🌹هرروز یک جزء قرآن (ترتیل)
🌹جزء هفتم
🌹استاد منشاوی
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
1_7293107390.mp3
7.31M
👈استاد منشاوی
👈👈ترتیل جزء هفتم
👈👈👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈احکام حروف
👈👈اخفاء تنوین و نون ساکنه
👈👈👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈احکام حروف
👈👈ادغام میم ساکن
👈👈👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
کار خدا با دوستان اهل بیت
🌷مرحوم حاج اسماعیل دولابی
🔹امیری به درباریانش گفت یک گوسفند دارم که میخواهم آن را به یکی از شما بسپارم که تا سال آینده از آن نگهداری کند و سال بعد بدون اینکه ذرّهای تغییر کرده و چاق یا لاغر شده باشد، به همین وضع امروز به من بازگرداند.
🔹همه گفتند این شدنی نیست، چون اگر به آن علف بدهیم، چاق میشود و اگر ندهیم، لاغر میشود. فرد دانایی از بین آنها قبول کرد و سال آینده گوسفند را نزد امیر آورد و همه دیدند که ذرّهای تغییر نکرده است. امیر از او پرسید چه کردی؟
🔹آن فرد دانا گفت: من هر روز هر چه گوسفند علف میخواست به او میدادم که بخورد، ولی در آخر روز یک بار یک گرگ را از جلوی او عبور میدادم و با دیدن گرگ تمام گوشتهایی که در اثر خوراکیها بر تن گوسفند اضافه شده بود، آب میشد. این است که بعد از یک سال، گوسفند ذرّهای تغییر نکرده است.
🌸 خداوند هم با دوست اهل بیت علیهم السّلام همین کار را میکند، یعنی آنچه از لذّتهای دنیوی که میبَرَد و احتمالاً گناهانی که در اثر گرایش به دنیا مرتکب میشود را با جلوههای موت از قبیل فقر و بیماری و آبروریزی و که هر چند وقت یکبار برای او پیش میآورد، زائل میکند .
🔹در نتیجه در پایان عمر او را همانطور از دنیا به آخرت منتقل میکند که روز اوّل تولّد وارد دنیا کرده بود. البته اگر دوست اهل بیت علیهم السّلام خودش هر روز مقداری به موت فکر کند، دیگر نیازی به پیش آمدن آن آثار موت در زندگیاش نخواهد بود.
📘مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
✨﷽✨
💠 تلنگر 💠
✍مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!
میگفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی … گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
💥تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
👈آموزش مقام بیات
👈👈استاد رحیم خاکی
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
26.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈استاد رحیم خاکی
👈👈آموزش مقام بیات
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
👈استاد محمود شحات انور
👈👈سوره مبارکه مریم
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈استادمحمودشحات
👈👈سوره مبارکه مریم
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
👈استاد سعید مسلم
👈👈سوره مبارکه طه
👈👈👈یک تلاوت دلنشین
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
🌹هرروز یک جزء قرآن (ترتیل)
🌹جزء هشتم
🌹استاد منشاوی
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
👈آموزش مقام بیات
👈👈مرحوم حاج کاظم حسن زاده
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
1_7608997807.mp3
33.99M
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
👈استاد منشاوی
👈👈سوره مبارکه توبه
👈👈👈مقام حجاز
👇
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
🔸پندانه
👈 یک نوشته خوب
❓ این زخم روی پیشونیم رو میبینی؟
یه یادگاری از نوجوونیه، اون زمان مدرسه ام از خونه مون دور بود و واسه رسیدن به مدرسه چاره ای نداشتم جز اینکه از روی ریل راه آهن رد شم. محله نا امنی بود، پر از پسربچه های قلدری که کارشون آزار و اذیت کسانی بود که از اون جا رد می شدن
🔸 من هیچ وقت باهاشون صحبت نمی کردم و سعی می کردم هرطور شده از دستشون فرار کنم
🔸اما بالاخره یه روز گیرشون افتادم، چند نفری بهم حمله کردن و با چوب و سنگ سرم رو شکوندن. این زخم واسه همون روزه.
🔸یادمه با چشم هایی پر از اشک و صورتی پر از خون خودم رو به دکتر رسوندم و با گریه داستان رو واسش تعریف کردم.
🔸 دکتره رو می شناختم، پیرمرد صبوری بود. وقتی داشت پیشونیم رو بخیه می زد، خندید و گفت: "پس اون پسرها به این روز انداختنت. بذار یه رازی رو بهت بگم، سال ها پیش من هم مثل اون بچه ها بودم. ساعت ها با دوست هام کنار ریل راه آهن منتظر قطار می نشستیم و وقتی قطار از روبرومون رد می شد با نفرت بهش سنگ می زدیم، بی توجه به اینکه چه کسی تو قطار نشسته و به کجا میره، با این کار انگار کمی از بغض و کینه مون کم می شد
🔸اما همیشه یه آرزو به دلمون موند، ما هیچ وقت نتونستیم قطار رو متوقف کنیم، قطار همیشه بسرعت رد می شد
🔸 تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم واسه تحصیل از شهرمون برم ،سوار همون قطار شدم اما دوست هام به قطار منم سنگ زدن!
🔸 می بینی؟ به منم سنگ زدن، به فرزندم هم سنگ زدن، به تو هم سنگ زدن، به فرزند تو هم سنگ می زنن...
🔸همیشه یه عده هستن که سر جاشون وایسادن و فقط سنگ میزنن، با دست هاشون، با حرف هاشون، با کینه هاشون، با بغض هاشون، با حسادت هاشون. بدون دلیل، بدون معنا
👈 تنها کاری که تو باید بکنی اینه که آرزو به دلشون بذاری و مثل اون قطار سریع تر از هر وقت دیگه حرکت کنی...
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
هدایت شده از شادی روح پدر و مادرم صلوات
👈استاد مصطفی اسماعیل
👈👈فرازی بسیار زیبا
👇