🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿:
#قسمت_نهم
+دادگاه ساری برا فاطمیه مراسم دارن .
_واقعا؟
+بله موردیه؟
_نه نه نه اصلا
+چیزی شده ؟
_نه فقط مامانم امشب هست بیمارستان
+میخای من نرم؟
_نه نه حتما برین
+پس اگه ترسیدی زنگ بزن به عمه جون بگو بیاد پیشت
با هول ولا گفتم
_نههههه من میخام درس بخونم عمه جون که میان حرف میزنیم باهم .
+باشه پس درا رو قفل کن و همه ی چراغا رو روشن بزار
_چشم باباجون
+کت و شلوار منم بیار دم در یکی و فرستادم بیاد بگیره ازت
_چشم
+مراقب خودت باش. کاری نداری؟
_نه باباجون
+پس خداحافظ
خداحافظی کردم و تلفن و قطع کردم .
کت و شلوار و از تو کمد در آوردم و گذاشتمش تو کاور
چادر گل گلی مامانم و گرفتم و رفتم پایین.
به محض پایین اومدن از پله ها آیفون زنگ خورد پریدم تو حیاط و چادرو سرم کردم .
سعی کردم یقه لباسم که خیلی باز بود رو بپوشونم
درو باز کردم و یه آقایی و دیدم .
سلام کردم و گفتم
_بابام فرستادتون؟
+سلام بله
کت شلوار و دادم دستشو محکم درو بستم .
نمیدونم چجوری راه حیاط تا اتاقمو طی کردم .
میدوییدم و تند تند خدا رو شکر میکردم .
همینکه در اتاقمو باز کردم صدای اذان مغرب و از مسجد کنار خونمون شنیدم .
در اتاق و بستم و تند رفتم سمت دسشویی.
وضو گرفتم و دوباره رفتم تو اتاق .
سجاده رو پهن کردمو با همون چادر مامانم خیلی زود نمازمو خوندم ...
____
قلبم تند میزد .
چراغ اتاقمو روشن کردمو نشستم رو صندلی جلوی میز آرایش.
کرم پودرمو برداشتمو شروع کردم به پوشوندن جوشای رو صورتم .
با اینکه زیاد اهل آرایش نبودم ولی نمیتونستم از جوشام بگذرم ...
به همونقدر اکتفا کردم.
موهامو باز کردمو شونه کشیدم بعدشم بافتمشون
از رو صندلی پاشدم و رفتم سمت کمد لباسام.
درشو باز کردمو بهشون خیره شدم .
دستمو بردم سمت مانتو مشکی بلندم و برش داشتم .
یه شلوار کتان مشکی لول هم برداشتم و پوشیدم ومشغول بستن دکمه های مانتوم شدم .
همینجور میبستم ولی تمومی نداشت .
بلندیش تا مچ پام بود برا همین نسبت به بقیه مانتوهام بیشتر دکمه داشت.
بعد تموم شدنشون رفتم سمت کمد روسریها و یه شال مشکی خیلی بلند برداشتم
رفتم جلو آینه و با دقت زیادی سرم کردم .
همه ی موهامو ریختم تو شال .
بعد اینکه لباسامو پوشیدم رفتم سمت کتابخونه ؛قرآن عزیزی که مادرجونم برام خریده بود و برداشتم و گذاشتمش تو کوله مشکیم و همه وسایلای توشو یه بار چک کردم .
کیف پول، قرآن ،آینه و...
عطر و یادم رفته بود.از رو میزم ورداشتم و ب مچ دستام زدم و بعد دستم و روی لباسام کشیدم.عطرم انداختم تو کوله ام
اوممم گوشیمم نبود رفتم دنبال گوشیم بگردم که یه دفعه متوجه صدای زنگش شدم .
رفتم سمت تخت و موبایلمو برداشتم .
به شماره ای که تو گوشیم سیو کرده بودم نگاه کردم نوشته بود مصطفیِ عزیزم ....پوفی کشیدم و با دستم زدم وسط پیشونیم .
