#سقیفه #تبری
🔰 کسی که معجزه از قبر مطهر رسول خدا «صلّیاللهعلیهوآله» هم دید؛ امّا باز انکار کرد ...
در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🔹 زمانی که ابوبکر به خلافت رسید، عمر نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام رفت و گفت: آیا نمی دانی که ابوبکر خلیفه شده است؟
مولا علی علیهالسلام فرمودند: چه کسی او را خلیفه کرده است؟ عمر گفت: مسلمانان به این امر رضایت داده اند.
🗯 مولا علی علیهالسلام فرمودند: به خدا قسم، چه سریع با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مخالفت کردند و پیمان او را شکستند، مقامی به او دادهاند که برای او نیست، به خدا سوگند که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را جانشین خود نکرده بودند.
🔸 عمر گفت: دروغ گفتی، خدا چنین و چنانت کند! مولا علی علیه السلام فرمودند: اگر بخواهی در این مورد دلیلی به تو نشان دهم، این کار را میکنم.
عمر به ایشان گفت: تو همیشه، هم در زمان زندگانی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و هم بعد از رحلت او، به ایشان دروغ میبندی!
🔖 امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمودند:
📋 انْطَلِقْ بِنَا لِنَعْلَمَ أَیُّنَا الْکَذَّابُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ
🔻بیا برویم تا معلوم شود کدام یک از ما در زمان زندگانی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و بعد از رحلت ایشان به ایشان دروغ میبندد.
🔹 عمر راه افتاد و همراه ایشان رفت تا به قبر رسول خدا رسید و ناگهان دستی دید که بر کف آن نوشته شده بود:
📋 ای عمر! «أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا» کهف / ۳۷
🔻{آیا به آن کسی که تو را از خاک سپس از نطفه آفرید آنگاه تو را [به صورت] مردی درآورد کافر شدی؟ }
🔖 در این هنگام مولا علی علیهالسلام به او فرمودند:
📋 أَ رَضِیتَ؟! وَ اللَّهِ لَقَدْ جَحَدْتَ اللَّهَ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ
🔻حالا راضی شدی؟! به خدا سوگند تو چه در زمان زندگانی و چه بعد از رحلت ایشان، خداوند را انکار کردی!
📚بصائر الدرجات،ص ۲۷۶
📚الاختصاص،ص ۲۷۴
📚الأمالی،شیخطوسی،ص۱۷۶
@Maghaatel
#سقیفه
🔰 ذرّهای شک در حقّانیت راهِ امیرالمؤمنین علیهالسلام، چگونه گریبانگیرِ سلمان و ابوذر شد...
به روایت مرحوم «شیخمفید»، امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🔹 بعد از آن که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از دنیا رفتند، چهل نفر به نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند و عرضه داشتند: به جهت آنچه که در روز غدیر دیدهایم، به خدا سوگند جز با تو، با اَحدی بیعت نخواهیم کرد. در اینجا بود که امیرالمومنین علیهالسلام به آنها فرمودند:
📋 فَأْتُونِی غَداً مُحَلِّقِینَ
🔻فردا با سرهای تراشیده نزد من بیایید.
🔸اما فردای آن روز، جز سلمان و ابوذر و مقداد، کسی نیامد و عمار بن یاسر نیز بعد از ظهر به نزد ایشان آمد... (و بدینسان امیرالمومنین علیهالسلام از بازپس گرفتن حقّشان صرف نظر کردند.)
👈 روایت دیگری را نیز مرحوم «شیخمفید» از إمام صادق علیهالسلام نقل میکند که آن حضرت فرمودند:
🔹 سلمان (در آن روز) تا هنگام بالا آمدن آفتاب گرفتارِ حیرت در تکلیف بود. (و بعد از آن به امیرالمومنین علیهالسلام پیوست) و خداوند او را (به خاطر همین مقدار از تردید) با دردی در گردنش که به صورت تاولی قرمز درآمد، مجازات کرد.
🔸 ابوذر نیز تا وقت ظهر گرفتار آن بود (و بعد از آن به امیرالمومنین علیهالسلام پیوست) و خداوند او را این گونه مجازات کرد که عثمان را بر او مسلط نمود که او را بر پشت شتر لاغری نشاند که گوشت رانهای او آب شد، و او را از شهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تبعید کرد.
ت🔹 نها کسی که پس از شهادت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تا زمان مرگش، سر سوزنی تردید نکرد، مقداد بن اسوَد بود.
📜لَمْ یَزَلْ قَائِماً قَابِضاً عَلَی قَائِمِ السَّیْفِ عَیْنَاهُ فِی عَیْنَیْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَنْتَظِرُ مَتَی یَأْمُرُهُ فَیَمْضِیَ
🔻او همواره آماده و دستش به قبضه شمشیر و چشمانش در چشمان امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و منتظر بود که ایشان چه زمانی به او دستور میدهد تا اطاعت کند.
📚الاختصاص،شیخمفید،ص۶ و ۹.
✍ البته مستحضرید که میزان و نوع بلای هر مؤمن، به اندازه مرتبه ایمان اوست و از آنجا که سلمان و ابوذر طبق روایت إمام صادق علیهالسلام در بالاترین درجات ایمان قرار داشتند(الخصال ج۲ ص۲۱۳)، خدای متعال حتی از یک تردید در ذهن آنها هم نمیگذرد و بندگان خاص خودش را به بلایی که خود به صلاح آنها میبیند، مبتلا میکند.
