eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.6هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت الاسلام عالی- روز ششم رمضان 1444.mp3
27.07M
‌‌‌‌‌‌‌️ماه مبارک رمضان 🎤استاد مسعود عالی ️🗓سه‌شنبه 8 فروردین 1402 ️📌اصفهان، حرم مطهر حضرت زینب خواهر امام رضا علیه السلام
باور کنید٬ نیروی آدمی بیکران است. ➕باور کنید٬ هیچ کاری از اراده آدمی خارج نیست ➕باور کنید٬ که از عشق آفریده شده‌اید٬ پس عشق را بیافرینید. ➕باور کنید٬ خدا هیچگاه از بندگانش ناامید نمی‌شود. ➕باور کنید٬ لایق بودن هستید. ➕باور کنید٬ که اکنون مهمترین لحظه است. ➕باور کنید٬ که روح شما قدرت صعود به ماورا را دارد. ➕باور کنید٬ که شما هم می‌توانید‌‌ و تمام باورهای خود را از ته دل باور کنید تا زندگی٬ شما را باور کند. ❤️ لحظه هاتون پراز باورهای مثبت❤️ 📝
🌷 : قرائت نور چشم را زیاد می‌کند همانگونه که بر دل می‌افزاید. 📚 مجله حوزه، ش ۳۰، ص۴۳، به نقل از استاد حسینی همدانی
🌷۱۰ نصیحت لقمان به پسرش: 🌷۱.به خداشرک نورز که شرک ظلم عظیم است وإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (١٣)لقمان 🌷۲.به والدین نیکی کن: وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (١٤)لقمان 🌷۳.درمعصیت خدا ازوالدین پیروی نکن وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (١٥)لقمان 🌷۴.اعمالت نزدخداوند محفوظ است: يَا بُنَيَّ إِنَّهَآ إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (١٦) 🌷۵.نمازبپادار،امربه معروف ونهی ازمنکر: 🌷۷.درانجام دستورات خدا،مشکلات راتحمل کن: یا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (١٧) 🌷۷.به مردم احترام بگذار 🌷۸.باتکبر راه نرو: وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (١٨) 🌷۹.معتدل راه برو 🌷۱۰.فریادنزن وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (١٩) 🌸🌺🌸
تهدید امام جمعه رفسنجان؛ اگر مسئولان درباره بی‌حجابی اقدام نکنند ما اقدام می‌کنیم / اماکن تاریخی را هم پلمب می‌کنیم/فارس کشف جنگ با خدا و
⭕️ شناسایی ۳ تیم سازمان یافته ترویج بی‌حجابی در استان گیلان 🔻شناسایی، رصد و برخورد با شبکه سازمان یافته ترویج بی‌حجابی در استان گیلان توسط دستگاه‌های امنیتی در حال انجام است. 🔸شنیده‌ها حاکی از آن است که با توجه به بی‌حجابی و وضعیت ناهنجار فرهنگی در سطح استان گیلان، دستگاه قضائی در راستای اجرای ماده ۱۷ قانون نظام صنفی که تکلیف همه اصناف است اقدامات جدی‌ برای برخورد با هنجارشکنان آغاز کرده است و واحدهای ذیربط دادگستری مرکز استان به صورت میدانی در محل‌های هنجارشکنی در قبال عفاف و حجاب ورود کرده و به اعمال قانون می‌پردازند. 🔺بر این اساس گفته می‌شود اخیراً ۳ تیم سازمان یافته ترویج بی‌حجابی در استان گیلان که مرتبط با جریانات معاند بوده توسط دستگاه‌های امنیتی شناسایی شده است.