_همینو کم داشتیم با بی میلی تلفن و جواب دادم _الو سلام +بح بح سلام عزیزِ دل سرکار خانوم فاطمه ی جآن . خوبیییی؟( تو اینه برا خودم چش غره رفتم )
_بله مرسی . شما خوبی؟ +مگه میشه صدای شما رو شنید و خوب نبود ؟
(از این حرفاش دیگه حالم بهم میخورد)
_نه نمیشه +حالت خوبه؟چرا اینطوری حرف میزنی؟
_دارم میرم جایی میترسم دیر شه
میشه بعدا حرف بزنیم؟
+کجا میری؟بیام دنبالت؟
(ایندفعه محکم تر زدم تو سرم)
_نه بهت زحمت نمیدم . خودم میرم .
+چه زحمتی اتفاقا نزدیکتم . الان میام .
تا اومدم حرف بزنم از صدای بوق متوجه شدم که تلفن و قطع کرده..دلم میخواست یه دست خوشگل خودمو بزنم .از اولم اشتباه کردم که بهش رو دادم.زیپ کولمو بستمو گذاشتمش رو دوشم .از اتاق اومدم بیرون و اروم درشو بستم .از جا کفشی کفش مشکی بندیمو در اوردمو نشستم رو پله و مشغول بستن بنداش شدم که صدای بوق ماشینشو شنیدم .کارم که تموم شد با ارامش مسیر حیاطو طی کردم. درو باز کردمو با دیدنش یه لبخند مصنوعی زدم و براش دست تکون دادم . در خونه رو قفل کردمو نشستم تو ماشینش ....تا نشستم خیلی گرم بهم سلام کرد
منم سعی کردم گرم جوابش و بدم
سلام کردم و لبخند زدم ک گفت :خوبی خانوم خانوما ؟ _خوبم توچطوری؟_الان که افتخار دیدن شمارو خداوند ب من حقیر داده عالی در جوابش خندیدم ماشین و روشن کرد و گفت : خب کجا تشریف میبردید ؟+هیئت تا اینو گفتم با تعجب برگشت سمتم گفت :کجا!!!!!؟+هیئت دیگه هیئت نمیدونی چیه ؟_چرا میدونم چیه ولی آخه تو ک هیئت نمیرفتی!+خو حالا اشکالی داره برم ؟شهادته یهو دلم خواست ایندفعه جا مسجد برم هیات_نه جانم اشکالی نداره. کدوم هیات میری آدرسش و بگوگوشیم و از کیفم برداشتم و آدرس و خوندم براش با دقت گوش داد و گفت:خب ۲۰ دیقه ای راهه
اینو که گفت حدس زدم شاید اونقدر وقت نداشت
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿:
#قسمت_دهم
_نه بابا چ زحمتی .پیش بابا بودم کارم تموم شد.در حال حاضر بیکارم
+خوبن عمو و زن عمو ؟
_خوبن خداروشکر
پدر مصطفی آقای رضا فاطمی که من عمو رضا صداش میزنم یکی از بهترین قاضی های کشوره.
عمو رضا و پدر من از بچگی تا الان تو همه دوره های زندگیشون باهم بودن
دوستیشون ازمقطع ابتدایی شروع شد و تا الان ک پدر من ی بچه و پدر مصفطی ۲ تا بچه داره ثابت مونده
بخاطر رفت و آمدای زیادمون و صمیمیت بین دوتا خانواده باباش شده عموم و مادرش زن عموم.
من و مصطفی هم از بچگی باهم بزرگشدیم
۵ سال ازم بزرگتره .از وقتی که یادم میاد تا الان حمایتم کرده و جای برادر نداشتم و پر کرده برام
ولی پدرش بخاطر علاقه اش ب من از همون بچگی منو عروس خودش خطاب کرد خلاصه این رو زبون همه افتادو منم موندم تومنگنه
البته باید اینم اضافه کنم ک سر این مسئله تا حالا کسی اذیتم نکرده بود
خود مصطفی هم چیزی نگفت ولی متوجه میشدم ک محبتش به من هر روز اضافه میشه
منم واسه اینکه ناراحتشون نکرده باشم چیزی نمیگفتم و سعی میکردم واکنش خاصی نشون ندم
مصطفی خیلی پسر خوبی بود مهربون،با اراده،محکم از همه مهمتر میدونستم دوستم داره ولی هرکاری کردم نشد ک جز ب چشم ی برادر بهش نگاه کنم.
