#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 شرورترین زندانبانها، با نگاه امام حسن عسکری علیهالسلام، بدنشان به لرزه میافتاد...
به نقل شیخ «کلینی» و شیخ «مفید»:
🔹 عدهای از بنی عباس با گروهی از منحرفین و مخالفین امام حسن عسکری علیهالسلام، بر «صالح بن وصیف» زندانبان آن حضرت (زمانی که إمام علیهالسلام در زندان او به سر میبرد) وارد شدند، و به او گفتند: بر حسن بن علی علیهماالسّلام سخت بگیر. مبادا او را راحت بگذاری!
🔸 صالح بن وصیف گفت: از دست من چه کار بر میآید؟ دو نفر از شرورترین اشخاص را برای او تعیین کردهام، اما هر دو نفر چنان روی به عبادت و نماز آوردهاند که جای تعجب است!
🔹 در این موقع دستور داد، نگهبانان بیایند. به آن دو گفت: چرا به این شخص سخت نمیگیرید؟ آن دو گفتند: چه میتوانیم بگوییم در باره شخصی که روزها روزه است و تمام شب را به عبادت میگذراند؟ حرف نمیزند و جز عبادت به کار دیگری مشغول نیست.
📋 فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْنَا ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُنَا وَ دَاخَلَنَا مَا لَا نَمْلِکُهُ مِنْ أَنْفُسِنَا
🔻هر وقت به ما نگاه میکند، بدنمان به لرزه میافتد و حالتی به ما دست میدهد که دیگر نمیتوانیم خودمان را نگه داریم.
🔹 بنی عباس این حرف را که شنیدند، مأیوس و خجالت زده خارج شدند.
📚الکافی ج۱ ص۵۱۲.
📚الإرشاد،ص۳۲۴.
📚إعلام الوری ص۳۶۰.
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای مولایی که خود را «بدهکار» نوکرانش میداند...
اباهاشم جعفری گوید:
🔹 به امام حسن عسکری علیهالسلام از نیاز مالی شکایت کردم. حضرت با تازیانهاش خطی بر قسمتی از زمین کشید و از آن جا شِمش طلایی بیرون کشید که حدود پانصد دینار، قیمت داشت؛ سپس آن حضرت رو به من نمود و فرمود:
📋 خُذْهَا یَا أَبَا هَاشِمٍ وَ أَعْذِرْنَا
🔻ای اباهاشم! این را بگیر و (به جهت اینکه دیر، به نیاز تو رسیدیم تا تو خود از ما طلب کردی) عذر ما رو بپذیر!
📚الارشاد، ص۳۲۲.
📚الکافی ج۱ ص۵۰۷.
📚المناقب،ابن شهرآشوب،ج۴ ص۴۳۱.
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 شرح گوشهای از جمال دلربا و پُر نور حضرت أبالمَهدی، حسن بن علی العسکری علیهماالسلام ...
ابوالحسن کرخی گوید:
🔸 پدر من در کرخ، بَزّاز بود. مرا با مقداری پارچه به سامرا فرستاد. همین که وارد سامرا شدم، غلامی مرا با نام خود و پدرم صدا زد و گفت: پیش مولایت بیا! گفتم: مولای من کیست؟ گفت: من پیغام آورم، هر چه به من گفتهاند، میگویم.
🔹ابوالحسن کرخی گوید: من از پی او رفتم. مرا به درب خانهای بُرد که یقین کردم آنجا بهشت است.
📋 وَ إِذَا رَجُلٌ جَالِسٌ عَلَی بِسَاطٍ أَخْضَرَ وَ نُورُ جَمَالِهِ یَغْشَی الْأَبْصَارَ
🔻 ناگاه دیدم مردی روی فرش سبزی نشسته و نور جمالش چشمها را خیره میکند!
🔹 به من فرمود: در میان پارچههایی که آوردهای دو چادر است که یکی را در فلان قسمت گذاشتهای و دیگری در جامهدان فلان است. در میان هر کدام کاغذی است که قیمت خرید و سود آن نوشته شده، قیمت یکی بیست و سه دینار و سود آن دو دینار و قیمت دیگری سیزده دینار و سود آن مانند اولی است. برو هر دو را بیاور.
🔸 ابوالحسن کرخی گوید: برگشتم و هر دو را آورده، مقابل آقا گذاشتم. فرمود: بنشین!
📋 فَجَلَسْتُ لَا أَسْتَطِیعُ النَّظَرَ إِلَیْهِ إِجْلَالًا لِهَیْبَتِهِ
🔻نشستم اما از جلالت و هیبت، نمیتوانستم به آن آقا نگاه کنم.
🔹دست مبارکش را به زیر فرش برد و با اینکه آنجا چیزی نبود، یک مشت برداشت و فرمود: این پول دو چادر تو با سودش است؛ خارج شدم. بیرون که آمدم شمردم، دیدم خرید و سود همان طوری است که پدرم نوشته بود؛ بدون کم و زیاد!!
📚مشارق انوارالیقین، ص ۱۳۴
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 ای چشم تو پردهدار إعجاز ...
محمّد بن اسماعیل علوی گوید:
📋 حُبِسَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ نَارْمَشَ وَ هُوَ أَنْصَبُ النَّاسِ وَ أَشَدُّهُمْ عَلَی آلِ أَبِی طَالِبٍ وَ قِیلَ لَهُ افْعَلْ بِهِ وَ افْعَلْ
🔹حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام را پیش «علی بن نارمَش» که با آل محمّد صلیاللهعلیهوآله دشمنی بسیار داشت، حبس کردند. او بر اولاد علی علیهمالسلام خیلی سخت میگرفت و به او دستور میرسید که چنین و چنان کن و او باکی نداشت و انجام میداد!
