)
✴️ جمعه 👈 14 بهمن / دلو 1401
👈12 رجب 1444👈3 فوریه 2023
🏛مناسبت های اسلامی ودینی.
🔥 مرگ معاویه " 60 هجری ".
🏴 وفات عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و اله.
🐪 ورود امیر مؤمنان علیه السلام به کوفه پس از جنگ جمل " ۳۶ هجری.
❤️شکافته شدن دیوار کعبه شریفه و ورود فاطمه بنت اسد علیها السلام به درون کعبه برای تولد امیرمؤمنان علیه السلام.
🔵امور دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری و عقد و ازدواج.
✅شرکت زدن.
✅دکان باز کردن.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅نقل و انتقال و جابجایی.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅و شکار و صید و دام گذاری خوب است..
👶برای زایمان مناسب و نوزاد شایسته خواهد بود.
🚘مسافرت بعد از ظهر انجام شود و خوب است.
💏مباشرت امروز:
مباشرت امروز پس از فضیلت نماز عصر هم استحباب دارد و هم برای سلامتی مفید و فرزند حاصل از آن دانشمندی مشهور خواهد شد .ان شاءلله...
💑 انعقاد نطفه و مباشرت:
امشب:برای #مباشرت در جمعه شب (شب شنبه )،حکمی ندارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج سرطان و برای امور زیر مناسب است:
✳️خرید و فروش ملک.
✳️خرید و فروش اجناس.
✳️آغاز نگارش و نویسندگی.
✳️درختکاری.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️کلیه امور کشاورزی و زراعی.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️خرید رفتن.
✳️ایجاد کانال وآبراه و جوی و جدول.
✳️و خط نوشتن نیک است.
🔵نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن حرز خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) ، باعث هیبت و شکوه می شود.
💉حجامت.
خون دادن فصد و زالو انداختن...
#خون_دادن یا حجامت ،سلامت آفرین است.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
❄️✨🌸✨❄️✨🌸✨❄️
#پندانه💭
💟الگوی زیبایی برای دیگران باش"
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد
💟از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
💟از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
💟از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
💟از اخلاق برایش نگو!
بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
💟از تعهد برایش نگو!
بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
☘"بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند"☘
❄️🌨☃🌨❄️
#عبد_بودن 2
🔷 دیدید وقتی یه پدر میخواد پسرش رو برای نماز بیدار کنه، صداش میکنه و بعد پسره میگه :باشه خودم بیدار میشم!
⚠️چی؟ خودم؟! میدونید این حرف معناش چیه؟؟ یعنی میخواد " منِ " خودش رو تا دقیقه نود نگه داره!! 😒
🌷✔️ نه عزیزم قشنگیش به اینه که الان بلند بشی! الان بهت #دستور دادن...
💢 آقا اگه الان بلند بشم خیلی خودم رو کُشتم!من چرا باید خودم رو بُکُشم؟!😤
🔸عزیزم داستان همینه دیگه☺️💖
همش حرف سرِ همین موضوعه. اصلاً تو چرا میخوای با هوای نفست مبارزه کنی؟⁉️
-- آهان! بله چشم
❇️ توی این وضعیت به این نتیجه میرسیم که "باید خودِ خداوند متعال #برنامه رو بهمون بده"
🌺💞 و خداوند مهربان هم " برنامه مبارزه با نفسِ ما رو با بیانِ دستوراتی در مورد حلال و حرام شروع میفرماید. "
🌹
بعد کوبوند تو دهنم وگفت :این واسه این بود که داد نزنی وازاین به بعد با احترام رفتار کنی ...چی
میخوای واسم بگی این که تو دوران نامزدی چند بار بوسیدت ..یا این که ...
"من حتی یک بارم اجازه ندادم دستمو بصورت مستقیم بگیره ...بعد این میگه بوسه ...دوست
داشتم بگم .....اما نمی خواستم بیشتر ازاین بزنتم ...الان مثل یک ببر زخمی عصبی هست آماده
این که لهم کنه ...تو این همه مدت این جوری ندیده بودمش ...وای خدا معلوم نیست افشین چیا
که بهش نگفته ...
با کمک نهال روی مبل نشستم ....درسته نمی خواستم دیگه باهاش حرف بزنم ..اما اگر الان
باهاش حرف نزنم ...نگم چیزی نبوده ...بدترازایناش رو سرم میاره ...دیدم لباس پوشیده داره
میره سمت در ...
لیوان آبی که نهال جلوی دهنم گرفته بود روکنار زدم ودویدم دنبالش ...هنوز از در خارج نشده بود
..."خدایا چیکارکنم دیگه بهم حمله نکنه خورد خاکشیرم کنه ؟؟...
