🍃🌸 🍃🌸
🌸🍃
🍃
✨رسول خدا (ص) فرمودند:
❤️ دل سه گونه است:
👈🏻 گرفتار دنیا، گرفتار عُقبی وِ گرفتار مولا.
1⃣👌 دلی که گرفتار دنیا باشد، سختی و رنج نصیب اوست؛
2⃣👌 دلی که گرفتار عقبی باشد، درجات بلند نصیبش شود؛
3⃣👌 دلی که گرفتار مولا باشد، هم دنیا دارد و هم عقبی را و هم مولا را.
📚 سید بن طاووس، محاسبه النفس،
ص ۳۵
💕💕💕
مردي كه به گل خوردن عادت داشت به يك بقالي رفت تا قند سفيد بخرد. بقال مرد دغلكاري بود. به جاي سنگ، گل در ترازو گذاشت تا سبكتر باشد و به مشتري گفت : سنگ ترازوي من از گل است. آيا قبول ميكني؟ مرد گلخوار با خود گفت : چه بهتر!. گل ميوة دل من است. به بقال گفت: مهم نيست، بكش.بقال گل را در كفّه ترازو گذاشت و شروع كرد به شكستن قند، چون تيشه نداشت و با دست قند را ميشكست، به ظاهر كار را طول داد. و پشتش به گلخوار بود، گلخوار ترسان ترسان و تندتند از گل ترازو ميخورد و ميترسيد كه بقال او را ببيند، بقال متوجه دزدي گلخوار از گل ترازو شده بود ولي چنان نشان ميداد كه نديده است. و با خود ميگفت: اي گلخوار بيشتر بدزد، هرچه بيشتر بدزدي به نفع من است. چون تو ظاهراً از گل من ميدزدي ولي داري از پهلوي خودت ميخوري. تو از فرط خري از من ميترسي، ولي من ميترسم كه توكمتر بخوري. وقتي قند را وزن كنيم ميفهمي كه چه كسي احمق و چه كسي عاقل است.مثل مرغي كه به دانه دل خوش ميكند ولي همين دانه او را به كام مرگ ميكشاند
آری گاهی از دیگران برای خود برمیداریم درحالی که از خود کم میکنیم...
#داستانک_ها
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#درخانه_بمانیم
💕💕💕
وقتی درونت پاڪ باشد
خداچهره ات راگیرا میڪند
این گیرایی از زیبایی وجوانی نیست
این گیرایی از نور ایمانی
است ڪه درظاهر نمایان میشود...🍃
#شهیدمحمدرضادهقان امیری
💕💕💕
حکایت مرگ و زندگی
گویند صاحب دلی، وارد جمعی شد.
حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید.
پذیرفت.
کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشمها به سوی او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم ! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسی برنخاست.
گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!
باز کسی برنخاست.
گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید!
💕💕💕
﷽
#تلنگر⚠️
👈🏻حواست هست به امام زمان"عج"
❌ تصوّرش سخت نیست 🤔
ابليس باز هم از مأموريتی برمیگشت، خوشحال بود...
⁉️ پرسيدند:
فرمانده!
گمراه كردن آدما چه فايده اى داره؟
ابليس جواب داد:
امامشون كه بياد، عمر ما تموم میشه!