✳️ مردم موظف به تذکر لسانی در هستند ◻️ خطیب جمعه قم گفت: حکمت و فواید حجاب تبیین شود، توطئه دشمن برای رواج فساد در جامعه به طور مستند و مستدل بیان شود، همه قوا به ویژه دولت از این جلسات آموزشی و تخصصی حمایت کند، عموم مردم نیز با تذکر لسانی به این قانون الهی به پردازند و از هرگونه کار شتاب زده پرهیز کنند. ۱۴۴۴ 🌷
🔴 علت واجب شدن 🔵 امام علی علیه السلام فرمودند: 🌕 خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید. 📚 نهج البلاغه حکمت ۲۵۲ 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ✘ وقتایی که به خدا پشت می‌کنی، خدا با یکی از اسماش بیشتر میاد سراغت! از همون اسم استفاده کن و دور بزن و برگرد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماست رو ریخت رو کله بی حجابا 😳😮 مگه بارها هشدار ندادیم کار به اینجا میرسه ؟! این کار بد نتیجه ترک فعل و عافیت طلبی مسئولینی هست که مدتهاست با بهانه جلوگیری از تنش ، قانون شرع و کشور رو اعمال نمیکنن. همینو میخواستین؟! نگفتیم از ترس مرگ خودکشی نکنید ؟ تحویل بگیرید!!
۱ شب قـ✨ـدر؛ فقط شب مناجات نیست! شب بــرنامه نوشــ📖ـتنه! این روزها وقت فکره، تا یه برنامه عالی برای یکسال آینده مون بچینیم یه برنامه آمـاده امضـ✍ــا!
4_5884206947590209775.mp3
6.19M
تقدیرات قسمت اول استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حس انتقام قیاس زندگی چه بلایی بر سر روح در برزخ می آورد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت خانم ژاپنی تازه مسلمان شده از زندگی ایران و ژاپن 😁😁😂
🍢 😋 ▫️گوشت چرخ کرده ۱کیلو ▫️پیاز دو عدد ▫️سیر۶ حبه، پیازچه خرد شده و گشنیز خرد شده هر کدام دو قاشق غذا خوری ▫️فلفل دلمه ایی و گوجه خرد نگینی دو عدد ،نمک، فلفل قرمز، پودر زیره، کاری، فلفل سیاه 🔸من ابتدا گوشت رو سه چرخه کردم بعد پیاز و سیر رو با خرد کن خرد کردم اگه کمی آب داشت آبش رو گرفتم بعد به گوشت اضافه کردم و ورز دادم بعد گشنیز و پیازچه و فلفل دلمه ایی و گوجه رو اضافه کردم و بازم ورز دادم بعد ادویه ها رو اضافه کردم و به مدت پنج دقیقه حسابی گوشت رو ورز دادم تا مواد یک دست بشه گذاشتم داخل یخچال به مدت یکساعت تا استراحت کنه و مواد کباب خوب خودشو بگیره ♦️مواد حتما باید خنک باشه تا از سیخ نیوفته ، وقتی سیخ کباب رو روی باربیکیو میزارید بلافاصله از این رو به اون رو کنید تا کباب خودش رو رو شعله بگیره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرما_قالبی😍😋 با این مقدار مواد حدود ۱۰۰ عدد خرمای قالبی داریم. 🌈خرما بدون هسته و شیره ۷۵۰ گرم 🌈کنجد تفت داده شده نصف پیمانه 🌈پودر نارگیل یا گردو ۳ قاشق پر 🌈پودر بيسکوئيت یا آرد تفت داده شده نصف پیمانه 🌈پودر زنجفیل و پودر هل نصف قاشق چ 🌈ارده ۲ الی ۳ قاشق 🌈کره ذوب شده (برای اینکه دستتون چرب کنید)۲۵ گرم ☀️بهتره که خرما بدون شیره باشه تا انسجام خوبی داشته باشه من از خرمای کبکاب استفاده کردم.خرمای رطب نمیشه چون نرم هست.میتونید به جای چرخ کردن خرما اون رو بکوبید فقط قبلش حتما با یه مقدار کم آب بذارید بجوشه و نرم بشه.