بدون حرف رفتم جلو ..اما یک ترسی داشتم که وادارم میکرد چند قدم ازش عقب تر بایستم ...
دیگه نگاه نکردم به حال خودم تند تند شروع کردم به گفتن :ببین طاها اون زمان خیلی خوا
اَمون حرف زدن نمی داد ...موهام تو دستش گرفت وکشید وگفت :چی اون زمان میخوای بگی
نفهمیدی ..میخوای چی واسم بگی ...حیف اون همه علاقه ای که صرف توی بیخاصیت واحمق
کردم ...
پهلوم روجوری فشارداد که کم آوردم ویک جیغ کشیدم ....لبخندی زد وگفت :دردت گرفت
..ببخشید ...
جوری برزخی شده بود که نمی دونستم چیکاری بکنم ..خودمو پرت کردم تو بغلش وگفتم :اصال
ببخشید ..هرچقدر بزنی حقته ...اما فرصت بده حرف بزنم ...چرا حاضری حرف یک غریبه روانقدر
راحت قبول کنی امامن نه ....
باداد گفت :ازاونجایی که پدرت هم مثل خودت فکر میکنه همه احمقا ومتوجه نمی شن ...تو چی
فرض کردی منو ..فکردی .
خدایا بازداشت مشکالت بابام روبه من ربط میداد ...آخه به من چه ربطی دارم که اونا مشکل کاری
وغیر کاری دارن ..دیگه بس هق هق کرده بودم نفس کم آورده بودم ..ریشه موهام میسوخت
خوبه حداقل نزد باز صورتمو ازاین خراب تر بکنه ..صورتمو زیر ..سمت راست کتش بردم
..جلوی لباسش خیس شده بود از اشکام ...فقط گفتم :بذارتوضیح بدم ....مسائل رو باهم قاطی
نکن ...توروخدا گوش کن ...لعنتی بفهم چی میگم ....
موهام کشید عقب که سرمم رفت عقب ..دستش رفت بالا ...واز لای دندون های قفل شده اش
گفت :پس ادبت باید بکنم ...خری نمیفهمی میگم با من درست حرف بزن ...عیب نداره حالیت
میکنم ...
واقعی این طاها رونمی شناختم ...ترسیده بودم حسابی ...خدایا یعنی چیا گفته که طاها انقدر یهو
فوران کرده ...زل زدم تو چشماش وگفتم :اگه آرومت میکنه بزن ...
دستش نشست سرجای قبلی ..دردش رو دیگه حس نمی کردم ...بس زده بود ...
هلم داد عقب وگفت :سپیده ,فقط از جلوم برو ...
خدایا چیکارکنم ..اگه الان برم ..کی باهاش حرف بزنم ...چطوری بهش ثابت کنم اونطوری که
افشین براش گفته ..نبوده ....
یک داد دیگه کشید وگفت :کری نمی فهمی میگم گمشو نمی خواهم قیافت روببینم ....
رفتم سمت راه پله ها وگفتم :االن مامانت اینا میان ..کجا داری میری ؟؟...
درسمت عقب ماشین روباز کرد وکتش رو درآورد پرت کرد..وگفت :به تو چه کجا دارم میرم
...هروقت خودم صالح بدونم برمیگردم ...حاالم دیگه نمی خوام صدای نحستو بشنوم ...
عصبی شدم حسابی...با داد گفتم :مثل آدم حرف بزن ...منم یاد دارم حرچی دلم خواست بگم ها ...
نزدیکم آمد وگفت :چه گوهی خوردی الان .....
هلش دادم .گفتم :مثل آدم حرف بزن .....
پوزخندی زد وگفت :تو آدمی آخه ...نه آدمی که انتظار داری باهات خوب برخوردشه ....
باحرص گفتم :از تو آدم ترم ...
باسرعت رفتم داخل خونه ودررومحکم بستم ...مثل چی میلرزیدم ....نمی استم دیگه بمونم توخونه
اش ...مسلما جلوی مادر پدرش رفتاربدتری خواهدداشت باهام ...آره بهتره برم ..
هنوز یک قدم برنداشته بودم که صدای زنگ خونه بلند شد ...به دنبالش نهال گفت :خانوم خانواده
آقا آمدن ....
اِی الهی آقا بمیره که صورتمو این طوری کرده ...احمق ..حیوون ....
دویدم رفتم بالا داخل اتاق وجلوی میز آینه نشستم ...کلی کرم واینجورچیزازدم تاچیزی دیده نشه
...چون گونه ام سرخ شده بود ..مجبوری رژگونه زدم تا بعدش که کبود میشه
کمتر دیده بشه ...خوبه این جورچیزابود واگرنه چه خاکی برسرم باید میکردم ....
