eitaa logo
آموزش تخصصی مداحی و روضه
8.1هزار دنبال‌کننده
249 عکس
194 ویدیو
23 فایل
کانال رسمی حاج اسماعیلی آموزش نغمات مداحی انتشار کلیه مطالب این کانال بلامانع است (و همراه لینک کانال نغمات باشد آدرس سایت: https://madehin14.ir 🌷تبادل فقط با کانال های مرتبط با مداحی🌷 ادمین ثبت نام: @madehine14 🌴آیدی استاد حاج اسماعیلی @hajsmaeeli
مشاهده در ایتا
دانلود
؛❁﷽❁ روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ( بخش ۱) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین روز سوم محرمه، دلهای همه امروز تو خرابه ی شام، دنبال یک بهانه ای برای گریه کردن هستن مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین منتها غایت هر،عبد گرفتار حسین در جهان فخر کنم، ریزه خور اربابم غم ندارم که بُود، مونسِ غمخوار حسین مشکل از معرفتم بود که من کم خواستم چشم پوشیدو عطا کرد، چه بسیار حسین گفت یکی از شیعیان آقا امیرالمومنین گره افتاد به کارش، بدهکار بود هر چی این درو تون در زد نتونست بدهیشو جور کنه، یک قالیچه ی دستباف داشت اينو برداشت گفت میبرم بازار میفروشم گره از کارم باز میکنه، آورد مغازه ی اولی، قالیچه رو باز کرد مغازه دار یه نگاهی به قالیچه کرد گفت این قالیچه ،گوشش سوخته، من اينو به نصف قیمت برمیدارم، قالیچشو لوله کرد گفت میرم مغازه ی بعدی، شاید بهتر بخره، یکی یکی مغازه ها رو میگشت، همه همین قیمتو روش گذاشتن، تا رسید به یه مغازه ی قالی فروشی، قالیچه رو باز کرد صاحب مغازه یه نگاهی به قالیچه کرد گفت چه قالیچه ی زیبایی، حیف که گوشش سوخته، چرا خوب مراقبت نکردی؟حیفه این قالیچه ست، گفت ببین حاجی ،تو خونمون روضه داشتیم حواسمون نبود منقل سوراخ بوده،ذغالها ریخته رو قالیچه و سوخته، هر چی بیشتر برمیداری بردار، گرفتارم، تا گفت تو روضه ی امام حسین، پیرمرد قالی فروش گفت ببین این قالیچه اگه سالم بود قیمتش انقدر بود حالا که سوخته، قیمتش نصف میشه اما یه حرفی زدی، این قالیچه برا اربابم حسین سوخته، حالا که اینطوریه من دو برابر میخرم ازت، آره والله، دلی که برا ارباب سوخته باشه ،اون دلو مادرشون فاطمه ی زهرا چند میخره فقط خدا میدونه، روز سوم محرمه میخام برم در خونه ی دردانه ی امام حسین، اون خانم سه ساله ای که، من گفتم دل اگه بسوزه، اما این خانوم سه ساله هم دامنش سوخته بود هم موهاش سوخته بود هم کف پاش تاول داشت .... (۱)✍معین بازوند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیهاسلام )
آموزش تخصصی مداحی و روضه
؛❁﷽❁ روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ( بخش ۲) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام چراغ سحر رقیه خوش اومدی تاج سر رقیه کجا بودی چرا منو نبُردی خسته شده همسفر رقیه تا سر باباشو دید سوال کرد این سر کیه؟ گفتن این سر بابات حسینه، شروع کرد با سر باباش درد و دل کردن بابا یادت میاد اون موقع ها مدینه میگفتی دخترم پیشم بشینه حالا نشستم گوشه ی خرابه الهی چشمت روز بد نبینه بابا جونم هر موقع از چیزی گلایه داشتم سر روی شونه ی عمو میذاشم مدینه روزگار خوبی داشتیم یادش بخیر عجب عمویی داشتم حالا میخاد گلایه کنه به بابا، چی میگه؟ با با جونم بعدِ تو دست بچه‌ها رو بستن غَما یه جا توی دلم نشستن گلایه هام زیاده یکیش اینه ببین زدن دندونمو شکستن بابا، بابا..... راستی دیدی همه تنم کبوده یکی بگه گناه من چی بوده این همه غم دیدم ولی بعضیا میگن رقیه کربلا نبوده آره ، رقیه کربلا بود،همه ی مصائبو دید حدود ۱۵۰ سال قبل، یه پیرمردی تو شهر دمشق، بنام سید ابراهیم دمشقی، حدود ۹۰ سالشه، از ساداته، سه تا دختر داره، یه شب دختر بزرگش خواب عجیبی دید گفت خواب دیدم بی بی رقیه ی سه ساله، تو عالم خواب بمن فرمود به بابات ، سید ابراهیم، بگو بیاد قبر منو تعمیر کنه ،آب افتاده کنار قبرم، بدنم در آزارو اذیته، صبح داستانو برا باباش، تعریف کرد میگن سید ابراهیم دمشقی از والی دمشق ترسید گفت اینا همه اهل تسنن هستن، به حرف من گوش نمیدن، فردا شب دختر دومی همین خوابو دید شب بعد دختر سومی، شب بعد خود سید ابراهیمم این خوابو دید بی بی رقیه با عتاب ، بهش گفت چرا قبر منو تعمیر نمیکنی، چرا معطل میکنی؟!