enc_16792403087933019747709.mp3
3.02M
چی کار کردی تا اسم کربلات میاد دلم میره
دلم تو جاده ها قدم قدم میره
تا میشنوم یکی داره حرم میره
چی کار کردم میگن اجازه نیست که زائرت باشم
اجازه نیست دیگه مسافرت باشم
یه شب تو کربلا مجاورت باشم
گدا مگه جز تو کیو داره
چشمام فقط برا تو میباره
یا ثارالله و ابن ثاره
دلا خونه مگه به غیر کربلا پناه داریم
راهی مگه به غیر اشک و آه داریم
ما اربعین نرفته ها گناه داریم
دلم خونه خوشا به زائری که کربلا رفته
که پای اون ضریح با صفا رفته
کسی که کربلا نره کجا رفته
حسین آقام همه میرن تو میمونی برام .
شب های جمعه می گیرم هواتو
اشک غریبی می ریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده
بیچاره تر اون که دید کربلاتو
آه امون از غریبی، صبوری
آه چه جوری بسازم با دوری
شاه کرامت کجا تو کجا من؟
این کربلایت چه ها کرده با من
اشکای زهرا تو صحرا برا تو
شب های جمعه صبوری برا من
بیچاره اون که حرم رو ندیده
بیچاره تر اون که دید کربلاتو
آه حرم باز پر از بوی سیبه
آه خدایا حسینم غریبه
شب های جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا2
گوید حسین من چه شد...
نور دوعین من چه شد...2
*مثل فردا چه خبره؟*
یه دختری رو محملا،خواب اسیری میبینه
خواب میبینه رو صورتش،گرد یتیمی میشینه
حسین...
رباب لالایی میخونه....الهی اصغر نمیره
شبهای جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا گوید حسین من چه شد؟
گردد به دور خیمه گاه آید میان قتلگاه
گوید حسین من چه شد نور دو عین من چه شد؟
شبهای جمعه مصطفی با مجتبی و مرتضی
آیند به دشت کربلا گویند به صد شور و نوا
مظلوم حسین من چه شد؟ نور دوعین من چه شد
شب های جمعه فاطمه از حال می رود
با پهلوی شکسته به گودال می رود
شب تا به صبح فاطمه فریاد می زند
با دیدن گلوی حسین داد می زند : بنی قتلوک
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا غیبت ولینا کثرت عدونا
و قله عددنا آقا بیا آقا بیا
به کی شکایت ببرم به کی بگم دردامو
جوونیمم رفت و هنوز من ندیدم آقامو
این الطالب بدم المقتول بکربلا
نور میبینم خیمتو دارم از دور میبینم
آه میبینم سر درِ خیمت پرچم سیاه میبینم آه میبینم
دیگه راهی نمونده هی خودم رو میکشونم
دستمو بگیر بتونم که خودم رو برسونم
اللهم عجل لولیک الفرج
السَّلامُ عَلَي المُضامِ المُستَباح
سلام بر ستم دیده حق بُرده شده ای
که حقش را حلال شمردند
عَلَي المُجَرَّعِ بِكَأساتِ الرِّماح
سلام بر اون کسی که از کاسه نیزه ها نوشیده
به آیه های بسملِ بریده سر
به سوز و آهِ خیمه های شعله ور
سلام ما عَلَي الشَّيبِ الخَضيب
سلام بر آن موی سفید خضاب شده با خون
سلام ما عَلَي الخَدِّ التَّريب
سلام بر آن گونه خاک آلوده
در قتلگاه نمانده پیرهن
بر تن مولای غریب
(آمده، شام غریبان حسین)
السَّلامُ عَلَي الدِّماءِ السّائِلات
سلام بر خون های ریخته شده و روان
سلامُنا عَلَي الجُسومِ الشّاحِبات
سلام ما بر آن بدنهای رنگ پریده
به او که غسل و کفنش به خون شده
به کودکان از حرم برون شده
لهوف سید بن طاووس :أخرَجُوا النِّساءَ مِنَ الخَيمَةِ
وأشعَلوا فيهَا النّارَ ، فَخَرَجنَ حَواسِرَ مُسَلَّباتٍ حافِياتٍ باكِياتٍ ،
يَمشينَ سَبايا في أسرِ الذِّلَّةِ
زنان را از خيمه ها بيرون كردند و خيمه ها را به آتش كشيدند
زنان ، سرْبرهنه و بى چادر و پابرهنه و گريان
بيرون دويدند و به سانِ اسيران در بند و خوار ، راه مى رفتند
به آن که شد، غریب کربلا
به آن سرِ، بُریده از قفا
ببین هنوز، به سوی خیمه هاست
نگاه روی نیزه ها
(آمده، شام غریبان حسین
أَلسَّلامُ عَلى یَحْیَى الَّذی أَزْلَفَهُ اللهُ بِشَهادَتِهِ ، سلام بر یحیى که خداوند به سبب شهادت مقام و منزلتِ او را بالا برد ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى،
سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند، ای سر جدا، خورشید روی نیزه ها
اگه می شد پایین بیای از اون بالا
درست مثه شکاف فرق پدرم
خون میگرفتم از سرت با معجرم
درسته که، خواهر مضطرت
همسفره، پا به پای سرت
ولی دلم، هنوز تو کربلاستش
کنار پاره پیکرت
(واویلا،شیب الخضیب، شیب الخضیب)
جای منبر، تکیه زدی به روی نی
مستمع منبرتم پهلوی نی
فرق کرده انگار سبک قرآن خوندنت
از لباته؟ یا که رگای گردنت؟!