یک تونیک سبزیشمی با شلوار جین پوشیدم ...یک شال برنگ تونیک هم سرم کردم ...باکفشای
لج دار رفتم پایین ...چون به ضرب آرایش صورتمو پوشونده بودم ...تا وارد
شدم ..همچین اخم کرد که ترسیدم ..اما به روی خودم نیاوردم ....
۲۴
مامانش تا دیدم ..بلندشد ایستاد وشروع کردبه قربون صدقه رفتنم ...کنارگوشش گفتم :خیلی
خوش آمدین فرشته جون ....
بعدش باپدرشوهرم محمود آقا سلام کردم ...نوبت که رسید به خواهرشوهرم ..همچین
خودشومیگرفت وادا اطوار میومد که اگر دست خودم میبود محل سگم بهش نمی دادم ...
نگاهم رفت سمت کیارش که با گوشیش صحبت میکرد وبه عنوان سلام سری تکون داد ....
بانهال داخل آشپز خونه شدم وداشتم میگفتم که اول چی بیاره .......که طاها داخل آشپزخونه شد
وروبه نهال گفت :شما فقط کارت رومیکنی وکار به اتفاقاتی که افتاده نداری ...
نهال هم درجوابش گفت :باشه ..چشم .....
چرخید سمت من وگفت :توهم اون آرایشت روپاک میکنی .....
با حرص رفتم :باشه اگر واست مهم نیست که شاهکارت رو مادرت وخانواده ات ببینند برای من
مساله ای نیست ..اتفاقا میفهمن پسرشون چه حیونیه ....
خندید وگفت :زیادی داری حرف میزنی یادم باشه ازاین به بعد روصورتت بادمجونی چیزی نکارم
....
یک فشاردادبه بازوم که جیغم رفت هوا ......
۲۵
مشت زدم تو ازوش وگفتم :زندگی باتوب روانی اشتباه ...به جهنم که مادرت وبقیه چیزی
فهمیدن.....
باسرعت رفتم داخل سالن ...
ربرابرنگاه های متجبشون ...بخاطر سرعتی که داشتم ....رفتم باال ....یک بغضی داشتم که
هرلحظه نفسم روتنگ تر میکرد .....
داخل اتاق که شدم ..دررو بستم وپشت درایستادم ...نفس های عمیق میکشیدم تا اشکم سرازیر
نشه روتونیکم یک مانتو پوشیدم وسویچ ماشین روبرداشتم وبهسرعت رفتم پایین ....دیگه نمی
خواستم واسه ثانیه ای بمونم ...هنوز اولین پله رو پایین نیومده بودم که جلوم سبز شد .سوت زد
وگفت :بابا سرعت عمل ......
بدون این که محلش بدم ...خواستم برم که گفت :رفتی بی زحمت دررو خوب ببندی ...به مامان
اینام بگو طاها خوابید ....راحت باشن ..خونه خودشونه .....
هرچقدر فکر میکنم میبینم ...ازاین جا که زدم یرون کجا برم ...درسته هتل میتونستم برم ..اما
تنهایش بد بود ...خونه باباهم که اصال ...چون انقدر سرکوفتم میزد که نابود شم ....برگشتم عقب
وبدون حرف دستامو انداختم دور کمرش ...سرمم توسینه اش فرو کردم ....
مطمئنم جا خورد ...بغلم کرد ورفت سمت اتاق ...مثل بچه ها که از بزرگترشون کتک میخورن ..بعد
از بی کسی میرن همون سمت والدینشون .......
من رو روی دست بلند کرد ..کنار گوشم یواش گفت :فکر نکن دلم برا ت سوخته واین حرفا ..چون
میدونم هیچ جایی نداری میبرمت ..پس فکرهای دخترونه هم واسه خودت نکن ...
تمام خوشیم روگرفت آخه چقدر بده این بشر ...کاش فرصت حرف زدن بهم میداد ...سرم
همچنان روی شونه اش بود روی تخت داخل اتاق خواب نشست وگفت :برو صورتت روبشور تموم
چیزای که زده بودی رو صورتت ماسیده ...
سرم روبلند کردم وگفتم :میشه باهات حرف بزنم ؟؟...
بازوم روفشار داد وگفت :نه صدات حالمو بهم میزنه..االنم میخوام استراحت کنم ..میتونی بری ...
صورتش روبوسیدم وگفتم :طاحا یک چیزی رومیشه بگم ..
نگاهم کرد وگفت :متوجه حرفم نشدی نه ؟؟..
