این آخوندام ما رو ول نمی کنند...😒😏
یکی از اساتید ریاضی دانشگاه تهران نقل میکرد:
قرار بود جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشور های غربی برن.🙂
وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه #روحانی تو هواپیماست.😒🛫
به خودم گفتم بفرما؛ اینا سفر خارجی هم ما رو ول نمیکنن.😤
رفتم پیشش نشستم بهش گفتم:حاج آقا اشتباه سوار شدید...مکه نمیره😐🕋
گفت: میدونم
گفتم: حاجی قراره ما بریم کنفرانس علمی؛ شما اشتباهی نیاین😕
گفت: میدونم
دیدم کم نمیاره😏
جدیدترین و پیچیده ترین مساله ریاضیمو که قرار بود تو کنفرانس مطرح کنم داخل برگه نوشتم دادم بهش، گفتم شما که داری میای کنفرانس بین المللی ریاضی اونم تو یه کشور خارجی حتما باید ریاضی بلد باشید.
اگر ریاضی بلدید این سوال رو حل کنید ، برگه رو بهش دادم و خوابیدم.😎🤓
از خواب که بیدار شدم دیدم داره یه چیزایی تو برگه مینویسه.🤣
گفتم: حاجی عجله نکن اگه بعدا هم حلش کردی من دکتر فلانی هستم از دانشگاه تهران. جوابشو بیار اونجا بده.😂
دوباره خوابیدم.😴
بیدار که شدم دیگه نمی نوشت، گفتم چی شد؟🤔
📝برگه رو بهم داد و گفت:
سوالت چهار راه حل داشت سه راه حل نوشتم و اون راهی هم که ننوشتم بلد بودی.😳
شوکه شده بودم😳😥
ادامه داد: این هم مساله منه اگر تونستی حلش کنی من حسن زاده آملی هستم از قم.........😨
بعدها فهمیدم که به ایشون لقب ذوالفنون را دادند و ایشان در تمامی علوم صاحب نظر بود.😶
تا جایی که دورانی که پا تو سن نذاشته بود در هفته روزی یکبار عده ای از پروفسور های فرانسه و سایر کشور های اروپایی برای کسب علم و ریاضی و نجوم خدمت ایشان میرسیدند.😕
حالا نظر این عالم بزرگ درباره رهبر معظم انقلاب امام خامنهای مدظله العالی:
"گوشتان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجتبنالحسن(عج) است."😊
این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا میکند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیتالله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسنزاده فرمودهاند:
#حسنزاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج)🌹
💕💕💕
دلم....
نه هواي گنبدِ طلايي تان را
نه هواي صحن و رواق هاي تان را
نه هواي مسجد گوهرشادتان را
نه هواي نقّاره خانه هايتان را
كه هواي خودِ خودتان را كرده است...
آنجا كه بگويم :
" السّلام عليك
يا عليِّ بن موسيَ ايُّها الرضا"
و شما ، بشنويد و جوابم را بدهيد كه ؛
أَنتَ تَسمعُ كـلامي و تَـرُدُّ سَـلامي
أُطـلُبني...
#افتاده_دلم_به_تپش_هاي_انتظار
#از_مشهد_هم_جا_ماندیم💔😭
💕💕💕
#سخن_بزرگان🦋
هرکارے میخواهےبکن،اما!
این را بدان که این عمل تو را؛
خدا،پیغمبرومومنین مےبینند
حیا کن که یک وقت نکند
عمل زشتت را ببرند نشان
آقا رسول اللهﷺ بدهند.
•آقامجتبی تهرانی... ]
💕💕💕
✅گناهی که شیطان هم از آن بیزار است!
✍امام جعفر صادق عليه السلام: اگر کسى سخنى را بر ضد مۆمنى نقل کند و قصدش از آن، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ ولى شیطان هم او را نمى پذیرد!
📚الکافی، ج٢، ص ٣۵٨
💕💕💕
ﯾﺎﺩﻣﻪ ﺑﭽﮕﯽﻫﺎﻡ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﻣﺰﺍﺭ...
ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻗﺒﺮﺍ ﻧﺮﻩ...!
ﺗﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ،
ﺟﯿﮕﺮﻡ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ!!