باشه داداش، هر جور میخوای بخون
کشت زینب و این زخمای زبون
دارن ما رو به اسم خارجی
به هم دیگه میدن نشون
(واویلا،شیب الخضیب، شیب الخضیب)
سلام بابا
تو آسموونا دنبالت بودم اما
تووي خرابه اومدي كنار ما
صفا آوردی قدمت رو چشم بابا
باباجونم
يه دنيا حرف دارم باهات اما
مي خوام فقط بگم دوست دارم حالا
بگم بابا حسين بگي جونم بابا
بازم بهم بگو دوسم داري
خيلي وقته كه نگفتي
بهم بگو تنهام نمي ذاري
خيلي وقته كه نگفتي
«دوست دارم بابايي»
چشات بسته اس
خوبه نمي بيني بال و پرم سوخته
خوبه نمي بيني كه معجرم سوخته
خوبه نمي بيني موي سرم سوخته
چشات بسته اس
نمي بيني نگاهشون چه سنگينه
هر چشم ناپاكي ماها رو مي بينه
سيلي و تازيونه بهتر از اينه
بابا ازت من يه سوال دارم
ميدوني كنيزي يعني چي؟
كسي بهم نميگه معنيشو
ميدوني كنيزي يعني چي؟
«دوست دارم بابايي»
شاعر: سيد مهدي سرخان
بابا دیدی تموم شده صبوری اومدی
معلومه که تو از چه راهِ دوری اومدی
آخه تو که پا نداری چجوری اومدی
پایِ منم ببین, میسوزه تاوَلش
خیلی عوض شدی بابا نشناختم اولش
بشم فدای اون, چشمایِ بی رمق
کدوم پلیدی سرتو گذاشته تو طَبَق
وضع منو میبینی ,دردِ منو میدونی
خوابم میاد بابایی,قصه برام میخونی
مثلِ قدیما دوباره میکشی نازمو
تو گوشت میخوام بابا بگم یه رازمو
دیدی تویِ بازارِ شام چادر نمازمو
بهم بگو کجا رفتی تو این شبا
خرابه بهتر از تنورِ خولیِ بابا
غصه ی کوچه ها خیلی مفصله
هنوز رو صورتم جایِ سیلیِ اوله
نگم کجاها بردن,خواهرو دخترهاتو
هی میبینم کابوسِ دروازه ی ساعاتو
بازار نرفته بودیم که رفتیم
سیلی نخورده بودیم که خوردیم
محاله دیگه خوب بشه زخمایِ این گلو
از غصه ی طشتِ طلا چیزی بهم نگو
راستی بابا چرا باهات نیومده عمو
خبر داره شده سیلی نوازشم
میدونه خاکِ این خرابه شده بالشم
خبر داره عمو که گریه کارمِ
نقابِ من چند روزه که آستینِ پارمِ
باباجونم، چه طول کشید نبودنت
بیا که باز سر بذارم به دامنت
نگام نکن حیفه دل تو بشکنه
که جای سیلیا رو صورت منه
دوری بسه، کجایی بابایی؟
بخون برام، دوباره لالایی
بذا بابا، منم فدات بشم
عمه می گفت که تنهایی
(بابا جون، رقیه رو تنها نذار)
عمه بیا، بیا که اومده بابا
خوش اومدی مهمون سرزده بابا
از عطر و نور تو شناختمت بابا
چی با تو کرده جای تیغ دشمنا
دلم می خواست، بازم ببینمت
دیدم تو رو، بمیرم از غمت
تو صورتت، نمونده جای سالمی
بگو چطور ببوسمت
( بابا جون، غم تو می کشه منو)
بابا جونم، به من بگو عمو کجاس
شاید عمو هنوز تو راه خیمه هاس
صداش چرا از روی نی ها میومد
انگاری داشت بچه ها رو صدا می زد
غم سفر، هنوز تو این دله
به پام چقدر، نشسته آبله
بگو به من، که ماجراش چیه
سه شعبه های حرمله
بابایی!
بازم گُم شدم تویِ صحرا،کجایی؟
نه نایی برام مونده دیگه،نه پایی
میشه این دفعه قبلِ دشمن،بیایی
بابایی!
صدات کردم از بس، گرفته صِدامُ
عمو دیگه انگار نداره هوامُ
بیا قبل از اینکه بگیرِ موهامُ
بابایی!
چقدر گریه کردم،چقدر غصه خوردم
نبود عمه زینب،هزار بار می مُردم
چقدر رنج کشیدم،چقدر حرف شنیدم
چقدر با پاهایِ پر از زخم دویدم
بابایی! بابایی!…
بابایی!
به جز مرگ ندارم دیگه آرزویی
نه داداش برام مونده نه عمویی
نه صورت برام مونده دیگه،نه مویی
بابایی!
نبودی که من رو رویِ خار کشیدن
سه ساله ات رو تو کوچه بازار کشیدن
نوامیستُ بین انظار کشیدن
بابایی!
شکستن سرم رو،شکستن سرت رو
تویِ صورتِ من،ببین مادرت رو
نه تنها که پشتِ من از خم شکسته
یه جوری منو زد که دنده ام شکسته