◀️محفل مهدوی این هفته امروز در سالگرد برگشت پیکر شهید بزرگوار سردار محمد علی محمد صادقی در منزل ایشان برگزار می شود. ✅سخنران ؛حجه السلام علی احمدی از استادان مهدویت قم ✅اجرای گروه سرود مهدی زهرا ✅مداح ؛کربلایی حسین ولی خانی ✅زمان ؛جمعه ۳۰تیرماه ✅ساعت ۱۷ الی ۱۹ ✅مکان ؛روستای هرمز اباد ،دهن اباد ،بعد از حوزه ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف منزل سردار شهید محمد علی محمد صادقی @maevaa_ir

⭕️یادآوری⭕️ #بهشت_زورکی #قرارِ_هر_جمعه @maevaa_ir

✨چقدر حضرت مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند! از پدر و مادر هم بر ایشان مهربان تر است...❤️ 👤آیت الله بهجت 🌿چه خوبه که تو سختی های زندگی به امام مهربونمون متوسل بشیم و ازایشون کمک بخواهیم👌🏻 #استغاثه_به_امام_زمان @maevaa_ir

▪️رقیه جان! راستش را بخواهی غصه های ما هم از حساب و کتاب گذشته؛ اگر یک روز بابای ما هم به خرابه های پر غبار دلمان سر بزند، می نشینیم و مثل تو قصّه غُصّه هایمان را برایش تعریف میکنیم! 🤲 الهی بحقّ رقیّة عجّل لولیک الفرج گزارشی از فعالیت امروز مجموعه مهدی زهرا نوق✨ #جمعه‌های‌مهدوی @maevaa_ir

📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ _ بهای گندم ری چند است؟ _ به نرخ روز متغییر است. _ الان نرخ روز چند است؟ _ خون حسین بن علی...! #محرم @maevaa_ir

با دست های کوچکش صد ها گره وا می کند ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ صد و یازدهمین#جمعه_مهدوی (1402/4/30) #گزارش فعالیت مجموعه مردمی مهدی زهرا به همراه پخش بسته های مهدوی در سطح شهر رفسنجان با اجرای گروه سرود در مسجد امام حسن مجتبی ، هیئت بانوان رجعت ، منزل شهید محمد صادقی و گلزار شهدا ✨ @maevaa_ir

✨السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ✨️ سلام بر تو ای حجّت خدا بر هر که در زمین و آسمان است🌸 #سلام_امام_زمانم♥️ روزمان را با تلاوت قرآن کریم به نیت تعجیل در فرج آقای مهربانمان شروع می کنیم.📖 #جزء_اول #صفحه_نوزدهم #نذر_ظهور @maevaa_ir

نجات‌یافتهٔ کِشتی امام حسین... ◽️ هیچ‌وقت دیر نیست. آغوش امام زمان همیشه برای تو بازه… نشونی می‌خوای؟ حُر! ◾️ مگه گناهی بالاتر از بستن راه به‌روی امام حسین و لرزوندن دل اهل‌بیتش هست؟ ولی امام حر رو پذیرفت. حر لحظهٔ آخر خودشو نجات داد. فقط کافیه درست تصمیم بگیری. #روزِ_چهارمِ_محرم #جنابِ_حر @maevaa_ir

امام من💫 مجنون نشسته بود کنار دریا🌊، روی شن های ساحل و با انگشتانش شن ها را خط می انداخت و می نوشت: -لیلی! آب می آمد روی شن هارا می پوشاند، وقتی برمی گشت سمت دریا، اسم لیلی پاک شده بود. مجنون دوباره انگشت می کشید روی شن ها و می‌نوشت: -لیلی... آب هجوم می آورد سمت ساحل و نام لیلی را پاک می کرد... کسی او را دید. کارش را که دائم تکرار می کرد... پیش رفت و گفت: -چرا این کار بیهوده را می کنی؟ مجنون نگاهش کرد. عمیق در چشمانش زل زد.چیزی ندید... آن مرد هیچ نداشت... مجنون اما گفت: گر میسر نیست مارا کام او عشق بازی می کنیم با نام او حیات مجنون به همین بود؛ یادلیلی❤️‍🩹. این داستان ادامه دارد... #کتاب_امام_من صفحه ۴۳ @maevaa_ir