@Maghaatel
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
🔰 اهلبیت علیهمالسلام، «شبانه» و در زیر «بارش باران»، برای کسانی که حتّی «شیعه» هم نبودند، ترحّم نموده و کمکرسانی میکردند...
مُعلّی بن خُنَیس گوید:
شبی بارانی، امام صادق علیهالسّلام از منزل به قصد سایهبان بنی ساعده بیرون رفتند. من نیز به دنبال ایشان راه افتادم؛ دیدم که آن حضرت، چیزی در راه گم کرده و با خود میگوید:
«بسم اللَّه؛ خدایا! گمشده ما را برگردان.»
🔸من جلو رفتم و سلام کردم؛ حضرت پس از جواب سلام فرمودند: ای معلّی! با دستت جستجو کن؛ هر چه پیدا کردی بهمن بده؛ وقتی دست کشیدم، دیدم نان روی زمین افتاده، هر چه یافتم بهایشان تقدیم کردم؛ آن گاه دیدم آن حضرت، کیسهای پُر از نان، به همراه خود برداشته است.
🔹عرض کردم: فدایتان شوم! اجازه بدهید من بردارم؟ إمام علیهالسلام فرمود: نه؛ من سزاوارترم که آن را بردارم؛ ولی بیا با هم برویم. معلّی گوید: آمدیم تا رسیدیم به زیر سایبان بنی ساعده؛ دیدم عدّهای در خواب هستند؛
فَجَعَلَ یَدُسُّ الرَّغِیفَ وَ الرَّغِیفَیْنِ تَحْتَ ثَوْبِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ حَتَّی أَتَی عَلَی آخِرِهِمْ
🔻آن حضرت با دستان مبارکشان برای هر نفر، یک یا دو قرص نان، زیر جامهاش پنهان میکردند تا برای همه آنها نان گذاشتند و بعد برگشتیم.
در راه برگشت عرض کردم:
فدایتان شوم آیا اینها «امامِ بر حقّ» را میشناسند!؟ ( آیا شیعه و معتقد به ولایت شما هستند؟! ) إمام صادق علیهالسلام فرمود:
لَوْ عَرَفُوا لَوَاسَیْنَاهُمْ بِالدُّقَّةِ
🔻اگر امامْشناس بودند که حتی نمک غذایمان را هم، با آنها تقسیم میکردیم.(کنایه از اینکه تمام اموالمان - حتی نمک غذایمان - را هم با آنها تقسیم میکردیم)
📚ثواب الأعمال ص ۱۲۹
📚تفسیر العیاشی ج۲ ص۱۰۷
📚بحارالانوار ج۴۷ ص۲۱
@Maghaatel
#معارف_علوی
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
🔰 گوشهای از مرامِ جنگیدن مولای متّقیان، امیرمؤمنان علی بن أبی طالب علیهالسلام...
در نامه چهاردهم «نهجالبلاغه» مولا امیرالمومنین علی علیهالسلام پیش از رویارویی با دشمن در جنگ صفین، به سپاه خود چنین سفارش فرمود:
... فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ لاَ تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ
🔻اگر به خواست خدا دشمنان گریختند، فراری را نکشید، و به ناتوان آسیب نرسانید، و زخمی را از پا در نیاورید، و زنان را با آزارهای خود به خشم در نیاورید؛ حتی اگر آبروی شما را بریزند، و به امیرانتان دشنام دهند!
📚نهج البلاغه،نامه۱۴
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 سوم ربیعالثانی، سالروز طیّالأرض امام حسن عسکری علیهالسلام از «سامراء» به «گرگان»...
جعفر بن شریف گرگانی گوید:
🔸 سالی عازم حج شدم و در «سامرّا» نزد امام عسكری علیهالسلام رسيدم. شيعيان، مال زيادی را توسط من برای آن حضرت فرستاده بودند. خواستم از حضرت بپرسم كه آنها را به چه كسی بدهم؟ اما پيش از اينكه چيزی بگويم، فرمود: آنچه با خود آوردهای به «مبارک»، خادم من بده! من نيز چنان كردم.
🔹سپس عرضه داشتم: در گرگان شيعيان شما برایتان سلام می رسانند. فرمود: آيا بعد از اتمام مناسک حجّ به آنجا برمیگردی؟
گفتم: آری. فرمود: تو بعد از صد و هفتاد روز، به گرگان میرسی. و در آغاز روز جمعه، سه روز گذشته از ماه ربيع الآخر، به آنجا وارد ميشوی. به آنها بگو كه من نيز پايان همان روز، آنجا میآيم. برو كه رهيافتهای!
🔻... گفتم: ای فرزند رسول خدا! ابراهيمبناسماعيل جُرجانی از شيعيان شما است و بين دوستانت بسيار كار خير انجام داده و هر سال بيش از صد هزار درهم از ثروت خود را به آنان میدهد.
فرمود: خدا به ابراهيم بن اسماعيل، به خاطر رفتارش با شيعيان ما پاداش دهد، گناهان او را بخشيده و فرزند سالمی به او روزی خواهد كرد كه حق را میگويد، به او بگو كه حسن بن علی «علیهالسلام» گفت: نام پسرت را «احمد» بگذار.
🔹آنگاه از پيش آن حضرت رفته و مناسک حج را انجام دادم. و خدا مرا سالم نگه داشت تا اينكه روز جمعه، از ماه ربيع الآخر، در ابتدای روز همچنان كه امام علیه السلام فرموده بود، به گرگان رسيدم. دوستان و آشنايان برای تبريک به ديدارم آمدند. به آنها گفتم كه امام حسن عسکری علیهالسلام وعده داده است كه تا پايان امروز اينجا بيايد، پس آماده شويد تا پرسشها و حاجتهای خود را از او بخواهيد. همين كه نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من گرد آمدند.
فَوَ اللَّهِ مَا شَعَرْنَا إِلَّا وَ قَدْ وَافَانَا أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام فَدَخَلَ إِلَیْنَا وَ نَحْنُ مُجْتَمِعُونَ فَسَلَّمَ هُوَ أَوَّلًا عَلَیْنَا فَاسْتَقْبَلْنَاهُ وَ قَبَّلْنَا یَدَهُ
🔻 به خدا سوگند! چيزی متوجه نشديم جز اينكه امام علیهالسلام آمد و وارد خانه شد. ابتدا او بر ما سلام كرد، آنگاه ما به استقبالش رفتيم و دستش را بوسيديم.
سپس فرمود: من به جعفر بن شريف وعده داده بودم كه آخر همين روز به اينجا بيايم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به سوی شما آمدم تا تجديد عهد نمايم.
هَا أَنَا قَدْ جِئْتُکُمُ الْآنَ فَاجْمَعُوا مَسَائِلَکُمْ وَ حَوَائِجَکُمْ کُلَّهَا
🔹اكنون در ميان شما هستم تا پرسشهایتان از من بپرسید و هر آنچه را که به آن نیاز دارید، با من در میان بگذارید.
نخستين كسی كه پرسش نمود، «نضر بن جابر» بود. او گفت: ای فرزند رسول خدا! چند ماه است كه چشمان پسرم آسيب ديده است، از خدا بخواه تا بينایی را به او برگرداند.
🔻حضرت فرمود: او را بياور! پس دست مباركش را به چشمان وی كشيد، بينايی او به حالت اول برگشت، آنگاه مردم يكايک میآمدند و نيازهای خود را مطرح میكردند و حضرت نيز براي آنها دعا مینمود و تمام نيازهايشان را برآورده میساخت. سپس حضرت، همان روز به سامرّا برگشت.
📚الخرائج و الجرائح، قطبالدین راوندی، ج۱ ص۴۲۴
✍ یا أباالحُجه...
چه شود جمع پریشانْدل ما هم روزی
به قدوم پسرت باغ و گلستان بشود ...
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸تعقیب خاصّ نمازهای حضرت کلیم الله، اشک بر حضرت مولانا سیدالشهداء علیهالسلام...
در نقلی آمده است:
زمانی که خدای متعال واقعه کربلا را نشان حضرت موسی علیهالسلام داد،حضرت موسی علیه السلام زار زار گریست.
🔹بعد عرضه داشت:
خدایا ! مرا اجازه فرما هر روز بعد از نماز، تعزیهٔ حسین «صلوات الله علیه» را بر پا کنم!
🔻از ناحیه حقتعالی خطاب رسید:
این کیمیای سعادت را به تو ارزاني داشتم؛موسی علیهالسلام نزد قوم خود آمد و هر روز، تعقیب نماز ایشان گریه بر حضرت سیدالشهداء «صلوات الله علیه» بود.
📚مقتل لُبّ عین البکاء، ملا محمدتقی بروجردی، (نسخه خطی) ص٣١
✍ذکر لب انبیاء حسین علیه السلام
اعظمِ اسم خدا حسین علیه السلام
فیض دمادم حسین هستی خاتم حسین
کیست مِنَ المُصطَفی حسین علیه السلام
بال و پر فاطمه تاج سر فاطمه
کوثر خیرالنساء حسین علیه السلام
سید احرار او حیدر کرار او
آینه ی مرتضی حسین علیه السلام
خاتمه ی پنج تن جوهر جان حسن
برادر مجتبا حسین علیه السلام
مریض احیا کند مرده مسیحا کند
تربت ارباب ما حسین علیه السلام
نوحه سرایش بخوان به ماتمش با فغان
گوشه ی شش گوشه را حسین علیه السلام
واعطشا واعطش غصه ی سقا عطش
حرف لب مشک ها حسین علیه السلام
شمر به گودال رفت... فاطمه از حال رفت
عرش صدا زد صدا حسین علیه السلام
روبروی خواهرش برید از تن سرش
ذبح شده از قفا حسین علیه السلام
فاطمه! هذا حسین بی کس و تنها حسین
مُرَمِّل بالدّما حسین علیه السلام...
@maghaatel
#معارف_مهدوی
🟢 روزی که امیر مان بیاید از راه
چون شیر بر این شُغالها میغرّیم...
در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ نَزَعَ الْخَوْفَ مِنْ قُلُوبِ أَعْدَائِنَا وَ أَسْكَنَهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا،
🔻خدای متعال، خوف را از دل دشمنان ما گرفته و آن را در دل شيعيان ما افكنده است.
فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا نَزَعَ الْخَوْفَ مِنْ قُلُوبِ شِيعَتِنَا،وَ أَسْكَنَهُ فِي قُلُوبِ أَعْدَائِنَا،
🔹 و چون امر (قيام) ما فرا رسد، خدای متعال خوف را از دلهاى شيعيان ما میگیرد و آن را به دل دشمنان ما مىافكند.
