#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸سخت ترین مصیبت دنیا ...
در نقلی آمده است که از امام صادق عليهالسلام پرسیدند:
🥀 سخت ترین امور دنیا چیست؟ حضرت فرمود: اینکه جوانی پیش روی پدر بمیرد.
🥀 این را حضرت فرمودند و گریه کردند و بعد فرمودند: به خاطرم آمد جدّم امام حسین علیهالسلام را که در روز عاشورا چگونه فرزند رشیدش علی اکبر علیهالسلام را در مقابل چشمانش به شهادت رساندند!
📚جامع النورین،سبزواری، ص٣٣٣
✍ هیچ بابایی نبیند انچه را من دیده ام
من جوانم را غریق موج اهن دیده ام
مثل باران می چکید از دست هایم پیکرش
هستی ام را روی دستم ارباً ارباً دیده ام
یک تنه می رفت بر جنگ علی نشناس ها
وقت برگشتن تنش را چند صد تن دیده ام
لشکری دستش به خون لاله ام رنگین شده
قاتلش را یک نفر نه جمع دشمن دیده ام
بی دفاع از کوچه های سنگ و آهن میگذشت
مادرم را در وجودش خوب روشن دیده ام
هر چه با غم ناز رویش را کشیدم برنگشت
خون مانده در گلویش را کشیدم برنگشت
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸ای نور دیده من! نگاهی بینداز که از رفتن تو، پُشت حسین «علیهالسلام» دارد میشکند...
در نقلی آمده است: امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
🥀 چون برادرم علی اکبر علیهالسلام متوجه میدان شد، هر چند قدم که دور میشد، پدرم امام حسین علیهالسلام ندا سر میداد:
🥀 ای نور دیده من! نگاهی بینداز که از رفتن تو، پُشت حسین «علیهالسلام» دارد میشکند!
📚تحفه الحسینیه (فاضل بسطامی) ص١٨٢
✍ تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم
مثل تو درد گرفته همه ی بال و پرم
گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما
پاره پاره شده حالا همه جای جگرم
ترسم این است که زنهای حرم جان بدهند
گر ببینند که افتاده ای از پا پسرم
چشم من تار شده یا که تو کوچک شده ای
علی اکبر، علی اصغر شده ای در نظرم
خبرش پخش شده پخش شدی روی زمین
خبرش پخش شده ریخته ای دور و برم
من از این چند برابر شدنت فهمیدم
چقدر کینه به دل داشته اند از پدرم
بغلت میکنم و از بغلم میریزی
آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم
با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست
که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم
دارد از سمت حرم عمه ی تو میآید
ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸ای پسرم! حال که میخواهی به میدان بروی، کمی راه برو تا قد و بالایت را ببینم ...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که حضرت علی اکبر علیهالسلام از سیدالشهدا علیهالسلام اجازه رفتن به میدان طلبید، امام علیهالسلام آهی از دل کشیدند و فرمودند:
📋 یا وَلَدی و یا قُرّة عینی! اِمشِ و أنا أَنظُرُ إلیک
▪️ای پسرم و ای نور چشمم! لااقل کمی راه برو تا من یک دل سیر، نظارهات کنم.
🥀 سپس فرمودند: چه آرزوها که در دلم ماند! خدا روی ابن سعد را سیاه کُند...
📚ریاض المصائب، ص ٢٢١ (نسخه خطی)
📚بحر المصائب ج۴ ص٢٩٧
✍ گمان مدار كه گفتم برو، دل از تو بريدم
نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم
محاسنم به كف دست بود و اشك به چشمم
گهي بهخاك فتادم گهي ز جاي پريدم
دلم به پيش تو، جان در قفات، ديده به قامت
خداي داند و دل شاهد است من چه كشيدم
دو چشم خود بگشا و سؤال كن كه بگويم
ز خيمه تا سر نعش تو من چگونه رسيدم
ز اشك ديده لبم تر شد آن زمان كه به خيمه
زبان خشك تو را در دهان خويش مكيدم
نه تيغ شمر مرا ميكشد نه نيزه خولي
زمانه كشت مرا لحظه اي كه داغ تو ديدم
هنوز العطشت ميزد آتشم كه ز ميدان
صداي يا ابتاي تو را دوباره شنيدم
سزد به غربت من هر جوان و پير بگريد
كه شد بخون جوانم خضاب موي سفيدم
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸وداع جانسوز زنان و اطفال حرم، با شهزاده علی اکبر علیهالسلام | علی را رها کنید تا به میدان برود چرا که او مستغرق در ذات الهیست ...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که سیدالشهداء علیهالسلام اذن میدان به علی اکبر علیهالسلام دادند، به او فرمودند: چون عزم لقای خدا را داری، پس برو با اهل حرم و عمّه هایت وداع کن.