برگشتم سمتش حواسش ب رو به روش بود .
موهای خرماییش صاف بود وانگاری جلوی موهاشو با ژل داده بود بالا
چشمای کشیده و درشت مشکی داشت
بینیش معمولی بود و ب چهره اش میومد
فرم لباش تقریبا باریک بود
صورتشم کشیده بود
چهارشونه بود با قد بلند.
یه پیراهن مشکی با کت شلوار سرمه ایم تنش بود
رسمی بودن تیپش شاید واسه این بود ک از پیش پدرش بر میگشت
از بچگی دوست داشت وکیل شه.فکر میکنم تحت تاثیر پدرامون قرارگرفته بود
یه ساعت شیک نقره ایم دستش بود که تیپش و کامل کرده بود
همینطور ک مشغول برانداز کردنش بودم متوجه سنگینی نگاهش شدم
دوباره نگاهم برگشت سمت صورتش ک دیدم بعلهه با یه لبخند ژیکوند داره نگام میکنه.تو دلم به خودم فحش دادم بابت این بی عقلی
خو آخه دختره ی خل تو هرکی و اینجوری نگاه کنی فکر میکنه عاشقش شدی چ برسه مصطفی ک...
لبخند از لباش کنار نمیرفت با هیجانی ک ته صدای بم و مردونه ی قشنگش حس میشد گفت
+ به جوونیم رحم کن دختر جان
نگاهم و ازش گرفتم تا بیشتر از این گند نزنم
ولی متوجه بودم که لبخندی که رو لبش جا خوش کرده حالا حالا ها محو نمیشه
سرم پایین بودکه ماشین ایستاد
با تعجب برگشتم سمتش ببینم چرا ماشین و کنار خیابون نگه داشت که یهو خم شد سمتم
از خواص بسیار عجیب دود کردن
اسپند+کُندر:
دفع شیاطین، جن و از بین برنده انواع ویروس ها و باکتری های مضر است.
👌توصیه ویژه ما به خانوادهها،
مساجد، مدارس و موکب های صلواتی
دود کردن مداوم اسپند و کندر است.
♨️نکته مهم:
دقت بفرمایید حتما این دو با هم باید دود شوند البته اگر گلپر هم اضافه بشود ایرادی ندارد و خوشبوتر هم خواهد شد.
سرتون سلامت خانواده ایرانی 🌺
#دفع_شیاطین_جنّی
#نابودی_ویروس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗خـدایـا
✨چقدر لحظه های
🌸با تو بودن زیباست است
💗بارالهی
✨در این لحظات نزدیک افطار
✨مشگل گشای تمام
✨گرفتاریهای بندگانت باش
✨مسیر زندگیشان را
✨همـوار کن
✨و صندوقچه سرنوشت شان
✨را پرکن از سلامتـی
🌸آميـن🙏
🌸🍃
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - ترتیل جزء12(استادسعدالغامدی).mp3
6.15M
جزء12
📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹📖
#ترتیل #جزء 2⃣1⃣ توسط
#استاد_سعدبن_سعد_الغامدی
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
امروز: دوشنبہ
جزء يازدهم 2⃣1⃣ هدیه به پیشگاه مقدس
🌹حضرت امام حسن مجتبى(عليهالسلام)
و
🌹حضرت امام حسین(عليهالسلام)
💐وبه نیت:
ظهور وسلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) طول عمر مقام معظم رهبری شفای بیماران اسلام وشادی ارواح طيبه شهداء ودر گذشتگان مؤمنین و مؤمنات
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
#جزء12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺✨🌺✨🌺
دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان 🌺✨
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌺اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ
القُنوعِ والكَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ
وامِنّی فیهِ من كلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِكَ
یا عِصْمَةَ الخائِفین🙏
🌺✨🌺✨🌺
🌺خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاكدامنى
و بپوشانم در آن جامه قناعت و خوددارى و
وادارم نما در آن بر عدل و انصاف و آسودهام دار
در آن از هر چیز كه میترسم به نگاهدارى
خودت اى نگهدار ترسناكان 🙏
💠🔹شرح دعای #روزدوازدهـــم
✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره
⬅️ «اَللّهُمَّ زَينّی فيهِ بِالسّتْرِ وَالعَفافِ»
خدايا روزی كن مرا در ماہ رمضان و بہ دو چيز زينت بدہ #ستر و #عفاف
↫ #ستر يعنی اينكہ گناهان مردم را مخفی كنم، بہ ما چہ ارتباطی دارد كہ فلانی عيب دارد؟
خوش بہ حال بندهای كہ بہ عيب خودش میپردازد و بہ عيب ديگران كاری ندارد
اگر رفيقت هم عيب دارد بہ كسی نگو
در ادامہ دعا عفاف آمدہ است...