رگ گردنش رو که از عصبانیت بیرون زده بود روبوسیدم وگفتم :باشه استراحت کن .."بغضم
رونمی دونستم چطوری خالی کنم ..بلند شدم ورفتم سمت میز آینه که شیر پاکن بردارم که دستمو
کشید ..پرت شدم عقب افتادم روپاهاش ...نگاهش کردم اخم داشت ولی گفت :چی میخواستی
بگی ؟اگر درباره دیگر چیزاست بهتره بگی واگرنه ولش کن ...
نگاهش کردم وگفتم :یک قولی میدی ؟...
ابروهاش رو داد بالا وگفت :قول ؟...چه قولی ؟؟..
نمی دونستم چطوری بگم که اگر خواستی اذیت کنی فقط از راه حسادت وبودن با دیگر زن ها
نباشه ...اصال نمی دونستم بگم ؟؟..یعنی کاردرستی هست یا فقط نقطه ضعفم دستش میاد ....
تکونم داد وگفت :خواب رفتی بگو ...بعدشم سریع برو پایین زشته مامان اینا منتظرن ....
همچین خشن صحبت می کرد که دیگه مطمئن شدم حرفی نزنم ...واسه این که گیر نده مثل
عادت همیشه که ناراحت میشدم گفتم :میشه مثل همیشه ..اممم.."ای بمیرم که حرف نیمه نزنم
"که میذاری ..
فکر کنم چشماش خندید اما صورتش جدی بود ..خیلی جدی ....
روتخت گذاشتم وگفت :پاشو لباسات روهم عوض کن برو پایین ...
خدا روشکر بهتر شده بود ....نمی دونم نظرش عوض شد که گفت :فقط 5دقیقه بدون حرف ...
تو دلم خندیدم ..عادت داشتم دلخور که میشدم یک چند دقیقه تو بغل هم حرف میزدیم وتقصیر رو
گردن هم مینداختیم ....ولی مطمئنم این موضوع به این سادگی ها هم غیر قابل حل شدنه این طاها
ای که من میبینم ..حالا ..حالاها نمی خواد دست برداره وبه منم اجازه حرف زدن نمیده ...اما نمی
ذارم افشین زندگیم روخراب کنه ..باید حرف بزنم بگم هیچی نبوده ..باید بگم حرفای افشین
دروغه ..نامزد بودم درست اما یا افشین تو سفر کاری بود یا من ازدستش فرار میکردم ....به اجبار
اون وخانواده هامون نامزد کردیم که شاید بهم خوردیم ....اون زمان هرچی به مامانم گفتم :نمی
خوامش ...نمی فهمیدن ...
خیلی ساده بغلم کرد وسرم روگذاشت روشونه اش ...یواش گفتم :میشه ...
سریع گفت :حرف نزن ...
خسته گفتم :اگر قرار به حرف نزدنه چرا گرفتیم تو بغلت ؟بذار برات بگم که هیچی نبوده ...من
ازاون بدم میومد یک بارم نذاشتم ..."تند تند داشتم میگفتم که یاوقتی نگه خفه شو ..سرمم
گذاشته بودم روشونه اش ومحکم دستام رو دورش گرفته بودم که یاوقتی نکشم عقب وبزنه تو
صورتم"ادامه دادم :دستش بهم بخوره ..همش بخاطر ...خانواده هامون بود که اصرار داشتن
...میتونی از هرکی دوست داری بپرسی که من همیشه ازدستش درحال ..
کشیدم عقب وسیلی محکمی زد بهم ....چشماش قرمز شده بود واصلا خیلی عصبی ..ترسیده بود
زیاد ...
اما بازم گفتم :لعنتی اگر دوستم داری بذاربگم ..بذاربفهمی که هیچی نبوده ..مستحق این سیلی ها
۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹110 گل محمدی
❤️از باغ ولایت علی علیه السلام
🌹تقدیم به دوستداران و عاشقان
🌹مولا علی علیه السلام
🌹ولادت با سعادت
❤️شاه مردان حضرت علی علیه السلام
🌹مبــــارک بــــاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸از کعبه حق
🎉بانگ جلی می آید
🌸آوای خوش لم یزلی می آید
🌸بشنو که
🎉سروش وحی حق می گوید
🌸آغوش گشایید علی می آید
🎊میلاد با سعادت حضرت
علی علیه السلام مبارک باد 🎉 🎊
مداحی آنلاین - تویی حیدر - طاهری.mp3
5.06M
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
💐تویی حیدر
💐 تویی نامآور
🎤 #محمدرضا_طاهری
🎤 #حسین_طاهری
👏 #سرود
👌 #پیشنهاد_ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد با سعادت و نورانی🌹🍃
حضرت مظهرالعجائب🌹🍃
اسدالله الغالب 🌹🍃
لنگر آسمان ُ زمین🌹🍃
اباالحسن و الحسین (ع)🌹🍃
زوج الزهرا (س)🌹🍃
حضرت مولی الموحدین🌹🍃
شاه و امیر المؤمنین 🌹🍃
حضرت علی بن ابیطالب(ع)🌹🍃
و روز مرد و روز پدر🌹🍃
مبارک باد 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تاوان دل شکستن در برزخ
🎙حجت الاسلام عاملی
┈┈•✾کلام بزرگان✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر ابلیس نبود آیا باز جهنمی می شدیم؟
.