فَأَحَدُهُمْ أَمْضَى مِنْ سِنَانٍ،وَ أَجْرَى مِنْ لَيْثٍ،يَطْعُنُ عَدُوَّهُ بِرُمْحِهِ،وَ يَضْرِبُهُ بِسَيْفِهِ،وَ يَدُوسُهُ بِقَدَمِهِ.
🔻 و هر يك از شیعیان ما در آن روز، بُرّندهتر از نيزه و شجاعتر از شير خواهند شد و دشمنان خود را با نيزه، زخم و با شمشير، ضربه مىزنند و با پا لگدمال مىكنند.
📚بصائرالدرجات،ج۱ ص۷۰
📚الخرائج والجرائج،ج۲ ص۸۴۰
📚الاختصاص،ص۲۶(با اندکی تفاوت)
@Maghaatel
#سقیفه #تبری
🔰 خلفایی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را - العیاذبالله - جادوگر میپنداشتند...
در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند:
🔹 امیرالمؤمنین علیه السلام نزد ابوبکر آمد و به او فرمود: آیا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به تو امر نکرد که از من اطاعت کنی؟ ابوبکر گفت: نه؛ و اگر مرا امر میکرد حتماً اطاعت میکردم!
🔸مولا علی علیه السلام فرمود: با من بیا تا به مسجد قبا برویم. چون به مسجد قبا رسیدند، دیدند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایستاده است و نماز میخواند. چون پیامبر از نماز فارغ شدند، امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض داشتند:
ای رسول خدا! به ابوبکر گفتم: خدا و رسولش تو را امر کردند که از من اطاعت کنی؛ اما ابوبکر میگوید که اینچنین نیست!
🔹 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به ابوبکر فرمود: من تو را به اطاعت او امر کردهام؛ برو و از او اطاعت کن. ابوبکر بسیار ترسید و از مسجد بیرون آمد.
🔸 در راه عمر را دید. عمر گفت: ای ابوبکر! چه شده است؟ ابوبکر گفت: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بر من متمثّل شد و چنان و چنان به من گفت.
عمر به او گفت:
📋 تَبّاً لِأُمَّةٍ وَلَّوْکَ أَمْرَهُمْ أَ مَا تَعْرِفُ سِحْرَ بَنِی هَاشِمٍ(قَدْ نَسِیتَ سِحْرَ بَنِی هَاشِمٍ، وَ مِنْ أَیْنَ یَرْجِعُ مُحَمَّدٌ؟ وَ لَا یَرْجِعُ مَنْ مَاتَ)
🔻خاک بر سر اُمّتی که تو را والی خود کردهاند؛ مگر از سحر و جادوی بنی هاشم خبر نداری؟! گویا سحرشان را از یاد بردهای!؟ چگونه محمد صلیاللهعلیهوآله باز میگردد در حالیکه آن کس که مُرد، دیگر برنمیگردد.
📚بصائر الدرجات؛ ص ۷۸ و ۲۹۸
📚الاختصاص؛ ص ۲۸۶
✍ دو نکته:
➖ اولاً به همین جهت است که در روایت آمده است که آن دو نفر حتی لحظهای هم ایمان نیاوردند(بحارالانوار ج۲۸ ص۹۵)
➖ ثانیاً این قضیه، شاهدی است بر فرمایش امام باقر علیهالسلام که فرمودند: لِأَنَّ الْآخَرَ أَخْبَثُ مِنَ الْأَوَّل ؛دومی از اولی خبیثتر بود. (بصائرالدرجات،ص۸۲)
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 نور بهشت، از نور روی مبارک امام حسن عسکری علیهالسلام است...
در روایتی وقتی که رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» اوصیاء بعد از خود و مقامات آنان در آخرت را بیان میفرمودند، در اوصاف حضرت حسن بن علی العسکری علیهالسلام فرمودند:
📋 ... وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ سِرَاجُ أَهْلِ الْجَنَّةِ یَسْتَضِیئُونَ بِهِ
🔹حسن بن علی العسکری علیهالسلام، چراغ بهشتیان است که از نور ایشان بهره میبرند.
📚المناقب، ابن شهرآشوب، ج۱ ص۲۹۲
📚بحارالانوار ج۲۶ ص۳۱۶
@maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 نوری که از سر مبارک امام حسن عسکری علیهالسلام تا هفتآسمان بالا میرفت...
«بَذْل» غلام امام حسن عسکری علیهالسلام گوید:
📋 رَأَیْتُ مِنْ رَأْسِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیهالسلام نُوراً سَاطِعاً إِلَی السَّمَاءِ وَ هُوَ نَائِمٌ
🔸زمانی که امام علیهالسلام در خواب بودند، میدیدم که نوری از سر مبارکش به جانب آسمان بالا میرود.
📚الخرائج و الجرائح،ج۱ ص۴۴۱
📚کشف الغمّة ج۳ ص۳۰۷
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 قلمِ مبارکی که بدون «کاتب» مینوشت...
ابوهاشم جعفری گوید:
🔹 خدمت حضرت امام حسن عسکری علیهالسّلام رسیدم، مشغول نوشتن نامهای بودند. هنگام نماز فرا رسید، إمام علیهالسلام نامه را کنار گذاشتند و برای نماز حرکت کردند.
📋 فَرَأَیْتُ الْقَلَمَ یَمُرُّ عَلَی بَاقِی الْقِرْطَاسِ مِنَ الْکِتَابِ وَ یَکْتُبُ حَتَّی انْتَهَی إِلَی آخِرِهِ فَخَرَرْتُ سَاجِداً
🔻دیدم قلم، روی نامه به حرکت در آمد و بقیه نامه را نوشت تا تمام شد. از مشاهده این صحنه، به سجده افتادم.
پس از تمام کردن نماز، امام علیهالسلام آمدند و قلم را به دست گرفتند و اجازه ورود به مردم دادند.
📚عیون المعجزات، ص۱۳۴
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 شرورترین زندانبانها، با نگاه امام حسن عسکری علیهالسلام، بدنشان به لرزه میافتاد...
به نقل شیخ «کلینی» و شیخ «مفید»:
🔹 عدهای از بنی عباس با گروهی از منحرفین و مخالفین امام حسن عسکری علیهالسلام، بر «صالح بن وصیف» زندانبان آن حضرت (زمانی که إمام علیهالسلام در زندان او به سر میبرد) وارد شدند، و به او گفتند: بر حسن بن علی علیهماالسّلام سخت بگیر. مبادا او را راحت بگذاری!
🔸 صالح بن وصیف گفت: از دست من چه کار بر میآید؟ دو نفر از شرورترین اشخاص را برای او تعیین کردهام، اما هر دو نفر چنان روی به عبادت و نماز آوردهاند که جای تعجب است!
🔹 در این موقع دستور داد، نگهبانان بیایند. به آن دو گفت: چرا به این شخص سخت نمیگیرید؟ آن دو گفتند: چه میتوانیم بگوییم در باره شخصی که روزها روزه است و تمام شب را به عبادت میگذراند؟ حرف نمیزند و جز عبادت به کار دیگری مشغول نیست.
📋 فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْنَا ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُنَا وَ دَاخَلَنَا مَا لَا نَمْلِکُهُ مِنْ أَنْفُسِنَا
🔻هر وقت به ما نگاه میکند، بدنمان به لرزه میافتد و حالتی به ما دست میدهد که دیگر نمیتوانیم خودمان را نگه داریم.
🔹 بنی عباس این حرف را که شنیدند، مأیوس و خجالت زده خارج شدند.
📚الکافی ج۱ ص۵۱۲.
📚الإرشاد،ص۳۲۴.
📚إعلام الوری ص۳۶۰.
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای مولایی که خود را «بدهکار» نوکرانش میداند...
اباهاشم جعفری گوید:
🔹 به امام حسن عسکری علیهالسلام از نیاز مالی شکایت کردم. حضرت با تازیانهاش خطی بر قسمتی از زمین کشید و از آن جا شِمش طلایی بیرون کشید که حدود پانصد دینار، قیمت داشت؛ سپس آن حضرت رو به من نمود و فرمود:
📋 خُذْهَا یَا أَبَا هَاشِمٍ وَ أَعْذِرْنَا
🔻ای اباهاشم! این را بگیر و (به جهت اینکه دیر، به نیاز تو رسیدیم تا تو خود از ما طلب کردی) عذر ما رو بپذیر!
📚الارشاد، ص۳۲۲.
📚الکافی ج۱ ص۵۰۷.
📚المناقب،ابن شهرآشوب،ج۴ ص۴۳۱.
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 شرح گوشهای از جمال دلربا و پُر نور حضرت أبالمَهدی، حسن بن علی العسکری علیهماالسلام ...
ابوالحسن کرخی گوید:
🔸 پدر من در کرخ، بَزّاز بود. مرا با مقداری پارچه به سامرا فرستاد. همین که وارد سامرا شدم، غلامی مرا با نام خود و پدرم صدا زد و گفت: پیش مولایت بیا! گفتم: مولای من کیست؟ گفت: من پیغام آورم، هر چه به من گفتهاند، میگویم.
🔹ابوالحسن کرخی گوید: من از پی او رفتم. مرا به درب خانهای بُرد که یقین کردم آنجا بهشت است.
📋 وَ إِذَا رَجُلٌ جَالِسٌ عَلَی بِسَاطٍ أَخْضَرَ وَ نُورُ جَمَالِهِ یَغْشَی الْأَبْصَارَ
🔻 ناگاه دیدم مردی روی فرش سبزی نشسته و نور جمالش چشمها را خیره میکند!
🔹 به من فرمود: در میان پارچههایی که آوردهای دو چادر است که یکی را در فلان قسمت گذاشتهای و دیگری در جامهدان فلان است. در میان هر کدام کاغذی است که قیمت خرید و سود آن نوشته شده، قیمت یکی بیست و سه دینار و سود آن دو دینار و قیمت دیگری سیزده دینار و سود آن مانند اولی است. برو هر دو را بیاور.
🔸 ابوالحسن کرخی گوید: برگشتم و هر دو را آورده، مقابل آقا گذاشتم. فرمود: بنشین!
📋 فَجَلَسْتُ لَا أَسْتَطِیعُ النَّظَرَ إِلَیْهِ إِجْلَالًا لِهَیْبَتِهِ
🔻نشستم اما از جلالت و هیبت، نمیتوانستم به آن آقا نگاه کنم.
🔹دست مبارکش را به زیر فرش برد و با اینکه آنجا چیزی نبود، یک مشت برداشت و فرمود: این پول دو چادر تو با سودش است؛ خارج شدم. بیرون که آمدم شمردم، دیدم خرید و سود همان طوری است که پدرم نوشته بود؛ بدون کم و زیاد!!
📚مشارق انوارالیقین، ص ۱۳۴
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 ای چشم تو پردهدار إعجاز ...
محمّد بن اسماعیل علوی گوید:
📋 حُبِسَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ نَارْمَشَ وَ هُوَ أَنْصَبُ النَّاسِ وَ أَشَدُّهُمْ عَلَی آلِ أَبِی طَالِبٍ وَ قِیلَ لَهُ افْعَلْ بِهِ وَ افْعَلْ
🔹حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام را پیش «علی بن نارمَش» که با آل محمّد صلیاللهعلیهوآله دشمنی بسیار داشت، حبس کردند. او بر اولاد علی علیهمالسلام خیلی سخت میگرفت و به او دستور میرسید که چنین و چنان کن و او باکی نداشت و انجام میداد!
📋 فَمَا أَقَامَ عِنْدَهُ إِلَّا یَوْماً حَتَّی وَضَعَ خَدَّیْهِ لَهُ وَ کَانَ لَا یَرْفَعُ بَصَرَهُ إِلَیْهِ إِجْلَالًا وَ إِعْظَاماً
🔸یک روز بیشتر فاصله نشد که امام علیهالسلام به زیر دستش، در حبس بود؛ بعد از گذشت یک روز، در مقابل امام علیهالسلام، چهره بر خاک میمالید و از هیبت آن حضرت، چشمش را به روی امام نمیگشود.
📋 فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ هُوَ أَحْسَنُ النَّاسِ بَصِیرَةً وَ أَحْسَنُهُمْ فِیهِ قَوْلًا.
🔹او از خدمت امام علیه السلام خارج شد، در حالی که از بصیرترین اشخاص نسبت به امام علیهالسلام بود و بهترین عقیده را در باره آن حضرت داشت.
📚الکافی ج ۱ ص ۵۰۸.
📚الإرشاد، ص ۳۲۲.
📚إعلام الوری ص ۳۵۹.
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 خجالت نکش! هر چه میخواهی، از ما بخواه! که به مقصودت میرسی انشاءالله ...
اباهاشم جعفری گوید:
📋 شَکَوْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیهالسلام ضِیقَ الْحَبْسِ وَ کَتَلَ الْقَیْدِ
🔻به امام حسن عسکری علیهالسّلام از سختی زندان و ناراحتی غل و زنجیر شکایت کردم!
✍ آن حضرت در جواب من نوشت:
📋 أَنْتَ تُصَلِّی الْیَوْمَ الظُّهْرَ فِی مَنْزِلِکَ
🔻تو نماز ظهر را امروز در منزل خود خواهی خواند!
🔹 موقع ظهر مرا از زندان خارج نمودند و نماز ظهر را در منزل خود خواندم. وضع مالی من خوب نبود و تصمیم داشتم در نامه ای که نوشته بودم تقاضای کمکی بکنم ولی خجالت کشیدم. وقتی به منزل رسیدم، امام علیه السّلام برایم صد دینار فرستاد و نوشته است:
📋 إِذَا کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَلَا تَسْتَحْیِ وَ لَا تَحْتَشِمْ وَ اطْلُبْهَا فَإِنَّکَ تَرَی مَا تُحِبُّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
🔻هر گاه احتیاجی داشتی خجالت نکش و درخواست خود را از ما طلب کن! آنچه مایلی به تو داده خواهد شد انشاءالله.
📚المناقب،ابنشهرآشوب، ج ۴ ص ۴۳۲
📚الکافی ج ۱ ص ۵۰۸
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای آقایی که از «تشنگی» نوکرانش هم با خبر است ...
شخصی به نام «ابوالعباس» گوید:
🔹 خدمت إمام حسن عسکری علیهالسّلام بودم که تشنه شدم ولی نخواستم به واسطه تقاضای آب از فرمایش آن حضرت محروم شوم و بر تشنگی صبر کردم. إمام علیهالسلام مشغول صحبت بود؛ اما سخن خود را قطع کرده و فرمود:
📋 یَا غُلَامُ إسْقِ أَبَا الْعَبَّاسِ مَاءً
🔻ایغلام! به ابو العباس آب بده.
📚المناقب،ج۴ ص۴۳۹
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای آقای کریمی که لطف و عطایش را از «گدای دروغین» هم دریغ نمیکند ...
عبداللَّه بن عباس گوید:
🔹 برسر راه امام حسن عسکری علیهالسّلام نشستم. همین که آمد، شکایت حال خود را به ایشان نمودم و قسم خوردم که حتی یک درهم یا بیشتر ندارم و خوراک صبح و شامم را هم ندارم. امام علیهالسلام فرمود:
📋 تَحْلِفُ بِاللَّهِ کَاذِباً وَ قَدْ دَفَنْتَ مِائَتَیْ دِینَارٍ وَ لَیْسَ قَوْلِی هَذَا دَفْعاً لَکَ عَنِ الْعَطِیَّةِ
🔻قسم دروغ به خدا میخوری در حالی که دویست دینار در فلان جا پنهان کرده ای؟ این سخن من برای این نیست که به تو چیزی ندهم؛
🔹سپس رو به غلامش کرد و فرمود:
ایغلام! هر چه با تو هست را به او بده! غلام مبلغ صد دینار به من داد. بعد فرمود: تو در حساسترین موقع که به آن پولهایی که پنهان کردهای، احتیاج پیدا میکنی، اما (به جهت این قسم دروغ) از دست یافتن به آن پول محروم خواهی شد.
🔖 راوی گوید: امام علیهالسّلام راست گفت. زیرا پولی که به من لطف کرد را خرج کردم. احتیاج بسیار شدیدی پیدا نمودم که دیگر هیچ راهی برای گذران خود نداشتم؛ دنبال پولهایی که دفن کرده بودم رفتم. هر چه گشتم آنها را پیدا نکردم. بعد متوجه شدم فرزندم جای پولها را میدانسته! برداشته و فرار نموده است.
📚الکافی ج ۱ ص ۵۰۹.
📚الإرشاد ص ۳۲۳.
📚الخرائج و الجرائح، ج ۱ ص۴۲۴
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای آقایی که از کوچکترین خواستههای محبّانش، غافل نمیماند ...
از بین حضرات معصومین «صلوات الله علیهم اجمعین» ، شاید بتوان گفت که إمام حسن عسکری علیهالسلام نسبت به آباء و اجداد پاک و مطهرش، معجزه و کرامات بیشتری _ به حسب سنّ کوتاه و مدت امامتشان _ از خود بروز دادهاند؛ چنانچه با مراجعه به منابع حدیثی و تاریخی شیعه، این مطلب روشن میشود.
🔖 شاهد، بر این مدّعای ما، سخن «اباهاشم جعفری» است که میگوید:
📋 مَا دَخَلْتُ قَطُّ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ وَ أَبِی مُحَمَّدٍ علیهماالسلام إِلَّا رَأَیْتُ مِنْهُمَا دَلَالَةً وَ بُرْهَاناً
🔻هیچ وقت نشد که خدمت إمام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام برسم و از ایشان معجزهای مشاهده نکنم!
🔖 یک روز خدمت امام حسن عسکری علیهالسلام رسیدم. تصمیم داشتم مقداری «نقرهٔ خام» برای ساختن انگشتری بگیرم که برای تبرک به دست نمایم. نشستم ولی منظور خود را فراموش کردم. همین که از جای حرکت کردم که خارج شوم، امام علیهالسّلام انگشتری را به من دادند و فرمودند:
📋 أَرَدْتَ فِضَّةً فَأَعْطَیْنَاکَ خَاتَماً وَ رَبِحْتَ الْفَصَّ وَ الْکِرَاءَ؛ هَنَّأَکَ اللَّهُ
🔻تصمیم داشتی مقداری نقره از من بگیری، من به تو انگشتر دادم! نگین و اُجرت ساخت هم به نفع تو شد! خدا برایت گوارا کند.
📚المناقب،ج ۴ ص۴۳۷.
📚الخرائج و الجرائح، ج ۲ ص۶۸۴.
📚إعلام الوری ص ۳۵۶.
@Maghaatel
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
🩸کریمه آل الله را به شهادت رساندند ...
در نقلها آمده است:
🥀 جناب هارون بن موسی بن جعفر علیهالسلام همراه ۲۳ نفر از که بزرگ قافله آنها خواهرش حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بود، در کاروانی وارد ساوه شدند. دشمنان اهل بیت علیهمالسلام به هارون که در حال غذا خوردن بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.
📋 و قَد دُسَّ إلَيها السَمُّ في ساوة؛...و لَم تَلبِثْ إلّا أياماً قليلةً وَ استُشهِدَت
▪️در غذای حضرت معصومه علیهاالسلام نیز زهر ریختند. بدین ترتیب، آن بانوی گرامی، مسموم گشت و بستری شد و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید. (بر اساس نقلی، زنی در ساوه آن حضرت را مسموم کرد.)
📚الحیاة السیاسیّه للامام اارضا علیهالسلام، جعفر مرتضی عاملی، ص ۴۲۸؛
📚قیام سادات علوی، ص ۱۶۱-۱۶۸
📚وسیلة المعصومین، ص۶٨
✍ از جگر سوختگان آه شرربار ببین
خیز از طوس و بیا حال مرا زار ببین
کاش میشد که دل سیر تماشات کنم
یار گمگشته! تو برگردی و پیدات کنم
چقدَر کوه و کمر را پی تو آمده ام
به تمنای رُخت ناله ی هجران زده ام
چندماه است که آوارگی اقبال من است
چادر خاکی من شاهد احوال من است
منِ معصومه کجا رنج بیابان گردی؟!
کاش یکبار به این خسته نظر میکردی
خبری باد صبا از تو نیاورد آخر
دست تقدیر مرا راهی قم کرد آخر
پیِ تکریمِ منِ پرده نشینِ بدحال
سربه زیر آمده بودند همه استقبال
سر هر کوچه که رفتیم سلامم کردند
مثل پروانه همه دور و برم میگردند
دور بودم همه جا از نظر بیگانه
خانه ام خانه ی نور است نه یک ویرانه
گریه کردیم ولی حین مناجات فقط
کوچه رفتیم ولی کوچه سادات فقط
کاش بودی که ببینی چقدر تب کردم
من در این شهر فقط گریه به زینب کردم
کاش میشد بنویسند دروغ است دروغ
رفتن عمه ما بر سر بازار شلوغ
چه کسی داشت گمان از سر ایوان بلند..
