر
خطبه اش جنگِ مجسّم بود و هر ثانیه داد-
کاخ دشمن را چنان محکم تکان بعد از پدر
«أشهدُ أنّ علی(ع)»...داغِ برادر تازه شد...
شد پریشان-حال هنگام اذان بعد از پدر
خورد با بغض ِ گلو! دلتنگ! با چشمان خیس
هر کجا که بر دهان بگذاشت نان بعد از پدر
یادِ آن لب های خشک و پیکرِ در بوریا...
سال ها در خلوتش شد روضه خوان بعد از پدر!
#مرضیه_عاطفی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می خواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس بر می خواست
علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟
خدا اورا به بزم عشق بازی شعله ور می خواست
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزان تر علی بودن هنر می خواست
نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می خواست
به پای این کبوتر نامه ای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر می خواست
مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن ، دشمن از او خون جگر می خواست
خرابه خیزران خنیاگری ها خارجی خواندن
نمک از زخم هایش زخم های تازه تر می خواست
امامت را زنی با خود به هر جان کندنی می برد
که زینب بود ، اگر او زیر دست و پا سپر می خواست
پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریهء باران چه از جان پسر می خواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر می خواست
#سید_حمیدرضا_برقعی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شام
#کوفه
#اسارت
#شهادت
#چارپاره
كوچه های مدینه وُ بوی
زخم های تنی كه می آید
چشم های سپیدِ یعقوب و
بوی پیراهنی كه می آید
مرد سجّاده ای كه درک نكرد
هیچ كس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهرِ كوفه نداد
هیچ كس پاسخ سلامش را
تا عزاداریش شروع شَوَد
دیدنِ شیرخواره ای كافی ست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای كافی ست
وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب می افتاد
تشنگیِ ضَریحِ لب هایش
یادِ طفلِ رباب می افتاد
من نمی دانم این كه خاكستر
چه به روز سَرِ امام آورد
زیر زنجیر پیكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد
گیرم از دست كوفه راحت شد
سنگِ طفلان شام را چه كند؟
گیرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟
تا كه این مرد قافله زنده ست
حرفی از طفلِ كاروان نزنید
پیش این مردِ گریه، جانِ حسین
حرفی از چوب خیزران نزنید
#علی_اكبر_لطیفیان
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شام
#کوفه
#اسارت
#ترکیب_بند
زهر اشکی شد و کانونِ دعا را سوزاند
بند بندِ منِ اُفتاده زِ پا را سوزاند
آسمان تار شد و جرعهی آبی این زهر
پارههایِ جگر غرقِ بلا را سوزاند
سینهام بود حسینیهی غمهایِ حسین
یادِ آن خاطرهها بیتِ عزا را سوزاند
من نَه امروز که در کربُبلا جان دادم
از همان روز که آتش همهجا را سوزاند
با همان تیر که در حنجرهای تُرد و سفید
تارهای عطش آلودِ صدا را سوزاند
از همان لحظه که میسوختم و میدیدم
تازیانه همهی پیکرِ ما را سوزاند
خیمهای شعلهور اُفتاد زمین و ناگاه
چادرِ دختری از جنسِ حیا را سوزاند
وای از آن بَزم که در پیشِ اسیران حرم
خیزران هم لب و هم طشتِ طلا را سوزاند
دیدم آتش زِ سرِ بام به سرها میریخت
گیسوانِ به سرِ نیزه رها را سوزاند
هرچند دل از گریهی شبهای دعا سوخت
شیرازه ام اما همه در کرببلا سوخت
هر صفحهای از زندگیام شرحِ فراقیست
هر لحظهام عمریست که در فصلِ عزا سوخت
جا مانده به رویِ بدنم ردِ اسیری
روزی نَفَسی بود که در شامِ بلا سوخت
یادِ لب خشکیدهی شش ماهه مرا کُشت
آن لحظه که از لب زدنش سینهی ما سوخت
تا خیمهیمان هلهلهی حرمله آمد
وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت
آتش زدنِ اهل حرم شعلهورم کرد
دیدم چقدر خیمه زِ داغ شهدا سوخت
دیدم به سَرم خیمهی آتش زده اُفتاد
دیدم که یتیمی به میانِ اُسرا سوخت
سرها به سرِ نیزه و در حلقهی آتش
هر زلف زِ هر نیزه اگر بود رها سوخت
#حسن_لطفی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
آتش کشیده هستی و دار و ندارت را
یک نصف روز تلخ ،کل روزگارت را
در خیمه ها دیدی چگونه شعله می سوزاند
قلب تو را، جان تورا ، باغ و بهارت را
در کوچه اطفال گریزان را که میبینی
با گریه می گویی دوباره (...بالفرار)ت را
نوزادی آوردند در گوشش اذان گفتی
نوزاد...اصغر...گریه...می دزدد قرارت را
مثل علی بودی و جنگیدی ، چهل منزل
بیرون کشیدی خطبههای ذوالفقارت را
از کوفیان میخواستی که:(فحش نه!زن هست!)