اومد پیش والی دمشق ،داستانو تعریف کرد، والی دمشق استقبال کرد، همه ی علمای شیعه و سنی رو جمع کرد اومدن در حرم بی بی رقیه، گفتن کلیدو بدید دست به دست، همه کلید بندازن، هر کس قفل به دستش باز شد، ميتونه بره تو حرم، یکی یکی همه علما، اهل شیعه، تسنن، همه کلید انداختن، قفل باز نشد،گفتن سید ابراهیم، بیا خودت کلیدو بنداز، کلیدو انداخت قفل در باز شد،گفتن همه بیرون بایستند فقط سید ابراهیم و یکی دو تا بنا وارد بشن، اومدن، قبرو شکافتن، رسیدن به لحد، لحدو برداشتن، سید ابراهیم دمشقی میگه دیدم یه جنازه ی یه دختر نا بالغ، حتی کفن به تنش نپوشیدند با همون لباسای پاره ، هنوز آثار کبودیا رو بدنش دیده میشه، گفت یه پارچه ی تمیزی ،رو این بدن، انداختم، بدنو از قبر بالا آوردم سه روز، طول کشید تا این قبر، تعمیر شد،سید ابراهیم این سه روز، جنازه ی نازنین رقیه خاتون رو رو پاش نگه داشت ، نه خواب به چشمش اومد نه گرسنه شد، بعد سه روز بدنودوباره داخل قبر گذاشت، قربونت برم خانوم، بعد هزار و چند صد سال، هنوز کبودیای بدنت خوب نشده خانوم، آه، بابا بابا یه بند دیگه و عرضم تمام بابا مگه ازم خبر نداشتی بابا چرا منو تنها گذاشتی بابا حالا که اومدی منو بغل کن یه وقت نگن دوسم نداشتی بابا بابا.... سرِ بریده نبینم گریونی امشبو پیش دخترت مهونی خودم هوای دندوناتو دارم میشه یه کم قرآن برام بخونی؟(۱) همینطور که با سر باباش، حرف میزد یه مرتبه دیدن، صدای رقیه قطع شد زینب شاید خوشحال شد گفت بالاخره،رقیه خوابش برد، الحمدلله، اومدن هر چی تکونش دادن دیدن دیگه حرف نمیزنه، لبهاش روی لبهای باباست، از غصه جون داده. صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله (۱)✍ اراک ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیها سلام )
💠 حکم جَرح و سرخ شدن بدن در عزاداری برای حضرت سیدالشهدا و معصومین(علیهم‌السلام) چیست؟ 🔹 همه مراجع تقلید: در صورتی که موجب وهن مذهب و آسیب غیر قابل تحمل به بدن نشود، اشکال ندارد. 📚 منابع: استفتائات دفتر رهبر معظم انقلاب، استفتا آنلاین از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی https://eitaa.com/madehin14 در ثواب نشر احکام شریک شوید ·—————··𑁍··—————· 🌼☘️🌼☘️🌼⁩☘️⁩🌼‌☘️⁩🌼☘️⁩🌼‌☘️
؛❁﷽❁ روضه حضرت علی اصغر (سلام الله علیه) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم تا صدای هل من ناصر ینصرنی ابی عبدالله بلندشد دیدن صدای گریه ی علی اصغرم بلند شد یکی یکی مخدرات میومدن بغلش میگرفتن ولی آرام نمیشه، گاهی سکینه بغلش می‌کنه، گاهی رقیه بغلش میکنه، یه مرتبه دیدن زینب وارد شد صدا زد رباب ،قنداقه رو بده من بغل کنم قنداقه رو گرفت اومد مقابل خیمه ها صدا زد حسین، این بچه از تشنگی داره هلاک میشه قبل رفتن این بچه رو سیرابش کنه اگه این بچه آب نخوره هم خودش جون میده هم مادرش رباب، ابی عبدالله قنداقه رو بغل گرفت اومد بسمت لشکر، حالا داره با علی اصغرش حرف میزنه علی جان پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم اومد مقابل لشکر، قنداقه رو رو دست گرفت، صدا زد یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذالطفل، اگه شما به من رحم نمی‌کنید به این بچه ی شیرخواره رحم کنید، اگه شما با من دشمنی دارید این بچه که گناهی نداره، اگه فکر می کنید آب رو برا خودم میخام بیاید بگیرید خودتون سیرابش کنید، اما چه کردند؟ بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم حسین... یه مرتبه ابی عبدالله دید قنداقه داره بال بال میزنه، یه نگاهی کرد علی داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم خون من گردن آنکس که گلوی تو برید حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم صبر کن تا پر قنداقه ی تو باز کنم سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم از ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است خنده ی آخر تو برده توانم پسرم صدا زد علی اصغرم مادرت دیده به راه است که سیراب آیی با چه رویی تن تو خیمه رسانم پسرم دیدن ابی عبدالله یه قدم میاد سمت خیمه ها ، دوباره برمیگرده، گفت دیدم مقابل خیمه ها یه خانومی چادر به سر،گاهی مینشینه گاهی بلند میشه هی داره وسط لشکرو نگاه میکنه فهمیدم مادرهمین بچه ست، ابی عبدالله خجالت میکشه برگرده، دیدن حسین راهشو کج کرد اومد پشت خیمه ها، شروع کرد با غلاف شمشیر یه قبر کوچکی رو کندن، می کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر پدرم داده ره چاره نشانم پسرم همینکه قنداقه رو گذاشت میان خاک ، اومد خاکا رو بریزه، یوقت دید یه صدای ناله ای بلنده، هی میگه مهلا مهلا یابن الزهرا، صبر کن پسر فاطمه، بزار یبار دیگه بچمو ببینم. هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین(۱) (۱)✍#(قاسم نعمتی) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اصغر(علیه السلام ) @madehin14
با توجه به درخواست مکرر شما عزیزان و استقبال خوبتون از بسته نوحه خوانی محرم تخفیف ۲۵ درصدی بسته تا اول محرم ادامه خواهد داشت😍 یعنی به جای ۴۰۰ هزار تومان میتونین با پرداخت فقط ۳۰۰ هزار تومان بسته کامل نوحه خوانی محرم رو تهیه کنید برای دریافت بسته آموزشی نوحه خوانی به ادمین پیام بدین @madehine14
؛❁﷽❁ [علیه السلام] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر بخوان دوباره برایم بخوان علی اکبر آدم هر مصیبتی که ببینه بعد یه مدتی فراموش میکنه ، داغ پدر میبینه داغ مادر میبینه یه چند روزی که میگزره فراموشش میکنه، اما یه داغیه هیچ موقع ، نمیتونه فراموشش کنه اونم داغ مصیبت جوانه، خدا نکنه کسی تو این مجلس داغ جوان دیده باشه از امیرالمومنین سوال کرد: آقاجان، محاسن مبارک شما سپید شده چرا شما خضاب نمیکنید؟! ما دیدیم پیغمبر اکرم محاسن مبارکشونو خضاب میکردن آقا امیرالمومنین یه نگاهی بهش کرد فرمود مگه نمیدونی من داغدارم، گفت آقاجان ، کدام داغ؟ کسی از دنیا نرفته، دید امیرالمومنین همینطور بغض گلوشو گرفته، فرمود مگه نمیدونی من داغدار مصیبت فاطمه ی زهرام، من هنوز مصیبت زهرام رو فراموش نکردم داغ جوان، کمر آدمو خم میکنه از همینجا بریم کربلا اون لحظه ای که ابی عبدالله اومد کنار بدن علی اکبر، سر علی اکبرو رو زانو گذاشت دلش آرام نشد دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است نرو جوانی حیدر، بمان ، علی اکبر به دست غصه نده چشم دخترانم را تمام دل خوشی کاروان ، علی اکبر عصای پیری بابا مقابلم نشِکن توان بده به منِ ناتوان علی اکبر سر علی رو به سینه چسبانید دلش آرام نشد ، صدا زد کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است نشسته پیر ، کنار جوان ، علی اکبر یه مرتبه دیدن ابی عبدالله خم شد صورت گذاشت رو صورت علی اکبر، هی ناله میزد ولدی علی بریده گریه امانِ مرا کنار تنت میان هلهله ها الامان علی اکبر اگر چه پهلوی تو یاد مادر افتادم شکسته کوفه سرت را چنان علی... اکبر حمید بن مسلم میگه دیدم از خیمه ها یه بانوی مجلله ای داره بسر زنان میاد گاهی صدا میزنه وای برادرم، گاهی صدا میزنه وای پسر برادرم، سؤال کردم این خانوم کیه؟ گفتن این زینب دختر علیه، اومد تا کنار نعش علی اکبر، تا حسین صدای زینبو شنید لحن کلامش عوض شد صدا زد ،علی اکبر خیز از جا آبرویم را بخر علی اکبرم عمه را از بین نامحرم ببر صدا زد جوونای بنی هاشمی بیاید من عمه تون زینبو برمیگردونم شما برادرتون علی اکبرو بردارید، جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را تا در خیمه رسانم ناله بزن یا حسین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍عطیه سادات حجتی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیه السلام ) ┏━━━ °•🏴•°━━━┓ @madehin14 ┗━━━ °•🏴•°━━━┛
