eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
19.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
انقلابیون عزیز! درمرحله ی آخر انتخابات دوستان را متوجه کنید، آقایان جلیلی، قاضی زاده، زاکانی، رضایی همه خوبند و عالی، ولی ببینید مالک اشتر کجاست مالک اشتر یک قدمی خیمه معاویه هست، دارد که شمشیرش را بزند و کار را تمام کند! باید کمکش کنیم اگر نتوانیم به جماعت انقلابی بفهمانیم که در دور اول انتخابات مالک اشتر به خیمه ی معاویه رسیده است و باید ضربه نهایی زده شود و کار تمام، آنگاه ضرر میکنیم نباید این انتخابات دو مرحله ای بشود و اگر بشود خاکستری ها دوباره جمع می شوند و معاویه ها را سرکار می آورند بیدار شوید و بیدار کنید مالک اشتر یک قدمی خیمه ی معاویه است
4_5958670028256576956.mp3
6.54M
💫 اثر نیت خیر در زندگی 🎙 استاد بسیطی
‍ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ.... ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﮑﻨﺪ ! ﻋﯿﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭا ﺩﺍﺩ ﻧﺰﻥ ﺍﻭﻝ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭا ﺗﺮﻭﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ، ﺑﻌﺪ ﺁﺑﺮﻭﯼ آن‌ها را ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺻﺪﺍﯼ ﺗﺮﮎ دل‌ ها را ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﯾﺎد ﺯﺑﺎن‌ها ﻣﯽﺷﻨﻮد. 💕🧡💕
😍 🍃🌷زندگی به من یاد داده برای داشتن آرامش و آسایش امروز با خدا قدم بردارم وفردا رابه او بسپارم ...🌷🍃 💕🧡💕
راستی مثل گنج است هر قدر ظاهر شود طرفدارانش بیشتر میشود و دروغ مثل شعله پنهان است که وقتی ظاهر شد سوزش و تباهی بیشتری همراه دارد. 💕🧡💕
❣خدا هرگز دیر نمی کند. هرآنچه که نیاز داری، در زمان درستش به تو می رسد. ‏بعضی از نشدنای زندگیتونو بذارین به حساب اینکه اگه میشد، خیلی بد میشد به خدا اعتماد کن. برای ارزوهای خوبت تلاش کن و منتظر نتیجه باش🍃🍃🍃 💕💛💕
فراموشی رو بلد باش؛ بی‌خیالی رو بلد باش! زندگی همیشه هم به دونستن همه چیز، سر در آوردن از هر چیز و زیادی درگیر شدن نیست. گاهی هم به خودت یادآوری کن یه سری چیزا رو یادت بره؛ به یه سری حرف‌ها اهمیتی نده؛ لبخند بزن و بگذر؛ لبخند هم که نزدی به خاطرش غمگین نشو، بغض نکن! گاهی هم بذار همه‌ی دنیا در قطعه آهنگی که با لذت گوش می‌دی، کتابی که با هیجان ورق می‌زنی، گل‌های تازه‌ای که تقدیم گلدونت می‌کنی، فیلم محشری که دلت نمیاد یه لحظه هم ازش چشم برداری، آدم جذابی که وقتی صداش رو می‌شنوی کلی سر ذوق میای، حتی صدای پرنده‌ها، آبی آسمون، برات خلاصه بشه و بس. دنیای اختصاصی خودت رو خلق کن و زندگیت رو خواستنی‌تر و زیباتر بساز … 💕🧡💕
🖋 پیامبر ص ؛ هرکس دچار غم و گرفتارے شد ( زیاد ) بگوید ↯ ↻ اللهُ اللهُ رَبّی لا اُشرِکُ بِهِ شَیئاً تَوَکَلتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لایَموت 📚 کلیات مفاتیح الحاجات ۶۷ 💕💛💕
✍ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ … ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ . دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ 🔅امام علی علیه السلام فرمود: ناامیدی، صاحب خود را می کشد. 📚غرر الحکم، ح 6731 💕💛💕
◈ ✍ 🌹️آیت الله فاطــمی نیا : یکــ گفـتـن یک سوره خواندن چراغی و روشنــایــــے برای بــرزخ خواهـــــد شد. َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لولیک الفرج 💕💚💕
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ... مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ... اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ... دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!  پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ... این است حکایت دنیا... 💕💚💕
🔔 اهل دلی میگفتـــــ : تاریخ تولد مهم نیستـــــ، تاریخ تحولتـــــ مهمه ... اهل ڪجا بودنت مهم نیستـــــ ، اهل و بجا بودنتـــــ مهمه ... منطقه زندگی مهم نیستـــــ ، منطق زندگیتـــــ مهمه ... درود بر ڪسانی ڪه دعـــــا دارند و ادعا ندارند ... نیایش دارند و نمایش ندارند ... حیا دارند و ریا ندارند ... رسم دارند و اسم ندارند ... َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک الفرج 💕💚💕