↫ #عفاف يعنی اينكہ گناہ نكنيم و عفت نفس داشتہ باشيم كہ گناہ نكردن است.
پس بيان نكردن گناہ ديگران و داشتن عفاف اولين دعايی است كہ در اين روز از خدا میخواهيم.
⬅️ «وَاسْتُرنی فيهِ بِلباسِ القُنوعِ وَالكَفافِ»
خدايا من را بہ دو چيز مستور كن:
يكی لباس قناعت و ديگری كفاف
↫ #كفاف يعنی اينكہ زندگی را بگذرانيم، اگر مال و ثروت زياد داشتہ باشيم گرفتار میشويم و اگر دستمان پيش كسی دراز باشد ذليل میشويم پس از خدا بخواهيم كہ بہ اندازہ كفاف زندگی بہ ما بدهد.
↫ #قناعت هم بہ انسان عزت میدهد و كسی كہ قناعت دارد خدا او را عزيز میكند.
⬅️ «وَاحْمِلنی فيهِ عَلى العَدْلِ وَالإنْصافِ وامِنّی فيهِ مِن كلِّ ما أخافُ»
خدايا من را عادل كن و كاری كن انصاف داشتہ باشم و خدايا از هر چہ كہ من از آن میترسم من را امان دہ.
اگر كسی ما را تهديد میكند بہ ما ايمنی بدہ كہ كسی نتواند بہ ما تعرض كند.
⬅️ «بِعِصْمَتِكَ يا عِصْمَةَ الخائِفين»
بہ عصمت و حفظ و نگهبانی خودت ای كسی كہ خائفين و ترسناكان را نگهداری میكنی، ای كسی كہ هركہ بہ تو متوسل میشود از او نگهداری میكنی
✨خدايا دربارہ ما اين دعاها را مستجاب بفرما!
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کلیپ تصویری: «از بهشت چه خبر؟»
🔸 مرحوم استاد مجتهدی تهرانی
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - دعای سحر.mp3
1.74M
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿🌟🌿
🌥دعای سحر با صدای
شادروان موسوی قهار
🔻 مسواک زدن یا خلال کردن یا نخ دندان کشیدن بعد از اذان صبح و در بین روز چه حکمی دارد؟
▫️خود مسواک زدن و مانند آن، روزه را باطل نمیکند، اما اگر آغشته به چیزی باشد، و یا مثلا خلال و نخ را از دهان خارج کند و رطوبت دهان بر آن باقی باشد و دوباره آن را در دهان قرار دهد، نباید آن را فرو دهد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻 اگر رطوبت باقی مانده در نخ دندان یا خـلال و مانند آن به قدری کم باشد که وقتی آن را دوباره وارد دهان میکنیم، در آب دهان مستهلک میشود، در این صورت فرو دادن آن چه حکمی دارد؟
▫️آیات عظام تبریزی، صافی، نوری: احتیاط واجب باید اجتناب شود.
▫️آیات عظام امـام، سیستانی، خوئی، فاضل، وحيـد، مـکـارم: اشکالی ندارد.