📋 فَمَا أَقَامَ عِنْدَهُ إِلَّا یَوْماً حَتَّی وَضَعَ خَدَّیْهِ لَهُ وَ کَانَ لَا یَرْفَعُ بَصَرَهُ إِلَیْهِ إِجْلَالًا وَ إِعْظَاماً
🔸یک روز بیشتر فاصله نشد که امام علیهالسلام به زیر دستش، در حبس بود؛ بعد از گذشت یک روز، در مقابل امام علیهالسلام، چهره بر خاک میمالید و از هیبت آن حضرت، چشمش را به روی امام نمیگشود.
📋 فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ هُوَ أَحْسَنُ النَّاسِ بَصِیرَةً وَ أَحْسَنُهُمْ فِیهِ قَوْلًا.
🔹او از خدمت امام علیه السلام خارج شد، در حالی که از بصیرترین اشخاص نسبت به امام علیهالسلام بود و بهترین عقیده را در باره آن حضرت داشت.
📚الکافی ج ۱ ص ۵۰۸.
📚الإرشاد، ص ۳۲۲.
📚إعلام الوری ص ۳۵۹.
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 خجالت نکش! هر چه میخواهی، از ما بخواه! که به مقصودت میرسی انشاءالله ...
اباهاشم جعفری گوید:
📋 شَکَوْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیهالسلام ضِیقَ الْحَبْسِ وَ کَتَلَ الْقَیْدِ
🔻به امام حسن عسکری علیهالسّلام از سختی زندان و ناراحتی غل و زنجیر شکایت کردم!
✍ آن حضرت در جواب من نوشت:
📋 أَنْتَ تُصَلِّی الْیَوْمَ الظُّهْرَ فِی مَنْزِلِکَ
🔻تو نماز ظهر را امروز در منزل خود خواهی خواند!
🔹 موقع ظهر مرا از زندان خارج نمودند و نماز ظهر را در منزل خود خواندم. وضع مالی من خوب نبود و تصمیم داشتم در نامه ای که نوشته بودم تقاضای کمکی بکنم ولی خجالت کشیدم. وقتی به منزل رسیدم، امام علیه السّلام برایم صد دینار فرستاد و نوشته است:
📋 إِذَا کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَلَا تَسْتَحْیِ وَ لَا تَحْتَشِمْ وَ اطْلُبْهَا فَإِنَّکَ تَرَی مَا تُحِبُّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
🔻هر گاه احتیاجی داشتی خجالت نکش و درخواست خود را از ما طلب کن! آنچه مایلی به تو داده خواهد شد انشاءالله.
📚المناقب،ابنشهرآشوب، ج ۴ ص ۴۳۲
📚الکافی ج ۱ ص ۵۰۸
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای آقایی که از «تشنگی» نوکرانش هم با خبر است ...
شخصی به نام «ابوالعباس» گوید:
🔹 خدمت إمام حسن عسکری علیهالسّلام بودم که تشنه شدم ولی نخواستم به واسطه تقاضای آب از فرمایش آن حضرت محروم شوم و بر تشنگی صبر کردم. إمام علیهالسلام مشغول صحبت بود؛ اما سخن خود را قطع کرده و فرمود:
📋 یَا غُلَامُ إسْقِ أَبَا الْعَبَّاسِ مَاءً
🔻ایغلام! به ابو العباس آب بده.
📚المناقب،ج۴ ص۴۳۹
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای آقای کریمی که لطف و عطایش را از «گدای دروغین» هم دریغ نمیکند ...
عبداللَّه بن عباس گوید:
🔹 برسر راه امام حسن عسکری علیهالسّلام نشستم. همین که آمد، شکایت حال خود را به ایشان نمودم و قسم خوردم که حتی یک درهم یا بیشتر ندارم و خوراک صبح و شامم را هم ندارم. امام علیهالسلام فرمود:
📋 تَحْلِفُ بِاللَّهِ کَاذِباً وَ قَدْ دَفَنْتَ مِائَتَیْ دِینَارٍ وَ لَیْسَ قَوْلِی هَذَا دَفْعاً لَکَ عَنِ الْعَطِیَّةِ
🔻قسم دروغ به خدا میخوری در حالی که دویست دینار در فلان جا پنهان کرده ای؟ این سخن من برای این نیست که به تو چیزی ندهم؛
🔹سپس رو به غلامش کرد و فرمود:
ایغلام! هر چه با تو هست را به او بده! غلام مبلغ صد دینار به من داد. بعد فرمود: تو در حساسترین موقع که به آن پولهایی که پنهان کردهای، احتیاج پیدا میکنی، اما (به جهت این قسم دروغ) از دست یافتن به آن پول محروم خواهی شد.
🔖 راوی گوید: امام علیهالسّلام راست گفت. زیرا پولی که به من لطف کرد را خرج کردم. احتیاج بسیار شدیدی پیدا نمودم که دیگر هیچ راهی برای گذران خود نداشتم؛ دنبال پولهایی که دفن کرده بودم رفتم. هر چه گشتم آنها را پیدا نکردم. بعد متوجه شدم فرزندم جای پولها را میدانسته! برداشته و فرار نموده است.
📚الکافی ج ۱ ص ۵۰۹.
📚الإرشاد ص ۳۲۳.