✍از رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) پرسیدند: خـــــداوند چه ڪسی را بیشتر دوستـــــ دارد؟ فرمودند: آنڪه نفع بیشتری به مردم برساند. 📚 بحـــــار؛ ۷۳ : ۳۳۹ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕💛💕
« قهر ، قهر ، تا روزِ قیامت » این زیباترین دروغِ کودکی هایمان بود قرار بود مثلاً دلخوریِ مان تا ابد کِش بیاید اما با یک «ببخشید» سر و تهِ قضیه هم می آمد و دوباره مشغولِ بازی می شدیم انگار هم نه انگار ، که قهر کرده بودیم ! بچگی ها ، در همین سادگی اش قشنگ بود . امان از این بزرگ شدن ... امان از این قهر هایِ بی صدایِ طولانی ! حالا قهرِ مان را جار نمی زنیم ، خیرِ سرِمان مثلاً متمدن شده ایم ... خیلی بی صدا می رویم اما برای همیشه ... اما بدونِ بازگشت ‌‌... دلمان هم خوش است که بزرگ شده ایم ! ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ 💕💚💕
دکتر شریعتی می گوید، کلاس پنجم بودم که یک همکلاسی داشتیم پدرش پلیس بود و معلم از او حساب می برد. در امتحان نهایی دیدم ، فرزند آن پاسبان به راحتی کتاب را باز کرده و پاسخ ها را پیدا می کند. از ناعدالتی که بشر بر بشر می کرد و خدا را بالاسر نمی دید، بغض سنگینی گلوی مرا گرفته بود. دانش آموزی هم کنارم نشسته بود که شب ها با پدرش دستفروشی می کرد و بسیار فقیر بودند. قبل از امتحان از من خواست کمکش کنم ، گفتم به یک شرط ، که اگر مطمین شدی نمره 10 نمی گیری ، بپرس. چون انصاف نبود به خاطر یک نمره زحمت های یک ساله او به باد رود . و مهمتر از همه این که، اهل سواستفاده نبود. او می خواست بخواند ولی نمی توانست. جواب یک مسیله را ازمن پرسید، گفتم عدد 39 می شود. تبسمی کرد و فهمیدم پاسخ را درست نوشته است. معلم مان دید . نگذاشتم دهان باز کند، و مچ گیری اش کردم . دستم را بالا گرفتم و گفتم: آقا اجازه فلانی( پسر پاسبان) تقلب می کند. معلم گفت ربطی به کسی ندارد و فضولی اش به تو نیامده است ، سرت در برگه خودت باشد. من نیز آرام کتاب ریاضی را گشودم و پیش چشمانش تقلب کردم. معلم گفت: کتاب را به من بده . گفتم : من هم تقلب می کنم و به کسی ربطی ندارد... گر رسم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند 💕💚💕
💥 نکاتی مهم در مورد انتخابات شوراهای شهر و روستا ✅ با توجه به اهمیت فوق العاده این موضوع باید طی روزهای آینده هر یک از مردم خوب ما برای شناسایی افراد مناسب جهت شوراها وقت کافی اختصاص بدهند. برای شناسایی اصلح چند تا نکته قابل توجه هست: 🔶 اول اینکه بین کاندیداهای جوان و پیر در شرایط مساوی کسانی که "جوان تر" هستند رو انتخاب کنید. 🔶 افرادی که سابقه و وجهه مذهبی خوبی دارند و طی سال ها خودشون رو اثبات کردند اولویت بیشتری نسبت به غیر مذهبی ها دارند. 🔶 ببینید کدوم یک از کاندیداها سابقه بیشتر و بهتری دارند و آیا در سوابقی که داشتند موفقیت های چشمگیری رو هم به دست آوردند یا خیر؟ ممکنه یه نفر ده تا شغل تا الان داشته باشه ولی در هر کدوم از اون شغل ها ضعیف عمل کرده باشه در مقابل ممکنه یه نفر همیشه در یک شغل بوده باشه و در همون شغل خیلی عالی عمل کرده باشه. قطعا نفر دوم اولویت خواهد داشت. 🔶 حتما با روحانی محل یا افرادی که در آگاهی سیاسی و دینی سرشناس هستند مشورت کنید و نظر اونها رو هم جویا بشید. زیاد به شعارها و وعده ها توجه نکنید و به سوابق افراد نگاه کنید. 🔷 اگر ائتلافی تشکیل شده که چند آدم خوب در اون حضور داره و بقیه رو نمیشناسید احتمالا لیست خوبی میتونه باشه. اما اگه بقیه افراد لیست رو میدونید آدم های درستی نیستند با افراد مناسب دیگه جایگزین کنید. ⭕️ زن یا مرد بودن به هیچ وجه ملاک درستی برای انتخاب نیست. 💢 به هیچ وجه به خاطر فامیل و قوم گرایی و هم صنفی بودن رای ندید. روز قیامت بابت این موضوع از همه ما سوال خواهند کرد. ✅ رای تک تک ماها صرفا برای خود ما نیست و سرنوشت انسان های زیادی رو میتونه عوض کنه و به نوعی حق الناس هست و باید به بهترین شکل ممکنن رای داده بشه... 🔹 این پیام رو برای همه دوستان خودتون منتشر کنید 💕💙💕
یه نکته! 💢 در فضای مجازی تقریبا همه اخباری که با این جملات منتشر میشه دروغ و کذب هست: 👈🏼 گفته میشود... 👈🏼 شنیده شده که.... 👈🏼 طبق اخبار غیر رسمی ..... 👈🏼 احتمالا فلان اتفاق..... ⭕️ در صورت دیدن چنین پیام هایی حتما از ارسال کننده سند و مدرک رسمی و معتبر بخواهید. اگر ارائه نداد بدون شک تکذیب کنید و به فرستنده تذکر بدید. 💕💙💕
