eitaa logo
مدرسه عشق شهر گوجان
117 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان واقعی 🍃🌺 یکی از اساتید دینی تعریف میکند: @Basijgoojan چند شب بعد فوت عزیزترین دوستم، ایشان را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟! پرسيدم: برادرم، اوضاع‌تان چطور است؟ فرمودند: وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند،ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم.... همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم. صدايی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. صدایی از نور گوشم را زمزمە میکرد و میگفت اگر فلان روز دست آن کودکان مسکین را نگرفتە بودی و آنان را از آنچە خود داشتی سیر نمیکردی آن دو نفر آتشین از دو جهت در آغوشت میگرفتند. از خواب پریدم و عهد کردم کە مثل دوستم بە یتیمان و فقراکمک کنم و تا میتوانم قرآن خواندن و... را بە آنها یاد دهم. @Basijgoojan ✅ آری! هر کس در این دنیا دست مسکینی را بگیرد خداوند در قیامت دست او را خواهد گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖ مهدے جان ❖ فقیر گوشه نشین محبتت هستم بساز،با دل آنکه فقط تو را دارد 🍃🌸اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج🌸🍃 💚شب بخیر امام زمانم💚 🌹
🦠فضیلت حدیث کساء🦠 🌹💚✨آیت الله بهاالدینی :✍🏻بهترین راه برای رهایی از مشکلات و رسیدن به حاجات←خواندن مداوم حدیث کساء 🌹💚✨حضرت آیت الله بهجت می‌فرمودند: «عجائب و غرایبی در حدیث کساست. خدا می‌داند کسی بشمارد که چقدر معجزه در آن است، خیلی کار بزرگی کرده است». این فرمایش از آن عالم بزرگ، کلیدی است برای باز کردن باب تفکر و تدبر در این حدیث. ❤️@Basijgoojan 🌹💚✨در فرازی دیگر از حدیث کسا آمده است: «یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا، وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ؛ اى على سوگند بدان‌كه مرا به حق به نبوت برانگيخت و به رسالت و نجات دادن [خلق] برگزيد ذكر نشود اين خبر ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد، جز آنكه خدا اندوهش را برطرف كند؛ و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد؛ و نه حاجتمندی باشد جز آنكه خدا حاجتش را برآورد». شاید همین تصریحی که در حدیث کسا درباره برطرف شدن مشکلات است موجب شده بود که حضرت‌ آیت‌الله‌ بهجت‌قدس‌سره برای رفع گرفتاری‌ها و شفای بیماران، به قرائت این حدیث توصیه کند و به قرائت جمعی آن، توجه خاصی داشته باشد. @Basijgoojan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦠خواهر گرامی شما دعوتید آره 💥شما @Basijgoojan💥 🦋 جلسه حدیث شریف کساء🦋 🌞 امروز سه شنبه 12 آذرماه 💥 ⏰ ساعت : 15 مکان : منزل مرحوم جمعه آزادگان آدرس: خیابان شهیدعباسقلی حیدری . کوچه خرم 💖 منتظرحضور معنوی وباشکوه شماعزیزان هستیم 🦋با تشکر یاعلی صلوات🦋 @Basijgoojan
4_5814370117932287430.mp3
2.95M
🎧🎧 ⏰ 6 دقیقه 👆 ✅چیکار کنم دیگه مشروب نخورم? 🔹جواب شنیدنی وزیبااستادبه‌این جوان ✼🍃🌹🍃✼@Basijgoojan 🔹 🔹
🌈داستان بسیار زیبا و خواندنی🌈 💦ملانصرالدين از كدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ١٥ درهم خريد و ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ كدخدا ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ. ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ كدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدين ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا، ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!» ملانصرالدين ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: « ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ.» كدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻧﻤﻲﺷﻪ! ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ» ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.» كدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟» ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ» كدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر می‌شه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!» ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣيشه. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ» ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد كدخدا ملانصرالدين رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟» ملا ﮔﻔﺖ: به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام كردم فقط با پرداخت ٢ درهم در قرعه كشي شركت كنيد و به قيد قرعه صاحب يك الاغ شويد. به ٥٠٠ نفر ٥٠٠ ﺑﻠﻴﺖ ٢ درهمى ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ ﻭ ٩٩٨ دﺭهم ﺳﻮﺩ ﮐﺮﺩﻡ.» كدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟» ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﻫﻢ ٢ درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.» ✅ نکته جالب داستان: چقدر داستانش آشناست شبیه آزمونها‌ی استخدام و پیامکهای مسابقه... ماست. 🌤اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 📡 کانال مدرسه عشق @Basijgoojan .🌹
راهکار های کاهش استرس👇 @Basijgoojan ✅شب ها یک لیوان شیر کم چرب به همراه ۱ قاشق عسل بخورید اینکار قند خون را تنظیم کرده و به کاهش استرس و تقویت دندان ها کمک می کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 دعوت نامه باسلام.خداقوت 💎 برادر و خواهر گرامی 💎 💥شما دعوتید تشربف بیاورید💥 🎈برنامه جشن میلادآقا امام حسن عسکری( علیه السلام )🎈 و قرائت دعای ندبه و صرف صبحانه 🌼 زمان روز جمعه 15 آذر ماه🌸 ⏰ ساعت : 7:20 صبح 🔸 🏠 مکان : پایگاه بسیج گوجان 🌸 @Basijgoojan🎈 🦋 منتظرحضور باشکوه ومعنوی شمابزرگواران هستیم 🦋 با تشکر🌸 یاعلی🌼 صلوات
4_5915492528756360025.mp3
677.7K
❣میلاد امام حسن عسکری مبارکباد❣ 🦋 @Basijgoojan
🌟حکایت🌟🎭 خر من از کُره گی دُم نداشت !! مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده. مساعدت را دست در دُم خر زده، قُوَت کرد. دُم از جای کنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست که: تاوان بده مرد به قصد فرار به کوچه‌ای دوید، بن بست یافت. خود را به خانه‌ای درافکند. زنی کنار حوض خانه چیزی می‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد). خداوند خانه نیز با صاحب خر هم آواز شد. مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه‌ای فرو جست که در آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان که بیمار در جای بمُرد. پدر مُرده نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست. مَرد، همچنان گریزان در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست. مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانۀ قاضی افگند که دخیلم. مگر قاضی در آن ساعت با زنی شاکیه خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چارۀ رسوایی را در جانبداری از او یافت و چون از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به درون خواند. نخست از یهودی پرسید. گفت: این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم. قاضی گفت: دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند. و چون یهودی سود خود را در انصراف از شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش کرد. جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام. قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است. حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرود آیی، چنان که یک نیمه جانش را بستانی و جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود، به تأدیۀ سی دینار جریمۀ شکایت بی‌ مورد محکوم کرد. چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت؛ بار افکنده بود، گفت: قصاص شرعاً هنگامی جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد. حالی می‌توان آن زن را به حلال در فراش (عقد) این مرد کرد تا کودکِ از دست رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش. مردک فغان برآورد و با قاضی جدال می‌کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دوید. قاضی آواز داد: هی بایست که اکنون نوبت توست. صاحب خر همچنان که می‌دوید فریاد کرد: مرا شکایتی نیست. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خر من از کره‌گی دُم نداشت...🦋 🦋 @Basijgoojan