ﭼﺸﺎﻣﻮ ﻣﯽﺑﺴﺘﻢ،
ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ...
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ،
ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ...
ﻣﺮﺩﻩﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ...
ﻗﺪﯾﻤﯽﻫﺎ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩﺗﺮ...
ﺟﺪﯾﺪﯼﻫﺎ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺷَﮑﯿﻞﺗﺮ...
ﻧﻤﯽﺩﻭﻧﻢ...!!!!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﯼ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﭘﺎﻡ ﺭﻓﺖ...
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ...!
ﺍﻣﺎ ﺭﺍﺳﺘﺶ...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ...
ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻧﻤﯽﺍﻭﻣﺪ ﺣﺘﯽ ﺭﻭﯼ
ﻣﺮﺩﻩﻫﺎ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﯾﻢ...
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﺪﻩﻫﺎ
ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﻮﻥ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﺍﺭﯾﻢ...!
ﮐﺎﺵ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﭽﻪ ﻣﯽﻣﻮﻧﺪﯾﻢ...
ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩ!
💕💕💕
💠
شخصی از عالمی پرسید:
🔹برای عبادت کردن کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود یک روز قبل از مرگ
شخص حیران شد و گفت :
ولی مرگ را هیچکس نمیداند!
عالم فرمود،
پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و عبادت کن شاید فردایی نباشد
كُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنٰا تُرْجَعُونَ ﴿۵۷﴾
هر نفسى چشندهء مرگ است، آن گاه به سوى ما بازگردانیده خواهید شد. (۵۷) عنکبوت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسلام علیک یا امام رعوف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا میگویم امام رعوف
[ #رهبرانه ]
کوه است و دلش به وسعت دامنهایست
سیمای امام عشق را آینهایست...
این مرد که نور از نفسش میبارد
#سیدعلیحسینیخامنهایست💛😍
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
#ادرکنا_یامهدی💌
#ما_ملت_امام_حسینیم❤️
#ابــوعــزرائــیل☆
#سردار_ایران🍃
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
بس که پر کرده فضای صحن را فرياد ها
نيست پيدا در حريمت های و هوی باد ها
کوربيناشد، فلج پا شد،گداروزی گرفت
پشت هم رخ می دهد اينجا از اين رخداد ها
جمله ای تکرار شد ، هرصحن را پرکرده است:
(کار من با گوشه ی چشم تو راه افتاد) ها
هر کسی در اوج ناآرامی آمد تا حرم
غبطه ها می خورد بر آرامش نوزاد ها
می شود حس کرد از فيروزه کاری های صحن
حسرت ديوار ها را بر دل شمشاد ها
از شفای درد پشت پنجره فهميده أم
نرم شد از اشک زائرها دل فولاد ها
فرق دارد درحرم هرفصل حال زائران
تيرها و مهرها ، اسفندها ، مردادها
دختری آمدبه گوهرشاد ، گوهرشاد شد
ياعلی موسی الرضا گفتند گوهرشاد ها
ضامن آهوشدی ، صياد آهو را رهاند
شک نمی کردند در خوش قولی أت صيّاد ها
شاعری پرسيد:من هم سهم دارم در حرم؟
پاسخش را داد آقا با حسن خوشزاد ها
هرکسی دعبل نخواهد شد ولی اين شعر هم
می تواند حک کند نام مرا در ياد ها
پايتخت کشور دلهاست شهر مشهد و
مانده حسرت در دل تهران و عشق آباد ها
✳️ چرا به امام رضا (علیه السلام) انیس النفوس گفته می شود؟؟؟
🌷انیس النفوس به کسی گفته می شود که وقتی با او صحبت میکنی با جان و دل به تو گوش میکند و راحت با افراد انس و الفت پیدا میکند لذا در زیارتنامه ی تمام اهل بیت(علیهم السلام) آمده که چون به زیارت رفتی بایست و بخوان...
اما در زیارتنامه ی علی بن موسی الرضا (علیه السلام) آمده که بالا سر حضرت بنشین و بخوان...
🌷چرا که ایشان انیس النفوس اند و با جان و دل به حرفهایت گوش میدهند...