🥀 حضرت علی اکبر علیهالسلام به نزدیکی خیمهها آمد و با صدای بلند ندا سر داد: یا أَهلَ بیتِ النُبوَّة! أستَودِعُکُنَّ عَلَیکنَّ منّی السلام. یا اُمّاه! و یاعَمّتاه! و یااُختاه! الوداع!
📋 فإذاً ضَجَّةٌ قامت مِن الحَرَم و عَجَّةٌ عَلَت مِن الفُسطاط.
▪️چون صدای علی اکبر علیهالسلام به گوش پرده نشینان رسید، صدای ضجه از حرم بلند شد و ناله و فریاد از خیمه ها بالا گرفت.
🥀 بیاختیار با نوای "واعلیاه" از خیمه ها بیرون دویدند و دور تا دور او را گرفتند؛
📋 فَأخَذَت عَمّاتُهُ و أخَواتُهُ بِرِکابِهِ و عِنانِهِ و قَوائِمِ مَرکَبِهِ و قامت الولولة.
▪️عمه ها و خواهرانش آمدند؛ یکی رکاب او را گرفت؛ یکی عنان اسبش را گرفت؛ یکی خود را روی سمّ مرکبش انداخت و ولوله ای به پا شد.
🥀 همه زن ها و بچه ها بی تابی میکردند؛ خصوصا مادر مضطرش که زار زار می نالید و پروانه وار به دور شمع قامت فرزند خویش می گردید.
📋 فَعِندَ ذلِكَ تَغَيّرَ حٰالُ الحُسینِ عَلَيْهِالسَّلَام بِحَيثُ أشرَفَ عَلَى المَوتِ،
▪️در این هنگام بود که حال امامحسین "علیهالسلام" دگرگون شد، به گونهای که نزدیک بود، روح از بدن مطهرش جدا شود.
🥀 آن حضرت با صدای بلند خطاب به اهل و عیال خود فرمودند:
📋 دَعَنهُ، فَإنّهُ مَمسُوسٌ فِي اللَّهِ و مَقتولٌ فِي سَبيلِ اللَّه
▪️او را رها کنید تا به میدان برود چرا که او مستغرق در ذات الهی و کشتهی در راه اوست.
برگرفته از:
📚 معالي السّبطين،ج۱ ص۴۱۵
📚 وسيلة الدّارين،ص ۲۹۳
📚 بحرالمصائب ج۴ ص٢٩٨
📚 ریاض القدس ج۳ ص۴۲۵
✍ بچه ها با گریه می گیرند پاهای تو را
بوسه باران می کند عمه سر و پای تو را
قبل رفتن از حرم بابا کمی قرآن بخوان
عمه خیلی دوست دارد صوت آوای تو را
صبر کن ای سرو قامت که خرامان می روی
صبر کن تا که ببینم قد و بالای تو را
بین این جنجال پیدا کردنت دشوار نیست
از هجوم نیزه پیدا می کنم جای تو را
چشم زخم از کافران خوردی رسول الله من
کاش که پوشانده بودم روی زیبای تو را
چشم دنیا دید همتای پیمبر را ولی
بعد از این دیگر نخواهد دید همتای تو را
گفته بودی با تو اشکم را نمی بیند کسی
ای پسر رفتی و دیدند اشک بابای تو را
بی جوانان بنی هاشم نمی شد یک تنه
برد سمت خیمه جسم ارباً اربای تو را
از دم شمشیرها و نیزه ها و تیرها
یک به یک جمع آوری کردیم اعضای تو را
یا رسول الله شاهد باش این بی رحم ها
زجرکش کردند فرزندان زهرای تو را
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸عمامه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را بر سر علی اکبر علیهالسلام نهاد و کفن بر تن او کرد ...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که علی اکبر علیهالسلام میخواست عازم میدان شود، امام حسین علیهالسلام خواهر خود حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها طلبید و فرمود:
🥀 ای خواهر! لباسی از برای علی اکبرم بیاور. زینب کبری سلاماللّهعلیها بقچهای پیش امام علیهالسلام نهادند. چون که سیدالشهدا علیه.السلام آن بقچه را باز کردند، چشمشانش بر عمامه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله افتاد؛ آه سردی از سینه پر درد خود کشیدند و فرمودند: یا رسول الله! از حال فرزندت خبر داری يانه؟!