؛❁﷽❁ روضه حضرت علی اصغر [علیه السلام] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فکری به حال ماهی در التهاب کن روضه ی من از زبان آقازاده علی اصغر علیه السلام هست با باباش امام حسین باباجان فکری به حال ماهی در التهاب کن  بابا برای تشنگی من شتاب کن تا دید صدای هل من ناصر ینصرنی ابی عبدالله میاد خیلیا میگن تو خیمه دیدن صدای گریه ی علی اصغرم بلند شد دردی عمیق در رگ من تیر می کشد  من را برای ذبح عظیم انتخاب کن باباجانم، نبینم تنها شده باشی  هل من معین توست که لبیک می دهم  اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کن باباجانم فک نکنی تنها شدی هنوز یه سرباز شش ماهه داری ،آقا  من روی دست های تو قد می کشم، پدر  از این به بعد روی نبردم حساب کن هر کسی وقتی وارد میدان میشد رجز میخوند خودشو معرفی می‌کرد اما علی اصغر زبان نداره، ابی عبدالله خودش، براش رجز خوند قنداقه رو ، رو دست گرفت صدا زد یاقوم،ان لم ترحمونی فارحموا هذالطفل اگه به من رحم نمی‌کنید به این بچه رحم کنید بابا ،بابا  داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!  با خون من محاسن خود را خضاب کن  گهواره هم که تاب ندارد بدون من  فکری به حال خاطره های رباب کن بابای من  وقتش رسیده نیزه ی خود را علم کنند  هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن(۱) ابی عبدالله داره با این قوم حرف میزنه شاید به این واسطه میخاد چند نفرو هدایت کنه، میخاد دستشونو بگیره، یه مرتبه دید قنداقه داره بال بال میزنه یه نگاه کرد دید تیر حرمله، من الاذن الی الاذن گوش تا گوش علی رو برد، این بچه داره تو بغل بابا دست و پا میزنه ، آی علی اصغرم بیچاره م کردی علی جان، یه مرتبه دیدن یه ناله ای بلند شد از آسمان، حسین آرام باش بچه رو رها کن تو بهشت یه دایه ای داره به این بچه شیر میده، غصه نخور حسین، حسین آرام شد درست، اما جواب مادرشو چی بدم. جلو خیمه ها رباب ایستاده، گاهی بلند میشه گاهی مینشینه، از هر کی میبینه سراغ میگیره چی شد؟ باباتون برگشت یا نه؟ یوقت یکی صدا زد رباب گهواره را زینت کنید شش ماهه برگشت آه رباب، بابام داره میاد، اما نه، بابام مسیرشو عوض کرد داره میره سمت پشت خیمه ها، آی بچه ها دست بابام خونی شده گمونم شش ماهه قربونی شده حسین اومد سمت پست خیمه ها، با غلاف شمشیر یه گودالی رو کند قنداقه رو میان خاک ، میخاد زودتر خاکها رو بریزه تا رباب نرسیده، نمیدونم شاید شماها خوب اينو متوجه بشید ، یوقتایی پدر بچه رو برده بیرون، یه اتفاقی افتاده مثلا خورده زمین، یه ذره سر زانوش زخم شده میاد توخونه، میگه نشون مامانت ندی ها، مامانت ببینه طاقت نمیاره ابی عبدالله شاید هی یجوری خاکها رو زیر سر علی اصغر میزاره زخم زیر گلو رو پنهان میکنه ، یه مرتبه دید رباب از راه رسید هی صدا میزنه حسین، بزار برا آخرین بار بچمو بغل بگیرم ،بزار یبار دیگه ببوسمش، وای اگر قنداقه رو بلند کنه سر به بدن آویزان بشه، زخم زیر گلو رو رباب ببینه، رباب طاقت نمیاره، زینب جان بیا کمک رباب.... پسرم از نفس افتاد به دادم برسید داد از این همه بی داد به دادم برسید با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان شاه پیغام فرستاد به دادم برسید بارالها چه بلایی سرش آمد که حسین می‌زند اینهمه فریاد به دادم برسید الا لعنت الله علی القوم الظالمین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍وحیده گرجی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیه السلام ) ┏━━━ °•🏴•°━━━┓ @madehin14 ┗━━━ °•🏴•°━━━┛