کنجد رو حتما روی حرارت کم تفت بدین تا رنگش قهوه ای روشن بشه و بوی خامیش گرفته بشه مواظب باشین نسوزه تا تلخ نشه.حین مخلوط کردن دستتون رو مدام با کره ی ذوب شده چرب کنید .قالب های سلیکونی نیاز به چرب کردن نداره.در آخر یک ربع بذارین داخل فریزر بعد به راحتی از قالب جدا کنید.من از بيسکوئيت پتی بور کاکائویی استفاده کردم میتونید از آرد تفت داده شده هم استفاده کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😋 ماست سان ماس رامک ... ۱/۲ پیمانه تخم‌مرغ ... ۱ عدد آرد ... ۲ پیمانه کره ... ۱/۴ پیمانه مواد میانی: پنیرخامه‌ای رامک ... ۱/۳ پیمانه کره ... به میزان دلخواه پیازچه ... به میزان دلخواه قارچ ... ۱/۲ پیمانه جعفری خرد شده ... ۱ ق غ نمک/ پودر سیر/ فلفل قرمز/ فلفل سیاه ... به میزان دلخواه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فوق العاده خوشمزه😋😋 شکلات آوردم براتون مغز دار، خوشمزه، پرطرفدار دیگه چی از این بهتر حتما ویدئو رو سیو کن که برای عید درستش کنی😍 مواد لازم شکلات نارگیلی پودر نارگیل 2پیمانه شیر عسلی 4ق غ شکلات تخته ای شیرینی 150گرم روغن 1ق غ پودر پسته برای تزیین مواد لازم شکلات شونیز بیسکوئیت پتی بور شکلاتی 1بسته شکلات صبحانه 3ق غ مغز فندق برای وسط شکلات به میزان لازم شکلات تخته ای شیرین 150گرم مغز فندق خرد شده 1/3پیمانه روغن 1ق غ مواد لازم شکلات پشمکی پشمک وانیلی 250گرم شکلات تخته ای تلخ 150 گرم
برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند. وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند. بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید. پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود. آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود. ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟ ... 🌸🌺🌸
📚سر و کیسه کردن این ضرب‌المثل که در زبان عامیانه "سرکیسه کردن" گفته می‌شود، کنایه از این است که همه موجودی و دارایی کسی را از او گرفته‌اند. در روزگار گذشته که وسایل نظافت و آرایش تا این اندازه وجود نداشت، کیسه‌کشی و سر‌تراشی در حمام‌های عمومی انجام می‌شد. یعنی دلاک حمام نخست سر حمام کننده را می‌تراشید، او را کیسه می‌کشید و سپس صابون می‌زد تا همه موهای اضافی و چرک‌های بدن او به کلی زدوده شود و شستشوی کامل انجام بگیرد. از این رو سر و کیسه کردن (یعنی اصلاح کردن موی سر و کیسه کشیدن بدن) نزد مردم شستشوی کامل به شمار می‌رفت و هر کس این دو کار را با هم انجام می‌داد، آن چنان پاک می‌شد که به گمان خودش مدت‌ها نیاز به نظافت دوباره نداشت. امروزه اگر چه عمل "سر و کیسه کردن" دیگر مورد استعمال ندارد، ولی معنی استعاره‌ای آن باقی مانده است و در مورد کسی به کار می‌رود که دیگری چیزی برای او باقی نگذاشته‌اند. هر چند سر کیسه‌ی این طایفه مُهر است کردیم "سر و کیسه" ولی اهل جهان را عبدالغنی بیگ قبول 🌸🌺🌸
