•|#تلنگــرانہ🌿|•
•|وقتے دارے
روزهاى سختے رو ميگذرونے
و متعجبے
ڪه پس خدا ڪجاست
يادت باشه استاد هميشه
موقع امتحان
سڪوت ميڪنه...|•
کی فصل ظهورت بشود ✨🍂😔
منجی عالم 💚
تا حال جهان
خوب شود مهدی زهرا💚
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏
🟢روزمان را با ارادت به حضرتفاطمهزهرا شروع کنیم.
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِسآءِ الْعالَمينَ، مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْ خِرينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، سَيِّدَيْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ.
🟠ثوابش تقدیم به پیشگاه ۱۴ معصوم و امام و شهدا با قرائت۳ صلوات بر حضرت محمد و آل محمد
☀️ حضرت مهدی(ع):
ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم و گرنه محنت و دشواریها شما را فرا میگرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه قلع و قمع میساختند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باسلام و احترام
#استوری چهارشنبههای زیارتی
🕊 #حدیث_رضوی
امام رضا علیه السلام:
إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْحِکْمَةِ
سکوت دری از درهای حکمت است.
📜الکافی، ج ۲، ص ۱۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوجوان های عزیز!
شماها همون نسلی هستید
که این کشور را به اوج خواهید رساند...
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پنجاه_هفتم🎬: عجب روزی بود آن روز، روزی که مصادف با ده محرم الحرا
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_پنجاه_هشتم🎬:
مدتها بود که عموره در زندان به سر می برد بی آنکه به او آب و غذایی برسانند و نگهبانان شبانه روز جلوی در اتاق نگهبانی می دادند تا مطمئن شوند که عموره از دنیا رفته است.
روزهای اولیه حبس، عموره داد و قال می کرد، گاهی زبان به نصیحت می گشود و گاهی از عبدالغفار، یگانه مرد روزگار سخن ها می راند اما در همه حال خدای یکتایی را که عبدالغفار به او نشان داده بود میستود.
کم کم این فریاد ها و این اندرزها فرو کش کرد و دیگر صدایی از زندان عموره به گوش نمی رسید.
شش ماه از زندانی کردن عموره می گذشت، نگهبانان جلوی در که از مرگ آن دخترک با بصیرت اطمینان پیدا کرده بودند، نگهبانی را رها کردند و به همگان گفتند که بی شک عموره از تشنگی و گرسنگی جان داده است.
ضمران سعی می کرد نزدیک اتاق عموره هم نشود، انگار عذاب وجدانی عظیم از نگاه کردن به در آن اتاق به او دست میداد، او حتی جرات نداشت لحظه ای کلید در قفل در فرو کند و در را باز نماید و وضعیت عموره را ببیند، دیگر اعضای خانواده هم همین حس را داشتند.
روزها پشت سر هم سپری میشد، یک سال از آن واقعه گذشت، در این یکسال ، عبدالغفار مدام به شهر می آمد و مردم را به سوی خدا دعوت می نمود و هر بار مردم با سنگ و چوب و ناسزا به دعوت او جواب میدادند و فقط تعدادی اندک گرد او جمع شده بودند، اما نوح ناامید نبود و چونان پدری دلسوز دست از تلاشش برنمی داشت.
دوباره مجلس سنا را آذین بستند و مردم و اشراف آماده میشدند برای برگزاری جشن بزرگ بت پرستی شان، این بار ضمران، حال و حوصله شرکت در این مجلس را نداشت و این جشن برای او ،یاد آور مرگ عموره بود.