اینها رو كه غافل كنيم مهدی ديرتر میاد❕❕
⁉️ پرسيدند:
از پرونده های این هفته چه خبر؟
و او پیروزمنــدانه گفت:
مگر صداى گريه ى مهدی فاطمه رو نمیشنويد⁉️
#نشرحداکثری
💕💕💕
🦋🦋🦋°فـروشــی°🦋🦋🦋
تـاحـالا دیـدیـن مـاشیـیناییرو کـه
روشیـشه شـون زده فـروشی؟!🤔
طبیعی کـه هـر کـی بـبینـه حالا اونا
کـه مـی خـوان بـخرن کـه هیچی
یـه سریـا دیـگـه فـقـط همین طور
میپرسن 😑
یـه سریـا فقط مـی خوان قیمت بدونن😕
یـه سریـا ام از رو کنجکاوی میپرسن☹️
کـلـن هـر کـی بـبـینه مـیره می پرسه
چـه پـول داشته بـاشـه چـه نـداشـته بـاشـه😐
چـون صـاحـب مـاشـین ایـن اجـازه رو داده بـه هـمه بـا اون تـکه کـاغذ(فـروشـی)
حـالا اون خـانـمی کـه بـا حـجـاب نـامـناسـب مـیاد تـو جـامـعه
دقـیـقـا انگار پـشـت شـیشه شخـصیـش نـوشـته فروشـی😔
💕خـواهـرم حـجابـت را بـه پوش نجـیب وبـا حـیا بـاش💕
💕💕💕
#کلام_آقا
5⃣مستحبات نماز حضور قلب را افزایش می دهد
🔰در روایات برای حالات مختلف نماز یک خصوصیاتی را گذاشتند؛ واجب نیست، مستحب است. در وقت ایستادن به کجا نگاه کنید؛ در وقت سجده کردن به کجا نگاه کنید؛ در وقت رکوع، بعضی از روایات دارد، چشمتان را ببندید؛ بعضی روایات دارد به جلو نگاه کنید؛ این خصوصیات همه کمک میکند به آن حالت حضور و توجهی که برای انسان لازم است.
۱۳۸۷/۰۸/۲۹
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
#سلام_امام_زمانم💚
هزاران چشم یعقوب
کور گشته از فراغت
نمی آید چرا
پیراهنت بر سوی کنعان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ماسڪها راباید😷😷😷😷😷 بست.
دستها را باید
شست.
جور دیگر
باید زیست.
دست اگر نتوان داد،اندوهی نیست.
خانه دوست اگر نتوان رفت ،یادش هست.
میداند دوست،حال ڪه تن را پاے رفتن نیست،خاطره را پرپرواز اماهست.
دل به دریا باید داد با بال خیال
حال ڪه واڪسن نیست،با ماسک باید زیست.
دیده رابایدشست،دست را از دیده نهان باید ڪرد.
سبڪ دیگرباید زیست ...
🔴 دوستان ڪرونا را جدے بگیرید🦠
و حتما ، حتما از ماسک استفاده ڪنید 😷
🌸امام صادق علیه السلام:
🔹قبل از اینکه دشمن #اعتقاد نوجوان را به غارت برد، به او معارف دین را بیاموز.🌻
📗ميزان الحكمة، ج ۱۳،ص 508
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت20)
مشغول تماشا ڪردن تلویزیون بودم شهریار اومد ڪنارم،حرف هاے مادرم یادم افتاد زل زدم تو چشم هاش و گفتم:داداشے!
سرش رو گذاشت روے دستہ ے مبل،مثل بچہ ها گفت:جونہ داداسے!
با خندہ گفتم:اہ لوس!داداسے!
دستش رو گرفتم.
_شهریار ما فقط همدیگہ رو داریم درستہ؟
سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد
_همیشہ باید هواے همدیگہ رو داشتہ باشیم،درستہ هفت سال ازم بزرگترے اما از بچگے پا بہ پام اومدے!حالا نمیخوام خواهر بدے باشم!
سرش رو بلند ڪرد و جدے نگاهم ڪرد.
با زبون لبم رو تر ڪردم و ادامہ دادم:چرا نمیرے خواستگارے عاطفہ؟
با تعجب نگاهم ڪرد!
_این چیزا رو ڪے بہ تو گفتہ؟!
_بذار حرفمو بزنم!من مشڪلے ندارم نہ با امین نہ با مریم نہ با عاطفہ نہ با خانوادشون!
شما دارید بزرگش میڪنید!
ڪمتر جلو چشمشون باشیم!
ڪمتر رفت و آمد داشتہ باشیم!
وقتے دعوتشون ڪنیم ڪہ هانیہ خونہ نباشہ!
حتے میخواستید خونہ رو بفروشید!
بہ افسردگے و حال بدم دامن زدید!
فڪر ڪردید ڪہ چے؟!
سم میریزم تو غذاشون یا تو بگے میخواے برے خواستگارے عاطفہ،ترورش میڪنم؟!
تو رو خدا بس ڪنید!خستہ شدم!
انگار جذام دارم!
نمیگم ڪامل فراموش ڪردم اما برام مهم نیست،نمیتونم مثل سابق باهاشون صمیمے باشم همین!
شهریار دستم رو فشار داد با لبخند گفت:میبینم گندہ گندہ حرف میزنے فسقل!احسنت! حرف هاتو قبول دارم،هانے مامان و بابا تو رو حساس بار آوردن بعد از اون ماجرا ڪہ میتونست براے هر دخترے عادے باشہ و یہ مدت بعد فراموش ڪنہ بزرگترش ڪردن!بیشترین ڪمڪ رو خودت بہ خودت میتونے ڪنے فسقل خانم!
دستش رو برد لاے موهام و شروع ڪرد بہ ڪشیدنشون!
با جیغ از روے مبل بلند شدم.
_شهریار خیلے بے جنبہ اے محبت بهت نیومدہ!
خواست بیاد سمتم ڪہ با جیغ دوییدم،پدرم وارد خونہ شد،سریع پشتش پناہ گرفتم!
شهریار صاف ایستاد و دستش رو گذاشت روے سینہ ش.
_سلام آقاے پدر!
پدرم جواب سلامش رو داد و رو بہ من گفت:دختر بابا سلامش ڪو؟
موهام رو از جلوے چشم هام ڪنار زدم و بلند گفتم:سلام!
حرف هاے سهیلے پیچید تو سرم،سرم رو انداختم پایین،آب دهنم رو قورت دادم،پدرم خواست برہ ڪہ زود بغلش ڪردم!
متعجب ڪارے نڪرد،چند لحظہ بعد بہ خودش اومد و دست هاش رو همراہ بوسہ اے روے موهام دور شونہ هام گرہ زد!
با خجالت گفتم:بابا ببخشید!
و تو دلم ادامہ دادم ببخش روے غیرت و اعتمادت پا گذاشتم!
میدونستم با ایما و اشارہ با شهریار حرف میزد!
با مهربونے گفت:واسہ چے بابا؟
سرم رو بہ قلبش چسبوندم و با بغض گفتم:براے همہ چے!
چندوقت بود طعم آغوش مهربون و پاڪش رو نچشیدہ بودم؟! تصمیم گرفتم،بزرگ بشم!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت21)
وارد حیاط دانشگاہ شدم،بهار رو از دور دیدم،برام دست تڪون داد.
لبخندے زدم و رفتم بہ سمتش،محڪم بغلش ڪردم و گفتم:سلام مشهدے خانم!زیارت قبول!
گونہ م رو بوسید و گفت:سلام شما نباید یہ سر اومدے خونہ دوستت زیارت قبول بگے؟!
ازش جدا شدم،لبم رو بہ دندون گرفتم.
_ببخشید!
دستم رو گرفت و ڪشید.
_حالا وقت براے تنبیہ هست!بدو بریم سخنرانے دارن!
با تعجب گفتم:سخنرانے؟!
با آب و تاب شروع ڪرد بہ توضیح دادن:اوهوم!سهیلے یڪے از این استاد خفن ها رو آوردہ!
همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفتم:چرا من خبر ندارم؟!
_اوہ خواهر من دنیا رو آب ببرہ تو رو خواب میبرہ!
وارد سالن شدیم،روے صندلے ها نشستیم.
ڪم ڪم همہ ے بچہ ها اومدن،یڪے شروع ڪرد بہ خوندن قرآن و طبق معمول همهمہ بود!
سهیلے رفت تو جایگاہ سخنرانے در گوش قارے چیزے گفت،قارے آیہ رو تموم ڪرد و صدق اللہ العلے العظیم گفت!
میڪروفن رو گرفت و شروع ڪرد بہ صحبت:سلام بدون مقدمہ بچہ ها یہ سوال؟
همہ ساڪت شدن!
ادامہ داد:ما براے چے اینجا جمع شدیم؟
همہ با هم گفتن سخنرانے دیگہ!
سهیلے بہ بنر معرفے سخنرانے اشارہ ڪرد و گفت:روش نوشتہ موضوع سخنرانی:من و خدا!
شما بہ ڪلام خدا گوش نمیدید اونوقت میخواید بہ حرف هاے بندہ ے خدا گوش بدید؟!
بہ استاد میگم تشریف ببرن منو شرمندہ ڪردید!
فقط یاد بگیریم اسم مسلمون رومونہ بہ ڪتابے ڪہ برامون مقدسہ احترام بذاریم!
ڪسے هم عقیدہ ندارہ حداقل بہ احترام قارے ڪہ دارہ انگار دارہ صحبت میڪنہ ساڪت باشہ!
حالا بفرمایید سر ڪلاس هاتون!
دوبارہ صداے همهمہ بلند شد! چندنفر رفتن بہ سمت سهیلے و مشغول صحبت ڪردن شدن!
بے حوصلہ دستم رو گذاشتم زیر چونہ م و زل زدم بہ سڪوے سخنرانے!
چند دقیقہ بعد سهیلے رفت و با آقاے مسنے برگشت!
همہ شروع ڪردن بہ ڪف زدن!
مرد شروع ڪرد بہ سلام و معرفے ڪردن خودش،بعداز چند دقیقہ صحبت گفت:قرارہ سہ روز در خدمتتون باشم،با موضوع من و خدا!
خب اول میخواستم ڪلے صحبت ڪنم وجود خدا و اونایے ڪہ بہ خدا اعتقاد ندارن،اما دیدم باید پارتے بازے ڪنم!
اول چندتا جملہ بگم بہ اونایے ڪہ خدا رو دوست دارن،خدا دوستشون دارہ اما شدن یار بے وفا،معشوق رو فراموش ڪردن!
چقدر شدہ باهاش حرف بزنید؟!
دستش رو برد بالا،با تاڪید ادامہ داد:نہ شب امتحان و وقتے ڪہ فلانے مریضہ نہ!
نہ وقتے میخواید ببختتون باز بشہ!
همہ زدن زیر خندہ،با لبخند گفت:وقت هایے ڪہ حالتون خوبہ،هیچ مشڪلے نیست،شدہ سرتون رو بگیرید سمت آسمون بگید خدایا شڪرت ڪہ خوبم!
خدایا شڪرت ڪہ دارمت!
باهاش عشق بازے ڪنید ببینید حال و هواتون چطور میشہ!
میخواید نماز بخونید عزا نگیرید با ڪلہ بدویید،موقعے ڪہ دارید نیت مے ڪنید تو دلتون بگید براے عاشقے با تو اومدم ڪمڪم ڪن!
وقتے ذڪرهاے نماز رو میگید هم زمان معنیش رو تو ذهن تون بگید!
مثلا میگے اللہ اڪبر اینطورے معنے ڪن:تو بزرگے!
خدا بزرگ است رو بذار براے امید و تعریف پیش بقیہ الان دارے با خودش حرف میزنے!
اصلا اینا بہ ڪنار شدہ تا حالا بے دلیل سجادہ تو باز ڪنے برے سجدہ آے بزنے زیر گریہ!بگے دلم گرفتہ اومدم فقط با تو درد و دل ڪنم!هیچڪس محرم تر از تو نیست!تو حال و صلاحمو میدونے! برید امتحان ڪنید ببینید تو روحیہ تون تاثیر دارہ یانہ؟!
اینا براے اونایے ڪہ خدا رو دارن اما بے وفا شدن ولے هنوز پاڪن!
با شنیدن حرف هاش حال خاصے بهم دست داد،بهار هم ساڪت زل زدہ بود بہ استاد!
دوبارہ گفت:برید امتحان ڪنید ضرر ندارہ اما خواهش میڪنم امتحان ڪنید مفت و مجانیہ!
نفس عمیقے ڪشیدم،تو وجودم چیزے ڪم داشتم!امتحانش ضرر داشت؟!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❣
#عاشقانه_مذهبی (قسمت22) ڪیفم رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم،سرم گیجم رفت،دستم رو گذاشتم روے شقیقہ م!
بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون،چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت!
از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم!
هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا!
صداے زنے اومد:خانم حالتون خوبہ؟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم:میشہ برام یہ تاڪسے دربست تا تهران بگیرید؟!
اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت:میخواے ببرمت درمانگاہ؟!اینطورے تا تهران ڪہ نمیشہ!
دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم:نہ ممنون!
دستم رو گرفت:مگہ من میذارم اینجورے برے؟!حالت خوب نیست دختر!
خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد.
همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت:حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان روضہ،بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے هم برات میگیرم!
بدون حرف باهاش رفتم،چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم!
حسینیہ سیاہ پوشے ڪہ خالے بود!
ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت:نیم ساعت دیگہ روضہ س تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم!
زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت!
سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم،چند دقیقہ گذشت حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنے گفت:دخترم نمیخواے بلند شے؟!
صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم:حالم خوب نیست!
_یعنے نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے؟!
با تعجب چشم هام رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود!
با صداے بلند گفتم:خانم!
زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند اومد سمتم،لیوانے گرفت جلوم و گفت:بیا عزیزم برات خوبہ!فڪر ڪنم فشارت افتادہ!
همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم:تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟!
با تعجب نگاهم ڪرد.
_مگہ من ڪمڪ خواستم؟!
ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم:بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے!
سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت:خانم مرامے!
خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت:جانم!
_این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟!
خانم مرامے با تعجب گفت:من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم!
با تعجب نگاهشون ڪردم
_خودم صدا شنیدم!
حال بدم فراموش شد!
انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم!
با شڪ نگاهم ڪردن،خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت:از بچہ هاے دانشگاهے؟
سریع گفتم:بلہ!
_تو دانشگاہ قرص دادن بهت،براے درس خوندن و این حرف ها!
نگاہ هاشون اذیتم میڪرد،نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش!
دلم شڪست،با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم:نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید چقدر قبولہ؟!
از حسینیہ اومدم بیرون،چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ!
رسیدم سر ڪوچہ،سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت،زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت:بهترہ با ایشون صحبت ڪنے!
و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم:خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟!
صدام بہ قدرے بلند ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد.
با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم:شما ڪہ انقدر خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ!
با تعجب اما آروم گفت:چے شدہ؟
رو بہ زن گفت:خانم محمدے!
زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن!
پوزخندے زدم و راہ افتادم بہ سمت خیابون!
صداے سهیلے باعث شد بایستم:خانم هدایتے!
برگشتم سمتش و گفتم:بلہ!
بے اختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟!
با نرمش گفت:بفرمایید حسینیہ!
با ڪنایہ گفتم:ممنون روضہ صرف شد!
_حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید!شما رو مادر دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزے بگہ،درستہ خانم محمدے؟
زن سرش رو انداخت پایین و گفت:واقعا عذر میخوام!آخہ از این موردها داشتیم!
بے توجہ گفتم:قبول باشہ!خدانگهدار
محمدے سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت:ایام فاطمیہ س تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو!
دلم لرزید،ایام فاطمیہ بود!
صداے زن پیچید تو گوشم!دخترم! سهیلے رفت سمت حسینیہ،من هم دنبال محمدے ڪشیدہ شدم تو حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم:من چادر ندارم،یہ جورے میشم!
محمدے لبخندے زدے و گفت:الان برات میارم!
سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدے با چادرے مشڪے اومد سمتم و گفت:بفرمایید!
چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر ڪردم!
دستے بهش ڪشیدم،مثل اینڪہ دلتنگش بودم،حس عجیبے بود بعداز سہ سال سر ڪردن!
_حلال ڪردے؟
آروم گفتم:حلال!
خواستم چیزے بگم ڪہ صداے سهیلے از باند پیچید و مجلس شروع شد!