عده ای بی سر و پا سنگ به زینب بزنند!
فکر کن دور نوامیس خدا معرکه بود
فکر کن چادر ناموس خدا دست که بود؟!
@maghaatel
.
➖ جهت دسترسی به مطالب مرتبط با حضرت معصومه سلاماللهعلیها ، هشتگ زیر را جستجو بفرمایید 👇
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
@Maghaatel
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
🩸دو نفری که از راه رسیدند و پیکر مطهر حضرت معصومه سلاماللهعلیها را به خاک سپردند ...
در نقلها آمده است:
🥀 زمینی که آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام در آن واقع است، «بابلان» نام داشت. این زمین پیش از آنکه مرقد مطهر آن حضرت شود، بنایی نداشت و مِلکی از ملکهای «موسی بن خزرج» بود. این زمین را موسی بن خزرج برای مدفن آن حضرت معیّن کرد.
🥀 آل سعد در این سرزمین سردابی حفر کردند تا آن را مقبره حضرت معصومه علیهاالسلام قرار دهند. پس از آنکه جنازه مطهر آن بیبی بزرگوار را غسل دادند و کفن کردند، میان آل سعد گفت وگو شد که چه کسی داخل قبر شود و جنازه را در سرداب به خاک بسپارد.
🥀 سرانجام اتفاق کردند که شخصی به نام «قادر» که سیّد پرهیزکاری بود، داخل قبر شود و آن گوهر پاک را دفن کند.
📋 فلّما بَعَثوا إلیها رأَوا راکبَین سریعَین مُتلثمَّین یأتیانِ مِن جانب الرَملة فلّما قرّبا مِن الجنازة نَزلا و صَلَّیا علَیها
▪️چون به سراغ آن پیرمرد رفتند، ناگاه از جانب صحرا دو سوار نقاب دار پیدا شدند. همین که نزدیک جنازه رسیدند، از مرکب پیاده شدند و بر جنازه حضرت معصومه علیهاالسلام نماز گزاردند.
📋 و دَخلا السّرداب و أخَذا الجِنازة فدَفناها ثمّ خرَجا و رکبا و ذهَبا و لم یَعلم أحدٌ مَن هُما
▪️سپس داخل سرداب شدند و جنازه را دفن کردند. آن گاه بیرون آمده و رفتند و کسی نفهمید آنها چه کسانی بودند.
(بعضی احتمال دادهاند که آن دو نقابدار، امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بوده اند.)
📚بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۹
✍ مثل این ماجرا، کربلا هم رخ داد اما به شکلی دیگر...
🥀... مردان بنی اسد هر چه کردند، نتوانستند عضوی از اعضای پیکر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را تکان بدهند؛
📜 فبَينَما هُم كذلك إذاً بِفارسٍ قد طلَعَ عليهم مِن جانبِ الكوفة و قد ضيّقَ لِثامه.
▪️مانده بودند که چه کنند تا در همین حال، یک سواره نقابداری از جانب کوفه نمایان شد.
📜 نَزلَ عن ظَهرِ جَواده، و جَعلَ يَتخطّى القَتلىٰ واحدًا بَعد واحدٍ و هُو مُنحَني الظَّهر،
▪️آمد و از اسبش پیاده شد؛ بین کشتههای دشت کربلا، قدم برمیداشت در حالی که کمرش تا شده بود.
📜 حَتّى إذا وَقع نَظَرُه علَى جَسد الحُسين عليهالسّلام رَمىٰ بِنفسه عَليه، و احْتَضنَه،
▪️تا اینکه نگاهش به پیکر پاک سیدالشهداء علیهالسلام افتاد؛ آمد و خود را به روی آن پیکر پاک انداخت و او را در بر گرفت.
📜 و جَعلَ يَشمُّه تارةً، و يُقبّلُه أُخرىٰ، و هُو يَبكي و قَد بَلّ لِثامُه مِن دُموعِ عَينَيه،
▪️گاهی آن پیکر را میبوئید، گاهی آن را میبوسید ؛ نقاب او از سیلاب اشک چشمانش خیس شده بود.
🥀... مردان بني اسد پیش آمدند تا او را کمک کنند؛ اما امام سجاد علیهالسلام با یک حالت خضوع و خشوعی فرمودند:
📜 أنا أكِفيكُم أمرَه.
▪️من به تنهایی کفایت میکنم.
🥀 به امام گفتند: ای برادر! چگونه تو تنهایی می توانی این بدن را خاک کنی؟! ما همگی نتوانستیم حتی یک عضو از اعضای این پیکر را تکان بدهیم ...
📜 فَبَکٰی بُکاءً شَدیداً
▪️در این هنگام امام علیه السلام به شدت گریه کردند و فرمودند:
📜 «إنَّ مَعیَ مَنْ یُعینُنی عَلَیه»
▪️همراه من کسانی هستند که مرا در دفن پیکر مطهر پدرم کمک دهند...
🥀 سپس با دست مبارکشان، بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را بلند کردند و فرمودند: بسم اللّه و باللّه و في سبيل اللّه و علَى مِلّةِ رسول اللّه...
📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۱۱
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۴۶۶
@maghaatel