ضمران بی صدا در اتاقش نشسته بود و به وقایع این یک سال فکر می کرد که همسرش وارد اتاق شد و با بغضی در گلو گفت: ای ضمران! درطول این یک سال خون دل خوردم اما به تو اعتراض نکردم که چرا با دست خودت دخترمان را ذره ذره کشتی، اما اینک دلم زخمی است، آخر انصاف نیست پیکر بی جان عموره بر کف آن زندان، افتاده باشد، مگر ما از قابیل آن فرزند خیانتکار حضرت آدم کمتریم؟! او اگر ظلم کرد و هابیل را کشت، اما پیکر بی جان برادرش را در خاک دفن کرد، حالا از تو خواهش میکنم درب اتاق را بگشایی و اجازه دهی تا پیکر عموره را اگر چیزی از آن باقی مانده باشد با اداب تدفین یک بنی بشر به خاک سپاریم.
ضمران که انگار خودش هم دوست داشت از این وضعیت خلاص شود، بی آنکه حرفی به زبان آورد به سمت طاقچه گلی انتهای اتاق رفت و کلید آهنی و بزرگ را از داخل طاقچه برداشت و به سمت اتاقی که عموره را در آن زندانی نموده بودند حرکت کرد.
همسر ضمران به دنبال او راه افتاد و ضمران چون نمی دانست که با چه صحنه ای روبه رو خواهند شد به او گفت که دنبالش نیاید، اما او مادر بود و می خواست بعد از یک سال برای آخرین بار دخترش را ببیند و از او خداحافظی کند.
ضمران کلید را در قفل در انداخت، قفل را بیرون کشید و اندکی درز در باز شد، با باز شدن درز در بویی بسیار لطیف و معطر در فضا پیچید.
ضمران که انگار انتظار چنین شمیم دلنوازی را نداشت در حالیکه کمی دستپاچه شده بود در را گشود و به یک باره هجوم هوایی مطبوع و معطر به صورتش را احساس کرد.
چشم باز کرد، از انچه که در پیش رو میدید شوکه شده بود.
عموره از داخل حلقه ای نورانی که او را در برگرفته بود و گلهایی رنگارنگ و زیبا که دور تا دور او خودنمایی می کردند به ضمران و مادرش درحالیکه لبخند میزد، سلام داد.
مادر که فکر می کرد این عموره نیست و خیالاتش به او لبخند میزنند نقش بر زمین شد و ضمران با دست و پایی لرزان به سمت عموره که در لباسی به سپیدی برف روبه رویش بود رفت و گفت: دخترم! عموره! تو هستی یا اینکه من خواب می بینم و اینجا بهشت است و تو در رؤیایی منی؟!
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#روایت_انسان
#قسمت_پنجاه_نهم🎬:
عموره لبخندی زد و آغوشش را گشود انگار بوی بهشت از او جاری بود و گفت: من عموره ام، دخترکت، همان که از خدای یکتا دم زدم و دل در گرو مهر عبدالغفار نهادم و شما به جرم بندگی خدای یکتا و مهر نوح، از ترس مترفین و اشراف مرا در این اتاق حبس کردید تا از دنیا بروم.
ضمران که انگار گیج و منگ بود با لکنت پرسید: آ..آ...آخر چگونه ممکن است؟! و با اشاره به اتاق بزرگ محبس ادامه داد:
تو به جز هوا در این اتاق، نه آبی برای نوشیدن داشتی و نه نانی برای خوردن، حتی اگر مورچه هم میبودی باید میمردی، چگونه هست که اینچنین سرحالی؟! این لباس های زیبا و این گلهای رنگارنگ و این صورتی که از جوانی و زیبایی و لطافت می درخشد حاصل کدام تغذیه و رسیدگی ست که من نمی دانم؟!
عموره دستان پدر را در دست گرفت و گفت: مگر عبدالغفار نگفت که خدایی جز خدای یکتا وجود ندارد؟!مگر ندیدی قدرت خدایش را؟!
ضمران سرش را به نشانه تایید تکان داد و عموره لبخندش پررنگ تر شد و گفت: روزهای اول حبس، از پشت این در بارها فریاد زدم تا شما را آگاه سازم که در اشتباه هستید امیدوار بودم فریادهایم اثر کند و مرا ببخشید و از مرگی دردناک نجات دهید، اما شما گوشی برای شنیدن نداشتید.