📚الخرائج و الجرائح، ج ۱ ص۴۲۴
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔰 به فدای آقایی که از کوچکترین خواستههای محبّانش، غافل نمیماند ...
از بین حضرات معصومین «صلوات الله علیهم اجمعین» ، شاید بتوان گفت که إمام حسن عسکری علیهالسلام نسبت به آباء و اجداد پاک و مطهرش، معجزه و کرامات بیشتری _ به حسب سنّ کوتاه و مدت امامتشان _ از خود بروز دادهاند؛ چنانچه با مراجعه به منابع حدیثی و تاریخی شیعه، این مطلب روشن میشود.
🔖 شاهد، بر این مدّعای ما، سخن «اباهاشم جعفری» است که میگوید:
📋 مَا دَخَلْتُ قَطُّ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ وَ أَبِی مُحَمَّدٍ علیهماالسلام إِلَّا رَأَیْتُ مِنْهُمَا دَلَالَةً وَ بُرْهَاناً
🔻هیچ وقت نشد که خدمت إمام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام برسم و از ایشان معجزهای مشاهده نکنم!
🔖 یک روز خدمت امام حسن عسکری علیهالسلام رسیدم. تصمیم داشتم مقداری «نقرهٔ خام» برای ساختن انگشتری بگیرم که برای تبرک به دست نمایم. نشستم ولی منظور خود را فراموش کردم. همین که از جای حرکت کردم که خارج شوم، امام علیهالسّلام انگشتری را به من دادند و فرمودند:
📋 أَرَدْتَ فِضَّةً فَأَعْطَیْنَاکَ خَاتَماً وَ رَبِحْتَ الْفَصَّ وَ الْکِرَاءَ؛ هَنَّأَکَ اللَّهُ
🔻تصمیم داشتی مقداری نقره از من بگیری، من به تو انگشتر دادم! نگین و اُجرت ساخت هم به نفع تو شد! خدا برایت گوارا کند.
📚المناقب،ج ۴ ص۴۳۷.
📚الخرائج و الجرائح، ج ۲ ص۶۸۴.
📚إعلام الوری ص ۳۵۶.
@Maghaatel
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
🩸کریمه آل الله را به شهادت رساندند ...
در نقلها آمده است:
🥀 جناب هارون بن موسی بن جعفر علیهالسلام همراه ۲۳ نفر از که بزرگ قافله آنها خواهرش حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بود، در کاروانی وارد ساوه شدند. دشمنان اهل بیت علیهمالسلام به هارون که در حال غذا خوردن بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.
📋 و قَد دُسَّ إلَيها السَمُّ في ساوة؛...و لَم تَلبِثْ إلّا أياماً قليلةً وَ استُشهِدَت
▪️در غذای حضرت معصومه علیهاالسلام نیز زهر ریختند. بدین ترتیب، آن بانوی گرامی، مسموم گشت و بستری شد و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید. (بر اساس نقلی، زنی در ساوه آن حضرت را مسموم کرد.)
📚الحیاة السیاسیّه للامام اارضا علیهالسلام، جعفر مرتضی عاملی، ص ۴۲۸؛
📚قیام سادات علوی، ص ۱۶۱-۱۶۸
📚وسیلة المعصومین، ص۶٨
✍ از جگر سوختگان آه شرربار ببین
خیز از طوس و بیا حال مرا زار ببین
کاش میشد که دل سیر تماشات کنم
یار گمگشته! تو برگردی و پیدات کنم
چقدَر کوه و کمر را پی تو آمده ام
به تمنای رُخت ناله ی هجران زده ام
چندماه است که آوارگی اقبال من است
چادر خاکی من شاهد احوال من است
منِ معصومه کجا رنج بیابان گردی؟!
کاش یکبار به این خسته نظر میکردی
خبری باد صبا از تو نیاورد آخر
دست تقدیر مرا راهی قم کرد آخر
پیِ تکریمِ منِ پرده نشینِ بدحال
سربه زیر آمده بودند همه استقبال
سر هر کوچه که رفتیم سلامم کردند
مثل پروانه همه دور و برم میگردند
دور بودم همه جا از نظر بیگانه
خانه ام خانه ی نور است نه یک ویرانه
گریه کردیم ولی حین مناجات فقط
کوچه رفتیم ولی کوچه سادات فقط
کاش بودی که ببینی چقدر تب کردم
من در این شهر فقط گریه به زینب کردم
کاش میشد بنویسند دروغ است دروغ
رفتن عمه ما بر سر بازار شلوغ
چه کسی داشت گمان از سر ایوان بلند..
عده ای بی سر و پا سنگ به زینب بزنند!
فکر کن دور نوامیس خدا معرکه بود
فکر کن چادر ناموس خدا دست که بود؟!
@maghaatel
.
➖ جهت دسترسی به مطالب مرتبط با حضرت معصومه سلاماللهعلیها ، هشتگ زیر را جستجو بفرمایید 👇
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
@Maghaatel
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
🩸دو نفری که از راه رسیدند و پیکر مطهر حضرت معصومه سلاماللهعلیها را به خاک سپردند ...
در نقلها آمده است:
🥀 زمینی که آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام در آن واقع است، «بابلان» نام داشت. این زمین پیش از آنکه مرقد مطهر آن حضرت شود، بنایی نداشت و مِلکی از ملکهای «موسی بن خزرج» بود. این زمین را موسی بن خزرج برای مدفن آن حضرت معیّن کرد.