47 🔷 از ابن عباس پرسیدن زمان پیامبر رو چطور میشناختید؟ 🔰 گفت: توسط محبت یا بغض به علی ابن ابی طالب علیه السلام....👌 🌼 چرا اهل بیت انقدر تاکید میکنن برای اینکه مردم رو به سمت خودشون بکشونن؟ اینکه آدم مدام توسل کنه و زیارت بره و...؟ 🕌❓❓🤔 👈 برای اینکه کار رو برامون آسون کنن💞 دیگه رنجی نمیمونه.... در بلا هم میچشم لذّات او ماتِ اویم، ماتِ اویم، ماتِ او...... 🌺 امام صادق علیه السلام فرمودن «حتی یه نفر از شهدای کربلا دردِ زخم هم احساس نکرد...» ✅ ولایت زندگی انسان رو آسون میکنه..... شهدای کربلا پرواز میکردن و میرفتن💖🕊 🌷
میزنم سبزه گره تاگره ای واگردد سالمان سال ظهور گل زهراگردد میزنم سبزه گره نیتم اینست خدا یوسف گمشده ی ارض وسما برگردد میزنم سبزه گره سبز شود دست دعا وانکه رفتست زدستم به دعا برگردد غیبت یارسفرکرده بلایی ست عظیم عاشقان سبزه ببندید بلا برگردد.. 💖 اللهم عجل لولیک الفرج💖
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: شام و تو آرامش بیشتری خوردیم همش داشتم فکر میکردم فرداشب ک مادرم نیست من چجوری تنهایی برم؟ وقتی پدرم از آشپزخونه خارج شد از مادرم پرسیدم : _مامان فردا ساعت چند میری بیمارستان ؟ _فردا چون باید جای یکی از دوستامم بمونم زودتر میرم.غروب میرم تا ۲ شب.چطور؟ تو فکر فرو رفتم و گفتم _هیچی برگشتم به بهترین و آروم ترین قسمت خونمون یعنی اتاقم خب حالا چ کنم ؟ بابامم ک غروب تازه میاد اوففف نمیدونم چرا ولی دلم خیلی میخواست که برم .شاید دیگه فرصتی پیش نمیومد ک ببینمشون.یا اگه پیش میومد دیگه خیلی دیر بود و منو حتی به یادم‌نمی اوردن. ولی من باید میدیدمشون. وقتی از فکر کردن خسته شدم از اتاقم بیرون رفتم و نشستم رو کاناپه جلو تی وی . مشغول بالا پایین کردن شبکه ها بودم اما نگام به چهره ی پر جذبه بابام بود. متفکرانه به کتاب توی دستش خیره بود و غرق بود تو کلمه های کتاب وقتی دیدم حواسش بهم نیست تی وی و بیخیال شدم و دستم و گرفتم زیر سرم و بیشتر بش زل زدم پدرم شخصیت جالبی داشت ‌ پرجذبه بود ولی خیلی مهربون در عین حال به هیچ بشری رو نمیداد و کم پیش میومد احساساتش و بروز بده با سیاست بود و دلسوز حرفش حق بود و حکمش درست جا نماز آب نمیکشید ولی هیچ وقت نشد لقمه حرومی بیاره سر سفرمون مثه شاهزاده ها بزرگم نکرد با اینکه خودش شاهی بود بهم یاد داد چجوری محکم وایستم رو به رو مشکلاتم درسته یخورده بعضی از حرفاش اذیتم میکرد اما اینو هم میدونستم ک اگه نباشه منم نیستم از تماشاش غرق لذت شدم و خدارو شکر کردم بخاطر بودنش پدر ومادر من نمیتونستن بچه ای داشته باشن. ب دنیا اومدن من یجور معجزه بود براشون از جام بلند شدم و رفتم پشت سرش خم شدم و رو موهاشو بوسیدم و دوباره تند رفتم تو اتاقم . یه کتاب ورداشتم تا وقتی خوابم ببره بخونم ولی فایده نداشت نه حوصله خوندن داشتم نه خوابم گرفت. پریدم رو تختم تشک نیمه فنریم بالا پایین شد و ازش کلی لذت بردم دوباره خودم و پرت کردم روش که بالا پایین شم بابام حق داشت هنوز منو بچه بدونه آخه این چ کاریه ؟؟ یخورده که گذشت چشام و بستم و نفهمیدم کی خوابم برد __ +فاطمه جاان ماماان پاشوو بعد نگو بیدارم نکردیی با صدای مامان چشامو باز کردم و ب ساعت فانتزی رو دیوار روبه روم نگاه کردم ۵ و نیم بود به زور از تختم دل کندم و رفتم وضو گرفتم سعی میکردم تا جایی ک میتونم نمازام و بخونم . سجاده صورتیم و پهن کردم چادر گل گلیم و از توش در اوردم و رو سرم گذاشتم. چشمم افتاد به قرآن خوشگل تو جانمازم یادش بخیر مادرجونم وقتی از مکه اومده بود برام آورد. نمازم و خوندم و کلی انرژی گرفتم. بعدش چندتا از کتابامو گرفتم و گذاشتم تو کیفم. یخورده هم پول برداشتم .رفتم جلو میز آینم نشسم یخورده به صورتم کرم زدم ک از حالت جنی در بیام موهامو شونه کردم و بعد بافتمشون یه بوس تو آینه واس خودم فرستادم و رفتم تو آشپزخونه با اینکه از شیر بدم میومد بخاطر فایده های زیادی که داشت یه لیوان براخودم ریختم و با عسل نوش جان کردم دوباره برگشتم اتاقم .از بین مانتوهای تو کمد ک مرتب کنار هم چیده شده مانتو سرمه ایم که ساده ترینشون بود و برداشتم و تنم کردم .یه شلوار جین ب همون رنگ پوشیدم. در کمد کناری و باز کردم. این کمدم پر از شاخه های روسری و شال و مقنعه بود. چون داشتم میرفتم کتابخونه یه مقنعه بلند مشکی از توشون انتخاب کردم گذاشتم سرم و یخوردع کشیدمش عقب . موهامم چون بافته بودم فقط ی تیکه اش از پایین مقنعه ام مشخص بود برا همین مقنعه رو بازم عقب تر کشیدم حالا فقط یه خورده از ریشه های موهای بورَم معلوم بود ادکلن خوشبوم و برداشتم و زدم و با لبخند کیفم و گرفتم از اتاقم بیرون رفتم روپله جلو در نشستم و مشغول بستن بندای کتونی مشکیم‌شدم‌ از خونه خارج شدم راه کتابخونه رو پیش گرفتم .چون راه زیادی نبود پیاده میرفتم تا یه خورده ورزشم کرده باشم برنامه هر پنجشنبه ام اینجوری بود یه مغازه ای وایستادم و دوتا کیک کاکائویی گنده با یه بطری شیرکاکائو خریدم پولشو حساب کردم و دوباره راه افتادم سمت کتابخونه . به کتابخونه که رسیدم خیلی آروم‌و بی سرو صدا وارد سالن مطالعه شدم و رفتم جای همیشگی خودم نشستم. کتابامو در اوردمو به ترتیبی که باید میخوندم رو میزم چیدمشون . اول دین و زندگی و بعدش ادبیات و بعدشم برای تنوع زیست ! ساعت مچیمو در اوردم و گذاشتم رو به روم تا مثلن مدیریت زمان کرده باشم دین و زندگی و باز کردم و شروع کردم .... :فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: به ساعت نگاه کردم تقریبا ۴ بعدظهر شده بود و من هر سه تا کتابمو تموم کرده بودم دیگه هیچ خوراکی ای هم نمونده بود برام . احساس ضعف میکردم ولی سعی کردم بهش غلبه کنم و دربرابر گرسنگی مقاومت کنم تا بتونم‌ تا ساعت ۷ که کتابخونه تعطیل میشه حداقل یه درسِ دیگمو هم بخونم مشغول برنامه ریزی واسه خوندن درس بعدی بودم که با صدای ویبره تلفن به خودم اومدم.معمولا پنج شنبه ها که کتابخونه میومدم گوشی خودمو نمیاوردم . یه گوشی میاوردم که فقط بشه باهاش تماس گرفت و دیگران بتونن باهاش تماس بگیرن مامان بود . از سالن رفتم بیرون و جواب دادم . +سلام مامان جان خوبی؟ _بح بح سرکار خانم علیهههه چه عجب خندید وگف +امان از دست تو. بیا پایین برات غذا اوردم . _ای به چشممممم جانِ دل تلفنو قطع کردمو با شتاب دوییدم بیرون . دم در وایستاده بود . با دیدنش جیغ کشیدمو خودمو پرت کردم بغلش مامان کلافه گف +عه بسه دیگه دخدر بیا اینو بگیر دیرم شده ‌.