🌱«ماه محرم، ماه ذکر» ◽️ ذکر شما برای امام حسین یک ذکر خیلی قیمتی‌تر برای شما خواهد آورد... ▪️اثر از ته دل سلام دادن به امام حسین، ظهور امام زمان است. #ظهور_نتیجه_یک_محرم_خوب #استاد_پناهیان @maevaa_ir

▫️وجعلنا وایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد ▫️خداوند ما را با شما از خون خواهان حسین بن علی در معیت و همراهی ولی او، که امام مهدی از آل محمد است، قرار دهد. می خوانیم زیارت عاشورا را برای ظهور حسین غریب زمانه🖤 #قرار_معنوی #چله_زیارت_عاشورا #به_نیت_تعجیل_در_فرج #روز_هفدهم @maevaa_ir

📌 سیاهی‌لشکر... 🔹 گفتم، من نمی‌دونم حق با کیه. گفتن، حق با ماست! گفتم، خب اسب ندارم. گفتن، یکی بهت می‌دیم! گفتم، شمشیر زدن بلد نیستم. گفتن، لازم نیست کاری بکنی، تو فقط بیا تا زیاد به نظر برسیم! اینجوری شد که رفتم… 🔸 اره رفیق! تاریخ پره از آدمایی که توی جنگ با امام زمان ندونسته جزو سیاهی‌لشکر دشمنن. #تلنگر #توجیهات_کربلا @maevaa_ir

و تو پناهگاه منی، وقتی که زبان گفتن درد و دل هایم را با کسی ندارم... یا صاحِبَ الزَّمان♥️ #هم‌اکنون موکب مردمی مهدی زهرا🍃 #بنرِ‌دلنوشته @maevaa_ir

منم یه آرشامم، منم علی اصغر..‌. مثل محمدرضا مدافعِ این سنگر...🖤 #شیراز_تسلیت #گروهِ‌_سرود @maevaa_ir

✨️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَ ناصِرَ حَقِّهِ ✨️ سلام بر تو ای خلیفه خداو یاور حق او🌸 ✨صبح مان را بادعای عهد به نیت تعجیل در ظهور آقای مهربانمان شروع میکنیم.☺️ #سلام_امام_زمانم #دعای_عهد @maevaa_ir

🌱او به چشم میبیند،روضه هایی راکه ما فقط میشنویم. #گزارشی از سومین شب نمایشگاه مهربان تر از پدر توسط مجموعه مردمی مهدی زهرا عجل الله @maevaa_ir

ما که دامان از این مصیبت خون شد یا رب دلِ صاحب الزمان را دریاب...🥀 #شاهچراغ #تسلیت @maevaa_ir

امام من 💫 به امام صادق علیه السلام خبر دادند که فلانی هم با شماست،هم اهل شراب 🥂و بساط. نمازش با شماست و پنهانش با اهل گناه ... امام می‌دانست که محبت اهل بیت علیه السلام را دارد و اهل نماز است ... روزی همان فلانی، دو خمره شراب تهیه کرده بود و می‌رفت سمت خانه تا به عیش شبانه برسد ... کسی را از دور دید.پاهایش سست شد. حاضر بود بمیرد و امام، او را در حال نبیند‌. تمام وجودش و زندگی اش را خراب و ویران می دید ... دردی در تمام روحش دور زد و کنار امیدی که در چشمانش بود خانه کرد... امام مثل همیشه به قصد حال و احوال سمت او آمد. دلش نمی‌خواست، اما محبت و گرمی امام دلش را گرم کرد. دستانش شل شد و کوزه ها را زمین گذاشت و گذشت از ذهنش که: خدایا مقابل امامم بی آبرو نشوم🥺! و چه قدر متنفر بود از تمام کرده ها و...! این داستان ادامه دارد... 📚 #کتاب_امام_من صفحه۶۳ @maevaa_ir