دلم از فرط گنه سنگ شده، کاری کن
که نفسهای تو در سنگ، اثر خواهد کرد
🌺🍃یا انیس النفوس🌺🍃
🏴مداحی به سبک ترانه و پاپ
🔷س 5393: مداحانی که از #سبک های #ترانه و #پاپ در #مداحی استفاده می کنند چه حکمی دارد؟
✅ج: اگر به سبک #موسیقی_لهوی حرام باشد، و یا موجب #وهن_مذهب یا #مراسم_عزاداری معصومین(علیهم السلام) باشد جایز نیست؛ و در هر حال لازم است مؤمنین مراعات #شؤون_عزاداری معصومین(علیهم السلام) به ویژه سید و سالار شهیدان
اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را بنمایند.
#احکام_عزاداری
#مداحی_سنتی
#مداحی_جدید
🏴پایان وقت نماز عشا
🔷س 5394: آيا در پايان وقت شرعى نيمه شب، نماز عشا قضا مىشود؟
✅ج: واجب است نماز عشا را تا قبل از نيمه شب شرعى بخوانند و بعد از آن به قصد قربت بجا آورده و نيت ادا و قضا نكنند
📕منبع: khamenei.ir
🏴سلام به امام رضا بعد از نماز
🔷س 5395: در سلام به امام رضا(علیه السلام) بعد نماز و بعد مراسمات این که رو به امام میایستند جایز است؟
✅ج: رجاءً اگر انجام دهید اشکال ندارد.
📕منبع: leader.ir
Shab05Safar1393[02].mp3
13.12M
🎙مستحقم بده در راه خدا آقا
🔰 #میثم_مطیعی
#شهادت_امام_رضا_علیهالسلام
▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃
مطابق #محاسبات_نجومي
📅 #تقویم_نجومی_اسلامی_شنبه
۲۶ مهر ۱۳۹۹ هجری شمسی
۲۹ صفر ۱۴۴۲ هجری قمری
۱۷ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی
▪ شهادت امام رضا علیه السلام تسلیت باد.
👌 روز اول هفته را حتما با #صدقه آغاز کنید .
🌸 اذکار روز شنبه :
- یا رَبَّ العالَمین ( 100مرتبه )
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
🌙امروز ساعت ۸:۳۷دقیقه قمر وارد برج عقرب میشود و دوشنبه ساعت ۸:۱۳ قمر از برج عقرب خارج می گردد.
🚫 در طول مدت #قمردرعقرب از انجام امور اساسی، مهم و زیر بنایی زندگی بپرهیزید. مخصوصا عقد و ازدواج، انعقاد نطفه فرزند، سفر، شروع کار جدید ، امور لباس و...
☝ اگر در این مدت مجبور به انجام کاری بودید #صدقه دادن ، خواندن آیت الکرسی و توکل بر خدای متعال را فراموش نکنید.
❌نکته: (برخی بزرگان ، صبر نمودن برای امور مهم را تا حدود یکی دو روز بعد از قمردرعقرب نیز سفارش نموده اند).
🌸 شنبه برای کارهای زیر خوب است :
🔹طلب حوائج
🔹دیدار بزرگان
🔹درمان و معالجات
🔹تعلیم و تعلم
🔹ساخت و ساز
🔹مسافرت ، همراه با صدقه است.
🚫 برای وصیت نامه نوشتن خوب نیست.
🌹 نوزادی که امروز متولد شود صبور و بردبار باشد، مال فروان نصیبش می شود و زندگی خوبی خواهد داشت ان شاالله.
🌷 #مباشرت در این شنبه شب جهت فرزند دارشدن ،به قصد بچه دار شدن ، دستور خاصی وارد نشده است.
✂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب نیست و موجب گوشه گیری و افسردگی می گردد.
♦ از نظر قمری #خون_دادن یا #حجامت در این روز از نظر ماه قمری ، خوب است و باعث قوت دل انسان می گردد.
💢️ این شنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است.
👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری و غم و اندوه می گردد.
