eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
12.3هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان هدایت لات عرق خوره بواسطه ادب به ایام محرم😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهری که جمعیت گوسفندان شش برابر ساکنان است ✍ حمید رسایی گامبریا در انگلستان، شهری کوچک با تعداد گوسفندانی شش برابر جمعیت ساکنان آن است (جمعیت ۵۰۰ هزار نفر و ساکنان ۳ میلیون نفر). اینجا یک منطقه به سبک قدیم در ناحیه شمال غربی انگلستان و در مرز اسکاتلند است. جالب اینجاست که انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها خودشان در شهرها و روستاهایشان مقررات حمایتی برای تردد گلّه‌ها و نگهداری گوسفند وضع کرده‌اند ولی در کشور ما با همکاری یک عده غربزده، پروتکل گذاشته‌اند که نگهداری گوسفند حتی در روستا هم محدود شود! سلبریتی های غربزده مدعی حقوق بشر و حیوانات، از حضور گلّه های سگ ولگرد در روستاها و حتی شهرهای حمایت می‌کنند اما در شهرهای غربی از گله های دام مفید حمایت می‌شود.
دو دیوانه  فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.  هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.  وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند. هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود. هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه... حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون؟ 🌸🌸🌸🌸
چرا دعایم را اجابت نمی کنی؟! امام صادق علیه السلام: عابدی از بنی اسرائیل سه سال پیوسته دعا می کرد ولی به حاجت خود نمی رسید. روزی به ستوه آمد و عرض کرد: خدایا ! چرا دعایم را اجابت نمی کنی؟! در جواب به او گفتند: سه سال است که خداوند را با زبانی که آلوده به فحش و ناسزاست می خوانی. اگر می خواهی که دعایت مستجاب شود، فحاشی را رها کن، قلبت را از آلودگی پاک و نیت خود را نیکو کن. او چنان کرد و دعایش مستجاب شد. 📚اصول کافی ج۲ ،ص ۳۲۵ 🌸🌸🌸🌸
روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود وپیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت : از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی که تاجر نپذیرفت وپیرزن  رفت  .. سپس تاجر به معاونش سپردکه آدرس آن خانم را پیدا کند وبرایش یک بشکه عسل ببرد  ... آن مرد تعجب کرد وگفت ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی . تاجر جواب داد : ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند ومن در حد و اندازه خودم به او میدهم  ..                   اگر کسی که صدقه میداد به خوبی میدانست  ومجسم میکرد که صدقه ی او پیش از دست نیازمند در دست خدا قرار می گیرد، لذت صدقه دهنده  بیش از لذت گیرنده بود. این یک معامله با خداست. 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اوضاع آشفته در از ترس حمله تلافی‌جویانه ایران؛ اثرات این جنگ روانی از موشک زدن به اسرائیل کمتر نیست! 🔹«مهرداد فرهمند» تحلیلگر اینترنشنال: با یک وضعیت سرگشته‌ای روبرو هستیم و همه در یک حالت خوف و رجا به سر می‌برند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عزاداری شهید سلیمانی در حرم حضرت سلام‌الله‌علیها ▪️ به مناسبت سالروز شهادت سلام‌الله‌علیها
🌠☫﷽☫🌠 سید حسن نصرالله: در مسجد الاقصي نماز مي‌خوانيم. روزي خواهد رسيد كه شما ديگر براي استشمام رايحه در مارون الرأس نخواهيد ماند و از داخل اين كشور بوي آن را حس خواهد كرد، روزي خواهد رسيد كه ما در مسجدالاقصي و كنيسه "المهد" نماز خواهيم گزارد و لبنان در آن زمان از مقاومت حمايت خواهد كرد، شما اهل پايمردي و مقاومت هستيد، من به نمايندگي از سوي تمام شما اين سخنان را مي‌گويم، من به شما و نظاميان مسلح صهيونيست مي‌گويم كه اين سرزمين پاك به موطن و صاحبان اصلي خود باز خواهد گشت و اين خواست خداوند است.