🥀 آل سعد در این سرزمین سردابی حفر کردند تا آن را مقبره حضرت معصومه علیهاالسلام قرار دهند. پس از آنکه جنازه مطهر آن بیبی بزرگوار را غسل دادند و کفن کردند، میان آل سعد گفت وگو شد که چه کسی داخل قبر شود و جنازه را در سرداب به خاک بسپارد.
🥀 سرانجام اتفاق کردند که شخصی به نام «قادر» که سیّد پرهیزکاری بود، داخل قبر شود و آن گوهر پاک را دفن کند.
📋 فلّما بَعَثوا إلیها رأَوا راکبَین سریعَین مُتلثمَّین یأتیانِ مِن جانب الرَملة فلّما قرّبا مِن الجنازة نَزلا و صَلَّیا علَیها
▪️چون به سراغ آن پیرمرد رفتند، ناگاه از جانب صحرا دو سوار نقاب دار پیدا شدند. همین که نزدیک جنازه رسیدند، از مرکب پیاده شدند و بر جنازه حضرت معصومه علیهاالسلام نماز گزاردند.
📋 و دَخلا السّرداب و أخَذا الجِنازة فدَفناها ثمّ خرَجا و رکبا و ذهَبا و لم یَعلم أحدٌ مَن هُما
▪️سپس داخل سرداب شدند و جنازه را دفن کردند. آن گاه بیرون آمده و رفتند و کسی نفهمید آنها چه کسانی بودند.
(بعضی احتمال دادهاند که آن دو نقابدار، امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بوده اند.)
📚بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۹
✍ مثل این ماجرا، کربلا هم رخ داد اما به شکلی دیگر...
🥀... مردان بنی اسد هر چه کردند، نتوانستند عضوی از اعضای پیکر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را تکان بدهند؛
📜 فبَينَما هُم كذلك إذاً بِفارسٍ قد طلَعَ عليهم مِن جانبِ الكوفة و قد ضيّقَ لِثامه.
▪️مانده بودند که چه کنند تا در همین حال، یک سواره نقابداری از جانب کوفه نمایان شد.
📜 نَزلَ عن ظَهرِ جَواده، و جَعلَ يَتخطّى القَتلىٰ واحدًا بَعد واحدٍ و هُو مُنحَني الظَّهر،
▪️آمد و از اسبش پیاده شد؛ بین کشتههای دشت کربلا، قدم برمیداشت در حالی که کمرش تا شده بود.
📜 حَتّى إذا وَقع نَظَرُه علَى جَسد الحُسين عليهالسّلام رَمىٰ بِنفسه عَليه، و احْتَضنَه،
▪️تا اینکه نگاهش به پیکر پاک سیدالشهداء علیهالسلام افتاد؛ آمد و خود را به روی آن پیکر پاک انداخت و او را در بر گرفت.
📜 و جَعلَ يَشمُّه تارةً، و يُقبّلُه أُخرىٰ، و هُو يَبكي و قَد بَلّ لِثامُه مِن دُموعِ عَينَيه،
▪️گاهی آن پیکر را میبوئید، گاهی آن را میبوسید ؛ نقاب او از سیلاب اشک چشمانش خیس شده بود.
🥀... مردان بني اسد پیش آمدند تا او را کمک کنند؛ اما امام سجاد علیهالسلام با یک حالت خضوع و خشوعی فرمودند:
📜 أنا أكِفيكُم أمرَه.
▪️من به تنهایی کفایت میکنم.
🥀 به امام گفتند: ای برادر! چگونه تو تنهایی می توانی این بدن را خاک کنی؟! ما همگی نتوانستیم حتی یک عضو از اعضای این پیکر را تکان بدهیم ...
📜 فَبَکٰی بُکاءً شَدیداً
▪️در این هنگام امام علیه السلام به شدت گریه کردند و فرمودند:
📜 «إنَّ مَعیَ مَنْ یُعینُنی عَلَیه»
▪️همراه من کسانی هستند که مرا در دفن پیکر مطهر پدرم کمک دهند...
🥀 سپس با دست مبارکشان، بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را بلند کردند و فرمودند: بسم اللّه و باللّه و في سبيل اللّه و علَى مِلّةِ رسول اللّه...
📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۱۱
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۴۶۶
@maghaatel
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
🩸 حتی نگذاشتند آفتاب بر قبر مطهر حضرت معصومه «سلاماللهعلیها» بتابد ...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که پیکر پاک و مطهر حضرت معصومه سلاماللهعلیها به خاک سپرده شد، «موسی بن خزرج» که بزرگ طایفه «اشعریون» و میزبان آن حضرت در قم بود، سقف و سایبانی از «بوریا» بر سر قبر مطهر آن حضرت برافراخت تا هنگامی که حضرت زینب دختر امام جواد علیهالسلام وارد قم گردید و قبّهای بر آن مرقد مطهر بنا کرد.
📚تاریخ قم ص۷۱۴
✍ آه یا حضرت معصومه...
حتی نگذاشتند اندکی آفتاب بر قبر مطهرتان بتابد؛ چه رسد به جسم شریفتان...
حال چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن پیکر صد چاکی که سه روز زیر آفتاب سوزان کربلا بر روی ریگ و رمل بیابان، رها شده بود؟!
🥀... وقتی که بنی اسد بر بالای آن پیکر مطهر حاضر شدند، رو به یکدیگر کردند و بهم گفتند:
📜 قَد غَيّرتْ مَعالِمَهُ الشّمسُ و التّرابُ
▪️آفتاب و خاک، وضعش را بهم ریخته است.
📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۱۰
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۴۶۵
✍ روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سالها منتظر روی برادر بودم
بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟
من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟
روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است
یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم
سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم
روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته وبا قد خمیده رفتم
بنویسید همه دور ربرم ریخته اند
چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند
چقدر مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند خدایی خوبند
بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد
چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت
...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه وبازار کجا؟
بنویسید که عشاق همه مال هم اند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند
گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید..
روی قبرش بنویسید برادر بوده
سالها منتظر دیدن خواهر بوده
روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه عریان نشده
بنویسید کفن بود،خدایا شکرت
هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت
یار هم آنقدری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟
اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟
بنویسید سری بر سر نی جا میکرد
خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸ملائک در عالَم بالا، با تشرّف به «زیارت سیدالشهداء علیهالسلام»، به یکدیگر فخر میفروشند...
در نقلی آمده است:
روزی حضرت فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها، امام حسین علیهالسلام را در گهواره خوابانیده و به کارِ خانۀ خود مشغول شده بود؛ وقتی آمد دید که امام حسین علیهالسلام در گهواره نیست؛
گریهکنان با ناله و فغان به خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمد؛ حضرت فرمود:
یا فاطمةُ، ما یُبکیکِ؟
🔻 فاطمه جانم! چه چیز تو را به گریه در آورده؟
زهرای مرضیه سلاماللهعلیها عرضه داشت:
یا أبتاه، حسین را در گهواره خوابانیدم و در پی کار خودم رفتم؛ چون باز آمدم او را در گهواره نیافتم، نمیدانم کجا رفته و یا که او را برده است؟
🔹 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از شنیدن این خبر متألّم شد و در همان حین، جبرئیل نازل شده از طرف خدای متعال پیغام آورد که:
یا رسول الله! به فاطمه سلاماللهعلیها بفرما که گریه نکند؛ چون روز تولد امام حسین علیهالسلام جمیع ملائکه به اتّفاق من به تهنیت آمده بودند، چون به عالم بالا مراجعت کردند به یکدیگر فخر میکردند؛
🔸مقرّبان درگاه الهی به خداوند کبریا عرض کردند: ای معبودا! هرگز احدی بر ما فخر نکرده است؛ الحال این گروه ملائکه به واسطۀ دریافتن شرف زیارت امام حسین علیهالسلام بر ما فخر میکنند؛ پس ما را نیز دستوری ده که به زیارت آن حضرت برویم!
🔹خدای متعال، بر ایشان اذن نزول به خدمت آن حضرت نداده و به من فرمود:
ای جبرئیل! امام حسین علیهالسلام را به عرش من بیار تا حاملان عرش نیز، او را زیارت نمایند. پس من به اذن خداوند آن حضرت را به عرش بُردم حاملان عرش، آن زینت عرش و فرش را زیارت کردند و سپس او را آورده و در گهواره خوابانیدم.
🔸 با شنیدن این خبر فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها به خانه برگشت و دید که إمام حسین علیهالسلام در گهواره تبّسم میکند! صدیقه کبری سلاماللّهعلیها روبه حسینش نمود و فرمود:
ای جان مادر! کجا بودی که دل ما را به درد آوردی!
📚تحفة المجالس ص۲۰۳
📚مخزن البکاء ص۲۶۰
📚بحرالمصائب،ج۱ ص۱۸۶
✍پای هرروضهی تو گریه نمودن زیباست
از گدایان سر کوی تو بودن زیباست
جز در خانهی تو هیچ کجا بهتر نیست
نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست
داشت فطرس به تمامی ملائک میگفت
در حوالی حرم بال گشودن زیباست ...
@Maghaatel
#معارف_مهدوی
🔰 عاشق و شیدای حضرت «حجةبنالحسن» ارواحنافداه، در «کمالِ ایمان» وارد صحرای محشر میشود ...
در ضمن روایتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَی اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ قَدْ کَمُلَ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ فَلْیَتَوَالَ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ الْمُنْتَظَرِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ
🔻هر کس که میخواهد در روز قیامت، خدای متعال را ملاقات کند در حالی ایمانش کامل و اسلامش نیکو باشد ، پس باید سنگ محبت و ولایت حضرت حجة بن الحسن، امامِ مُنتظَر «صلواتاللَّهعلیه» را به سینه بزند.
📚بحارالانوار ج۲۷ ص۱۰۸
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
🔰 «عَرشُالرَّحمٰن»، همان خانه حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» بود که آن را به آتش کشیدند ...
در روایتی امام باقر علیهالسلام فرمودند:
بَیْتُ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ مِنْ حُجْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ سَقْفُ بَیْتِهِمْ عَرْشُ رَبِّ الْعَالَمِینَ
🔻خانه علی و فاطمه از خانه رسول الله «صلوات الله علیهم اجمعین» است و سقف خانه آنها، همان عرش پروردگار عالمیان است.
در دل خانه آنها شکافی است تا عرش، که معراج وحی است و ملائکه در شب و روز بر آنها وحی نازل میکنند و در هیچ ساعت و هیچ چشم به هم زدنی، فوج از فوج ملائکه قطع نمیشود، فوجی فرود میآیند و فوجی صعود میکنند...
