شاید مهمترین درس یا عبرتی که توو زندگیم گرفتم، اینه که به معنی واقعیِ کلمه هیچچیز دائمی نیست. نه شادی، نه غم. نه آرامش، نه تلاطم. نه سلامتی، نه بیماری. نه موفقیت، نه شکست. امّا من دائمیام؛ بینهایت. پس، خیلی زشته که یه نامتناهی تسلیم متناهیها بشه؟ نه؟
میدونین، حتی گاهی شادی، آرامش، سلامتی و موفقیت هم آدم رو تسلیم میکنن. اینطوری که بهش دل میبندی. یعنی دلبستن به اینمواردِ خوب برابری میکنه با تسلیم شدن در برابرِشون.
شخصا طرفدارِ برداشتن توجهِ صرف از مقصد و لذّت بردن از مسیرم، همون «ما موظف به وظیفهایم نه نتیجه». امّا یهوقتا هم هست که انقدر سرگرم مسیریم که مقصد یادِمون میره و جایی بهخودمون میایم که دیگه باید دنبال دوربرگردون باشیم. میدونین، منظورم یه چیزیه به اسم اعتدال، که اکثرمون تو اکثرِ ابعاد و بخشهای زندگیمون نداریمش.
به نظرم باید یه جریمهی درست و حسابی هم واسه کسایی که توو خیابون بیش از حد آروم میرن در نظر گرفته بشه. چون نه تنها باعث تصادفن بلکه اعصاب خوردکن هم هستن.
از هوای ابری متنفرم. از بارون نهها، ولی از ابرِ خاکستریِ ساکت و وسیع متنفرم. از وقتی که روزه ولی صدرحمت به شب. و میدونی؟ اوضاع روانیم برخلاف سلیقهم توو اکثرِ مواقع، ابریه. اینطوریکه ساکته، خاکستریه، غمداره، غمانگیزه، اشک نداره، کسی هم متوجهِ داغون بودنش نمیشه.
بیماری؟ تلاش برای درککردن کسی که ازش متنفری با این استدلال که «ممکنه با من احساس راحتی نکرده و حس نکرده من آدم پذیراییام و گرنه میومد و میگفت».
من میخوام خودمو ایگنور کنم:
کتاب خوندن✅
فیلم دیدن✅
گیم زدن✅
چت کردن با آدما✅
به ترک دیوار خندیدن✅
غم؛
روشنی طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد گوشه ابروی توست منزل جانم خوشتر از این گوشه پادشا
اگر چه باده فَرَح بخش و باد گُلبیز است
به بانگِ چَنگ مخور مِی که مُحتَسِب تیز است
صُراحیای و حریفی گَرَت به چَنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
در آستینِ مُرَقَع پیاله پنهان کن
که همچو چشمِ صُراحی زمانه خونریز است
به آبِ دیده بشوییم خِرقهها از می
که موسمِ وَرَع و روزگارِ پرهیز است
مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سِپِهر
که صاف این سر خُم جمله دُردی آمیز است
سپهر بر شده پرویزنیست خون افشان
که ریزهاش سر کَسری و تاجِ پرویز است
عراق و فارس گرفتی به شعرِ خوش حافظ
بیا که نوبتِ بغداد و وقتِ تبریز است
ساخت شناختیِ من، میگه منطقی بودن به معنای داشتن تواناییِ آسیب زدن به احساس دیگران [بدون دلیل] نیست. چون اینکار اشتباهه، و منطق نباید باعث اشتباه باشه.