#معارف_مهدوی
🔰 عاشق و شیدای حضرت «حجةبنالحسن» ارواحنافداه، در «کمالِ ایمان» وارد صحرای محشر میشود ...
در ضمن روایتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَی اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ قَدْ کَمُلَ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ فَلْیَتَوَالَ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ الْمُنْتَظَرِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ
🔻هر کس که میخواهد در روز قیامت، خدای متعال را ملاقات کند در حالی ایمانش کامل و اسلامش نیکو باشد ، پس باید سنگ محبت و ولایت حضرت حجة بن الحسن، امامِ مُنتظَر «صلواتاللَّهعلیه» را به سینه بزند.
📚بحارالانوار ج۲۷ ص۱۰۸
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
🔰 «عَرشُالرَّحمٰن»، همان خانه حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» بود که آن را به آتش کشیدند ...
در روایتی امام باقر علیهالسلام فرمودند:
بَیْتُ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ مِنْ حُجْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ سَقْفُ بَیْتِهِمْ عَرْشُ رَبِّ الْعَالَمِینَ
🔻خانه علی و فاطمه از خانه رسول الله «صلوات الله علیهم اجمعین» است و سقف خانه آنها، همان عرش پروردگار عالمیان است.
در دل خانه آنها شکافی است تا عرش، که معراج وحی است و ملائکه در شب و روز بر آنها وحی نازل میکنند و در هیچ ساعت و هیچ چشم به هم زدنی، فوج از فوج ملائکه قطع نمیشود، فوجی فرود میآیند و فوجی صعود میکنند...
📚کنز الفوائد؛ ص ۴۷۳
✍زهرا همان کسی است که بیت محقّرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش
او را خدا برای خودش آفریده است
تا این که هر سحر بنشیند برابرش
شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
مردی پیمبر است که زهراست دخترش
مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش
یک نیمهاش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش
دست توسل همه انبیاء بوَد
بر رشتههای چادر فردای محشرش
ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم
از این که وا نشد ، پسِ در پای دخترش
مسمارِ دَر اگر چه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش...
@Maghaatel
#معارف_علوی
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
🟢 ملائکه آسمان حتی به مکانی که «مجلس ذکر اهلبیت علیهمالسلام» در آن برگزار شده، خود را معطّر میکنند ...
اُمّ سلمه گوید: شنیدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرمود:
هیچ قومی دور هم جمع نشدند تا درباره فضائل علی علیهالسّلام سخن بگویند مگر اینکه فرشتگان از آسمان پایین آمده و آنها را احاطه کنند، و چون از هم جدا گشتند، آن فرشتگان به آسمان باز گردند.
و دیگر فرشتگان ساکن در آسمان خطاب به آنان میگویند:
إِنَّا نَشَمُّ مِنْ رَائِحَتِکُمْ مَا لَا نَشَمُّهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَلَمْ نَرَ رَائِحَةً أَطْیَبَ مِنْهَا
🔻از شما بویی به مشام ما میرسد که از دیگر فرشتگان آن را استشمام نمیکنیم و رایحهای خوشبوتر از آن ندیدهایم!
آن فرشتگان که نزول آمده بودند، به آنها میگویند:
کُنَّا عِنْدَ قَوْمٍ یَذْکُرُونَ مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَعَلِقَ فِینَا مِنْ رِیحِهِمْ فَتَعَطَّرْنَا
🔻نزد قومی بودیم که محمّد صلیاللهعلیهوآله و اهلبیت او را یاد میکردند و از عطر آنها نیز به ما تراوش شده است لذا از این رو معطّر شدیم؛
سپس فرشتگان ساکن در آسمان به آنها میگویند: ما را هم به نزد آنها پایین ببرید که ما هم نیز معطّر بشویم.
فرشتگان نزول آمده به آنها میگویند:
آن دسته اکنون پراکنده شدهاند و هرکدام به خانههای خود رفتند.
ملائکه ساکن در آسمان به آنها میگویند:
اِهْبِطُوا بِنَا حَتَّی نَتَعَطَّرَ بِذَلِکَ الْمَکَانِ
🔹ما را لااقل به محل اجتماع آنها ببرید تا بدان مکان خود را معطّر کنیم.
📚الروضة فی فضائل امیرالمومنین علیهالسلام،شاذان قمی،ج۱ ص۱۸۶
📚بحارالانوار، ج۳۸ ص۱۹۹
@Maghaatel
#بستر_شهادت
🩸جملات جگرسوز فاطمه زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمومنین علیهالسلام در مسیر بازگشت به خانه ...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از آنکه امیرالمومنین علیهالسلام را به زور طناب و تازیانه به مسجد برای بیعت کشاندند، وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام از مسجد خارج شدند،
📋 فَلمّا رَأَتْهُ اِنکَبّتْ عَلیٰ کِتفَیهِ تُقَبّلُهُما و هِیَ تَقولُ
▪️تا نگاه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به مولا افتاد، پیش آمدند و سر مبارک خود را بر روی شانههای امیرالمومنین علیهالسلام گذاشتند و آنها را میبوسیدند؛ (گویا ردّ طناب، بر روی گردن و شانههای مولا باقی مانده بود) و میفرمودند:
📋 رُوحِی لِروحِكَ الفِداء و نَفسى لِنفسك الوَقا يا أبَا الحسن!
▪️جان من فدای جانت شود! من پیشمرگت بشوم یا ابا الحسن!
📋 اِنْ كنتَ في خيرٍ كنتُ مَعك وَ اِنْ كنتَ فى شرٍّ كنتُ مَعك
▪️من همواره پا به پای تو خواهم بود؛ چه این ماجرا به خیر تمام بشود چه به شرّ.
📋 فَبکیا جمیعاً ثُمّ أخَذَ السّبطَین مِن یَدِها و مَضَیٰا
▪️با این جملات، هر دو به گریه افتادند؛ سپس امام حسن و إمام حسین علیهماالسلام دست مادرشان را گرفتند و همگی به سمت خانه برگشتند.
📚الكوكب الدُّرّي،حائری مازندرانی، ج۱، ص۱۹۶.
📚احتجاج الزهراء «سلاماللهعلیها»،رضوی نجفی.ص ۱۴۰
📚فاطمه الزهراء «سلاماللهعلیها» من المهد الی اللحد ص۲۷۷
✍ای اذانِ «اَشهدُ اَنّ علیّ» مولای من
میشود تکمیل با دنیای تو دنیای من
یا علی جانم ، فدای عین و لام و یای تو
حرف حرفم : فا و آ و طا و میم و های من
من خودم فکری به حال دردهایم میکنم
جان زهرا تو فقط غصه نخور آقای من
صبح تا حالا نشستم چند تا گل چیدهام
ای بزرگ خانهام ! تقدیم تو گلهای من
هر چه کردم سینهام نگذاشت، جان فاطمه
چند بار این بچههایم را بغل کن جای من..
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
🔰 کسی که بر حضرت زهرا سلاماللهعلیها «صلوات» بفرستد، در بهشت مُلحق به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میشود...
در روایتی حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها فرمودند: روزی پدرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمودند:
یَا فَاطِمَةُ مَنْ صَلَّی عَلَیْکِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ.
🔻ای فاطمه! کسی که بر تو صلوات بفرستد، خدای متعال او را میآمرزد و در هر جای بهشت که من باشم، وی را به من ملحق میکند.
📚بحارالانوار،ج ۴۳، ص ۵۵
✍ در بین صلواتهای مأثوری که از اهلبیت علیهمالسلام به ما رسیده است، شاید بتوان گفت والاترین صلوات بر آن بانوی مطهّره _ از حیث مضامین گهرباری که دارد _ صلواتی است که از امام حسن عسکری علیهالسلام به ما رسیده است؛ و به سفارش بزرگان چه خوب است که دلدادگان صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بر این صلوات شریفه، مداومت داشته باشند:
«اللّٰهُمَّ صَلِّ علَی الصِّدِّیقَةِ فاطمَةَ الزَّکِیَّةِ، حَبیبَةِ حَبیبِکَ و نَبِیِّکَ، وَ أُمِّ أحبّائِکَ و أصفِیائِکَ، الَّتی انتَجَبْتَها و فَضَّلْتَها وَ اختَرْتَها علیٰ نِسآءِ العالَمینَ. اللّٰهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاستَخَفَّ بِحَقِّها، وکُنِ الثّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أولادِها. اللّٰهُمَّ و کَما جَعَلتَها أُمَّ أئِمَّةِ الهُدیٰ، و حلیلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ، وَالکریمَةَ عِندَ المَلَإ الأعلیٰ، فَصَلِّ علَیها و علیٰ أُمِّها ، صَلاةً تُکرِمُ بِها وَجهَ أبِیها مُحمَّدٍ صلی الله علیه و آله، و تُقِرُّ بِها أعیُنَ ذُرِّیَّتِها، و أبلِغْهُم عَنِّی فی هٰذهِ الساعَةِ أفضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ»
📚مصباح المتهجّد، ص۴۰۱
@Maghaatel
#سقیفه
🔰 غاصبان خلافت، با چه حالتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت گرفتند...
در نقلها آمده است:
🔹 زمانی که امیرالمومنین علیهالسلام را پیش ابوبکر بُردند، عمر بعد از نیش و کنایه، به ایشان گفت: بیعت کن و این سخنان باطل را رها کن. مولا علی علیهالسلام به او فرمودند: اگر این کار را نکنم، چکار میکنید؟ او گفت: با خواری و حقارت تو را میکشیم.
🔸مولا فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را کشتهاید. ابوبکر گفت: «بنده خدا» را راست میگویی، اما ما قبول نداریم که تو برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باشی.
🔹 حضرت فرمودند: آیا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله بین من و خودشان پیوند اخوّت بستند را انکار میکنید؟ ابوبکر گفت: آری. و این را سه بار برای ایشان تکرار کرد.
🔸عمر برخاست و خطاب به ابوبکر که بر بالای منبر نشسته بود گفت: از چه بالای منبر نشستهای و حال آن که این «ستیزهجو» نشسته است و برای بیعت با تو بر نمیخیزد؟ چرا دستور نمیدهی تا گردنش را بزنیم!
🔹امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز کنار امیرالمومنین علیهالسلام ایستاده بودند؛ وقتی سخن عمر را شنیدند، به گریه افتادند. مولا علی علیهالسلام آن دو را در آغوش گرفتند و فرمودند:
📋 لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ مَا یَقْدِرَانِ عَلَی قَتْلِ أَبِیکُمَا
🔻گریه نکنید؛ به خدا سوگند این دو نمیتوانند پدرتان را بکشند.
🔸... سپس عمر با شدت بیشتری گفت: یا إبن ابیطالب! برخیز و بیعت کن. حضرت فرمودند: اگر این کار را نکنم، چه میشود؟ عمر گفت: در آن صورت به خدا سوگند گردنت را خواهیم زد. حضرت سه بار علیه آنان احتجاج نمودند.
📋 ثُمَّ مَدَّ یَدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَفْتَحَ کَفَّهُ فَضَرَبَ عَلَیْهَا أَبُو بَکْرٍ
🔻سپس بدون آن که کف دستشان را بگشایند، دستشان را دراز نمود و ابوبکر دست خود را بر دست ایشان زد.
🔹مولا علی علیهالسلام پیش از آنکه بیعت کنند، در حالی هنوز ریسمان بر گردنشان بود، رو به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نمودند و فریاد برآوردند:
📋 یا «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» اعراف/۱۵۰
🔻{ای برادرم! این قوم مرا ناتوان کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند}.
📚کتاب سلیم بن قیس، ص۸۲
📚بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۷
📚الكوكب الدري،حائری، ج۱، ص۲۰۲
@Maghaatel
#سقیفه #تبری
🔰 وقتیکه « زُبیر » ، دوّمی را با اسم «مادربزرگِ معروفش» خطاب میکند...
سلمان گوید:
🔹 بعد از آنکه از امیرالمومنین علیهالسلام به زور بیعت گرفتند، در مسجد به سراغ ما آمدند؛ به سمت آمده مرا گرفته و آن قدر بر گردنم زندند که وقتی رهایم کردند، گردنم مانند تاولی برآمده بود. آنگاه دستانم را گرفته و پیچاندند و به زور بیعت کردم.
🔸 پس از من ابوذر و مقداد نیز به زور بیعت کردند. سپس به سمت زبیر رفتند و به او گفتند: بیعت کن، ولی او بیعت نکرد. عمر ، خالد و مغیرة به همراه عدهای دیگر به وی هجوم بردند و شمشیرش را گرفتند و آن را آن قدر بر زمین زدند تا شکسته شد و سپس یقه او را گرفتند؛
🔹 زیبر در حالی که عمر بر سینهاش نشسته بود، گفت: ای فرزند صَهّاک! به خدا سوگند اگر شمشیرم در دستم بود، از من منصرف میشدی. ای فرزند صَهّاک! بدان که به خدا سوگند اگر این متجاوزانی که تو را یاری کردند نبودند، دستت به من و شمشیرم نمیرسید؛
📋 لِمَا أَعْرِفُ مِنْ جُبْنِکَ وَ لُؤْمِکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتَ طُغَاةً تَقْوَی بِهِمْ وَ تَصُولُ
🔻زیرا من خوب میدانم که تو ترسو و پَست هستی، تو این متجاوزان را پیدا کردهای که به وسیله آنان نیرومند شدهای و حمله جرأت یافتهای.
🔸 عمر خشمناک شد و گفت: آیا صَهّاک را به یاد من میآوری!؟ زبیر گفت: مگر صَهّاک که باشد؟ چرا نامش را نبرم؟ همه میدانند که او زنی زناکار بود، مگر منکر این هستی؟ مگر او کنیز حَبشی جدّم عبدالمطلّب (مادر زبیر، صفیّه، دختر عبدالمطلب بود) نبود که جدّ تو نُفَیل، با او زنا کرد و پدرت خطّاب را به دنیا آورد و عبدالمطلب پس از آن جریان، او [صهاک] را به نفیل بخشید و بعد پدرت متولد شد، پدرت بَردهٔ جدّ من و فرزند زناست.
🔹 ماجرای رسوایی نَسب عمر در مسجد، بالا گرفت. در این هنگام ابوبکر از منبر پایین آمد و میان آن دو میانجیگری کرد و هم دیگر را رها کردند.
📚کتاب سُلیم بن قیس، ص۸۵
📚بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۷
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
🔰 گوشهای از مقام «نوکران» حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» ...
در روایت آمده است:
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به شهادت رسید ، «امّ اَیمن» سوگند خورد که در مدینه نماند؛ زیرا طاقت دیدن آن مواضع و محلهایی که حضرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» را در آنجا دیده بود، نداشت.
لذا مدینه خارج شد و به سوی مکّه حرکت کرد. در بین راه، آب او تمام شد و تشنگی شدیدی بر او غلبه کرد، پس دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
یَا رَبِّ أَنَا خَادِمَةُ فَاطِمَةَ تَقْتُلُنِی عَطَشاً؟!
🔻پروردگارا! من خادم حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بودم. آیا میخواهی مرا به واسطۀ عطش و در حال تشنگی قبض روح کنی؟!
در این حال خدای متعال دلوی آب از آسمان برای او فرستاد. او از آن آب نوشید و هفت سال از آب و غذا بی نیاز گردید.
به طوریکه مردم او را در روز بسیار گرم به دنبال کارهایی میفرستادند، ولی هرگز تشنه نمیشد.
📚 الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۳۰
✍نیست کاری بهتر از خدمت برای فاطمه
نیست مُزدی بهتر از مزدِ عزای فاطمه
از تمام نوکری شد افضل الاعمال ما
قطره اشک ریخته در روضههای فاطمه
از ازل تا روز محشر جملگی ما را بس است
از مناصب ، منصب عبد و گدای فاطمه
هست در روز قیامت روسپید و سربلند
هر کسی پشت سرش بوده دعای فاطمه
مادرم زهرا و بابایم شده شاه نجف
هم به قربان علی جان ، هم فدای فاطمه
خواسته در زندگی اش هرچه حیدر خواسته
نیست جز ذکر علی در ربنای فاطمه
روزی گریه کنان را می دهد زهرا خودش
می رسد دستم برات کربلای فاطمه...
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸چونکه زخم پیکرت در آسمان ترسیم شد
آتشِ جانِ خلیلُ اللهْ ، ابراهیم شد...
راوی گوید:
از امام جعفر صادق عليهالسلام درباره این آیه شریفه سوال کردم:
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (صافات/۸۸)
{پس ابراهيم یک نگاهی به ستارگان انداخت و سپس گفت: حقیقتاً من بيمار شدم}
🔹امام صادق علیهالسلام رو به راوی نموده و فرمودند:
ابراهيم در بین ستارگان نظر کرد و دید آن بلاهایی را كه بر سر امام حسين عليهالسلام مىآورند، لذا گفت:
إِنِّي سَقِيمٌ لِمَا يَحُلُّ بِالْحُسَيْنِ سلاماللّهعلیه.
▪️من بيمارم به خاطر آنچه که بر سر امام حسين عليه السلام خواهد آمد.
📚الكافي ج١ ص۴۶۵
📜 در نقلی دیگر نیز آمده است:
حضرت خلیل الرحمن ابراهیم نبی علیهالسلام، چند روز در خانه نشست و گفت : من بیمارم.
مردم آمدند و گفتند:
یا خلیل الله! بیمار، آب و غذا میخواهد؟!
ابراهیم گفت:
« من بیمار داغ حسینم »
و وقتی از خانه بیرون آمد، محاسنش سفید شده بود.
📚شعشعة الحسینیه (یزدی) ص٩٢.
@Maghaatel