اما برآورده نکردند انتظارت را
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
قافله را تا زدند بانگ رحیلا ولولهای شد که یا حسین دخیلا
قافله میرفت بیحسین ولیکن
دشمن او تا همیشه خوار و ذلیلا
بر سرِ نیها "سری به نیزه بلند است"
سر چه سری، وَه چه با شکوه و جلیلا
خواهر غمدیده رو به سوی برادر
گفت که یارانمان کمند، قلیلا
نالهی قرآن ز روی نیزه برآمد
گفت که خواهر: معَ الرسول ِ سَبیلا
خواهر من! بعد من غریب نمانی
عشق تو سجّاد، فاتّخِذهُ وَکیلا
گفت: هوا گرم و راه شام زیاد است
گفت: لک فِی النّهارِ سبحَ طویلا
گفت: که شب را کجا بدون تو باشم
گفت: قُم الیل را، وَ أقوَمُ قیلا
گفت: که بی تو چگونه خطبه بخوانم
گفت: سنُلقی علیک قولَ ثقیلا
گفت: که از گوشهی خرابه چهگویی
گفت: بهشت است، جَنّةً وَ نخیلا
گفت: که با زخم تازیانه چه سازم
گفت: صبوری کنید، صبرَ جَمیلا
گفت حسینش که من شهید تو هستم
گفت: خدا شاءَ أن یَراک قتیلا
🔸شاعر:
#مهدی_جهاندار
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
رفتن برای تو شد و ماندن برای من
بالای نی برای تو ، شیون برای من
هجده سر بریده از الان مال تو
هشتاد و چار دخترک و زن برای من
باران سنگ کاش نیاید به سوی تو
یک شهر تازیانهٔ دشمن برای من
خاکستر از حوالیِ روی تو دور باد
افتاد اگر که شعله به خرمن برای من
من قول داده ام بروم هر کجا تویی
در ماتمِ فراق تو مردن برای من
بر من بتاب ، نور دل دیده ام حسین
با نایِ بوتراب شکفتن برای من
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟
دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری
بخوان در نیمهشبهایم «الهی لا تؤدّبنی»
بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ»
غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من
که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری
تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود
تو بیمار حسینی؛ راست میگویند بیماری
تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس
ملائک بر سر سجادهات جمعند بسیاری...
🔸شاعر:
#مهدی_جهاندار
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش
یک دم نشسته منتظر کودکان شده
یک جا ز پیر کوفه شنیدهست ناسزا
یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده
هم شاهد غروب گل ارغوان به خون
هم راوی حدیث لب خیزران شده
با پای خسته راهبر خلق آمده
با دست بسته کارگشای جهان شده
ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر
آه ای بهار تا گل آخر خزان شده
بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو
تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده
از بس گریستهست چنان شمع در سجود
از خلق، آفتاب مزارش نهان شده
🔸شاعر:
#محمد_سعید_میرزایی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
دید با چشم خود چهل منزل
اشکِ پنهانِ چشم زینب(س) را
کاروانی که با خودش می برد
تشنگی را و خشکیِ لب را
دست و پاها اسیر سلسله بود
شمرِ ملعون امیرِ قافله بود
یک علی(ع) مانده بود غرق غضب!
چه کند غیرتِ لبالب را؟!
بچّه ها خسته، پابرهنه، نحیف!
زخم شد دستهای کوچکشان
بسکه بر خارها زمین خوردند
گریه کردند تا سحر شب را
روی هر نیزه یک سرِ مظلوم
قاتل جانِ کاروان می شد
تا که با خود تکان تکان میداد
باد موهای نامرتّب را
ناقه ها در کمالِ عریانی
بی کجاوه بدون محمل بود
ساربان ها مقابل نیزه
آب دادند هر چه مرکب را
خسته از راه آمدند امّا
دورشان ازدحام و هلهله بود
همۂ شهر را خبر کردند
تا تماشا کنند زینب(س) را!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
🔸شاعر:
#محمد_حسین_ملکیان
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*