فشارروانی و فروپاشی مغزی و تپش قلب و گریه هر لحظه دو زانو میشینن رو گلوم و خرخرهمو لگدمال میکنن ولی من همچنان اصرار دارم بگم خوبم ؛ در مرز جنونم و دیگه جسمم یاری نمیکنه .. 🦒🪆
برخاستی با آن صفت های جلالی ..
اين بار آتش میچكيد از خلق و خويت
حتی زمان میايستد از اين تجسم ...
تو سوی مسجد میروی، مسجد به سويت (:
نشد که درک کنم حالِ آن زلالی را (: 💔