#احکام
#ماه_رمضان #رمضان
روز دوازدهم.Mp3
9.01M
💠 شرح دعای روز دوازدهم ماه #رمضان
🔸 مرحوم استاد مجتهدی تهرانی
🔴 دلگویه یک دختر بلوچ برای جناب مولوی عبدالحمید
🔹 جناب مولوی عبدالحمید ؛ سلام ❗️
🔻من دختر پدری هستم که از مریدان شما و نمازگزارانی است که نماز جماعتش را همیشه به امامت شما اقامه می کند.
🔹اما این پدر اجازه نداد من و هفت خواهرم همسر آینده خودمان را انتخاب کنیم و زمانی که هنوز در حال و هوای کودکی مان بودیم ما را به عقد مردانی در آوردند که چندین سال از ما بزرگتر بوده و قبل ما چند همسر اختیار کرده بودند. به خودمان آمدیم چندین کودک در آغوشمان بود تنها در میان خانواده و دریغ از مهر و محبت همسری...
🔹گویا به دنیا آمده بودیم که کنیزی مردان مان را بکنیم و حق انتخاب واعلان نظر را نداشتیم، حتی لباسمان را آن مردان انتخاب می کردند..
🔹می خواستم حضوری مانند آن دخترانی که بدون پوشش اسلامی به راحتی در مسجد مکی خدمت شما رسیدن شما را از نزدیک ببینم و آشکارا، درد دل هایم را بگویم، ولی جرات نداشتم ؛ ترسیدم توسط بعضی از همین مردان، ومریدان شما حذف شوم وبدنم در کنار خیابان بی جان پیدا شود
🔹جناب مولوی کاش توریست هایی که مسجد مکی را دیدند مادران و خواهران مظلوم من را در جاده های استان سوار بر عقب وانت و تویوتا می دیدند!. مادران و دخترانی که در عرف #مردسالارانه ی تجویزی حضرت تان و مولوی های تحت زعامت تان، فقط به جرم دختر بودن محروم از امکانات اولیه هستند.
🔹 اگر نادان به این رسوم جاهلانه ی زن ستیز و بدیهیات هستید ، امامت جاهل در مسجد مکی خطاست و چنانچه آگاه به این ظلم هستید سکوت تان خیانت است. نمی توان سهم منِ دختر اسیر در تفکرات شما و پدرم، فقط اخم و سکوت تان باشد ولی سهم آن دخترک بهایی کشف حجاب کرده در مسجد مکی لبخند و نوازش شما باشد!
🔹 جناب مولوی پدرم چنان مومنانه این آیه قران را تلاوت می کند که " یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی به زبان میگوئید که در مقام عمل خلاف آن میکنید" ولی نمیدانم پدرم چگونه این تعارض در قول و فعل شما را نمی خواهد ببیند یا بفهمد!
🔹صادقانه بگویم همگان دختران بلوچ را به نجابت میشناسند ولی اگر در نگاه شما ملاک انسان بودن دختران ، فقط کشف حجاب ، آرایش ، عشوه گری و رقص در مسجد مکی است به پدران ما بگویید به ما هم فقط کمی اجازه بدهند تا استعداد و انسانیت خودمان را در محراب مسجد مکی به محضرتان اثبات کنیم!! ؛ البته ما این غلط ها از ما به دور است که چرا ما نجابت را از پیامبر و نیاکان ما به ارث برده ایم نه از کاسبان....!
🔹جناب مولانا عبدالحمید: اگر صدای من به هر نحوی به گوش شما که امروز مدعی آزادی و حقوق زنان و مخالف ظلم هستید ،رسید ، لطفا #علنی در خطبه های نمازجمعه یتان بفرمائید که
دیگر هیچ پدر و مردی حق ندارد دختر بلوچ را به اجبار عقد مردان چند همسری که بزرگتر از آنهاست در آورد. چند همسری های اجباری و مردسالاری های وحشتناک و غیرانسانی که خلاف سیره پیامبر اعظم است را ظالمانه بدانید و قویاً محکوم کنید.