چیه این جلف بازیا که تو در میاری اخه به حالت قهر رومو کردم اونور. نایلون غذا رو به زور داد دستم و صورتمو بوسید و گفت +خیلِ خب ببخشید . برگشتمو مظلومانه نگاش کردم _کجا به سلامتی؟ +میرم بیمارستان _عه تو که گفتی ساعت ۶ میری که +نه الان دوستم زنگ زد خواهش کرد یه خورده زودتر برم ‌‌. اخه میخاد بره پیش مادر مریضش . دلم براش سوخت برا همینم قبول کردم . _اخی باشه +اره فقط فاطمه غذاتونو پختم گذاشتم رو گاز بابا اومد گرم کنین باهم بخورین . توعم یخورده زودتر برو خونه که صدای بابا در نیاد . چشمی گفتم ازش خداحافظی کردم . رفتم بالا و تو سالن غذا خوری نشستم یه نگا به نایلون غذا انداختمو تو دلم گفتم خدا خیرت بده ... در نایلونو باز کردمو با پیتزای گوگولیم مواجه شدم و هزار بار دیگه قربون صدقه ی مامانم رفتم یه برش از پیتزامو بر داشتمو شروع کردم به خوردن خواستم برش دومو بردارم که یاد مراسم امشب افتادم . مث جت پریدم تو سالن مطالعه و کیفم و جمع کردم کتابامو پرت کردم توش . ساعت مچیمو دور دستم بستمو با کله پرت شدم بیرون . نتونستم از پیتزام بگذرم درشو بستمو با عجله انداختمش تو نایلون کولمو انداختم دوشم و نایلون غذامم دستم گرفتم و دوییدم سمت خونه . همش خدا خدا کردم که بابام نباشه یا اتفاقی بیافته که بابام شب نیاد خونه چقد دلم‌میخواست بعد این همه سال یه بار برم هیئت . یاد تعریفایی که ریحانه از هیئت میکرد میافتادم و بیشتر دلم پر میکشید . کاش میشد برم و تجربه اش کنم سرمو بردم بالا و سمت آسمون نگاه کردم صاحب مجلس خودت یه کاری کن من بیام .توراه انقد با خودم حرف زدم تا رسیدم. کلید انداختمو درو باز کردم از راهرو حیاط عبور کردمو رسیدم به خونه ویلاییمون وسط یه باغ ۷۰۰ متری در خونه روباز کردم و رفتم تو. کفشمو گذاشتم تو جا کفشی و کولمو از فاصله ۵ متری انداختم رو مبل ‌. خیلی سریع رفتم آشپزخونه و غذامو گذاشتم رو میز غذاخوری. رفتم تو اتاقم و مشغول عوض کردن لباسم شدم . یه پیرهن و شلوار صورتی پوشیدم و موهامو شونه کردم و خیلی شل پایین سرم بستم. از اتاق اومدم بیرون که برم دستشویی یادم افتاد کیفم مونده رو مبل . خیلی سریع رفتم و آوردمش تو اتاق و گذاشتمش یه گوشه . گوشی خودمو از تو کشو در اوردم و یه نگاهی بهش انداختم .‌خبری نبود . رو تختم رهاش کردمو خیلی سریع رفتم سمت دستشویی _____ به صورتم تو آینه نگاه کردم و روش دقیق تر شدم تقریبا کبودیش محو شده بود و فقط یه اثر خیلی کم روش باقی مونده بود از دستشویی اومدم بیرون و یه راس نگام رف پی ساعت .‌. تقریبا پنج شده بود صدای قار و قور شکمم منو برد سمت آشپزخونه ..‌‌. نشستم رو میز غذا خوری و مشغول خوردن پیتزام شدم ... هنوز پیتزام کامل تموم نشده بود که تلفن زنگ خورد . رفتم تو حال و تلفن و برداشتم شماره بابا بود +الو سلام دخترم _ سلام پدر جان +عزیزم یه لطفی میکنی کاری رو که میگم انجام بدی _بله حتما چرا که نه +پس بیزحمت برو تو اتاقم (رفتم سمت پله ها دونه دونه ازشون بالا رفتم تا رسیدم به اتاق شخصی بابا ) _خب +کمد کت شلوارای منو باز کن کت شلوار مشکی منو در بیار (متوجه شدم که خبراییه ) _جایی میرین به سلامتی؟