بغضم گرفت،سهیلے تازہ داشت صحبت میڪرد و خوش آمد گویے،من گریہ م گرفتہ بود!
چادر رو ڪشیدم روے صورتم و سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ! اشڪ هام سرازیر شد،زیر لب گفتم:خدایا خیلے خستہ ام!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانی
✴️ شنبه👈21 تیر 1399
👈19 ذی القعده 1441 👈11 ژوئیه 2020
🕌 مناسبت های اسلامی و دینی.
❇️روز پسندیده و مبارکی است برای امور زیر:
✅خرید وسیله سواری.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅و خواستگاری عقد عروسی خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد از او خیر انتظار می رود.
🤕بیمار امروز زود شفا یابد ان شاءالله.
🚖 مسافرت بسیار خوب است.
🔭 🌗احکام و اختیارات نجومی.
✳️ختنه اطفال.
✳️صید و شکار ماهی گیری.
✳️اغاز معالجه و درمان نیک است.
💑 مباشرت و انعقاد نطفه
امشب دلیلی برای ان وارد نشده است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری باعث توانگری است.
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، موجب رفع درد بدن است.
😴😴 تعبیر خواب امشب.
خوابی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 20 سوره مبارکه طه علیه السلام است.
فالقاها فاذا هی حیه تسعی....
و از معنی ان چنین استفاده می شود که دلیلی قوی تحت تصرف خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را پیش ببرد ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر ان قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#روزشمار_غدیر
8️⃣ 2️⃣بیست و هشت روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است...
4_5972324588284020626.pdf
4.2M
طرح ختم خطابه غدیر
متن خطابه غدیر-بخش سوم
4_5972324588284020627.mp3
8.88M
طرح ختم خطابه غدیر
صوت بخش سوم خطابه غدیر
|⇦• #سینه_زنی
دلم بی تابه ، واسۀ محرمت..
به امید باز شدن #راه_کربلا و رفع موانع #پیاده_روی_اربعین و ریشه کن شدن #ویروس_کرونا به نفسِ کربلایی نریمان پناهی•✾•
حسین … آقا…
دلم بی تابه ، واسۀ محرمت
دلم بی تابه ، با خیالِ حرمت
دلم بی تابه ، بمیرم برا غمت
دلم بیتابه …
دلم میگیره ، همه شب برای تو
دلم میگیره ، واسه کربلایِ تو
دلم میگیره ، توی روضه هایِ تو
دلم می گیره…
دل نگرونِ شبِ اولم
نذار بیفته اسمم از قلم
تمومِ سالُ مثل اربعین
با خواهرت کنار مقتلم ..
السلام علی المرمل بالدماء ..
السلام علی مقطع الاعضا ..
اباعبدالله ، همه زندگیم فدات
اباعبدالله ، فدا خاکِ کربلات
اباعبدالله ، میمیرم یه روز برات
اباعبدالله ..
حسین یا مظلوم ، لبِ تشنه کشتنت
حسین یا مظلوم ، پا گذاشتن رو تنت
حسین یا مظلوم ، جلو زینبت زدن
حسین یا مظلوم ..
گریۀ مادرِ تورو که دید
خنجرشُ رو حنجرت کشید
جلو چشایِ خیس خواهرت
لباس کهنۀ تورو درید
السلام علی المرمل بالدماء ..
السلام علی مقطع الاعضا ..
غریبِ مادر ، رمقی نیست به تنت
غریب مادر ، پاره شد پیرهنت
غریب مادر ، بوریا شد کفنت
غریبِ مادر ..
حسینم ای وای ، تو رو با عصا زدن
حسینم ای وای ، همه بی هوا زدن
حسینم ای وای ، جلو چشمِ ما زدن
حسینم ای وای ..
میونِ خیمه دخترت نشست
وقتی که شمر بالا سرت نشست
تو شیبِ قتلگاه دیدم چقدر
نیزه رویِ بال و پرت نشست
السلام علی المرمل بالدماء ..
السلام علی مقطع الاعضا ..