#مدیحه_سرا
#تحقیق_مطالعات
🔰 چاووش خوانی در مناطق مختلف ایران(بخش دوم)....
🔻در مناطق مختلف ایران، واژههای چاووش و چاووشخوانی با اندکی تحریف در واژه اصلی، به اشکال مختلف بهکار میرود که در زیر تعدادی از آنها را نام بردهایم:
🔻مازندران: به چاووش «چائوش» و به چاووشخوانی «چائووشی» میگویند؛
🔻بوشهر: چاووشی را «چوشی» و خواننده آن را «چوش» مینامند؛
🔻بیرجند: نذارهخوان
اطراف قزوین: چیوِش
ساوه: چوشیکِش
قمصر کاشان: :چووشخوان
مناطق زاگرس: چَئوش
شیراز: عمل چاووشخوانی را چوشخونی میگویند
هرمزگان: «چاشی» یا چایشی
🔻لذا ازآنجا که نمی توان تاریخ دقیقی از رسم چاووش خوانب ارائه کرد؛اما در سفرنامههای سیاحان و مستشرقانی که در عصر صفویه و قاجاریه به ایران آمدند، اشارههایی به این رسم را میبینیم؛
🔻مثلا پولاک (دوره ناصرالدین شاه) در سفرنامهاش به چاووشها و چاووشیخوانهای مذهبی که پرچم سرخ در دست دارند و جلوتر از بقیه حرکت میکنند، اشاره کرده است
🔻یا اولئاریوس (دوره صفویه) در سفرنامهاش از چاووشانی سخن میگوید که در جلو دسته، اشعاری میخوانند و موریه (عصر قاجار) در کتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» از آواز کوس و نقاره و صلای حرکت چاووشان در مراسم میگوید.
📖#دایره_المعارف_بزرگ_اسلامی
📎#خبرگزاری_مهر
✍#تحقیق و گردآوری؛مداح اهلبیت(ع)#محسن_معصومی
📲#مدیحه سرا را به دوستان معرفی نمائید👇
✅ @madihesara
#مدیحه_سرا
#در_آستان_کرامت
#ویژه_نامه_ولادت_امام_رضا(ع)
#اختصاصی_کانال
♦️عنایات امام رضا علیه السلام به علما و بزرگان....
🔹دو مکاشفه علامه طباطبایی در سایه الطاف امام رضا علیه السلام علامه طباطبایی
مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی انصاری همدانی می فرمودند : در حرم امام هشتم حضرت رضا علیه السلام، مرحوم علامه طباطبایی را ملاقات کردم و این در حالی بود که تازه به فراق مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رحمة الله علیه گرفتار شده بودیم. لذا در آن ایام و در همان ملاقات با عطش خاصی از مرحوم علامه خواستم که از الطافی که امام رضا علیه السلام به ایشان داشته اند، مطلبی را بیان فرمایند. مرحوم علامه امتناع کردند، پس از آن که ایشان را به حق امام (علیه السلام) قسم دادم، فرمودند: دو تا از الطافی که حضرت داشته اند بیان می کنم؛ اول این که:
مدتی است که نمی توانم بخوابم چون می بینم تمام اشیاء اطراف مشغول به ذکر پروردگار هستند در نتیجه حیا می کنم بخوابم (یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض).
کم ز خروسی مباش مشت پری بیش نیست
از دل شـب تـا سـحرخـدا خـدا می کـند
وقتی نماز می خوانم یک «سید محمد حسین» دیگری در عالم بالا نظاره گر به نمازم در پایین است (این است معنای الصلاة معراج المؤمن)
🔹آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی
یکی از اعضای دفتر ایشان نقل کردند:
در یکی از سفرهای آقا به مشهد مقدس همراه آقا بودم. بعضی از آقایان طلاب و فضلای مشهد از آقای گلپایگانی درخواست شهریه کردند. ایشان فرمودند: «من فعلاً ندارم مهمان حضرت رضا علیه السلام هستم اگر از طرف حضرت تفضّلی بشود من شهریه خواهم داد.»
سه روز بعد از این تقاضا اکثر خدمه حضرت رضا علیه السلام برای عرض ادب به حضور ایشان شرفیاب شدند، بعد از آنکه از خدمت آقا مرخص شدند، یک جوانی که لباس خدمه حضرت رضا علیه السلام در تنش بود، بسته ای که در روزنامه پیچیده بود آورد و گذاشت نزدیک آقا و رفت.