🥀 سپس حضرت آن عمامه را برداشتند و بر سر علی اکبر علیهالسلام گذاشت و کمربند اَدیم امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را بر کمرش بست و سپر حمزه عمویش را به دست او داد.
🥀 بعد فرمود: ای خواهر! کفنی را برای علی اکبرم بیاور. زینب کبری علیها السلام کفنی را خدمت برادر آورد و عرضه داشت:
کدام مادر و خواهر صبر دارد که این چنین جوانش را کفن پوش ببیند؟! حضرت او را به صبر و شکیبایی امر فرمود.
📚ریاض المصائب، ص٢٢٢ (نسخه خطی)
📚بحرالمصائب ج۴ ص٣٠٢
✍ تا کفن بر قد وبالای رسایت کردم
سوختم وز دل و پر درد، دعایت کردم
آخرین توشه ام از عمر تو این بود علی
که غم انگیز نگاهی زقفایت کردم
تو زمن آب طلب کردی و من سوزی
که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم
گر کمی آب نبودم که رسانم به لبت
داشتم اشکی و ایثار به پایت کردم
نگشودی لب خود هر چه ترا بوسیدم
نشنیدم سخنی هر چه صدایت کردم
پدرت را نبود بعد تو امید حیات
جان من بودی و تقدیم خدایت کردم
یارب این دشت بلا این من و این اکبر من
هر چه را داشتم ای دوست فدایت کردم
آن خلیلم که ذبیحم نکند فدیه قبول
وین ذبیحی است که قربان به منایت کردم
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸گفتگوی جگرسوز حضرت علی اکبر علیهالسلام با امام سجاد و حضرت سکینه علیهماالسلام به هنگام وداع ...
در نقلها آمده است:
🥀 وقت وداع حضرت علی اکبر علیه السلام، حضرت سکینه سلاماللهعلیها جلو آمد و عرضه داشت: ای برادر! به کجا میروی!؟ چگونه میشود که من زنده باشم و تو به میدان بروی؟!
🥀 علی اکبر علیهالسلام عرضه داشت که ای خواهرم! چگونه من زنده باشم و پدرم یاری بطلبد و من او را یاری نکنم.؟! حضرت سکینه علیهاالسلام فرمود: از پدر اذن گرفتهای؟ علی اکبر علیه السلام فرمود: حاشا که بی اذن پدر به میدان بروم.
🥀 سیدالشهدا علیهالسلام که نظاره گر این گفتگو بود، علی اکبر و مخدرات را به خیمه امام سجاد علیهمالسلام بردند. وقتی که حضرت علی اکبر داخل شد، پای مبارک امام سجاد علیهالسلام را بوسید و عرض کرد: ای سرورم! غریبی و بی یاری پدرم را ملاحظه میکنی!؟
📋 کَیفَ یَستَغیثُ فلایُغاث و یَستَجیبُ فلا يُسْتَجَابُ!؟
▪️چگونه یاری میطلبد اما کسی او را یاری نمیکند!؟
🥀 حضرت سجاد علیهالسلام چون این کلام را شنیدند، فرمودند:
📋 إِمضِ بارکَ الله فیکَ
▪️خدا از تو راضی باشد؛ پدر غریبم را یاری کن.
🥀 پس هر دو برادر دست به گردن یک دیگر انداخته و وداع کردند.