🔻 حامیان رژیم شریک جرم رژیم کودک‌کش 🔹 در واکنش به جنایت رژیم صهیونیستی: رژیم صهیونیستی تنها در سایه حمایت‌های دولت‌های مدعی حقوق بشر است که دست به نسل‌کشی‌ و حمله بی‌رحمانه به مدرسه آوارگان فلسطینی می‌زند، دولت‌ها و نهادهایی که از یک طرف دم از مذاکره برای صلح و آتش‌بس می‌زنند و از طرف دیگر، هیچ حد و مرزی در پشتیبانی و حمایت از این رژیم سفاک برای خود قائل نیستند؛ به استناد آموزه‌های حقوق بشری و فرهنگ و بینش اسلامی، قطعاً با این رفتارهای دوگانه شریک جرم رژیم کودک‌کش در همه این رخدادهای تلخ هستند. 🔹‌بی‌تردید تکرار این‌گونه جنایت‌ها برآمده از احساس حقارت و درماندگی سران ددمنش و جنایت‌کار این رژیم در برابر ایستادگی مردم مقاوم و همچنین سرپوشی بر بحران‌ها و ناکارآمدی‌های داخلی است که سرتاسر سرزمین‌های اشغالی را فراگرفته و باند جنایت‌کار صهیونیستی را در مسیر فروپاشی قرار داده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوراکی فانتزی با خرما 😍 خرما کنجد پودر نارگیل🥥 بیسکوییت پتی بور شکلاتی پودر هل پودر زنجبیل🫚 کره🧈 ارده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روش جالب پخت جوجه کباب سینه مرغ زعفران روغن پیاز🧅 فلفل دلمه🫑 نمک،فلفل سیاه،فلفل قرمز،اویشن🧂 ماست 🥣 خامه آبلیمو 🍋 گوجه🍅 فلفل تند🌶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رب فلفل قرمز عصای دستت میشه و سس هر نوع غذاست🤤🌶 مواد لازم: فلفل قرمز تند ۵۰۰ گرم فلفل کاپی شیرین یا تند ۵۰۰ گرم روغن ۵۰ گرم‌ پودر پاپریکا ۱ و ۱/۲ ق غ نمک ۱ ق غ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خورش بامیه اینجوری میچسبه🤤🌶 گوشت چرخ کرده ۲۵۰ گرم بامیه ۲۰۰گرم گوجه ۲ عدد رنده شده رب گوجه یک قاشق پر نمک فلفل زرچوبه پیاز یک عدد
5 🔹 قرار شد هر چیزی که آرامش خونه رو از بین میبره ما کنار بذاریم. ⛔️ مثلا گفتیم تلویزیون آرامش خانواده رو بهم میریزه. 🔶 این جهت که فیلم های سینمایی و سریال هاش باعث میشه که زن و شوهرها بدون توجه به شرایطشون همسرشون رو با افراد توی فیلم ها مقایسه کنن. 💢 خانمه میگه چرا شوهر فلان خانم توی فیلم "خوشکل و ثروتمند" هست هیچ مشکلی نداره.😌 اما شوهر من فقیر و بدبخته!😤 مگه من چیم کم بود که شدم زن این؟!😣 ⭕️ واقعا هم سخته که صبح تا شب ثروتمندان رو توی تلویزیون ببینه اما مقایسه نکنه! 🚸 شما بزرگواران یا تلویزیون و ماهواره نبینید یا اگه دیدید خیییلی مراقب باشید که مقایسه نکنید. ✅ همش خوبی های همسرتون رو ببینید. 🚸 "مراقب باشید با مقایسه هاتون آرامش همسرتون رو بهم نریزید". دقت کردید جمله رو؟👆😉 🍃🌸
💖 سرشار از آرامش... 🌷 🔶 در روایات ما روی تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی تاکید شده. ثواب های عجیب و غریبی داره. مثلا امام صادق فداش بشم می‌فرماید: 🌺 تسبیح حضرت زهرا (س) هر روز بعد از هر نماز واجب، نزد من محبوب‌تر است از به جا آوردن هزار رکعت نماز در هر روز... و روایات خیلی زیبای دیگه ای که در مورد اهمیت این تسبیحات وجود داره. 🔹یه سوال؟ چرا اهل بیت انقدر بر گفتن این ذکر، تاکید میکنن؟ 🎁 یکی از دلایل مهمش، خصوصیت خود این اذکار هست. 💞 تک تک این سه ذکری که گفته میشه، انسان رو غرق در آرامش میکنه.😌 مثلا وقتی میگی الله اکبر مدام به وجود خودت میگی آروم باش، خدا بزرگه...☺️ نگران چی هستی؟ خدا بزرگه... 💓 انقدر تکرار میکنی که حس خوب بندگی پروردگار عالم توی قلبت میشینه... بعد هی میگی الحمد لله...😌💗 خدا رو شکر که من بنده ی پروردگار بزرگ هستم.. خدا روشکر... ✅ خدا رو شکر که حیات دارم... دارم زندگی میکنم... 🌷 خدا رو شکر که امام دارم... مولا دارم... الحمد لله مملو از آرامش میشی... بعد میگی سبحان الله... 🔹 معنای خودمونی سبحان الله چیه؟ سبحان الله یعنی حرف نداری خدا....😊👌 بی نظیری... آخرشی...😍 همه چیز بهم دادی... 💞همه چیز رو به دقیق ترین و حکیمانه ترین حالت آفریدی درسته که من ناچیز، ارتباط خیلی چیزا رو نمیفهمم 🌸 اما ارتباط همینایی که فهمیدم انقدر دقیق و زیبا بوده که میدونم بقیش هم همینه... سبحان الله... حرف نداری خدای من....😊 سرشار از آرامش میشی...😌❤️ آرامشی مملو از "رضایت خدا از تو" و "رضایت تو از خدا..." یه رضایت دوطرفه...😌 🌹اونوقت اهل بیت چون ما رو خیییلی دوست دارن، به ما فرمودن که بعد از هر نمازی باید به این آرامش و رضایت برسیم. ✔️ تازه به خاطر رسیدن به این آرامش بهمون جایزه هم میدن😊🎁 جانم به این خانواده... چقدر هوای ما رو دارن... ما برای این خانواده جونمون رو هم خواهیم داد...😌🌷 🔹🔹🔹🌺🔹
آن را به بیست برسان تا ... ☑️ امام صادق(ع) از یکی از یارانش پرسید: 🔸 چندبار حج رفته‌ای؟ ▫️ گفت: 🔹 نوزده حج. ▫️ امام فرمود: 🔸 آن را به بیست حج برسان تا ثواب یکبار زیارت حسین(ع) برایت نوشته شود. 📜 عنْ شِهَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَنِی فَقَالَ یَا شِهَابُ کَمْ حَجَجْتَ مِنْ حِجَّةٍ- فَقُلْتُ تِسْعَةَ عَشَرَ حِجَّةً. فَقَالَ لِی تَمِّمْهَا عِشْرِینَ حِجَّةً، تُحْسَبْ لَکَ بِزِیَارَةِ الْحُسَیْنِ ع ⬅️ کامل الزیارات، صفحه ۱۶۲ 🏷 علیه السلام
💠 عارف بالله آیت الله بهاءالدینی ره: عرقی که زن زیر چادر می ریزد، سه جا برای او نـــــــــور می شود: ۱- درون قبر ۲- در برزخ ۳- در قیامت
📣 سردار : دشمن برای حرکت به سمت برهنگی برنامه دارد 🔺 موضوع فقط کشف نیست. دشمنان برای حرکت به‌سمت برهنگی و عریانی و موضوعات دیگر برنامه دارند. 🔺ما مجری هستیم و اگر قانونی مشکل دارد باید قانون را اصلاح کنیم نه اینکه بر مجری قانون که مظلومانه اما مقتدرانه قانون را اجرا می‌کند، خرده بگیریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆جرعه آب خنکی خوردم و گفتم با اشک به فدای لب عطشان اباعبدالله...💔 أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙ابوذر روحی نماهنگ جدید خونده واسه اربعین چقد خووووبه. این کلیپ را حتما ببینید وبرای همه دوستان صمیمی واقوام خودتان بفرستید التماس دعا
🔴ماجرای واقعی شهیدی که مادرش قصد سقط او را داشت : شهید علی اصغر اتحادی 💥چهار دختر و سه پسر داشتم... اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم. دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم 🔸 بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!! آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغر امام حسین علیه السلام باشد؟! بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: اقا شما کی هستید؟ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام! 🔸هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است! صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم. آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!‌ 🔸آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد علیه السلام به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!! 🔸علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد! ◀️شاید فرزندی که سقط می‌شود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد! به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم... شادی روح شان صلوات
مدح و متن اهل بیت
#رمان_انلاین زن، زندگی، آزادی قسمت دهم: سحر سوار ماشین پلیس شد و ماشین حرکت کرد به طرف کلانتری..
زن زندگی آزادی قسمت یازدهم: ناگهان گوشی سحر زنگ خورد و سحر با شک و تردید دست داخل جیب مانتویش کرد و گوشی را بیرون آورد، چشمش به شماره روی گوشی خیره مانده بود که مأمور روبرویش، گوشی را از دست سحر گرفت و گفت: مگر جلو در گوشی هاتون را ندادین؟ سحر شانه ای بالا انداخت و با من و من گفت: از من نگرفتن... مامور پلیس اول نگاهی سرسری به گوشی انداخت و ناگهان نگاهی عجیب به سحر انداخت و گفت: از خارج کشور هست... در همین حین ماموری دیگه به آنها نزدیک شد و بدون آنکه بداند چه بحثی بین آنها است نگاه تندی به سحر انداخت و گفت: عه موش معرکه گیر هم که به دام افتاد، با اون میدان داری که میکردی فکر کردم زرنگ تر از این حرفایی و رو به مامور پشت میز گفت: اینو یک راست ببرین بازداشتگاه، خودم شاهد هنرمایی هاش بودم... سحر که به شانس بدش لعنت می گفت با لکنت گفت: ا... ا... اشتباه میکنید، منو چند تا اراذل دزدیدن چرا باور نمی کنید؟! در همین حین مامور پشت میز بلند شد و گفت: ببینم همین اراذل نیستن که الان از خارج کشور باهات تماس گرفتن؟! و سحر دوباره به بخت بدش لعنت گفت، آخه بعد از اینهمه انتظار، درست همین موقعی که گیر پلیس افتاده بود، جولیا هم میباست به او زنگ بزنه؟! سحر خوب می دانست الان به هر کسی هم قسم بخورد، محال است که پلیس باور کند این زنگ خارج کشور هیچ ربطی به اغتشاش نداره... سحر با خود فکر می کرد الان اینا فکر میکنن که سحر لیدر اغتشاشات هست که از خارج کشور دستور میگیره اما نمی دانستند... سحر غرق در افکارش بود که دو تا مامور زن پلیس، انگار یک فرد جانی را گرفته باشند، دو طرف او را گرفتند و به سمت دیگری از کلانتری راهنمایی کردند. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
زن زندگی آزادی قسمت دوازدهم: سحر با ترس و بهت اطراف را نگاه می کرد، او را وارد اتاقی کردند که هیچ کس نبود، داخل اتاق شد و قبل از اینکه در را ببندند، با پایش مانع بسته شدن در شد و گفت: میشه بگین منو چرا اینجا آوردین؟ چرا مثل بقیه بازجویی نکردین؟ لااقل به خانواده ام خبر بدین... یکی از مامورین پاکتی را به طرف سحر داد و گفت: این روسری را بپوش لااقل مامورین مرد که برا بازجویی میان، حرمت نگه دارین و مامور دیگر بی انکه جوابی به سوالات سحر بدهد در را بست و قبل از اینکه درب کامل بسته شود گفت: فعلا حرف نزن، برو یه گوشه بشین، عجب اعتماد به نفسی داری تو.. در اتاق بسته شد و صدای چرخش کلید نشان از زندانی شدن سحر میداد. دخترک نگاهی به اتاق کرد، اتاقی که تقریبا شش متری بود و کف آن با موکت کرم رنگی که جای جایش لکه های سیاه رنگ به چشم می خورد، پوشیده شده بود و پنجره ای بسیار کوچک نزدیک سقف تعبیه شده بود که از آن نور کم جانی وارد اتاق میشد. کمی جلو رفت و کلید برق را زد و لامپ صد وسط اتاق روشن شد.. سحر گوشه دیوار نشست و همانطور که آه کوتاهی می کشید به سقف خیره شد... یعنی قرار بود چه بلایی سرش بیاد؟ با خودش می گفت کاش امروز قلم پام میشکست و نمی آمدم راهپیمایی.... کاش لااقل مثل بچه آدم فقط ناظر بودم و جو گیر نمیشدم و میدان داری نمی کردم... و کاش که جولیا همین امروز زنگ نمیزد... و با یاد آوری اون تماس، پشتش شروع به لرزیدن کرد... یعنی واقعا چه چیزی انتظارش را می کشید؟! وااای اگر بابا بفهمه درجا سکته میکنه.... اگر بیاد و منو آزاد کنه، حتما یه زهر چشم درست حسابی ازم میگیره و شاید از همه چیز محروم بشم و مجبورم کنه با اولین خواستگار سر سفره عقد بنشینم، اونم تازه اگر خواستگاری وجود داشته باشه... هزاران فکر به مغز سحر خطور کرده بود و دقایق به کندی می گذشت... بعد از گذشت ساعتی، صدای چرخش کلید بلند شد، سحر که انگار در عالمی دیگر بود، مانند فنر از جاپرید و قبل از باز شدن درب، صاف سرجایش ایستاد. در اتاق باز شد، مامور پلیس که خانم و ناآشنا بود، سرش را داخل اتاق کرد و گفت: دنبال من بیا... سحر آب دهانش را به سختی قورت داد و سرش را به نشانه بله تکان داد و بی صدا به دنبال او راه افتاد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