کم کم نیرویم تحلیل رفت و به جایی رسیدم که با مرگ فاصله ای نداشتم، درآن زمان فکری به ذهنم رسید، عبدالغفار تعاریف زیادی از خدایش می کرد و من به چشم خودم دیده بودم که چگونه با طنین صدای نبی خدا بتکده به لرزش افتاد و...پس رو به درگاه خدا کردم و دست توسل به آسمان بلند کردم و از خدای نوح کمک گرفتم و اینبار به مدد پروردگار امید بستم.
حرفهای زیادی با خدا زدم و کم کم پلک چشم هایم روی هم آمد، در حالت اغما بودم که احساس کردم کسی قطرات آبی به صورتم می پاشد.
نای باز کردن چشم هایم را نداشتم و فکر می کردم که آخر عمرم است و دچار توهم شده ام و لحظاتی بعد شیرینی عسل را در دهانم حس کردم، با تمام وجود آب دهانم را فرو دادم، گویی کسی عسل در دهانم ریخته بود و قوتی گرفتم و چشمانم را باز کردم، با دیدن مرد پیش رویم، ناخوداگاه از جا برخاستم و گفتم: یا نبی خدا! من مرده ام یا زنده؟! خواب می بینم یا بیدارم؟!
عبدالغفار لبخندی زد و فرمود: توکاملا بیدار و هوشیاری....
دو زانو در مقابل نوح نشستم و گفتم: چگونه تو را به این اتاق راه داده اند؟! چه کردی که مرا عفو کردند؟!
نوح نگاه خیره اش را به زمین دوخته بود و گفت: تو از خدای یکتا کمک خواستی و من به امر خداوند به اینجا آمده ام، وقتی خداوند اراده کند تمام قفل ها باز و تمام حصارها برداشته میشود و من مأمورم تا تو در این زندان هستی هر روز برایت غذا و نوشیدنی بیاورم...
عموره به اینجای حرفش که رسید لبخند شیرینی زد و گفت: از آن روز به بعد هر روز نوح برایم غذا می آورد و نه تنها غذا بلکه به من احکام دین و اعتقادات واقعی را آموزش میداد.
عموره که انگار مستاصل شده بود دست پدرش را در دست گرفت و گفت: پدر! آیا دیدن این معجزه از جانب عبدالغفار برای تو کافی نیست تا به خدای او ایمان آوری و اجازه دهی من با او ازدواج کنم؟! و بعد بغضی شدید گلویش را گرفت و با لحنی گرفته گفت: نمی دانم امروز چرا نوح هنوز نیامده، من عاشق خدای او شدم و از عشق خدا به عشق او رسیدم، دلم برایش تنگ شده و با التماسی در نگاهش به ضمران چشم دوخت و ادامه داد: پدر اجازه بده با نوح ازدواج کنم و همانند حوا که همسفر حضرت آدم شد، من هم همسفر و همراه پیامبری از پیامبران خدا شوم.
ضمران که هنوز حالت گیجی را داشت، خیره به عموره حرفی نمیزد در این هنگام صدای مادر عموره که لحظاتی بود به هوش امده بود و سخنان عموره را میشنید بلند شد وگفت: ای ضمران! این معجزه بزرگ را نمی شود انکار کرد...
ضمران نفسش را محکم داخل کشید انگار میخواست این بوی بهشت را درون وجودش جاری سازد و گفت: من هم به خدای عبدالغفار ایمان آوردم، برخیز زن، برخیز باید بساط عروسی را فراهم کنیم، دیگر برایم مهم نیست ملا و مترفین چه می گویند، همانا خداوندی که یک سال عموره را از مرگ محافظت کرده تکیه گاه خوبی ست که به آن تکیه کنیم و ما را نیز محافظت کند
در این هنگام مادر عموره کِل کشان از اتاق خارج شد.
و خیلی زود خبر این معجزه بزرگ و عروسی عبدالغفار(نوح) با عموره دختر ضمران دهان به دهان در بین شهر چرخید و همه خبردارشدند که چه رخ داده است.
عموره با نوح ازدواج کرد تا همراه و دوشادوش او تبلیغ دین خدا را نماید و پاکی و صداقت این زن آنچنان زیاد بود که خداوند اراده کرده بود پیامبر بعد از نوح، حضرت سام از رحم عموره پای به این دنیا نهد و عموره هم همسر پیامبر باشد و هم مادر پیامبری دیگر....
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#روایت_انسان
#داستان_واقعی
#قسمت_شصت🎬:
حضرت نوح پس از ۹۵۰ سالی که تمام تلاشش را کرد تا قومش را به دین خدا دعوت کند، اینک با بدنی پر از زخم در محضر خدا بود و خاطرات گذشته را در ذهنش مرور می کرد، او با عموره ازدواج کرد و حاصل این ازدواج به دنیا آمدن «سام»بود، عموره اولین کسی بود که به حضرت نوح ایمان آورد و در راه تبلیغ دین خدا همراه و دوشادوش نوح تلاش می کرد اما نوح همسر دیگری نیز اختیار کرده بود که از او نیز پسری به نام«کنعان» داشت، اما هر چه که سام با ایمان و اعتقاد محکم بود، کنعان بی ایمان و ظاهربین بود و کنعان و مادرش در ظاهر، سخن نوح را می پذیرفتند اما در باطن با نوح و اعتقاداتش مخالف بودند و عناد می ورزیدند.
نوح آه کوتاهی کشید و رو به درگاه خدا نمود و فرمود: حال که نهصدو پنجاه سال زحمت کشیدم و جز یاران اندکی نصیبم نشد، شما می فرمایید که دیگر امیدی به هدایت قومم نیست، پس چه باید بکنم؟! آیا رسالت من در همینجا تمام است؟!
خداوند بوسیله فرشته وحی به او فرمود: ای نوح! لازم نیست دیگر برای هدایت قومت تلاش کنی، دیگر وظیفه ای در این زمینه نداری و من مأموریتی دیگر بر عهده ات می گذارم، تو باید تمام تلاشت را برای انجام مأموریت دوم که متفاوت با ماموریت اولت هست انجام دهی.
نوح در فکر فرو رفت و سوال پرسید: این چه مأموریتی ست که متفاوت است؟!
خداوند فرمود: تو از این لحظه مأموری تا کشتی عظیمی بسازی، البته این کشتی تحت نظر من باید ساخته شود، ساخت این کشتی با تمام کشتی هایی که تا به حال در دنیا دیده ای و ساخته شده است، بسیار متفاوت است، نه بادبان دارد و نه پارو و...کشتی اعجاب انگیز که بر اساس طرح و نقشه ای که منِ خداوند به تو می آموزم باید بسازی...
نوح سر تعظیم فرود آورد و فرمود: ای خداوند حکیم! هر امری نمایی همان کنم، فقط قبل از شروع به ساخت کشتی از تو تقاضایی دارم، ای پروردگار مهربان! از تو می خواهم اگر می شود قوم گنهکار مرا ببخشی و یکبار دیگر به من فرصت دهی تا به سوی آنان روم و آنها را به راه الله بخوانم، شاید این بار به خود آیند و آرام تر زمزمه کرد: قلبم از اندوه میگیرد اگر عذاب بر ایشان نازل شود.
در این لحظه خداوند به او الهام فرمود: ای نوح! دیگر مرا نسبت به انسان های ظالم خطاب نکن و از من درخواست آمرزش آنها را نکن چرا که آنها جزو غرق شدگان خواهند بود.
حال دستور خداوند به نوح ابلاغ شده بود و فرشته وحی به آسمان بازگشت.