📚طوفان البکاء، ص۵٠۶
📚ریاض المصائب,ص٢٢٢ (نسخه خطی)
📚بحرالمصائب، ج۴ ص٣٠۴
📚تذكرة الشهداء، ج۱ ص۴۷۸ (با اندکی تفاوت)
✍ گرفته دست های خیمه دامان جوانش را
علی که می رود پس خیمه داد از دست جانش را
پسر طاقت ندارد تاببیند اشک بابا را
پدر طاقت ندارد رفتن سرو روانش را
نوای العطش از عمق جان علقمه برخاست
میان کام بابا می گذارد تا زبانش را
عنان مرکبش رفت از کف روح الامین بالا
به دست نیزه بخشیده است انگاری عنانش را
ضریح جونش را بوسه می زد زخم پشت زخم
فرق کرده است نیزه صحن سبز آستانش را
پدر بی تاب چون ابر بهاری؛ اشک می ریزد
به چشم خویش دیده برگ ریزان خزانش را.
پدر از چشم هایش پیش او در نجف می ریخت
بشوید تا عقیق سرخ اطراف دهانش را.
پدر صورت به صورت می گذارد روضه می خواند
پسر هم می دهد دق؛ ذره ذره روضه خوانش را
اذان ظهر معمولا مناره اشک می ریزد
به روی نیزه وقتی سر دهد اکبر اذانش را
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸پیکار حضرت علی اکبر علیهالسلام و بازگشت او به نزد سیدالشهدا علیه السلام | پدرجان! «عطش» دارد مرا میکشد …
در رابطه با شجاعت و نحوه قتال حضرت علی اکبر علیهالسلام مقاتل و منابع تاریخی، سخن ها نوشته اند و اعداد و ارقام زیادی را نوشتهاند که آن حضرت از لشکر دشمن به درک واصل کرد.
📋 فَلَم یَزَلْ یُقاتِلُ حَتّی ضَجَّ الناسُ مِن کَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم
▪️پیوسته میجنگید تا اینکه لشکریان از کثرت کشته هایشان خسته شدند.
📋 ثُمَّ رَجَعَ إلیٰ أبیهِ و قَد أصابَتْهُ جِراحاتٌ کَثیرَةٌ فَقالَ یا أبه! اَلْعَطَشُ قَد قَتَلَنی و ثِقلُ الْحَدیدِ أجْهَدَنی فَهَلْ إلیٰ شَربَةٍ مِنْ مَاءٍ سَبیلٌ أتَقَوِّی بِها عَلی الْأعْداءِ
▪️زخمهای بسیار برداشته بود. با همان حال به خدمت پدر بازگشت و عرضه داشت: ای پدرجان! تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن، تاب از من بُرد، آیا جرعه آبی هست تا بر قتال دشمن قوت یابم؟
📋 فَبَکَیٰ الْحُسینُ علیهالسلامُ و قالَ یا بُنَیَّ یَعِزُّ عَلیٰ مُحمَّدٍ و عَلیٰ علیِ بنِ أبی طالبٍ و عَلَیَّ أنْ تَدعوهُم فلا یُجیبُوکَ و تَستَغیثُ بِهِم فلا یُغیثُوکَ
▪️امام حسین علیهالسلام گریه کرد و فرمود: ای پسرم! سخت است بر جدّت محمد و علی (علیهماالسلام) و بر من، اینکه کمک بخواهی ولی کسی یاریات نکند!
📋 یا بُنَیَّ! هاتِ لِسانَکَ فَأَخَذَ بِلِسانِهِ فَمَصَّهُ و دَفَعَ إلَیْهِ خَاتَمَهُ و قالَ امْسُکْهُ فی فِیکَ وَ ارْجِعْ إلیٰ قِتالِ عَدُوِّکَ فَإنِّی أرجُو أنَّکَ لا تُمسِی حَتّیٰ یَسقِیَکَ جَدُّکَ بِکَأسِهِ الْأوفی شَربَةً لا تُظمَأُ بَعدَها أبَداً
▪️ای پسرم! زبانت را بیاور. پس امام حسین علیهالسلام زبان علی را در دهان خود گذاشتد. (گویا علی اکبر علیهالسلام حس کرد که پدرش از او نیز تشنه تر است) پس امام علیه السلام خاتم خود را به او داد و فرمود: آن را در دهانت بگذار و اندکی جنگ کن! به زودی جدّ خویش را دیدار کنی و او جامی پر به تو نوشاند که دیگر تشنه نشوی.
📚لهوف، ص١۶٣
📚مقتل الحسين، مقرم ص٢٣۴
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۴٣
و...
✍ بنا نبود که آتش به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند
پسر بزرگ نکردم هجا هجا گردد
به گوشه گوشه ی صحرا ، جدا جدا گردد
پسر بزرگ نکردم که تیغ کین بخورد
مقابلِ پدرِ پیر خود زمین بخورد
پسر بزرگ نکردم که از جفای عدو
روی عبا ببرم جسم نامرتب او
پسر بزرگ نکردم که با دلی بی تاب
بخواهد آب ز من ، من شوم ز خجلت آب
چگونه یوسف خود را ز خاک بردارم
پسر بزرگ نکردم به گرگ بسپارم
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸اسب، علی اکبر علیهالسلام را به بین لشکر دشمن برد و آنها هم دور تا دور علی اکبر علیهالسلام را گرفتند و بدن نازنینش را قطعه قطعه کردند...
در نقلها آمده است:
🥀 عمر سعد لعین، جنگجویان قدرتمند زیادی را به قتال حضرت علی اکبر علیهالسلام فرستاد. اما آن حضرت، یکی بعد از دیگری آنان را به درک واصل میکرد. تا اینکه مُرّة بن قنفذ عبدی فریاد برآورد:
📋 عَلَيَّ آثامُ الْعَرَبِ اِنْ لَم اُثْكِلْ أباهُ بِه فَطَعَنَهُ بِالرُّمحِ في ظَهرِهِ و ضَرَبَهُ بِالسَّيفِ عَلیٰ رَأسِهِ فَفَلَقَ هامَتَهُ
▪️گناه تمام عرب بر گردن من باشد، اگر داغ این جوان را بر دل پدرش نگذارم. پس آمد و با نیزهاش ضربه ای به پشت علی اکبر علیهالسلام زد و بعد با شمشیر ضربهای بر فرق سر علی اکبر زد که با ضربه شمشیرش، فرق علی اکبر علیهالسلام شکافت.
📋 وَاعْتَنَقَ فَرَسَهُ فَاحْتَمَلَهُ اِلیٰ عَسكَرِ الْاَعداءِ و أحاطوا به حَتّیٰ قَطَّعوهُ بِسُيوفِهِم اِرباً اِرباً
▪️توان علی اکبر از کف رفت و دستانش بر گردن اسبش انداخت. (گویا خون، دیده اسب را پوشانده بود و به همین خاطر) اسبش او را به میانه لشکر دشمن بُرد. پس جمع زیادی از لشکر دشمن، دور تا دور او را احاطه کرده و با شمشیر هایشان بدن نازنینش را قطعه قطعه کردند..
🥀 حمید بن مسلم گوید: همینکه آن جوان به زمین افتاد و روح از بدنش داشت جدا میشد، صدایش را بلند کرد و گفت:
📋 یا اَبَتَاهُ! هٰذا جَدّی رَسولُ الله(قد سَقانی بِکأسِهِ الْاَوفی شَرْبَةً لا أظْمَاُ بَعدَها) و هٰذا اَبی عَلیٌ اَمیرُالْمؤمنینَ و هٰذِهِ جَدَّتِی فاطمةُ الزَّهرا و هٰذِهِ جَدَّتی خَديجَةُ الْکُبریٰ و هُم یَقولونَ لَکَ:اَلْعَجَل! اَلْعَجَل! و هُم مُشتاقونَ اِلَیْکَ.
▪️ای پدرجان! این جدم رسول خداست (که با جام پُر مرا آب میدهد که دیگر تشنه نمیشوم بعد از آن) این پدرم امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است؛ این جده ام فاطمه زهرا و خدیجه کبری سلاماللّهعلیهما هستند که به شما میگویند:بشتاب! بشتاب! و آنان مشتاق شمایند.
برگرفته از:
📚مخزن البکاء، ص۵٨١
📚مهیج الاحزان، ص۴۴٩
📚مقتل ابومخنف (با کمی اختلاف) ص٨۵
📚لهوف (با کمی اختلاف) ص١١٣
📚بحارالانوار ج۴۵ص۴۴
و....
✍ در بغل میگیرمت افسوس دَرهَم میشوی
گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی
اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا میچینم اما زود دَرهَم میشوی
بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند
آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی
پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم
وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی
خیمهام را، دخترانم را، صدایت کُشت کُشت
آبرویم مرهم این چند مَحرم میشوی
روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم میشوی
نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید...
طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دَم میشوی
روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید
روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم میشوی
قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد
قبل آن گودال داری قتلگاهم میشوی
خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب
بر سر سرنیزهای با زور محکم میشوی
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸حضرت لیلا علیهاالسلام، با دیدن بدن ارباً اربای جوانش علی اکبر علیهالسلام، بُهتزده و حیران و سرگردان شده بود …
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که جوانان بنی هاشم بدن ارباً اربای علی اکبر علیهالسلام را به خیمه برگرداندند،
📋 فَصَارَتْ اُمُّهُ ليلىٰ وَلْهىٰ تَنظُرُ إليهِ ولَا تَتَكَلَّم
▪️مادر علی اکبر علیهالسلام را مشاهده کردند که گویا حیران و سرگردان شده و بُهت زده به بدن ارباً اربای جوانش نظر میکرد و سخنی نمیگفت.
📚 المناقب،ابن شهرآشوب ج۴ ص۱۰۹
🔖 گویا مصیبت علی اکبر علیهالسلام بر دل مادرش، حضرت لیلی علیهاالسلام بسیارسخت و سنگین بود و شاید به همین جهت باشد که در زیارتنامه حضرت علی اکبر علیه السلام، امام صادق علیه السلام به خصوص و با تعبیر "مظلومه" از آن مادر علی اکبر علیه السلام یاد میکند. در آن جا که خطاب به حضرت علی اکبر عرضه میداریم:
📝 و جَعَلَنا اللّهُ مِن مُلاقيكَ و مُرافِقيكَ و مُرافِقي جَدِّكَ و أَبيكَ و عَمِّكَ و أَخيكَ و اُمِّكَ الْمَظلومةِ
▪️خدا مارا از ملاقات کنندگان و همراهان تو و جدّ تو و پدر و عمو و برادر و مادر مظلومهات قرار بدهد...
📚الإقبال، ص۵۷۳
📚بحارالانوار، ج۴۵ ص ۶۶
✍ دل ناتوان لیلا، ز غم تو میگدازد
چه کند اگر نسوزد؟ چه کند اگر نسازد؟
تو سوار روی نی، مادر دلکبابت از پی
نه عجب اگر که در پای نی تو، سر ببازد
تو اگر چه سربلندی، نظری به زیر پا کن
که نظر به زیردستان، به بزرگ میبَرازد
تو همای دولتی، سایه فکن بر این ضعیفان
که به زیر سایهات سرو بلند، سر فرازد
تو سوار یکّهتازی، به پیادگان مدارا
که پیاده را نشاید، ز پی سواره تازد
من اگر ز غم بمیرم، ز سرت نظر نگیرم
که به چون تو نازنینی، دل عالمی ببازد
چه شود اگر نوازش کنی از نیازمندان؟
چو نیِ تو بندبندم، ز غم تو مینوازد
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸من تنها نبودم، بلکه هزار تن در كشتن علی اکبر علیهالسلام با من شريك بودند ...
به نقلی وقتی سعر بن ابىسعر ملعون را گرفتند و به نزد مختار آوردند، مختار گفت:
🥀 اى شقىّ! على بن الحسين عليهماالسّلام (حضرت علی اکبر علیهالسلام) را تو كشتى؟ گفت: من تنها نبودم. هزار تن در كشتن او با من شريك بودند!
🥀 مختار گفت: اگر هزار تن با تو دست يار نمىشدند، چگونه میتوانستید آن حضرت را از پا در بیارید؟!
📚ناسخ التواریخ امام سجاد علیهالسلام، ج٣ ص٣٩۵
✍ تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده
وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده
داری مرا کنار خوت می کُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده
برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرمله ی در بدر شده
اینها برای هرچه «علی» نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده
گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینهی زهرا خبر شده
تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده
وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸وقتی که همه طَبل زن های لشکر عمرسعد، شروع به طبل زدن کردند...
در نقلی آمده است:
🥀 مختار از ابوخلیق ملعون پرسید: چه موقع در روز عاشورا همه طبل زن های لشکر عمرسعد، طبل زدند؟ ابوخلیق ملعون گفت:
🥀 وقتی که دست های علی اکبر علیهالسلام روی گردن اسبش افتاد. چون با کشتن او، به کشتن حسین «صلواتاللّهعلیه» یقین داشتند.