💠🔹آیت الله مجتهدی تهرانی ره ↫◄ آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی رحمة الله گاهی زیارت جامعه کبیره می‌خواندند و هدیه می‌کردند به حضرت عزرائیل علیه‌السلام تا هنگام مرگ بر ایشان آسان بگیرد اینها کار خیر است هر قدر کم باشد انجام بده و خودت را آماده کن 💕💚💕
﷽ ❇️در پاسخ به تمام شایعاتی که مبنی بر هزینه های گزاف و اسراف در ستادهای آقای در فضای مجازی منتشر میشود👇🏻 *«دستور رئیسی برای جمع‌آوری بنرها و عکس‌های تبلیغاتی از سطح شهر/ پول بنر را صرف خدمت به مردم کنید.»* سخنگوی ستادهای مردمی حامی رئیسی با بیان اینکه آقای رئیسی به ستادهای مردمی دستور داده به سرعت بنرها و عکس‌های او از سطح شهرها جمع شود،‌ گفت: ایشان معتقد است مردم خادم خودشان را می‌شناسند و پول خرج کردن برای چاپ پوستر هیچ توجیهی ندارد. به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، مهدی دوستی سخنگوی ستادهای مردمی حامی سید ابراهیم رئیسی با بیان اینکه آیت الله رئیسی به ستادهای مردمی دستور داده است به سرعت بنر عکس‌های ایشان از سطح شهرها جمع شود و جلوی هرگونه چاپ و نصب بنرهای جدید تصاویر ایشان هم گرفته شود،‌ گفت: ایشان معتقد است مردم خادم خودشان را میشناسند و پول خرج کردن برای چاپ پوستر هیچ توجیهی ندارد. شورای هماهنگی ستادهای مردمی آیت الله رئیسی خطاب هواداران ستادهای انتخابی‌ در سراسر کشور نیز بیانیه‌ای در این زمینه صادر کرد که متن آن به شرح ذیل است: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم جوانان عزیز خواهران و برادران پر نشاط و تحول خواه در ستادهای مردمی آیت الله رییسی امروز در آستانۀ "تحولی شجاعانه" و "حرکتی تاریخی" برای مردم قرار گرفته‌ایم و انتظار می‌رود به یاری حق، با میدان داری مردم، شاهد یک «تحوّل بزرگ» و «چرخش تعیین‌کننده» باشیم. از این روی، ضروری ست نکات زیر مدنظر قرار گیرد : ۱. حاج آقای رئیسی از ابتدا بر مردمی بودن فعالیت ها و پرهیز از اسراف در تبلیغ تاکید داشته اند. مردم باید صداقت و عزم ما در غمگساری از فقیران و پرهیز از سلوک اشراف را لمس نموده و باور کنند. بنا بر ابلاغ و تاکید آیت الله رییسی ، تاکید می‌شود از هر گونه چاپ یا نصب بنرهای بزرگ در سطح شهرها و زیاده روی در تبلیغات محیطی جدا پرهیز شود. ۲. ستادهای انتخاباتی حاج آقای رئیسی می‌بایست محل خدمت رسانی به مردم در میادین شهرها و نقاط مختلف کشور باشد. هر کس هر توان مالی یا تخصصی دارد به جای چاپ بنر یا هزینه در تبلیغات انتخاباتی، آن را صرف خدمت مردم نماید. کمک به گروه‌های جهادی برای خدمت رسانی به مردم ، فعالیت اقشار مختلف ستادها نظیر ویزیت رایگان پزشکان و آموزش رایگان معلمان و ... پذیرایی حتی با دادن یک لیوان آب و چای و ... و برخورد مناسب و گفتگو با مردم بصورت محله محور می‌بایست محور اصلی کار ستادها باشد. تاکید می شود ستادهای مردمی به هیچ عنوان از گرفتن وجوه و حمایت های مالی پرهیز کنند و در صورت اطلاع از موارد تخلف حتما موضوع را با ستاد مرکزی در میان بگذارید ۳. عزیزان خستگی ناپذیر و پیشتازان تحول، به فعالان دیگر و هواداران، صد باره تاکید کنید که مهم ترین کار و اقدام، تبلیغ چهره به چهره است. همان گونه که آیت الله رییسی فرمودند، اگر عزم کنیم، "هر خانه یک ستاد" می شود. تبلیغ را ابتدا از خانواده و اقوام خود شروع کرده و بر تبلیغ بین همکاران و مردم محله خود تمرکز نمایید. در پایان این پیام، که باید آغازی برای ایجاد موج مردمی خدمت رسانی مردم برای مردم و تبلیغ چهره به چهره باشد، از خداوند طلب توفیق می کنیم و عزم خویش را برای رقم زدن تحولی بزرگ جزم می کنیم. این آغاز راه انقلاب در گام دوم تمدن سازی است. خدا قوت و العاقبه للمتقین ۱۴۰۰-۳-۱۹
°°°° { امام خمینے(ره) } ؛ وصیتـــــ من بہ‌ ملتـــــ شریفـــــ ایران آن ‌استـــــ ڪه در تمام انتخاباتـــــ در صحنه باشد، چه بسا عدم حضور و مسامحه گناهی باشد ڪه در رٵس استـــــ ... َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕💚💕
❤ اى آخرين اميد در شام تار ما اى روشناى عشق اى غمگسار ما ! داغم به سينه ماند ، در انتظار تو از رهگذار شوق ، اين يادگار ما 💚أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💚