ما خیال کردیم که شاید مواد منفجره باشد، لذا من بسته را برداشتم و به کناری پرت کردم. که روزنامه پاره شد و مقدار زیادی پول از داخل آن به بیرون پخش شد.
آقا خودشان بلند شدند و در حالیکه گریه می کردند خودشان پولها را جمع کردند، این مبلغ مقدار کل شهریه مشهد بود که ایشان پرداخت نمودند.
همچنین ایشان در تابستان سال 1368 شمسی که مشهد مشرف بودند. معمولاً هر روز به حرم مشرف می شدند و گاهی در وقت شست و شو که حرم خلوت بود به حرم مشرف می شدند.
روزهای آخر به خاطر خستگی اصلاً صبح تصمیم به حرم رفتن نداشتند اما از آستان قدس رضوی زنگ می زنند و کسب اطلاع می کنند و مجدداً سر کشیک که از نیکان بود و با ائمه طاهرین علیهم السلام ارتباطاتی داشت، تماس می گیرد که «مشغول شست و شو هستیم، آقا تشریف بیاورند.»
اتفاقاً راننده آقا نبود و نیم ساعت طول می کشد. مجدداً زنگ می زنند که «اگر آقا تا یک ساعت دیگر هم تشریف بیاورند، حرم خلوت است.» اتفاقاً باز وسیله رفتن آماده نمی شود. باز زنگ می زنند که خدمت آقا عرض کنید: «اصرار من بی جهت نیست و از ناحیه حضرت (علیه السلام) امر شده است که شما را برای زیارت امروز دعوت کنم!»
بالاخره آقا مشرف می شوند در بازگشت از مشهد آقا این جریان را نقل کرده و فرمودند: «و اما بنعمه ربک فحدّث»
📡#سایت_قرآن_معارف
✍#تحقیق و گردآوری:مداح اهلبیت(ع)#محسن_معصومی
✅ @madihesara
✅ @madihesara
#مدیحه_سرا
#عید_غدیر
#عید_ولایت_امامت
#اختصاصی_کانال
🔰عید غدیر، برای عرشیان معروفتر است تا برای فرشیان...
🔹بزنطی گوید؛
نزد امام رضا علیهالسلام نشسته بودیم و یادی از روز غدیر به میان آمد و بعضی از مردم آن را نشناختند. امام علیه السلام فرمود:پدرم از پدرش نقل کرد و فرمود:
إِنَّ یَوْمَ الْغَدِیرِ فِی السَّمَاءِ أَشْهَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ
🔹به راستی روز غدیر در میان ساکنان آسمان شناخته شدهتر است تا در میان مردم روی زمین.
🔹همانا خداوند در فردوس قصری دارد که یک آجر آن از نقره و دیگری از طلا است و در آن صدهزار قُبّه از یاقوت سرخ و صدهزار خیمه از یاقوت سبز قرار دارد که خاک آن از مشک تیزبوی و عنبر است. در آن چهار رود است که یکی از آنها شراب بهشتی است و دیگری از آب و رودی دیگر از شیر و رودی هم از عسل است. پیرامون آن درختانی از همه میوهها قرار دارد و پرندگانی بر فراز آنها هستند که بدن هایشان از مروارید و بال هایشان از یاقوت است و آوازهای مختلفی میخوانند.
🔹پس هنگامی که روز غدیر فرا میرسد اهل آسمان وارد آن قصر میشوند و به تسبیح و تقدیس و تهلیل خداوند مشغول میشوند. آن پرندگان در آسمان پراکنده میشوند و خود را در آن آب میافکنند و خود را با مشک و عنبر آغشته میسازند. پس هنگامی که فرشتگان جمع شوند و به پرواز درآیند بر روی ایشان افشانده میشود
وَ إِنَّهُمْ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ لَیَتَهَادَوْنَ نُثَارَ فَاطِمَةَ علیهاالسلام
🔹و در این روز آنها را به عنوان نثار حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها (و خشنودیِ دل آن حضرت) میان خود رد و بدل میکنند و به یک دیگر هدیه میدهند.
🔹پس هنگامی که روز به پایان رسد ندا میدهند: به جایگاههای خویش بازگردید که به راستی از لغزش و خطا در برابر چنین روزی در امان هستید، این بزرگداشتی برای محمد و علی صلواتاللهعلیهما است.