.
🎙#استاد_محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️پدر یعنی
🌹که دستی از سخاوت
❤️پدر یعنی
🌹کتابی از صداقت
❤️پدر یعنی
🌹که دستی پینه بسته
❤️نگاهی گـرم
🌹اما سخت خسته
❤️پدر یعنی
🌹جدا ازخستگیها
❤️پدر یعنی
🌹همه دلبستگیها
#پدر عزیزم❤️
باتمام وجود دوستت دارم❤️
🔹به مادر شيخ انصارى مىگفتند :
بارك الله چه بچۀ خوبى تحويل جامعه دادى
🔸به او گفتند: بارك الله به تو و شيرت كه توانستى شيخ انصارى را تحويل جامعه بدهى.
▪️شيخ انصارى يكى از افتخارهاى عالم تشيع است. از نظر علم و عمل خيلى بالا بوده و مردم غبطه اين پسر را مىخوردند و به مادرش مى گفتند: بارك الله، مادر جواب مىداد، مىگفت من توقعى بيشتر از اين، از پسرم داشتم براى خاطر اينكه من در اين دو سالى كه او را شير دادم هيچ وقت بدون وضو نبودم، نصف شب بچه ام گريه مىكرد، شير مىخواست بلند مىشدم وضو مىگرفتم و بعد بچه ام را شير مىدادم،
➖آن زنى كه نماز شب بخواند در وسط نماز شبش پستان در دهان بچه بگذارد، خيلى تفاوت دارد با آن زنى كه اصلاً نماز نخواند، آن زنى كه نماز نمىخواند اين آتش است به بچه مىدهد نه شير.
💢آن مادرى كه غيبت و تهمت و شايعه در زندگى او فراوان است آتش به بچه مىدهد نه شير.
📕منبع: تربیت فرزند از نظر اسلام، ص۸۰
🌸 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌸
#ماه_رجب 🌙🌺
)
✴️ شنبه 👈15 بهمن / دلو 1401
👈13 رجب 1444👈4 فوریه 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌹 ولادت مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام 23 قبل از هجرت "(روز پدر بر همه پدران ارجمند مبارکباد)
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌸 آغاز ایام البیض و اعتکاف.
❤️صدور حدیث افضل الخلق نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
👶مناسب زایمان نیست.
🚖 مسافرت: مسافرت همراه با صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز تا ظهر قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️درختکاری.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️خرید کردن.
✳️ایجاد کانال و چاه.
✳️و خط نوشتن نیک است.
⛔️نگارش ادعیه احراز و بستن آن مناسب نیست.
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
👩❤️👨 امشب : دستور خاصی ندارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری،خوب نیست.
💉💉 حجامت.
خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،سلامتی در پی دارد.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(صلّىاللهعليهوآله). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
#علی_ولی_الله🍃💚
قرآن جز از مدح علی آیه ندارد
این صدف جز این دُر گرانمایه ندارد
رفتم زیر سایهی لطفش بنشینم
دیدم علی نور بود سایه ندارد.
#میلاد_امام_علی(ع)🌺
#روز_پدر_مبارک_باد🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹بخشی از اجرای سرود در مراسم جشن تکلیف دختران دانشآموز با حضور رهبر انقلاب. امروز جمعه ۱۴۰۱/۱۱/۱۴
⭐️ جشن فرشتهها درحضور امام خامنه ای
چرا حضرت تشریف نمیارن؟.mp3
2.55M
▫️ چرا حضرت تشریف نمیارن؟
👤 حجةالإسلام عالى
💠 امام محمّد باقر علیه السلام:
🔸 «همانا یاد کردن از ما، یاد کردن از خداست.»
🌷 #اَللّهُمَّعَجَّلْلِوَلِيِّكَالْفَرَجَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـعنـی قـرآنـی تـو یَـلِ یـزدانـی🌸✨
#روز_پدر
#میلاد_امام_علی
¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا