فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید غبار صحن تو را توتیا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند
«هر گز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند
دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاهِ گوشه چشمت دوا کنند
از آن حریم قدسیات آقای مهربان!
«آیا شود که گوشهٔ چشمی به ما کنند»
👈السلام علیک یا امام الرئوف
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#سلــام_بر_ابراهیـــم1💕
#قسمت_5»
آنجا هيئت حضرت علي اصغر «ع» بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت
را داشت.
يادم هســت كه در همان سال های پاياني دبســتان، ابراهيم كاري كرد كه
پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.
ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه
كرده. اما روي حرف پدر حرفي نميزدند.
شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سؤال
كــردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشــان
ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود.
ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل
خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم.
وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد.
نميخواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول
حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم.
پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال
بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد.
دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن
دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين
رابطه دوستانه زياد طولانی نشد!
ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت هاي پدر را از دســت داد. در
يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن
پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان و
آشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول كرد.
اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شب ها
به زورخانه حاج حسن ميرفت.
حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او
زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
اين محيط ورزشي و معنوي شد.
حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي
ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شب ها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او
ً يك ســوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري
هم در يك دور ورزش، معمولا
در مورد اهل بيت «ع» ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.
از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها
به اذان مغرب ميرســيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود
زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت ميخواندند.
به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق
را در كنار ورزش به جوان ها مي آموخت.
فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و
مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.
#ادامه_دارد...
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#سلــام_بر_ابراهیـــم1💕
#قسمت_6»
بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام
مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا
دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي
توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت
شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟
گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد
ادامه داد: الحمدا... مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب
شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن
ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال عجيب
خواند کار خودش را کرده.
٭٭٭
بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال
مسائل ديني بودند رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به
مسجد و هيئت ميكشاند.
يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي
خلافش ميگفت! اصلاچيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ
چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت
نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با
تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت مي کرد. از مظلوميت امام حسين (علیه السلام )وکارهای يزيد مي گفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغ ها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحش هاي ناجور به يزيد مي داد!!
ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين (علیه السلام )
که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي
عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .
مــا هم بــا تعجب نگاهش مي کرديم. بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.
چقــدر زيبا يکي يکي بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(علیه السلام )
ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين(علیه السلام )افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به
واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است»
از ديگــر کارهایی که در مجموعه ورزش باســتاني انجام مي شــد اين بود که بچه ها به صورت گروهــي به زورخانه هاي ديگر مي رفتند و آنجا ورزش می کردند. يک شب ماه رمضان ما به زورخانه ای درکرج رفتيم.
#ادامه_دارد
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#سلــام_بر_ابراهیـــم1💕
#قسمت_7»
آن شب را فراموش نميکنم. ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و ورزش ميکرد. مدتي طولاني بود که ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم همچنان مشغول
شنا بود. اصلًا به کسي توجه نميکرد. پيرمردي در بالاي ســكو نشســته بود و به ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تســبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفت صد تا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره.» وقتی ورزش تمام شد
ابراهيم اصلاً احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته ابراهيم اين کارها را براي قوي شــدن انجام مي داد. هميشــه ميگفت: بــراي خدمت به خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشــته باشــيم. مرتب دعا
ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن.
ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبان ها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهایي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه.
ميگفت: مردم به دنبال اين هســتند كه چه کســي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزش هاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است.
بعد از آن وقتي مياندار ورزش بود و مي ديد که شــخصي خسته شده وکم آورده، سريع ورزش را عوض مي کرد.
اما بدن قوي ابراهيم يک بار قدرتش را نشــان داد و آن، زماني بود که ســيد حســين طحامي قهرمان کشــتي جهــان و يکي از ارادتمندان حاج حســن به
زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش ميکرد.
ســيد حسين طحامي (کشتي گير قهرمان جهان) به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ورزش ميکرد.
هر چند مدتي بود که ســيد به مســابقات قهرماني نمي رفت، اما هنوز بدني بســيار ورزيده و قوي داشــت. بعد از پايان ورزش رو کرد به حاج حســن و گفت: حاجي، کسي هست با من کشتي بگيره؟
حاج حســن نگاهي به بچه ها کرد و گفت: ابراهيم، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود.ً در کشتي پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود مي بازد.
معمولأ کشتي شــروع شد. همه ما تماشــا مي کرديم. مدتي طولاني دو کشتي گير درگير بودند. اماهيچکدام زمين نخوردند. فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين کشتي پيروز نداشت.بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارکلا، بارکلا ، چه جوان شجاعي، ماشاءا... پهلوون!
ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت ابراهيم نگاه ميکرد.
ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟
#ادامه_دارد
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
34.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 نابغه های کوچک تلاوت
✨ تلاوت تقلیدی نوجوانان قاری گروه حسنی کارگر
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌فرازی کوتاه و بسیار زیبا
✳استاد محمود #منشاوی
💢سوره #نمل
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 قطعهای از #تلاوت_تصویری مرحوم استاد #شحات که در سال ۲۰۰۱ میلادی (ظاهرا در قاهره) به ثبت رسیده است
📖 آیاتی از سوره عَبَس
تلاوتی زیبا در مقام #رست 👌🏻
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️جایگاه قرائت حمزه کوفی در نزد مسلمین و قراء غرب جهان اسلام
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از بهترین تلاوت های محفل
تلاوت صالح مهدی زاده
سوره مبارکه إنفطار آیات ١ تا ٧
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
37.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ یک تلاوت بسیار نایاب و یاد نشده از
استاد مرحوم عبدالباسط عبدالصمد
💠 آیاتی از سوره های حجرات و ق
🕌 بغداد ٬ سالگرد شاهزاده جلیله خاله ملک فیصل (پادشاه عراق) ۱۹۵۶ میلادی
هرشب قبل از خواب چند آیه قرآن کریم را گوش کنیم
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
🔥 شیطان اگر بتواند، نمیگذارد بکاری. اگر کاشتی نمیگذارد جوانه بزند. اگر جوانهاش زد، نهالش را میشکند.
🔥 «شیطان تلاش میکند انسان را به کارِ غیراهمّ مشغول کند و یا اگر مشغول به کار اهّم شد او را مأیوس کند و اگر انسان بر یأس غلبه کرد، انگیزههای دیگری مثل حرص و حسد به دنیا و رقابت مادی و این قبیل انگیزهها را میآورد؛ یعنی بیتردید شیطان انسان را رها نمیکند و تدبیر هم دارد.
🌸 خدا رحمت کند آقای صفایی را، میگفتند: شیطان اگر بتواند، نمیگذارد بکاری! اگر کاشتی نمیگذارد جوانه بزند! اگر جوانهاش زد، نهالش را میشکند! تا بالاخره یک کِرْمی در میوهاش می گذارد. نمیگذارد کار به نتیجه برسد و برای این هدف، تدبیر و برنامهریزی میکند.
🔸بنابراین، مقابلۀ با شیطان (برای اینکه انسان بتواند از فرصت ها استفاده کند و آن کاری را که خدای متعال میخواهد، به بهترین شکل انجام بدهد)، نیاز به تدبیر و محاسبه و مراقبه و کنترل خود انسان دارد و بدون این، شدنی نیست.
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
🔸حکایت پندآموز
🔹 عارفی میگوید که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند،پس نشستند ومشغول طعام خوردن شدند.
🔹 یکی از ان ها را دیدم که چیزی نمی خورد به اوگفتم که چرا با آنها در غذا خوردن شریک نمی شوی؟
گفت :من امروز روزه ام
گفتم : دزدی وروزه گرفتن؟! عجب است.
گفت : ای مرد! این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام
شاید روزی سبب شود وبا او آشنا شدم.
🔹آن عارف می گویدکه سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند وآثار توبه از وی مشاهده کردم؛ رو به من کرد وگفت:
دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد
📚 کشکول شیخ بهائی
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
50.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 گزارشی جالب از دیدار شاعران با رهبر انقلاب در نیمه ماه مبارک رمضان امسال
سرفرصت ببینید
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 مرحوم #محمد_محمود_الطبلاوی
[📖] : سوره نمل (44…15)
[🔊] : کیفیت صدا (خوب)
[🎶] : مقامات بکار رفته در این تلاوت زیبا بترتیب :
از ابتدا تا دقیقه 04:13 (بیات)
از دقیقه 04:25 تا 06:26 (صبا)
از دقیقه 06:55 تا 07:13 (بیات)
از دقیقه 07:21 تا 07:52 (رست)
از دقیقه 08:00 تا 08:39 (سگاه)
از دقیقه 09:17 تا 12:27 (رست)
از دقیقه 12:40 تا 13:10 (نهاوند)
از دقیقه 13:26 تا 14:20 (رست)
از دقیقه 14:21 تا 15:05 (سگاه)
از دقیقه 15:39 تا 35:12 (رست)
از دقیقه 35:15 تا آخر (بیات)
رست چهارم (±چهارگاه)
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
46.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جلسه اول - مقام حجاز (بخش اول)
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
33.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جلسه دوم - حجاز ( بخش دوم)
💥آیین اختتامیه و مرحله نهایی مسابقات💥
🇦🇫 جامعه قاریان افغانستان مقیم مشهد 🇦🇫
📅 مورخ: یکشنبه ۱۹ فروردین
مصادف با ۲۷ رمضان المبارک ۱۴۴۵
برگزار شد
👈👈نفرات برتر مسابقات
رشته تحقیق بالای ۱۶سال:
آقایان 👇
۱_سیدمهدی موسوی
۲_هادی فصیحی
۳_مصطفی حیدری
رشته تحقیق زیر۱۶سال
آقایان 👇
۱_محمدسجادکاظمی
۲_محمدرضا هزاره
۳_سیدعلی سینا محسنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 حاشیهای از دیدار امروز
✏️ پاسخ رهبر انقلاب به ابراز علاقه یک دانشجو: خوش به حالتان که بنده را میبینید و دوست دارید، من شما را نمیبینم اما دوستتان دارم!