نوح دستی به زانویش گرفت و از جا برخاست و از شدت ضرباتی که بر بدن مبارکش فرو آمده بود لنگ لنگان به سمت چشمه رفت، در این هنگام یارانش به سوی او شتافتند.
آنها می دانستند که نوح با خدایش خلوت کرده و فرشته خداوند بر او نازل شده و فکر می کردند اینک زمان همان فرج و گشایشی ست که نوح بارها و بارها از آن سخن گفته بود.
یکی از یاران جلو آمد و گفت:....
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
مطالبه وعده صادق۳🇮🇷
رژیم غاصب صهیونیست مستحق پاسخ کوبنده است به خاطر جسارت به کشور عزیزمان
اینکه نخورده علتش پدافند قوی ایران در مقابل حمله است و نباید از سمت مسئولان کوچک شمرده شود. من و شما هم باید در رسانه در صف اول مطالبه پاسخ ایران باشیم و الا در صورت عدم پاسخگویی، این سگ هار منطقه جسارت بعدی را مرتکب میشود.
https://farsnews.ir/user1709101511435377608/1729916836121672671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ماجرای بانوی شهیده «صیانه ماشطه» که پس از ظهور امام زمان (عج) به دنیا رجعت میکند و جزو خدمت کنندگان به آن حضرت خواهد بود.
🏷 #ظهور #رجعت #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
🟢موفقیت درکارها
حضرت رضا (ع) میفرمایند:
در همه موفقیتها بگویید:
✨اللهم سلم و تمم✨
🔸این دعا نیست که نیاز باشد مدام آن را تکرار کنید بلکه یک جمله علمی است، یک درخواست علمی است.
یعنی خدایا در این کار عافیت قرار بده و آن را کاملتر کن.
خانه خریدید، جایی استخدام شدید بگو خدایا شکر و بگو
[ اللهم سلم و تمم ]
این دستور حضرت رضا (ع) است.
🌴آیتاللهفاطمی نیا(ره) ┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این کلیپ رو به تموم کسانی که روی صندلی نماز میخونن برسونید!
#نماز_شب
🔸خداوند بنده سحرخیز را در آخرت شگفت زده می کند؛ رواياتی که از آل محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) در فضيلت سحرخيزی و نماز شب رسيده است عقل ها را حيران می کند و از بس که آن فضيلت بزرگ و زياد است باور کردنش مشکل به نظر می آيد.
📚 رساله لقاء الله نوشته عارف بزرگوار
🔻کسی که به خواندن نماز شب موفق می شود اگر بتواند آن را به نافله و نماز صبح وصل کند که نماز صبح در اول وقت خوانده شود، بسیار به جا خواهد بود
🔻 و مستحب است که پس از نماز صبح، مشغول دعا و تعقیبات شود که روزی و فراخی آن بسیار مؤثر است
و در صورت امکان از خواب بین الطلوعین پرهیز کند؛ زیرا کراهت دارد.
📚نماز شب، معراج شب زنده داران
🌷 ياعلىُّ ياعلىُّ ياعلىُ
✍ يا هِشام مَن صدق لِسانُهُ زكى عَمَلُهُ ،
و مَن حسُنَت نِيَّتُهُ زيدَ فى رزقه ،
و من حَسُنَ بٍرُّهُ باخوانه و أهله مُدَّ فى عُمره
🍁 اى هشام ! آن كس كه راست زبان باشد
🍂 پاک کردار گردد
🍁و کسی که نیک نیت باشد
🍂 روزیش فزون گردد
🍁 و آن که با برادران و خانواده اش
خوش اخلاق باشد
🍂 عمرش طولانی شود .
🌼 سفارش امام کاظم علیه السلام به هشام
📗 : تحف العقول : ص ۷۰۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️هر روز، روز خوبی برای زندگی کردن است
🍁پس با امید زندگی کن
☀️و منتظر اتفاقای خوب باش
🍁روز های خوب در راهند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امروز نذارید
🍂ناامیدی به شما غلبه کنه
🌺همیشه اميدتون به خدا باشه
🍂شما پیروزید
🌺چون خدا با شماست
🍂امروزتون شاد
🌺و پر از اتفاقات خوب
🌺تقدیم به شما خوبان
🍂صبحتون پُر امید
❤️حضرت علی علیه السلام فرمودند:
🍁 از دروغ برکنار بـاشيد که با ايمان
فــاصلــه دارد،
وراستگو در راه نجات وبزرگواری است،
امـــا دروغگــو بــر لب پــرتگاه هلاکــت
و خــواری اســت ...
🍁حسد نـورزيد که حسد ايمان را چونان آتشــی کــه هيــزم را خـــاکستر کنــد،
نـــابـــود مــی ســازد ...
🍁با يکديگر دشمنی و کينهتـوزی نداشته باشيد کـه نـابود کننده هر چيزی است،
🍁بــدانيـد کـــه آرزوهــــای دور و دراز عقـل را غــافـــل و يــــاد خـــــــدا را
بــه فــرامــوشی مــی سپــارد،
آرزوهـای نـاروا را دروغ انگاريـد کــه
آرزوها فريبنده و صاحبش فريب خورده
مـی بــاشــند ...
📙منتخبی از خطبه ۸۵ نهج البلاغه
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺با یه دنیا حس خوب
♥️تقدیم به شما
🌺همین حالا
♥️براتون یک دنیا آرزوی
🌺موفقیت ،کامیابی و
♥️دل خوش دارم
🌺امیدوارم که هرآرزویي
♥️دارید امروز بهشون برسید
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 کسی که می خواهد روزی اش فراوان شود، این ذکر را بسیار بگوید و در آغاز و پایان آن هم، یک #صلوات بفرستد:
💠 اللّٰهُمَّ اَغنِنی بِحَلالِکَ عَن حَرامِک، و بِفَضلِکَ عَمَّنْ سِواک
خدایا! مرا به وسیله حلالت از حرام خویش بی نیاز کن، و با فضل و بخشش خودت، از هر چه غیر خودت بی نیاز ساز
📣 خطر پیری جمعیت
🍃 اگر جمعیت کشوری به سمت پیری برود، بهزودی با مشکلات عدیدهای همچون نیاز به کار اتباع بیگانه برای تولید و رونق اقتصادی مواجه خواهد شد.
📚 مقاله نقش سبک زندگی غربی در کاهش فرزندآوری، حسنیه صالحان #جوانی_جمعیت #فرزند_آوری #فرزندآوری
🌠☫﷽☫🌠
🔺️هشدار تلویحی اما جدی مقام معظم رهبری به آمریکا/ تذکر حضرت آقا به بعضیها در داخل!
🔹بیانات دو روز پیش امام خامنه ای را همه شنیدند و درباره بخش های مختلف آن نیز رسانه ها تحلیل ها و تفسیرهای گوناگونی نوشتند. شاید بعضی ها مهمترین بخش از سخنان ایشان را آن قسمتی بدانند که فرمودند "باید به رژیم صهیونیستی بفهمانیم دچار اشتباه محاسباتی شده است". بخشی که قطعا و یقینا معنایی جز تلافی حمله گستاخانه اسرائیل به خاک ایران نداشت؛ اما نگارنده معتقد است بیانات حضرت آقا بخش های ظریف تر و مهم تری هم داشت و اگر ما در رسانه متوجه آن نشده ایم، به معنای آن نیست که استراتژیست ها، خصوصا استراتژیست های آمریکایی و صهیونیست هم از کنار آن به راحتی عبور کرده اند.
🔹همانطور که میدانیم دشمن بیانات حضرت آقا در روزهای بدون تنش را هم مو به مو تحلیل میکند؛ شکی نیست که این روزها و در اوج تنش با دقت بیشتری آنها را مورد ارزیابی قرار میدهد. اما پیام حضرت آیت الله خامنه ای برای آمریکا چه بود؟ ایشان در فرازی از بیانات خود خیلی زیرکانه بُرد موشک ها را پیش کشیدند و گفتند "بعضیها در تحلیلهای گوناگون تصور میکنند اگر بخواهیم کشور در امنیّت باشد، بایستی سراغ ابزارهای حساسکنندۀ قدرتها نرویم؛ مثلاً چه لزومی دارد 'حالا ما موشک با فلان برد را داشته باشیم' که حساس بشوند، خیال میکنند اینجوری، این شکلی میتوانند امنیّت کشور را تأمین کنند یعنی درواقع اگر میخواهید کشور امن باشد، ضعیف باشید، ابزارهای قدرت را برای خودتان فراهم نکنید، بعضی اینجور فکر میکنند، اینجور قضاوت میکنند، این غلط است".
🔹بله! نکته مهم بیانات حضرت آقا دقیقا همین است؛ یعنی استقبال از افزایش بُرد موشک ها؛ این در حالی است که موشک های ما به راحتی به اسرائیل میرسند؛ پس هدف موشک های با برد بیشتر قرار است دقیقا کجا باشد؟ آیا جایی جز اروپا و آمریکا است؟! این سخنان در حالی مطرح میشوند که در گذشته برخی فرماندهان نظامی افزایش برد موشک ها تا ۱۲ هزار کیلومتر را نیز به رهبری پیشنهاد داده بودند اما ایشان در آن موقع بنا به مصلحت هایی گفته بودند که فعلا نیازی نیست(نقل به مضمون). بنابراین این بخش از بیانات مقام معظم رهبری شاید نوید موشک های قاره پیما را میدهد، و اینکه یک موشک قاره پیما چه سر جنگی و با چه کیفیتی را میتواند حمل کند البته بحث دیگری است.
🔹نکته مهم دیگری که در فرمایشات حضرت آیت الله خامنه ای وجود داشت، این بود: "کسانی که با فضای مجازی ارتباط دارند به این نکات توجه کنند؛ همهچیز را در فضای مجازی نبایستی منتشر کرد. هرچه به ذهن انسان میرسد؛ ملاحظه کنید اثرش چیست، ببینید روی فکر مردم، روی روحیهٔ مردم چه تأثیری میگذارد". یک جنبه ی این سخن شاید به اظهارات غیر دقیق و تخریب فرماندهان نظامی کشورمان در ماجرای عملیات های تلافی جویانه علیه اسرائیل و سایر مطالب نسنجیده منتشره در فضای مجازی اشاره داشته باشد، اما بنده معتقدم رهبری میخواهند به آن عده ای که مردم را از احتمال استفاده اسرائیل از سلاح هسته ای میترسانند تذکر بدهند.
🔹بیشترین چیزی که این روزها موجب نگرانی مردم و فعالان سیاسی، رسانه ای و حتی برخی نظامیان است، عدم اطلاع از واکنش نتانیاهو و رژیم اسرائیل در صورت رسیدن به جنون است. لذا اینکه رهبری میفرمایند مردم را نترسانید، با توجه به اینکه بزرگترین ترس این روزها سلاح هسته ای اسرائیل است و خیلی ها درباره آن صحبت میکنند، به احتمال قریب به یقین مسئله مورد نظر حضرت آقا نیز همین باشد. ما مطمئنیم که رهبری حکیم و آگاه، و فرماندهانی با تدبیر و شجاع داریم که قطعا برای سناریوهای مختلف برنامه دارند، و یقینا دشمن هم توانمندی های نظامی ما را بیش از فعالان شبکه های اجتماعی میداند.
✍ عبدالرحیم انصاری
#وعده_صادق #ارتش_قهرمان #ایران_قوی