🔹من و دیگر دختران مظلوم بلوچ منتظر واکنش و حمایت شما هستیم.
🔹به امید آن روز که دختران بلوچ با پوشش اختیاری خودشان مانند توریست های امروز مسجد مکی بتوانند آزادانه شما را ببینند....
🖌 امضاء : یک دختر بلوچ مظلوم
#دلنوشته_رمضان
سحر دوازدهم...
✍ کویری بودم تشنه....
که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد....
❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... #یوسف
من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام....
❄️نميدانم میان تو.... و... لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید...
راز میان شما هر چه هست، باشد!!!
من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند...
فقط ط ط....
یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند...
"نداشتنت"... درد بی درمانی است..؛#یوسف
و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد....
❄️یقین دارم..؛
بی تو ماندن...محال است...
بی تو رسیدن... محال است...
بی تو نفس کشیدن... محال است...
اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!!
❄️تا آمدن تو... فقط یک #قدم راه مانده است..
من...باید... #قدم...بردارم....
تا....تو...را.... #پیدا....کنم....
درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود...
راکد....نباش!!!
بی خیال...نباش!!
ساکن...نباش!!!
برو....می یابی اش.....
✍ و من....باید، این رمضان... بسویت..قدم بردارم....
برای قدم هايم، امن یجیب بخوان..؛#یوسف
#جامانده
قطار زندگی با سرعت🚂
در حال گذر است 🚂
ما نمی دانیم کی و کجا باید🌺
از آن پیاده شویم 🌺
اما ...☝
می توانیم با دوستانمان❤
از با هم بودن و مناظر🌺
زیبای بیرون لذت ببریم🌺
و شاد باشیم😉
ای کاش همسفرانمان هم این را بدانند 🌺
قطار زندگی با سرعت در حال گذر است 🚂🚂
🌸🍃
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️تلنگر_اخلاقی
⁉تفاوت شما با مردگان چيست ؟
🌷🍃اگر واقعا از فرصت عمر استفاده مى كنى
و اهل عبادت خدا و نيكى به خلق خدا هستى ،
حقا كه با مردگان تفاوت بسيارى داری...
🌷🍃و اما اگر همچون مردگان به نيكى هايت افزوده نمى شود ، بدان كه تو نیز مرده ای...
🌷🍃و اگر بر عكس مردگان صرفا به بدی هايت افزوده مى شود ، پس خوش به حال مردگان!!
🌺 اميدوارم كه همگى زنده باشيم و هر روز بیشتر بر خیرات و حسناتمان افزوده گردد ..
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم_عج
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا طَالِبَ ثَارِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ أَبْنَاءِ اَلْأَنْبِيَاءِ...
🌱سلام بر تو ای خونخواه فرستادگان خدا...
سلام بر تو و بر روزی که ذوالفقار تو بر گردن دشمنان خدا بنشیند و قلب مظلومان تاریخ را التیام بخشد!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷۱۰ نصیحت لقمان به پسرش:
🌷۱.به خداشرک نورز که شرک ظلم عظیم است
وإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ
إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (١٣)لقمان
🌷۲.به والدین نیکی کن:۱۴ لقمان
وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ.
🌷۳.درمعصیت خدا ازوالدین پیروی نکن.۱۵لقمان
وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
🌷۴.اعمالت نزدخداوند محفوظ است:
يَا بُنَيَّ إِنَّهَآ إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ
إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (١٦)
🌷۵.نمازبپادار ۶.،امربه معروف ونهی ازمنکر:
🌷۷.درانجام دستورات خدا،مشکلات راتحمل کن:
یا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ
وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (١٧)
🌷۸.به مردم احترام بگذار.باتکبر راه نرو:
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا
إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (١٨)
🌷۹.معتدل راه برو. ۱۰.فریادنزن
وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ
إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (١٩)
🍃🌸🌺🍃
🌷 #حضرت_زهرا (علیها السلام):
ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
🌙 #روزه داری که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزه اش به چه کارش خواهد آمد.
📚 بحار، ج 93 ص 295
#مراقبه