📚کنز الفوائد؛ ص ۴۷۳
✍زهرا همان کسی است که بیت محقّرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش
او را خدا برای خودش آفریده است
تا این که هر سحر بنشیند برابرش
شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
مردی پیمبر است که زهراست دخترش
مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش
یک نیمهاش نبوت و نیمش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش
دست توسل همه انبیاء بوَد
بر رشتههای چادر فردای محشرش
ما بچه های فاطمه ممنون فضه ایم
از این که وا نشد ، پسِ در پای دخترش
مسمارِ دَر اگر چه برایش مزاحم است
اما مجال نیست که بیرون بیاورش...
@Maghaatel
#معارف_علوی
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
🟢 ملائکه آسمان حتی به مکانی که «مجلس ذکر اهلبیت علیهمالسلام» در آن برگزار شده، خود را معطّر میکنند ...
اُمّ سلمه گوید: شنیدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرمود:
هیچ قومی دور هم جمع نشدند تا درباره فضائل علی علیهالسّلام سخن بگویند مگر اینکه فرشتگان از آسمان پایین آمده و آنها را احاطه کنند، و چون از هم جدا گشتند، آن فرشتگان به آسمان باز گردند.
و دیگر فرشتگان ساکن در آسمان خطاب به آنان میگویند:
إِنَّا نَشَمُّ مِنْ رَائِحَتِکُمْ مَا لَا نَشَمُّهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَلَمْ نَرَ رَائِحَةً أَطْیَبَ مِنْهَا
🔻از شما بویی به مشام ما میرسد که از دیگر فرشتگان آن را استشمام نمیکنیم و رایحهای خوشبوتر از آن ندیدهایم!
آن فرشتگان که نزول آمده بودند، به آنها میگویند:
کُنَّا عِنْدَ قَوْمٍ یَذْکُرُونَ مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَعَلِقَ فِینَا مِنْ رِیحِهِمْ فَتَعَطَّرْنَا
🔻نزد قومی بودیم که محمّد صلیاللهعلیهوآله و اهلبیت او را یاد میکردند و از عطر آنها نیز به ما تراوش شده است لذا از این رو معطّر شدیم؛
سپس فرشتگان ساکن در آسمان به آنها میگویند: ما را هم به نزد آنها پایین ببرید که ما هم نیز معطّر بشویم.
فرشتگان نزول آمده به آنها میگویند:
آن دسته اکنون پراکنده شدهاند و هرکدام به خانههای خود رفتند.
ملائکه ساکن در آسمان به آنها میگویند:
اِهْبِطُوا بِنَا حَتَّی نَتَعَطَّرَ بِذَلِکَ الْمَکَانِ
🔹ما را لااقل به محل اجتماع آنها ببرید تا بدان مکان خود را معطّر کنیم.
📚الروضة فی فضائل امیرالمومنین علیهالسلام،شاذان قمی،ج۱ ص۱۸۶
📚بحارالانوار، ج۳۸ ص۱۹۹
@Maghaatel
#بستر_شهادت
🩸جملات جگرسوز فاطمه زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمومنین علیهالسلام در مسیر بازگشت به خانه ...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از آنکه امیرالمومنین علیهالسلام را به زور طناب و تازیانه به مسجد برای بیعت کشاندند، وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام از مسجد خارج شدند،
📋 فَلمّا رَأَتْهُ اِنکَبّتْ عَلیٰ کِتفَیهِ تُقَبّلُهُما و هِیَ تَقولُ
▪️تا نگاه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به مولا افتاد، پیش آمدند و سر مبارک خود را بر روی شانههای امیرالمومنین علیهالسلام گذاشتند و آنها را میبوسیدند؛ (گویا ردّ طناب، بر روی گردن و شانههای مولا باقی مانده بود) و میفرمودند:
📋 رُوحِی لِروحِكَ الفِداء و نَفسى لِنفسك الوَقا يا أبَا الحسن!
▪️جان من فدای جانت شود! من پیشمرگت بشوم یا ابا الحسن!
📋 اِنْ كنتَ في خيرٍ كنتُ مَعك وَ اِنْ كنتَ فى شرٍّ كنتُ مَعك
▪️من همواره پا به پای تو خواهم بود؛ چه این ماجرا به خیر تمام بشود چه به شرّ.
📋 فَبکیا جمیعاً ثُمّ أخَذَ السّبطَین مِن یَدِها و مَضَیٰا
▪️با این جملات، هر دو به گریه افتادند؛ سپس امام حسن و إمام حسین علیهماالسلام دست مادرشان را گرفتند و همگی به سمت خانه برگشتند.
📚الكوكب الدُّرّي،حائری مازندرانی، ج۱، ص۱۹۶.
📚احتجاج الزهراء «سلاماللهعلیها»،رضوی نجفی.ص ۱۴۰
📚فاطمه الزهراء «سلاماللهعلیها» من المهد الی اللحد ص۲۷۷
✍ای اذانِ «اَشهدُ اَنّ علیّ» مولای من
میشود تکمیل با دنیای تو دنیای من
یا علی جانم ، فدای عین و لام و یای تو
حرف حرفم : فا و آ و طا و میم و های من
من خودم فکری به حال دردهایم میکنم
جان زهرا تو فقط غصه نخور آقای من
صبح تا حالا نشستم چند تا گل چیدهام
ای بزرگ خانهام ! تقدیم تو گلهای من
هر چه کردم سینهام نگذاشت، جان فاطمه
چند بار این بچههایم را بغل کن جای من..
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
🔰 کسی که بر حضرت زهرا سلاماللهعلیها «صلوات» بفرستد، در بهشت مُلحق به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میشود...
در روایتی حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها فرمودند: روزی پدرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمودند:
یَا فَاطِمَةُ مَنْ صَلَّی عَلَیْکِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ.
🔻ای فاطمه! کسی که بر تو صلوات بفرستد، خدای متعال او را میآمرزد و در هر جای بهشت که من باشم، وی را به من ملحق میکند.
📚بحارالانوار،ج ۴۳، ص ۵۵
✍ در بین صلواتهای مأثوری که از اهلبیت علیهمالسلام به ما رسیده است، شاید بتوان گفت والاترین صلوات بر آن بانوی مطهّره _ از حیث مضامین گهرباری که دارد _ صلواتی است که از امام حسن عسکری علیهالسلام به ما رسیده است؛ و به سفارش بزرگان چه خوب است که دلدادگان صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بر این صلوات شریفه، مداومت داشته باشند:
«اللّٰهُمَّ صَلِّ علَی الصِّدِّیقَةِ فاطمَةَ الزَّکِیَّةِ، حَبیبَةِ حَبیبِکَ و نَبِیِّکَ، وَ أُمِّ أحبّائِکَ و أصفِیائِکَ، الَّتی انتَجَبْتَها و فَضَّلْتَها وَ اختَرْتَها علیٰ نِسآءِ العالَمینَ. اللّٰهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاستَخَفَّ بِحَقِّها، وکُنِ الثّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أولادِها. اللّٰهُمَّ و کَما جَعَلتَها أُمَّ أئِمَّةِ الهُدیٰ، و حلیلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ، وَالکریمَةَ عِندَ المَلَإ الأعلیٰ، فَصَلِّ علَیها و علیٰ أُمِّها ، صَلاةً تُکرِمُ بِها وَجهَ أبِیها مُحمَّدٍ صلی الله علیه و آله، و تُقِرُّ بِها أعیُنَ ذُرِّیَّتِها، و أبلِغْهُم عَنِّی فی هٰذهِ الساعَةِ أفضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ»
📚مصباح المتهجّد، ص۴۰۱
@Maghaatel
#سقیفه
🔰 غاصبان خلافت، با چه حالتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت گرفتند...
در نقلها آمده است:
🔹 زمانی که امیرالمومنین علیهالسلام را پیش ابوبکر بُردند، عمر بعد از نیش و کنایه، به ایشان گفت: بیعت کن و این سخنان باطل را رها کن. مولا علی علیهالسلام به او فرمودند: اگر این کار را نکنم، چکار میکنید؟ او گفت: با خواری و حقارت تو را میکشیم.
🔸مولا فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را کشتهاید. ابوبکر گفت: «بنده خدا» را راست میگویی، اما ما قبول نداریم که تو برادر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باشی.
🔹 حضرت فرمودند: آیا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله بین من و خودشان پیوند اخوّت بستند را انکار میکنید؟ ابوبکر گفت: آری. و این را سه بار برای ایشان تکرار کرد.
🔸عمر برخاست و خطاب به ابوبکر که بر بالای منبر نشسته بود گفت: از چه بالای منبر نشستهای و حال آن که این «ستیزهجو» نشسته است و برای بیعت با تو بر نمیخیزد؟ چرا دستور نمیدهی تا گردنش را بزنیم!
🔹امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز کنار امیرالمومنین علیهالسلام ایستاده بودند؛ وقتی سخن عمر را شنیدند، به گریه افتادند. مولا علی علیهالسلام آن دو را در آغوش گرفتند و فرمودند:
📋 لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ مَا یَقْدِرَانِ عَلَی قَتْلِ أَبِیکُمَا
🔻گریه نکنید؛ به خدا سوگند این دو نمیتوانند پدرتان را بکشند.
🔸... سپس عمر با شدت بیشتری گفت: یا إبن ابیطالب! برخیز و بیعت کن. حضرت فرمودند: اگر این کار را نکنم، چه میشود؟ عمر گفت: در آن صورت به خدا سوگند گردنت را خواهیم زد. حضرت سه بار علیه آنان احتجاج نمودند.
📋 ثُمَّ مَدَّ یَدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَفْتَحَ کَفَّهُ فَضَرَبَ عَلَیْهَا أَبُو بَکْرٍ
🔻سپس بدون آن که کف دستشان را بگشایند، دستشان را دراز نمود و ابوبکر دست خود را بر دست ایشان زد.
🔹مولا علی علیهالسلام پیش از آنکه بیعت کنند، در حالی هنوز ریسمان بر گردنشان بود، رو به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نمودند و فریاد برآوردند:
📋 یا «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» اعراف/۱۵۰
🔻{ای برادرم! این قوم مرا ناتوان کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند}.
📚کتاب سلیم بن قیس، ص۸۲
📚بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۷
📚الكوكب الدري،حائری، ج۱، ص۲۰۲
@Maghaatel
#سقیفه #تبری
🔰 وقتیکه « زُبیر » ، دوّمی را با اسم «مادربزرگِ معروفش» خطاب میکند...
سلمان گوید:
🔹 بعد از آنکه از امیرالمومنین علیهالسلام به زور بیعت گرفتند، در مسجد به سراغ ما آمدند؛ به سمت آمده مرا گرفته و آن قدر بر گردنم زندند که وقتی رهایم کردند، گردنم مانند تاولی برآمده بود. آنگاه دستانم را گرفته و پیچاندند و به زور بیعت کردم.
🔸 پس از من ابوذر و مقداد نیز به زور بیعت کردند. سپس به سمت زبیر رفتند و به او گفتند: بیعت کن، ولی او بیعت نکرد. عمر ، خالد و مغیرة به همراه عدهای دیگر به وی هجوم بردند و شمشیرش را گرفتند و آن را آن قدر بر زمین زدند تا شکسته شد و سپس یقه او را گرفتند؛
🔹 زیبر در حالی که عمر بر سینهاش نشسته بود، گفت: ای فرزند صَهّاک! به خدا سوگند اگر شمشیرم در دستم بود، از من منصرف میشدی. ای فرزند صَهّاک! بدان که به خدا سوگند اگر این متجاوزانی که تو را یاری کردند نبودند، دستت به من و شمشیرم نمیرسید؛
📋 لِمَا أَعْرِفُ مِنْ جُبْنِکَ وَ لُؤْمِکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتَ طُغَاةً تَقْوَی بِهِمْ وَ تَصُولُ
🔻زیرا من خوب میدانم که تو ترسو و پَست هستی، تو این متجاوزان را پیدا کردهای که به وسیله آنان نیرومند شدهای و حمله جرأت یافتهای.
🔸 عمر خشمناک شد و گفت: آیا صَهّاک را به یاد من میآوری!؟ زبیر گفت: مگر صَهّاک که باشد؟ چرا نامش را نبرم؟ همه میدانند که او زنی زناکار بود، مگر منکر این هستی؟ مگر او کنیز حَبشی جدّم عبدالمطلّب (مادر زبیر، صفیّه، دختر عبدالمطلب بود) نبود که جدّ تو نُفَیل، با او زنا کرد و پدرت خطّاب را به دنیا آورد و عبدالمطلب پس از آن جریان، او [صهاک] را به نفیل بخشید و بعد پدرت متولد شد، پدرت بَردهٔ جدّ من و فرزند زناست.
🔹 ماجرای رسوایی نَسب عمر در مسجد، بالا گرفت. در این هنگام ابوبکر از منبر پایین آمد و میان آن دو میانجیگری کرد و هم دیگر را رها کردند.
📚کتاب سُلیم بن قیس، ص۸۵
📚بحارالانوار ج۲۸ ص۲۷۷
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
🔰 گوشهای از مقام «نوکران» حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» ...
در روایت آمده است:
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به شهادت رسید ، «امّ اَیمن» سوگند خورد که در مدینه نماند؛ زیرا طاقت دیدن آن مواضع و محلهایی که حضرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» را در آنجا دیده بود، نداشت.
لذا مدینه خارج شد و به سوی مکّه حرکت کرد. در بین راه، آب او تمام شد و تشنگی شدیدی بر او غلبه کرد، پس دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
یَا رَبِّ أَنَا خَادِمَةُ فَاطِمَةَ تَقْتُلُنِی عَطَشاً؟!
🔻پروردگارا! من خادم حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بودم. آیا میخواهی مرا به واسطۀ عطش و در حال تشنگی قبض روح کنی؟!
در این حال خدای متعال دلوی آب از آسمان برای او فرستاد. او از آن آب نوشید و هفت سال از آب و غذا بی نیاز گردید.
به طوریکه مردم او را در روز بسیار گرم به دنبال کارهایی میفرستادند، ولی هرگز تشنه نمیشد.
📚 الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۳۰
✍نیست کاری بهتر از خدمت برای فاطمه
نیست مُزدی بهتر از مزدِ عزای فاطمه
از تمام نوکری شد افضل الاعمال ما
قطره اشک ریخته در روضههای فاطمه
از ازل تا روز محشر جملگی ما را بس است
از مناصب ، منصب عبد و گدای فاطمه
هست در روز قیامت روسپید و سربلند
هر کسی پشت سرش بوده دعای فاطمه
مادرم زهرا و بابایم شده شاه نجف
هم به قربان علی جان ، هم فدای فاطمه
خواسته در زندگی اش هرچه حیدر خواسته
نیست جز ذکر علی در ربنای فاطمه
روزی گریه کنان را می دهد زهرا خودش
می رسد دستم برات کربلای فاطمه...
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸چونکه زخم پیکرت در آسمان ترسیم شد
آتشِ جانِ خلیلُ اللهْ ، ابراهیم شد...
راوی گوید:
از امام جعفر صادق عليهالسلام درباره این آیه شریفه سوال کردم:
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (صافات/۸۸)
{پس ابراهيم یک نگاهی به ستارگان انداخت و سپس گفت: حقیقتاً من بيمار شدم}
🔹امام صادق علیهالسلام رو به راوی نموده و فرمودند:
ابراهيم در بین ستارگان نظر کرد و دید آن بلاهایی را كه بر سر امام حسين عليهالسلام مىآورند، لذا گفت:
إِنِّي سَقِيمٌ لِمَا يَحُلُّ بِالْحُسَيْنِ سلاماللّهعلیه.
▪️من بيمارم به خاطر آنچه که بر سر امام حسين عليه السلام خواهد آمد.
📚الكافي ج١ ص۴۶۵
📜 در نقلی دیگر نیز آمده است:
حضرت خلیل الرحمن ابراهیم نبی علیهالسلام، چند روز در خانه نشست و گفت : من بیمارم.
مردم آمدند و گفتند:
یا خلیل الله! بیمار، آب و غذا میخواهد؟!
ابراهیم گفت:
« من بیمار داغ حسینم »
و وقتی از خانه بیرون آمد، محاسنش سفید شده بود.
📚شعشعة الحسینیه (یزدی) ص٩٢.
@Maghaatel