📚هدیة الذاکرین، ص١٩٣ (نسخه خطی)
✍ لشکرِ کوفه به اشکِ بَصَرَم خندیدند
تا که دیدند شده خون جِگرم، خندیدند
نخلِ اُمّید مرا تا که زِ ریشه کَندند
دور تا دورِ تَنِ گُل پسرم خندیدند
پاسخِ ناله ی من، هلهله شُد! شادی شد!
هر چه گفتم: "پدرم... من پدرم..."، خندیدند
ای جَوان، بر سَرِ بالینِ تو پیرَم کردند
به خَم اُفتادِگیِ در کمرَم خندیدند
خیز تا خِیمه رِسانی مَنِ حِیران شده را
وای... گُم کردم علی... راهِ حرم... خندیدند...
@maghaatel
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸ایخواهرم! صدای علی اکبر گویا کمرم را شکسته و قوّتی در من نگذاشته است...
از حضرت زینب کبری علیهاالسلام نقل شده است که آن مخدّره گوید:
🥀 روز عاشورا در برابر برادرم سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام ایستاده بودم. دیدم برادرم مضطرب شده و رنگ مبارکش تغییر کرد. پیش آمدم و عرض کردم: برادرجان! شما را چه شده است که رنگ صورت مبارکت تغییر نموده؟!
🥀 امام علیهالسلام فرمود: ای خواهر! علی اکبرم را کشتند؛ ذوالجناح را حاضر کنید! پس اسب را برای برادرم آوردم اما دیدم حال برادرم خوب نیست. عرض کردم: چرا چنین شدهای؟
🥀 فرمود: صدای علی اکبر، طاقتم را به سر آورده و نور را از دیدهام برده است! (گویا امام علیه السلام، زمین و زمان را دیگر تار می دید) چون ذوالجناح را به رکاب برادرم کشیدم، دیدم که به سختی سوار بر مرکب شد.گفتم: خواهرت برایت بمیرد که چنین به سختی سوار شدی!
🥀 فرمود: خواهرم! صدای علی اکبرم گویا کمرم را شکسته و قوّتی در من نگذاشته است!
📚بحرالمصائب، ج۴ ص٣٢٢
✍ میروی پشت سرت راه می افتم پسرم
گاه می آیم و ناگاه می افتم پسرم
میروی دلهره دارم که زمینت بزنند
سنگ دارند مبادا به جبینت بزنند
سنگ خوردی نکند سمت فلاخن بروی
زخم خوردی نکند جانب دشمن بروی
همه ی عمر برایم چو پیمبر بودی
رفتی و دیدم از اینجا که تو حیدر بودی
رفتی و دیدمت آنگونه که میجنگیدی
زخم خوردی ولی انگار که میخندیدی
زخم خوردی به روی یال عقاب افتادی
وسط لشکر دشمن ز رکاب افتادی
وسط لشکر دشمن چه شلوغ است عباس
اکبرم کشته شده؟وای دروغ است عباس
زلف بر باد سپردی و به بادم دادی
وسط لشکر دشمن ز چه رو افتادی
تو زمین خوردی و من آه زمین افتادم
سوی تو آمدم و گاه زمین افتادم
از عطش نیست اگر سوخته باشد جگرم
هرکه با هرچه توانست تو را زد پسرم
روح اسلامی و گیری وسط کافر ها
((علی اکبر من شد علی اکبر ها))
دیدن وضع تو یک مرتبه پیرم کرده است
همه گفتند پسر رفت پدر هم مرده است
وضعت این است که با تیغ در آمیخته ای
همه جا پخش شدی دور و برم ریخته ای
تو همانی که مسیر دل من را بلدی
سعی کن بار دگر یا ابتا گو ولدی
از حرم آمده ام سخت زمین گیر توام
اکبر من پسرم من پدر پیر توام
بین یک مشت زنازاده ی هیز بدمست
غیرت الله ببین عمه کجا آمده است
مانده ام پیش تو بر چند بدن گریه کنم
پیش دشمن مپسند اینهمه من گریه کنم
@maghaatel