🕧 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹اذان صبح: ۴۹ : ۰۴ 🔹طلوع آفتاب: ۱۳ : ۶
🔹اذان ظهر:: ۵۰: ۱۱ 🔹غروب آفتاب: ۲۶ : ۱۷
🔹اذان مغرب: ۴۴ : ۱۷ 🔹نیمه شب شرعی: ۰۷: ۲۳
💫ذات الکرسی عمود ۲۰:۳۶
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #شنبه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاوس ،سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃
#قسمت_ششم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
ملکه خانم بدو ساک هارو بیار دیگه؟!
-اومدم اومدم
نازی اینا کجان دارن میان؟؟ دیرمون نشه ها جاده شلوغ میشه!؟
-زنگ زدم تو راهن
با شنیدن صدای بوق گفتم
بیا اومدن....
علی ساکهارو ازم گرفت و راه افتادیم.
اولین سفری بود که با علی میرفیم واس تنها نبودن از نازی و احسانم خواستیم با فسقلشون با ما بیان . مقصدمون مشهد بود و قرار بود بعد اون یه سر به شمال هم بریم.
................
۳روز بودنمون تو مشهد عالی گذشت تو راه شما بودیم.هوا بارونی بود جاده لغزنده.تو تو دلم صلوات میفرستادم که سالم برسیم به شمال.... به خاطر تاریک بودن جاده نازی اینارو گم کرده بود و فقط میدونیستیم که پشت سر ما ان فقط فاصلشون دور بود از ما.
به گردنه رسیدیم . قلبم اصلا اروم و قرار نداشت نمیدوستم قراره چی بشه که با صدای بوق شدید کامیون به خودم اومدم و فقط تونستم داد بزنم علییییی
و دیگه چیزی ندیدم
..........
نور چراغ به شدت چشمام و اذیت میکرد به سختی چشمام و باز کردم و مامان و دیدم که چشماش خیس اشک بود.با دیدن من گفت
-بهتری دخترم؟! خداروشکر به هوش اومدی!
به هوش ! اصلا مگه من چم بوده؟! اینجا کجاست؟! علی علی علی من کجاس؟!
-اروم باش الان همه چیرو برات میگم.
هیچی نگو فقط بگو علی کجاست؟! حالش خوبه؟!
خواستم بلند بشم که پاهام مانع حرکتم شد یه نگاه انداختم پاهام شکسته بود.اشک از گوشه چشمام پایین اومد و اروم گفتم
-التماست میکنم مامان علی رونشونم بده!
بدون حرف اتاق و ترک کرد.
تنها چیزی که تو ذهنم بود برخورد کامیون به ماشینمون بود و اخرین کلمه دوستت دارم علی بود صداش تو گوشم میپیچید و صورتم خیس اشک بود. یعنی علی اینقدر زود رفت؟! نه نه علی زندس .... پس چرا مامان حرفی نزند. داد زدم
میگم علی کجاس ؟! علیییی علی
پرستار اومد داخل و گفت ساکت باش و با ارام بخش آرومم کرد.چشمامو بسته بودم فقط گریه میکردم.نازی اومد داخل اتاق چشماش سرخ شده بود.کنارم نشست و گفت:
ابجی بهتری؟!
دستاشو گرفتم و گفتم
جون هستیا بگو علی من کجاس؟! حالش خوبه؟! زندس؟!
همون جور که اشک از چشماش پایین میومد گفت
-حالش خوبه زندس ولی....
ولی چی؟! تو رو خدا یکیتون جوابم بدید؟!
خواست بلند بشه که دستاشو کشیدم و گفتم:
-نازی جون هستیا قسمخوردم تو رو خدا بگو ولی چی...
😭😭😭😭😭😭
نویسنده: Shiva_f@
#صبور_باشید_ادامه_دارد
بامــــاهمـــراه باشــید
❤️#رمان_عشق_که_در_نمیزند💛
#قسمت_هفتم
اشک رو گونش رو دستام ریخت سرشو پایین انداخت و گفت
چیزی نیس ولی علی رفته تو کما و....
نزاشتم حرفشو ادامه بده بغل گلومو گرفته بود ملافه رو رو سرم کشیدم و گفتم
-برو بیرون می خوام تنها باشم...