📚#إقبال الأعمال/ص۴۶۴
✍#تحقیق وگردآوری؛مداح اهلبیت(ع)#محسن_معصومی
✅@madihesara
✅@madihesara
#مدیحه_سرا
#ماه_محرم
#عزای_حسینی
#اختصاصی_کانال
🔰حضرت زهرا سلام الله علیها در مجالس عزاء سیدالشهداء علیهالسلام حاضر میشود.....
🔹 فُضیل بن یسار، شب اول ماه محرم در محفل عزایی برای امام حسین علیه السلام شرکت کرد و از آن مجلس خبر به امام صادق علیهالسلام نداد.
روز بعد وارد بر امام صادق علیهالسلام شد. امام علیه السلام فرمودند:
🔹ای فضیل! شب گذشته کجا بودی؟
عرضه داشت: آقای من!
کاری مرا مشغول کرده بود.
امام علیه السلام فرمودند:
ای فضیل! بر من مخفی نیست که شب گذشته کجا بودهای!
آیا در محفل عزاداری جدّ من حسین علیهالسلام حضور نداشتی!؟
عرضه داشت: بله آقا جان!
حضرت فرمودند:
📖نَوّرَ الله قَلبَکَ و شَرَحَ صَدرَکَ و آجَرَکَ عَلَی حُسنِ صُنعِک و َوِلاءِ اَهْلِ بَیتِ نَبیّک
📌خدا قلبت را نورانی کند و به تو شرح صدر دهد و تو را بر این عمل نیکو و موالات تو با اهل بیت پیامبرت علیهمالسلام پاداش دهد.
🔹سپس امام علیهالسلام فرمودند:
من هم در آنجا حاضر بودم.
فضیل عرضه داشت: پس چرا شما را من ندیدم؟ کجا نشسته بودید؟
امام علیه السلام فرمودند:
لحظه ای که خواستی از خانه خارج شوی آیا در کنار درب خانه، پایت به لباسی نخورد؟
گفت :بله آقا جان.
گامام علیه السلام فرمودند:
من آنجا نشسته بودم.
فضیل گوید:
گفتم: آقاجان پس چرا در کنار درب خانه نشسته بودید و به بالای مجلس تشریف نیاوردید؟
🔹امام علیه السلام فرمودند:
وقتی که خواستم وارد شوم دیدم رسول خدا و جدّم امیرالمؤمنین علی و جدّهام فاطمه زهرا «سلام الله علیهم» در بالای مجلس نشسته بودند و به جهت احترام، من شرم کردم از اینکه به بالای مجلس بیایم .
🔹جدهام فاطمه زهرا سلام الله علیها در هر عزایی که برای پسرش امام حسین علیهالسلام گرفته میشود، حاضر میشود همانگونه که بعد از ظهر روز عاشورا در کنار قتلگاه او حاضر شد.
📚#ثمرات الاعواد/ج١/ص٣٢
✍#تحقیق وگردآوری؛مداح اهلبیت(ع)#محسن_معصومی
✅@madihesara
✅@madihesara
#مدیحه_سرا
#ماه_محرم
#مطالب_کاربردی_ستایشگران
#اختصاصی_کانال
♦️خواب مرد یهودی و گریه امام سجاد صلواتالله علیه
🔰 مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیهالسلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به امام سجاد علیهالسلام اقرار نمود. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟
📌گفت: خوابی دیدم، فرمودند: چه خوابی دیدی...!!؟
🔹 یهودی گفت: خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آنها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند.
🔹میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون میریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه... میگفتند.
🔹 در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: واحسناه! واحسیناه...
🔹 مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد.
🔹ای آقا !! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را میبرد، ایستاد.
📌یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی.
🔹گفت؛کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او.
🔹 آن زنان وکودکان را بیفرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را میسوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند.
🔹 ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزهای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت:
پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن…
🔹من با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر میدیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن میکشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلیالله علیه وآله وسلّم و امیرالمؤمنین علیهالسلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد میزند: واولداه! واحبیب قلباه...
🔹 چون آن بانو به سرها و کودکها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت:
🔹 پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند، ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟ چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسولخدا!
📌راوی گفت: در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیه السلام نقل میکردم،
📖 قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء
🔹امام سجاد علیهالسلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینهاش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بیهوش شد.
📚#دارالسلام؛محدث نوری/ج٢
/صفحه١٧٠
✍#تحقیق و گردآوری؛مداح اهلبیت(ع)#محسن_معصومی
✅@madihesara
✅@madihesara