🌸آدمی به مرور آرام می‌گیرد، بزرگ می شود، بالغ می‌شود و پای اشتباهاتش می ‌ایستد، آنها را به گردن دیگران نمی‌اندازد و دنبال مقصر نمی‌گردد؛ 🌸گذشته‌اش را قبول می کند، نادیده‌اش نمی‌گیرد و اجازه می‌دهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند. 🌸آدمی از یک جایی به بعد می ‌فهمد که از حالا باید آینده‌ اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر 🌸می‌فهمد که زندگی یک موهبت است، یک غنیمت است ، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدم‌های بی مقدار کرد! اصلا از یک جایی به بعد حال آدم، خودش خوب می‌شود...
قسمت پنجاه و یک: من ترسو نیستم برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم ... اما یه لحظه به خودم اومدم ... - حواست کجاست استنلی؟ ... این یه انتخابه... یه انتخاب غلط ... نزار وسوسه ات کنه ... تو مرد سختی ها هستی ... نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی... حالا جای ما عوض شده بود ... من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار ... و بعد از ساعت ها ... - باورم نمیشه ... تو اینقدر عوض شدی ... دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی ... تو یه ترسو شدی استنلی ... یه ترسو ... - به من نگو ترسو ... اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست می کرد ... من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم ... اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم ... و هنوز زنده ام ... تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار ... من، برای زنده موندن جنگیدم ... فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت ... و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی ... اون مغازه طلا فروشی بالای شهره ... قیمت ارزون ترین طلاش بالای 500 هزار دلاره ... فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ ... . - محاله یکی تون زنده برگردید ... می دونی چرا؟... چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن ... چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه ... پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه ... فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه ... تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تیلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ ... احمق نشو کین ... دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار ... فکر کردی بی خیالت میشن ... حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله ... پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه ... اما فایده نداشت ... اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد ... اون هم انتخاب کرده بود ... وقتی از کافه اومدم بیرون ... تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه ... حنیف واسطه من بود ... من واسطه کین ... مهم انتخاب ما بود ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قسمت پنجاه و دوم: و من عاشق شدم اواخر سال 2011 بود ... من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم ... انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود ... شادی وآرامش وارد زندگی طوفان زدهمن شده بود ... شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت ... چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن ... دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود ... شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم ... زیر نظر گرفته بودمش ... واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود ... من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم ... برای همین دست به دامن حاجی شدم ... اون هم، همسرش رو جلو فرستاد ... و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن ... حاجی با پدر حسنا صحبت کرد ... قرار شد یه شب برم خونه شون ... به عنوان مهمان، نه خواستگار ... پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم ... و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن ... تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم ... اون روز هیجان زیادی داشتم ... قلبم آرامش نداشت ... شوق و ترس با هم ترکیب شده بود ... دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم ... برای خودم یه پیراهن جدید خریدم ... عطر زدم ... یه سبد میوه گرفتم ... و رفتم خونه شون ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