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود حالم اصلا خوب نبود صدای جیغ مانند دستگاه رو میشنیدم که بالا اومده بود و هجوم پرستارا به اتاق که بلند بلند میفتم دکتر دکتر بیمار حالش بد شده...
دیگه چیزی نشنیدم
نمیدونم تا چن وقت بیهوش بودم که دوباره چشمامو باز کردم بابا و مامان بالا سرم بودم با دیدنشون رفتم زیر ملاف و گفتم
-صدبار باید بگمم تنهام بزارید
با اینکه همش ۲ ماه از بودنم با علی میگذشت ولی واقعا عاشقش بودم و دوستش داشتم.
..................
۲ روز از مرخص شدنم میگذشت ولی مامان اینا اجازه نمیدادن برم علی رو ببینم.منم لب به غذا نمیزدم و کار شب و روزم گریه و کردن و دعا خوندن واس علی بود.
............
با صدای گریه هستیا متوجه شدم نازی اینا اومدن. چقدر دلم واس هستیا تنگ شده بود تو این حال بدم فقط دیدن هستیا ارومم میکرد.هستیا رو طبق عادت مامان اورد بالا دادش دست منو و رفت پایین.ساعت ها هستیا رو تو بغلم میگرفتم و گریه میکردم.کابوس تصادف هر شب منو از خواب بیدار میکردم.هستیایی که حالا ۹ ماهه شده بود منو نگاه کرد و با زبون خودش یه چیزایی بهم میگفت: خیلی شیرین و کودکانه بود. چقدر واس بچه من و علی رویا داشتم علی ام مثل من عاشق هستیا بود علی کجایی بیا ببین هستیا داره میخنده؟! علی علی😢😢😢
بازم گریه....
هستیا رو برداشتم و واس اولین بار از اتاقم رفتم بیرون. همه رو مبل نشسته بودن و با دیدن من متعجب شدن.رفتم جلو پای بابا زانو زدم هستیا رو دادم بهش و گفتم:
- تو خدا بابا بزار برم علی رو ببینم قول میدم چیزیم نشه؟!
بابا یه نگاهی به مامان انداخت و گفت
-باشه ولی فقط چند دقه
.................
از پشت شیشه ها داشتم اشک میریختم و علی رو میدیم .اکسیژن هوا بهش وصل بود و ضربان قلبش میزد پس چرا چشماش بسته بود؟! علی پاشو ببین دارم گریه میکنم یادته وقتی گریه میکردم میگفتی
- گریه میکنی چشمات قشنگ تر میشه
میگفتی تا من بخندم
حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده؟؟ علی تو رو خدا پاشو!؟
..................
دکترا امیدی بهش نداشتن میگفت حتی اگه به هوشم بیاد فلج میشه ولی من....
من خدارو داشتم خدایی که به موقع خوب بلده معجزه کنه....
یه ماهی میشد که عشقم تو کماه بود و زندگیم تاریک شده بود.لعنت به اون سفر لعنت به تو نرجس که گفتی اون سفررو بریم.
نمیدونم حکمتش چیه ولی خدا سخت داره امتحانم میکنه.
..................
شب ۲۱ ماه رمضون بود همه رفته بودن احیا من و مریم جون مادر علی پشت شیشه های بیمارستان نشسته بودیم و زیارت میخوندیم؛
دکتر از اتاق علی اومد بیرون و گفت
- همراه اقای سلطانی
من و مادرش بلند شدیم باهم گفتیم بله
- درسته که امشب شب قدره و باید تسلیت گفت ولی من....
ولی من چی دکتر
-به شما تبریک میگم حال همسرتون رو به بهبود اگه همین جور پیش بره ممکنه چند روز دیگه از کما بیرون بیان!!
باورم نمیشد .این همون دکتری بود که خودش به ما گفت دیگه امیدی نیس باید دستگاه هارو جدا کنیدت و.... ولی ما نذاشتیم.
بهترین خبر عمرم رو شنیده بودم....
...........
تمام اون دو سه روز که دکتر پیش بینی کرده بود مدام پیشش بودم تا لحظه به هوش اومدنش اولین نفر باشم که میبینمش.
روز چهارمم گذشت و علی به هوش نیومد
#نویسنده✍🏻
#Shiva_f@
#ادامه_دارد_...